ترجمه تفسيرجوامع الجامع جلد 5

مشخصات كتاب

سرشناسه:طبرسي ، فضل بن حسن ‫468 - 548 ق.

عنوان قراردادي: جوامع الجامع .فارسي

عنوان و نام پديدآور: ترجمه تفسير جوامع الجامع / ابوعلي فضل بن حسن طبرسي ؛ ترجمه احمد اميري شادمهري ؛ با مقدمه واعظ زاده خراساني .

مشخصات نشر: ‫مشهد ‫: بنياد پژوهشهاي اسلامي ‫، 1374 . ‮

مشخصات ظاهري: ‫6 ج.

شابك: ‫11500 ريال ‫: دوره ‫‫ 964-444-018-8: ؛ ‫400000 ريال (دوره) ؛ ‫ج. 1 ‫: ‫ 964-444-170-2 ؛ ‫30000 ريال ‫: ج. 1، چاپ دوم ‫ 964-444-691-7: ‮ ؛ ‫55000 ريال (ج.1، چاپ ششم) ؛ ‫12000 ريال ‫: ج. 2 ‫‫ 964-444-172-9: ‮ ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 2، چاپ دوم ‫: ‫ 964-444-171-0 ؛ ‫25000 ريال (ج. 2، چاپ سوم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ پنجم) ؛ ‫50000 ريال (ج.2، چاپ ششم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج.2 ٬جاپ هفتم ‫ 978-964-971-087-7: ؛ ‫13000 ريال ‫: ج. 3 ‫‫ 964-444-019-6: ‮ ؛ ‫33000 ريال (ج. 3، چاپ سوم) ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ پنجم) ؛ ‫23000 ريال (ج.3، چاپ چهارم)‮ ؛ ‫40000 ريال (ج.3، چاپ ششم) ؛ ‫ج. 3، چاپ هفتم ‫ 978-964-971-088-4:؛ ‫50000 ريال‮ ‫: ج. 4، چاپ سوم‮ ‫: ‫ 964-444-019-6 ؛ ‫50000 ريال (ج.4، چاپ چهارم) ؛ ‫14000 ريال ‫: ج. 5 ‫: ‫ 964-444-115-X ؛ ‫45000 ريال (ج. 5، چاپ دوم) ؛ ‫45000 ريال (ج.5، چاپ سوم) ؛ ‫15000 ريال ‫: ج. 6 ‫: ‫ 964-444-124-9 ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ دوم) ؛ ‫60000 ريال (ج. 6، چاپ سوم) ؛ ‫400000 ريال ‫: ج. 6، چاپ چهارم ‫: ‫ 978-964-971-091-4

يادداشت: مترجم هر جلد متفاوت است .

يادداشت: مترجم جلد ششم عبدالعلي صاحبي است.

يادداشت: مترجمين جلد دوم و چهارم حبيب روحاني- علي عبدالحميدي است.

يادداشت: مترجم جلد دوم اكبر غفوري ٬ حبيب روحاني ٬ احمد اميري شاد مهري است.

يادداشت: مترجم جلد سوم حبيب روحاني است.

يادداشت: مترجم جلد پنجم علي عبد الحميد و عبد العلي صاحبي است.

يادداشت: ج. 1 (چاپ هفتم: 1387) .

يادداشت: ج.1 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج. 2 (چاپ دوم: 1377).

يادداشت: ج. 2 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت: ج.2 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج.2 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت: ج . 1 - 3 (چاپ سوم : 1383).

يادداشت:

ج.3 (چاپ چهارم: 1384).

يادداشت: ج. 2و3 (چاپ پنجم: 1385).

يادداشت: ج.3 (چاپ ششم: 1386).

يادداشت: ج. 3 (چاپ هفتم: 1387).

يادداشت: ‫ج. 4 (چاپ سوم: 1385).‮

يادداشت: ج.4 (چاپ چهارم: 1386).

يادداشت: ج. 5 و 6 (چاپ دوم: 1385).

يادداشت: ج. 5 و 6 (چاپ سوم: 1386).

يادداشت: ج. 6 (چاپ چهارم: 1387).

يادداشت: كتابنامه .

موضوع: تفاسير شيعه -- قرن 6ق

شناسه افزوده:اميري شادمهري ، احمد، 1341-، مترجم

شناسه افزوده:واعظ زاده خراساني ، محمد، 1304-، مقدمه نويس

شناسه افزوده:بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره: ‫ BP94/5 ‫ /ط2ج9041 1374 ‮

رده بندي ديويي: ‫ 297/1726

شماره كتابشناسي ملي: م 75-3236

جلد پنجم

[ادامه سوره عنكبوت ] ..... ص : 7

[سوره العنكبوت (29): آيات 46 تا 49] ..... ص : 7

اشاره

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الْكافِرُونَ (47) وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49)

ترجمه: ..... ص : 7

شما اى مسلمانان با اهل كتاب جز به نيكوترين شيوه بحث و مجادله نكنيد، مگر با ستمكاران از آنها و به آنها بگوييد ما به تمام آنچه از جانب خدا به ما و شما نازل شده ايمان داريم و خداى ما و شما يكى است و در برابر او تسليم هستيم (46)

همان گونه كه بر رسولان پيشين كتاب آسمانى فرستاديم به سوى تو نيز كتاب آسمانى، يعنى قرآن را، فرستاديم پس آنان كه به آن كتب ايمان آوردند، به اين كتاب هم ايمان مى آورند و از اين گروه، اهل مكّه، هم بعضى ايمان مى آورند و آيات ما را جز كافران انكار نمى كنند (47)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 8

تو پيش از اين نتوانستى كتابى بخوانى و نتوانستى با دست خود چيزى بنويسى تا مبادا منكران شكّ و ترديد كنند (48)

بلكه اين كتاب آسمانى مجموعه اى از آيات روشن است كه در سينه صاحبان دل و معرفت جاى دارد و آيات ما را جز ستمكاران انكار نمى كنند. (49)

تفسير: ..... ص : 8

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ با يهود و نصارى مجادله نكنيد مگر به بهترين شيوه، و مجادله احسن اين است كه در برابر خشنونت و تندى نرمش و ملاطفت كنيد.

هم چنان كه مى فرمايد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ، «بديهاى آنها را با آنچه نيكوتر است دفع كن» (مؤمنون/ 96) در اين آيه اشاره است به اين كه دعوت مردم به سوى خدا بايد با بهترين شيوه و با مهربانترين طريقه باشد.

إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ، مگر كسانى از آنها كه ستمكارند و در دشمنى و عناد افراط مى كنند و رفق و مدارا به حال آنها فايده و اثرى ندارد.

وَ قُولُوا آمَنَّا

بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ اين عبارت از مجادله هاى احسن است.

وَ كَذلِكَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ و ما هم چنان كه كتابهاى پيشين آسمانى را فرستاديم، اين كتاب را به سوى تو فرستاديم كه ساير كتابهاى آسمانى ديگر را نيز تصديق مى كند.

فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مقصود از اهل كتاب عبد اللَّه بن سلام و كسانى است كه با او ايمان آورده اند.

وَ مِنْ هؤُلاءِ از اهل مكّه.

برخى گويند: مقصود از «فَالَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ» كسانى از اهل كتاب هستند كه پيش از زمان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بوده اند. «وَ مِنْ هؤُلاءِ» كسانى از آنها كه همزمان با پيامبر هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 9

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا آيات ما را با آشكار بودنش انكار نمى كنند مگر كسانى كه در كفر پا فشارى مى كنند.

وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ و تو پيش از نزول قرآن هرگز نوشته اى را نخواندى و با دست خود چيزى ننوشتى، زيرا تو «امّى» بودى و هيچ خطّى را نمى دانستى.

إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ زيرا اگر چيزى از خواندن و نوشتن مى دانستى، بى ترديد افراد مبطل از اهل كتاب درباره ادّعاى تو ترديد و شكّ مى كردند و علاوه بر آن مى گفتند: آنچه را كه ما در كتابهايمان در توصيف پيامبر يافته ايم، اين است كه او امّى است نه مى نويسد و نه مى خواند، در حالى كه اين پيغمبر آن كسى نيست كه در كتابهاى ما توصيف شده است [زيرا هم مى خواند و هم مى نويسد] و يا مقصود اين است كه مشركان مكّه ترديد مى كردند و مى گفتند: شايد قرآن را ياد گرفته است و يا با دست خودش نوشته است.

بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ

الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ بلكه اين قرآن آيات روشن و آشكارى است در سينه كسانى كه علم به آنها عطا شده و آنها پيامبران، ائمّه و دانشمندانى هستند كه قرآن را حفظ مى كنند و در سينه هاى خود نگه مى دارند و معناى آن را در دلهاى خود نقش مى كنند و اين دو از خصوصيّات قرآن است كه هم معجزه بودن آيات آن روشن، و هم در سينه ها حفظ مى شود و هم بيشتر آن را حفظ دارند و مى خوانند. به خلاف ساير كتابهاى آسمانى كه نه معجزه اند و نه خوانده مى شوند مگر از روى نوشته ها.

وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ و اين آيات روشن ما را انكار نمى كنند مگر كسانى كه در ستم و ظلم فرو رفته اند و عناد مى ورزند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 10

[سوره العنكبوت (29): آيات 50 تا 55] ..... ص : 10

اشاره

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (50) أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (51) قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ كَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52) وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَيَأْتِيَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (53) يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ (54)

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)

ترجمه: ..... ص : 10

و كافران گفتند: چرا معجزه هايى از جانب خدايش بر او نازل نشده؟ بگو معجزه ها همه پيش خداست من تنها بيم دهنده آشكارى هستم. (50)

آيا براى آنها كافى نيست كه اين كتاب آسمانى را بر تو فرستاديم كه پيوسته بر آنها تلاوت مى شود؟ براستى در آن، رحمت و تذكّرى است براى كسانى كه ايمان مى آورند. (51)

اى رسول ما بگو:

همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است، آنچه را در آسمان و زمين است مى داند. آنان كه به باطل گرويده اند و به خدا كافر شده اند زيانكاران واقعى هستند (52)

آنها از تو مى خواهند كه فورا عذاب نازل شود و اگر وقت معيّنى تعيين نشده بود عذاب به آنها مى رسيد و سر انجام عذاب بطور ناگهانى بر آنها نازل مى شود در حالى كه غافل و بى خبرند. (53)

آنها از تو خواهان شتاب عذابند و البتّه جهنّم به كافران احاطه دارد (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 11

به ياد كافران بياور روزى را كه عذاب

الهى آنها را از بالاى سر و پايين پا فرو گيرد و مى گويد بچشيد كيفر آنچه را كه (در دنيا) انجام داديد. (55).

تفسير: ..... ص : 11

وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ كلمه (آية) آيات نيز خوانده شده و معنا اين است كه كافران مى گفتند: چرا معجزاتى مانند ناقه صالح و مائده عيسى و مثل آنها، بر او نازل نمى شود.

قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ معجزات در اختيار خداست هر كدام را كه بخواهد مى فرستد و اگر بخواهد معجزه دلخواه شما را بفرستد، مى فرستد.

وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ من تنها در خصوص آيات خداوند كه آورده ام شما را بيم دهنده ام و اختيار معجزات خداى (عزّ اسمه) در دست من نيست تا به دلخواه شما بياورم. با اين كه مى دانم غرض از معجزه اثبات نبوّت است و در اين مورد تمام معجزه ها در حكم واحدند.

أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ آيا براى آنها كافى نيست كه ما قرآن را بر تو فرستاديم كه معجزه آشكار و بى نياز كننده از ساير معجزه ها است و در هر مكان و هر زمان براى آنها قرائت مى شود و معجزه اى است كه تا آخر دنيا ثابت و باقى است.

إِنَّ فِي ذلِكَ بى ترديد در اين قرآن نعمت بزرگ و رحمت بى مانندى است، و پند و اندرز است براى مردمى كه ايمان بياورند.

قُلْ كَفى بِاللَّهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ شَهِيداً خداوند براى من گواه است كه رسالت خود را ابلاغ كردم و براى شما نيز گواه است كه انكار و تكذيب كرديد و عناد ورزيديد.

يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند به كارها و حقّانيت من و به بطلان و بيهودگى كارهاى شما مطّلع و

آگاه است.

وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْباطِلِ كسانى از شما كه به باطل گرويدند يعنى چيزهايى غير از خدا را پرستش مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 12

أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ آنان زيان كنندگان در معامله هستند، زيرا به عوض ايمان، كفر را خريده اند.

وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ در خواست شتاب در عذاب، به عنوان استهزا و تكذيبى است از سوى آنها. و مانند اين مورد است گفتار نضر بن حرث كه به استهزا گفت:

فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ «بر سرمان سنگ از آسمان ببار» (انفال/ 32).

وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى اگر نبود زمان معيّنى كه خدا تعيين كرده است و وقتى كه مقدّر فرموده است و نبود مدّتى كه حكمتش تأخير عذاب را تا آن زمان لازم دانسته است بى ترديد عذاب بر آنها نازل مى شد. آن موعد معيّن زمان نابودى و هنگام اجل آنها است و برخى گويند مقصود زمان آخرت است، زيرا خداوند به پيامبرش (صلّى اللَّه عليه و آله) وعده داده است كه امّتش را در اين دنيا دچار عذاب و بيچارگى نكند و كيفر آنها را تا روز قيامت به تأخير اندازد.

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ البته جهنّم كافران را احاطه كرده است و چون ناگزير سرنوشت همه كافران به جهنّم است گويا هم اكنون آنها را احاطه كرده است و يا بزودى احاطه خواهد كرد. «1» چنان كه در آيه بعد فرموده است. «2».

يَوْمَ يَغْشاهُمُ الْعَذابُ روزى كه عذاب كافران را فرا گيرد. و بنا بر تعبير اول (كه گويى هم اكنون جهنّم آنها را احاطه كرده است) ظرف «يوم» به وسيله فعل مقدّر منصوب است. (يعنى يوم يغشيهم ... كانت جهنّم محيطة بهم، خلاصه از

كشّاف).

مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ اين عبارت مانند آيه اى است كه مى فرمايد:

__________________________________________________

1- در اين جا تفسير دقيقترى نيز براى آيه وجود دارد به تفسير نمونه و غير آن در اين آيه و در سوره تكاثر مراجعه شود.

2- بنا بر اين يعنى به تفسير دوم كه بزودى احاطه خواهد كرد، ظرف «يوم» متعلق به «محيطة» است يعنى سنحيط بهم يوم يغشاهم ... ويراستار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 13

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ «براى كافران در دوزخ بسترها گسترده و سرا پرده ها افراشته اند» (اعراف/ 41) و مانند ديگر آيه اى است كه مى فرمايد: لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ «و براى آنها از بالا و زير، سايبانى از آتش دوزخ است» (زمر/ 16).

وَ يَقُولُ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ لفظ (يقول) هم با (ياء) خوانده شده و هم با «نون» «نقول» و مقصود اين است كه كيفر كارهايى را كه انجام داده ايد، بچشيد.

[سوره العنكبوت (29): آيات 56 تا 62] ..... ص : 13

اشاره

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ (56) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (58) الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (59) وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (60)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (61) اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (62)

ترجمه: ..... ص : 13

اى بندگان با ايمان من، زمين من وسيع است و هر جا باشيد تنها مرا پرستش كنيد (56)

هر انسانى شربت مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گرديد (57)

آنان كه ايمان آوردند و به كارهاى نيك پرداختند، آنها را در غرفه هايى از بهشت كه در زير آن نهرها جارى است جاى مى دهيم و در آن زندگى ابدى كنند، چه خوب است پاداش عمل كنندگان (58)

آنان كه در راه خدا شكيبايى و به پروردگارشان توكّل مى كنند (59)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 14

چه بسيار جنبندگانى كه قدرت حمل روزى خود را ندارند، خداوند آنها را و شما را روزى مى دهد و اوست شنوا و دانا (60)

و اگر از آنها (كافران) بپرسى كه آسمانها و زمين را چه كسى آفريده است و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند:

«اللَّه»، پس با اين حال چگونه منحرف مى شوند و به دروغ روى مى آورند؟ (61)

خداست كه روزى را به هر يك از بندگانش كه بخواهد گسترده و يا محدود مى كند، بى گمان خداوند به همه

چيز داناست (62).

تفسير: ..... ص : 14

يا عِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا معناى آيه شريفه اين است كه هر گاه در شهرى هستيد كه عبادت من آسان نباشد و امور دينى شما تمشيت نشود، از آن جا به شهر ديگر برويد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

إذا عصى اللَّه فى أرض أنت بها فاخرج منها إلى غيرها «1».

و از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

من فرّ بدينه من أرض إلى أرض و إن كان شبرا من الأرض استوجب الجنّة و كان رفيق إبراهيم و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله. «2»

فإيّى فاعبدون لفظ «ايّاى» در متكلّم مانند إيّاه در ايّاه ضربته و ايّاك در ايّاك ضربتك مى باشد و اصل عبارت فايّاى فاعبدونى بوده است. حرف «فاء» جواب شرط محذوف است زيرا در تقدير چنين بوده است إنّ ارضى واسعة فان لم تخلصوا العبادة لى فى ارض.

فاخلصوها لى فى غيرها براستى زمين من پهناور است پس اگر در جايى

__________________________________________________

1- اگر در سرزمينى هستى كه معصيت خدا انجام مى شود از آن جا به جاى ديگر كوچ كن.

2- هر كه به خاطر دينش از سرزمينى به محلّ ديگرى فرار كند هر چند فاصله اش به اندازه يك وجب باشد بهشت بر او واجب مى شود و رفيق ابراهيم و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله مى باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 15

نتوانستيد كه خالص مرا عبادت كنيد آن را در جاى ديگر براى من انجام دهيد. در اين جا شرط حذف شده و در عوض مفعول مقدّم شده است، و تقديم مفعول افاده معناى اختصاص و اخلاص را نيز مى كند.

و چون خداوند بندگانش را به عبادت و اخلاص در آن تشويق كرد و

حتّى براى انجام آن دستور داد كه مناسبترين شهر برگزيده شود، به دنبال آن فرمود:

كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر كه در هر جا باشد تلخى مرگ را در مى يابد.

لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً آنها را در غرفه ها و بالا خانه هاى مرتفع بهشتى جاى مى دهيم.

اين عبارت «لنثوينّهم» كه از ماده ثواء است نيز خوانده شده است چنان كه عرب مى گويد: ثوى فى المنزل در منزل سكونت كرد. و اثوى غيره: ديگرى را جاى داد. و علّت اين كه به غرفا نيز متعدّى شده يا اين است كه عبارت در اصل «لنثوينّهم فى غرف» بوده و حرف جرّ حذف شده است و يا علّت اين است كه به جاى فعل لننزلنّهم قرار داده شده (كه دو مفعولى است) و يا ظرف موقّت و محدود، به ظرف مبهم تشبيه شده است (و از اين رو، نيازى به حرف جرّ ندارد).

الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ كسانى كه به خاطر دين بر دورى از وطن و شدايد و سختيهاى آن و بر اطاعت از خدا و ترك معصيت شكيبايى مى كنند و جز بر خدا بر ديگرى توكّل نمى كنند.

و چون خداوند دستور داد كه مسلمانان از شهر مكّه هجرت كنند آنها از فقر و تنگدستى ترسيدند و گفتند: ما چگونه به شهرى برويم كه وسيله زندگانى در آن شهر براى ما آماده نيست سپس به آنها گفته شد:

وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا واژه «دابّه» به معناى هر ذى روحى است كه روى زمين حركت مى كند چه عاقل باشد و چه نباشد. و برخى از اين جنبنده ها به خاطر ناتوانى و ضعيف بودن، نمى توانند روزى خود را حمل كنند.

ترجمه

جوامع الجامع، ج 5، ص: 16

اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ اين خداست كه آنها را و شما را، روزى مى دهد، مقصود اين است كه آن حيوانات ضعيف كه روزى خود را نمى توانند حمل كنند و همچنين شما را، با اين كه مى توانيد روزى و سرمايه كسب خود را حمل كنيد، تنها خداوند است كه روزى مى دهد بنا بر اين هجرت را به خاطر اهتمام به روزى ترك نكنيد.

وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و خداوند سخن شما را كه مى گوييد: از فقر مى ترسيم مى شنود و به راز درون شما آگاه است.

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و اگر از اين مشركان مكّه بپرسى كه چه كسى آسمان و زمين را آفريده است بى گمان مى گويند خداوند آنها را آفريده است، و خداوند است كه خورشيد و ماه و مسير آنها را مسخّر و مشخص كرده است.

فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ پس چگونه از حق و توحيد خداوند بر مى گردند و به دروغ روى مى آورند.

وَ يَقْدِرُ لَهُ قدر الرّزق يا قتر الرّزق يعنى روزى را محدود و تنگ كرد (ضدّ بسط و گشايش) و مقصود از «له» «لمن يشاء» است يعنى روزى را بر هر كس كه بخواهد تنگ و محدود مى كند، بنا بر اين ضمير در «له» به جاى «من يشاء» قرار داده شده است.

[سوره العنكبوت (29): آيات 63 تا 69] ..... ص : 16

اشاره

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ

إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ (65) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ (67)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (68) وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 17

ترجمه: ..... ص : 17

اگر از آنها بپرسى چه كسى از آسمان باران مى فرستد و زمين را به وسيله آن پس از مردنش، زنده مى كند؟ به يقين مى گويند (اللَّه)، بگو ستايش مخصوص خدا است امّا بيشتر آنها نمى دانند (63)

اين زندگى دنيا جز بازيچه چيزى نيست، و بى ترديد زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر آنها مى دانستند (64)

(اين مشركان) چون سوار بر كشتى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند و هنگامى كه نجات يافتند و به خشكى رسيدند باز مشرك مى شوند (65)

(بگذار) نعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران كنند و از لذّات دنيا بهره گيرند، امّا بزودى خواهند فهميد (66)

آيا (كافران مكّه) نديدند كه ما حرم امنى براى آنها قرار داديم در حالى كه از اطراف آنها مردم را (به قتل و غارت) مى ربايند؟ آيا به باطل مى گروند و نعمت خدا را كفران مى كنند؟ (67)

چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد، يا حق را پس از آن كه براى او آمد انكار كند، آيا جايگاه كافران در دوزخ نيست؟ (68)

و آنان كه در راه ما تلاش كنند به يقين كه هدايتشان خواهيم كرد و خدا هميشه با نيكوكاران است (69).

تفسير: ..... ص : 17

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ستايش مخصوص خداست، به سبب آنچه از توحيد و نفى شريك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 18

و همانند از خود به من توفيق داده است.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ امّا بيشتر آنها آنچه را كه مى گويند و اين كه اين اقرار آنها دلالت بر بطلان شرك و صحّت توحيد مى كند درك نمى كنند.

وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ در اين فراز از آيه شريفه اشاره به تحقير و پستى دنيا و امور

آن است، يعنى همان طور كه مدّت بازى كودكان ساعتى بيش نيست و پس از آن متفرّق مى شوند، گويا دنيا هم بازيچه اى است كه ساعتى بيش طول نمى كشد و با همان سرعت زوال مى يابد و بازى كنندگان كه اهل دنيا هستند متفرّق و نابود مى شوند.

وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ در سراى آخرت تنها زندگانى دائمى است كه هيچ ناگوارى و كدورتى همراه آن نيست، و گويا سرشت آن زندگى خالص است.

لفظ «حيوان» مصدر حيى است و اصل آن حييان بوده و حرف (ياء) دوّم به «واو» تبديل شده است و بدين سبب هر موجودى را كه داراى زندگانى است حيوان نامند.

لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ اگر آگاه بودند زندگى دنيا در آنها تأثيرى نمى كرد و از راه حقّ منحرف نمى شدند.

فَإِذا رَكِبُوا اين عبارت به جمله محذوفى كه شرح حال كافران، بر آن دلالت دارد، متّصل شده است و مقصود اين است كه كافران، با آن شرك و كفر و عنادى كه دارند، هر گاه بر كشتى سوار و با خطر روبرو شوند خدا را مى خوانند مانند مؤمنانى كه در دين خدا خالصند و جز به خدا به چيزى ديگرى توجّهى ندارند و معبود ديگرى را با او نمى خوانند و تنها از او كمك مى خواهند، امّا زمانى كه ما آنها را به ساحل نجات و خشكى آورديم و نجات داديم و از خطر ايمن شدند دو مرتبه به حالت اوليه شرك خود باز مى گردند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا عبارت «ليكفروا و ليتمتّعوا» با كسر هر دو (لام) خوانده شده است و در اين صورت دو احتمال است: يك احتمال آن كه «لام» در هر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5،

ص: 19

دو، «لام» (كى) يعنى حرف نصب و علّت است به معناى اين كه كافران، براى اين كه كفران نعمت كنند و تنها از آن لذّت و تمتّع برند، به شريك خود بازگشتند. احتمال ديگر اين است كه «لام» لام أمر غايب و براى تهديد و توعيد باشد. و قرائت كسى كه و ليتمتّعوا به سكون لام خوانده است، شاهد بر احتمال دوم است. و مانند اين مورد آيه ديگرى است كه مى فرمايد: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «هر چه مى خواهيد انجام دهيد كه خدا به آنچه انجام مى دهيد، بينا است» (فصلت/ 40).

سپس خداى سبحان نعمت امنيّت از قتل و غارت را كه به آنها ارزانى داشته است تذكّر مى دهد و به ياد آنها مى آورد، در حالى كه عربهاى اطراف مكّه يكديگر را قتل و غارت مى كنند و با اين كه تعداد آنها از عربهاى مكّه بيشترند، ساكنان مكّه از نعمت امنيّت و آسايش بر خوردارند و بدين سبب خداوند آنها را سرزنش و توبيخ مى كند كه به باطل و بتهايى كه در مقابل خدا قرار داده ايد گرويده ايد. و اين نعمت آشكارا و ديگر نعمتهاى خدا پيش شما كفران و ناسپاسى مى شود.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ اين عبارت استفهام تقريرى است كه قرار گرفتن آنها را در جهنّم تأكيد مى كند مانند اين كه شاعر گفته است: (آيا شما بهترين مردم نيستيد كه بر چهارپايان تندرو سوار مى شوند و به سبب زيادى بخشش، بخشنده ترين جهانيان نيستيد؟) «1» همزه استفهام انكارى است كه بر نفى داخل شده و به معناى تقرير برگشته است [يعنى مسلّما چنين است ]. در اين آيه دو وجه محتمل است:

اوّل اين كه

آيا با اين كه كافران چنين دروغى را به خدا نسبت مى دهند و ادّعا مى كنند كه او شريك دارد و اين چنين حقّ را تكذيب و انكار مى كنند؟ نبايد جاى آنها در جهنّم باشد؟ و شايسته آن نيستند كه در آن جاى گيرند؟

دوم اين است كه آيا به عقيده خود كافران و پيش آنها، صحيح نيست كه جايشان

__________________________________________________

1 «أ لستم خير من ركب المطايا و أندى العالمين بطون راح».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 20

در جهنّم باشد كه جرأت و جسارت چنين كارى را كرده اند؟

وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا آن چيزهايى را كه واجب است در راه ما و به طرفدارى از ما با آنها جهاد كنند، نفس امّاره به سوء، و شيطان و دشمنان دين است.

لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا به يقين ما هدايت آنان را به راههايى كه به ثواب ما منتهى مى شود زياد مى كنيم و همچنين توفيق آنها را در اطاعت بيشتر از ما كه موجب خشنودى ما مى شود افزون مى كنيم. اين مورد مانند اين آيه است كه خدا مى فرمايد: وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً «و آنان كه هدايت را پذيرفتند خدا بر هدايتشان بيفزود» (محمد/ 17).

برخى از مفسّران چنين گويند: هر كه در آنچه مى داند كوشش كند، ما او را به آنچه نمى داند راهنمايى مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 21

سوره روم ..... ص : 21

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده به جز يك آيه و آن اين است فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ اين سوره داراى 60 آيه است «الم» پيش كوفيان يك آيه و فِي بِضْعِ سِنِينَ پيش غير كوفيان يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 21

ابىّ اين كعب از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كه اين سوره را قرائت كند به شماره هر فرشته اى كه ميان زمين و آسمان خدا را تسبيح مى كند، ده حسنه به او عطا مى شود و آنچه را از ثواب در روز و شب از دست داده است جبران خواهد شد. «1»

[سوره الروم (30): آيات 1 تا 8] ..... ص : 21

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3) فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)

بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6) يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7) أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ (8)

__________________________________________________

1-

من قرأها كان له من الاجر عشر حسنات بعدد كلّ ملك سبّح اللَّه بين السّماء و الأرض و ادرك ما ضيّع فى يومه و ليلته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 22

ترجمه: ..... ص : 22

الف، لام، ميم. (1)

روميان مغلوب شدند (2)

(اين شكست) در سرزمينى نزديك روى داد، امّا آنها بعد از مغلوب شدن بزودى غلبه خواهند كرد (3)

(اين پيروزى روميان) در اندسالى خواهد شد، همه امور جهان، چه قبل از اين و چه بعد از اين، از آن خداست و آن روز مؤمنان شاد خواهند شد (4)

به يارى پروردگار، خدا هر كه را بخواهد نصرت مى دهد و اوست توانا و مهربان (5)

اين وعده پروردگار است و وعده خدا هرگز خلاف نمى شود، ولى اكثر مردم نمى دانند. (6)

آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند و از عالم آخرت بى خبرند (7)

آيا آنها پيش خود نينديشند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آنها است، جز به حقّ و براى زمان معيّنى نيافريده، ولى بسيارى از مردم لقاى پروردگارشان را منكرند. (8).

تفسير: ..... ص : 22

مقصود از «ارض» سرزمين عربهاست [زيرا اين كلمه با الف و لام عهد ذهنى آمده است ] و معهود پيش عربها همان زمينهاى خودشان است. و مقصود از آيه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 23

شريفه اين است كه روميها در جايى كه نزديكترين محلّ به زمينهاى عرب است، مغلوب شدند و آن جا اطراف سرزمين «شام» است. و بعضى گويند سرزمين «جزيره» است كه نزديكترين زمين روم به فارس است.

فِي بِضْعِ سِنِينَ واژه «بضع» به عددهايى ميان 3 تا 10 گفته مى شود [كه در فارسى «اند» مى گويند.].

گويند: روميها با فارسيها ميان سرزمين «اذرعات» و «بصرى» نبرد كردند و فارسيها بر روميها غالب شدند و آنها را شكست دادند. اين خبر به مكّه رسيد و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مسلمانان گران آمد زيرا فارسيها مجوس و

بدون كتاب و روميها عيسوى و اهل كتاب بودند. و از طرفى مشركان شاد شدند و گفتند: شما و نصارى اهل كتابيد و ما و فارسيها اهل كتاب نيستيم. و همان طور كه برادران ما بر برادران شما پيروز شدند ما هم بر شما پيروز مى شويم. پس از گفتار مشركان اين آيه نازل شد:

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ به يقين پس از آن كه فارسيها بر روميها غلبه كردند بزودى روميها بر فارسيها در اندسالى غلبه خواهند كرد.

اين آيه شريفه از آيه هايى است كه بر درستى و صحّت نبوّت پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله گواه است و همچنين گواه است كه قرآن از جانب خداى سبحان است، زيرا قرآن از رويدادى كه بزودى اتّفاق خواهد افتاد خبر مى دهد و اين غيب است كه جز خداى عزّ و جلّ نمى داند.

ابى سعيد خدرى گفت: ما مسلمانان به همراه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با مشركان عرب روبرو بوديم و همان زمان روميها و فارسيها هم درگيرى داشتند. خداوند ما را بر مشركان پيروزى داد و روميها را هم بر مجوسيها پيروز گردانيد و ما به خاطر پيروزى بر مشركان و پيروزى اهل كتاب بر مجوس شاد و خوشحال شديم و آيه شريفه و يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ اشاره به همين مورد است و اين پيروزى روز جنگ «بدر» واقع شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 24

مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ يعنى اوّل و آخر دو زمان، زمان مغلوب شدن و زمان پيروز شدن يعنى مغلوب شدن آنها در ابتدا و غالب شدنشان در آخر نبود جز به امر و خواست خدا.

وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ

الْمُؤْمِنُونَ روزى كه روميها بر فارسيها پيروز شدند، مؤمنان، به سبب يارى و غلبه دادن خداوند اهل كتاب را بر غير اهل كتاب، شاد مى شوند. بعضى از مفسّران گويند: مقصود از يارى خدا اين است كه خداوند بعضى از ستمكاران و كافران را بر بعض ديگر مسلّط مى سازد، و تفرقه كلمه و اختلاف ميان آنها ايجاد مى كند، كه اين خود باعث قدرت و قوّت اسلام مى شود.

لفظ «وعد» در عبارت «وعد اللَّه» مصدر تأكيدى است هم چنان كه به ديگرى مى گويى: لك على ألف درهم اعترافا اعتراف مى كنم كه هزار درهم طلب تو بر ذمه من است، زيرا در تقدير چنين است: اعترف لك به اعترافا و وعد اللَّه ذلك وعدا، چرا كه جمله پيش در معنا و مفهوم «وعد» مى باشد.

سپس خداوند كافران را مذمّت و سرزنش مى كند كه اينها به امور دنيا بصيرت دارند و منافع و مضارّ آن را بخوبى درك مى كنند در صورتى كه از امور دين و آخرت بكلّى بى خبر و غافلند. حسن [بصرى ] گفته است:

آگاهى بعضى از آنها در امور دنيا و (كسب و تجارت) آن اندازه بود كه يك درهم را روى ناخنشان مى گذاشتند و وزن آن را مى فهميدند و خبر مى دادند، ولى همين ها نمى توانستند بدرستى نماز بخوانند.

يَعْلَمُونَ ظاهِراً، عبارت «يعلمون» بدل از «لا يعلمون» است. و در اين بدل آوردن، اعلام و آگاهى است بر اين كه عدم علم كه جهل و نادانى است، با علمى كه از امور دنيا تجاوز نمى كند يكسان است.

أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ در عبارت «فى أنفسهم» دو احتمال است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 25

يكى احتمال اين است كه ظرف باشد، در اين

صورت معنا اين است كه چرا در دلهايشان كه تهى از فكر است، تفكّر را ايجاد و احداث نمى كنند، بديهى است كه تفكّر تنها در قلب است ولى براى تصوير زيادترى از حال متفكّرين به طور كنايه ذكر شده است، چنان كه گويند: اعتقد فى قلبه با اين كه اعتقاد تنها در قلب است، باز هم قلب براى تأكيد گفته شده و مقصود اين است كه چرا فكر نمى كنند و چنين سخنانى را مى گويند و يا چرا فكر نمى كنند تا اين مطالب را بدانند و درك كنند.

احتمال ديگر اين است كه صله براى تفكّر باشد و معنا اين است كه چرا در نفس خود كه نزديكترين مخلوقات به آنهاست. تفكّر و تدبّر نمى كنند تا بفهمند آنچه را كه خدا از بدايع حكمت در نهاد آنها به وديعت گذاشته و آفريده است همه دلالت بر تدبير و حكمت مى كند و هيچ كدام مهمل و بيهوده نيست.

إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى خداوند هيچ مخلوقى را باطل و بيهوده و بدون هدف صحيحى نيافريده است، بلكه تمام آفريده ها همراه با حقّ [و هدف معيّن ] و حكمت است و با فرض مدّت معيّنى است كه ناگزير به آن مدّت منتهى مى شود كه همان روز قيامت و زمان پاداش و هنگام حساب است.

بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَكافِرُونَ مقصود از لقاء خداوند همان أجل مسمّى و روز قيامت است. و حرف «باء» در كلمه بالحقّ مانند حرف «باء» در اين مثال است كه مى گويى:

اشتريت الفرس بسرجه و لجامه: اسب را با زين و افسار و دهنه، خريدم [حرف «باء» در هر دو مورد «با» ى مصاحبت و معيّت است.].

[سوره الروم (30): آيات 9 تا 16] ..... ص : 25

اشاره

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا

فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ (10) اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ (13)

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ (15) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 26

ترجمه: ..... ص : 26

آيا در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه شد؟ آنها از اينان بسيار تواناتر بودند و زمين را براى آبادانى ديگرگون كردند، و بيشتر از اينها آباد و عمران كردند، و پيامبرانشان با معجزه ها و دلالتهاى روشن براى هدايتشان آمدند، (و چون انكار كردند كيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد، بلكه آنها خود در حقّ خويش ستم كردند. (9)

سپس سر انجام آنان كه اعمال بد مرتكب شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را انكار كردند، و آن را به استهزاء و تمسخر گرفتند (10)

خداوند است كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (پس از مرگ) باز مى گرداند، آن گاه به سوى او باز مى گرديد (11)

و روزى كه قيامت برپا شود تبهكاران در نوميدى و اندوه فرو مى روند (12)

و هيچ شفاعت و كمكى از معبودانشان براى آنها نخواهد

بود و به آن چيزهايى كه شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند (13)

و روزى كه قيامت برپا شود، (مردم) از هم جدا مى شوند (14)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 27

امّا آنان كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود (15)

و امّا آنان كه كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را انكار كردند در دوزخ، براى عذاب الهى، حاضرشان كنند. (16)

تفسير: ..... ص : 27

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ مفهوم اين آيه شريفه ثابت مى كند كه كافران مكّه در بلاد و شهرهاى امّتهاى گذشته مسافرت و سير كرده اند، و آثار ويرانى آنها را كه به سبب انكارشان نسبت به پيامبران بوده است، نگريسته اند. سپس خداوند احوال امّتهاى گذشته را توصيف مى كند و مى فرمايد: آنها از اين مشركان مكّه بسيار نيرومندتر بودند و زمين را براى آبادانى ديگرگون مى كردند. واژه «إثار» يعنى شخم زدن و عرب به گاو ثور مى گويد چون زمين را شخم مى زند و آن را ديگرگون مى كند، و بقر مى گويد چون آن را مى شكافد.

وَ عَمَرُوها أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها و آن گذشتگان بسيار بيشتر از اين كافران زمين را آباد و عمران مى كردند [با اين وصف به سبب كفرشان نابود شدند].

فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ و خداوند كه آنها را هلاك كرد به آنها ستمى نكرده است، زيرا ذات خداوند منزّه از ستم كردن است، بلكه آنان با كارهايى كه انجام دادند و موجب هلاك آنها شد خود به خويشتن ستم كردند.

ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى لفظ «عاقبة» هم با نصب و هم با رفع «عاقبة» خوانده شده است. و واژه «سواى» اسم تفضيل و مؤنث

اسوء و به معناى زشت تر و ناپسنديده تر است مانند حسنى كه مؤنّث أحسن است و مقصود اين است كه آن كافران در دنيا با هلاك شدن كيفر مى بينند و سرانجام آنها در آخرت هم از همه بدتر است. لكن در آيه به جاى ضمير، اسم ظاهر قرار داده شده است. امّا كسى كه «عاقبة» را منصوب خوانده است آن را خبر «كان» قرار داده است. و منظور از «سوأى»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 28

بدترين كيفر و عقوبتهاى روز قيامت است كه جهنّم مى باشد.

أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ عبارت «أن كذّبوا» به معناى: لأن كذّبوا است، يعنى به علّت تكذيب آنها.

ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ سپس به ثواب يا عقاب خداوند باز مى گردند. كلمه «ترجعون» هم با «تاء» و هم با «ياء» يرجعون خوانده شده است.

يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ كلمه «يبلس» از إبلاس و به معناى فردى است كه در جايى با حالت يأس و حيرت و سرگردانى توقّف كرده باشد.

وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَكائِهِمْ شُفَعاءُ مقصود از شركاى آنها، چيزهايى، غير از خداست، كه پرستش مى كردند.

وَ كانُوا بِشُرَكائِهِمْ كافِرِينَ آن مشركان نسبت به معبودان خود كافر مى شوند و ألوهيّت آنها را انكار مى كنند.

يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ ضمير در «يتفرّقون» به مسلمانان و كافران بر مى گردد و عبارت بعدى بر اين مطلب دلالت دارد و مقصود اين است كه آنها از يكديگر جدا مى شوند و هرگز در باغى از بهشت اجتماع نمى كنند.

فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ كلمه «روضة» به خاطر بيان اهميّت و عظمت آن، نكره آمده است، يعنى در باغى و چه باغى! و عرب به هر سرزمين پر آب و گياه و سبزه زارى «روضه» مى گويد. و ضرب المثلى است كه مى گويند:

احسن من بيضة فى روضة:

بهتر از تخم مرغى در سبزه زارى است (كنايه از زيبايى نقطه پاك و سفيد در ميان فضايى سبز مى باشد).

واژه «يحبرون» به معناى شادى و سرور است. و برخى گويند آوازهاى طرب انگيز بهشتى و سماع در آن جا است.

فَأُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ يعنى مشركان نمى توانند از عذاب الهى غايب شوند و عذاب هم نسبت به آنها تخفيفى پيدا نمى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 29

[سوره الروم (30): آيات 17 تا 25] ..... ص : 29

اشاره

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ (18) يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (19) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21)

وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ (22) وَ مِنْ آياتِهِ مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25)

ترجمه: ..... ص : 29

منزّه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد. (17)

و حمد و ستايش در آسمانها و زمين، مخصوص اوست و تسبيح و تنزيه براى اوست، شامگاهان و هنگامى كه ظهر مى كنيد (18)

او زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى آورد و زمين را پس از مرگ، حيات مى بخشد و همين گونه شما در روز قيامت بر انگيخته مى شويد (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 30

و از نشانه هاى قدرت او اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس ناگهان انسانهايى شديد و در روى زمين پراكنده گشتيد (20)

و از نشانه هاى حكمت او اين است كه از

جنس خود شما همسرانى براى شما آفريد تا در كنار آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد، در اين امر نيز نشانه هايى است از حكمت براى كسانى كه تفكّر كنند (21)

و از نشانه هاى قدرت او آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست، در اين امور نيز نشانه هايى براى دانشمندان جهان وجود دارد (22)

و از نشانه هاى رحمت او خواب شما در شب و روز است و تلاش شما براى بهره گيرى از فضل پروردگار است در اين امور نشانه هايى است براى كسانى كه گوش شنوا دارند (23)

و از آيات او اين است كه برق و رعد را به شما نشان مى دهند كه هم باعث ترس و هم مايه اميد است و از آسمان به رحمت بارانى مى فرستد كه زمين را، پس از مردن، زنده مى كند. در اين امور نشانه هاى قدرت و حكمت خدا براى خردمندان آشكار است (24)

و از نشانه هاى او اين است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست، سپس هنگامى كه شما را در قيامت از زمين فرا مى خواند، ناگهان، براى حضور در محشر، همه خارج مى شويد. (25)

تفسير: ..... ص : 30

سپس خداى سبحان به دنبال تذكّر وعده ثواب و تهديد از كيفر، راههاى رسيدن به ثواب و نجات از كيفر را بيان مى فرمايد.

مقصود از تسبيح معناى ظاهرى آن است كه منزّه دانستن خداست از پليديها و ذكر و ياد او در زمانهاى مذكور. برخى از مفسّران گويند مقصود از تسبيح نماز است.

از ابن عبّاس پرسيده شد: آيا نمازهاى پنجگانه را در قرآن يافته اى؟ گفت: آرى و اين آيه شريفه را قرائت كرد.

منظور از «تُمْسُونَ» نماز مغرب و عشا

و از «تُصْبِحُونَ» نماز صبح و از «عشيّا»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 31

نماز عصر و از «حِينَ تُظْهِرُونَ» نماز ظهر است. از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود:

كسى كه بخواهد با پيمانه پر و لبريز براى او كيل كنند، بايد آيه «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ ...» را تا «وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ» بخواند. «1».

وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ و مانند اين زنده كردن شما را از قبر بيرون مى آورد و بر مى انگيزاند.

أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ اصل و منشأ آفرينش شما از خاك است.

إذا حرف مفاجات و به معناى اتّفاق ناگهانى است و در تقدير چنين است: سپس ناگهان زمانى آمد كه شما انسان شديد و در روى زمين انتشار يافتيد. اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد:

وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً و از آن دو مردان و زنان بسيارى در روى زمين پراكنده كرد. (نساء/ 1).

مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً از همان شكل و جنس نهاد شما، و نه از جنس ديگرى، همسرانى آفريديم تا به وسيله آنها آرامش يابيد و انس و الفت به آنها پيدا كنيد. و اين امر به سبب اين است كه ميان دو چيز از يك جنس، مهربانى و آرامش بر قرار است ولى ميان دو چيز از دو جنس مختلف، جدايى و دورى وجود دارد.

وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً ميان شما به وسيله ازدواج، دوستى و مهربانى ايجاد كرد در صورتى كه پيش از آن هيچ سببى از قرابت و يا خويشاوندى در ميان شما نبود كه موجب دوستى و مهربانى گردد.

وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ مقصود از «السنه» يا همان واژه ها و لغتهاى هر

زبان است [مانند عربى فارسى تركى ...] و يا لهجه ها و شكل و آهنگ آنهاست [كه در]

__________________________________________________

1-

«من سرّه ان يكال له بالقفيز الأوفى فليقل «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ» الى قوله: «وَ كَذلِكَ تُخْرَجُونَ».

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 32

اين صورت توجّه داريم كه حتّى لهجه دو برادر هم يكسان نيست ]. خداوند ميان اين چيزها تفاوت و اختلاف قرار داد به طورى كه حتّى دو سخنگو، در هيچ يك از خصوصيّات سخن و نحوه صدا، يكسان نيستند. و همچنين اين اختلاف در صورت و خطوط آن و در رنگها و انواع آن موجود است. و به سبب همين اختلاف و تفاوت است كه افراد شناخته مى شوند و اگر چنين نبود و همه يك شكل و يكسان بودند اشتباهها و مشكلهاى بزرگى روى مى داد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ در اين امور، بر كمال قدرت و حكمت صانع و خداوند، براى دانشمندان نشانه ها و آيه هاى آشكارى است.

كلمه «للعالمين» هم به كسر «لام» و هم به فتح آن «للعالمين» خوانده شده است، و گواه براى كسره خواندن آن اين آيه است كه مى فرمايد: وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ «و جز دانشمندان آن را درك نمى كنند». (عنكبوت/ 43) مَنامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ عبارت اين آيه، از باب «لفّ و نشر» مرتّب است و ترتيب آن چنين است: و من آياته منامكم و ابتغاؤكم من فضله بالليل و النهار. لكن دو قرين دومى «ليل و نهار» ميان دو قرين اولى «منامكم و ابتغاؤكم» فاصله شده است، به اين دليل كه هر دو از جنس زمانند و زمان و آنچه در زمان واقع مى شود مثل شى ء واحد است. علاوه خود پهلوى هم

قرار گرفتن «ليل و نهار» به اتّحاد كمك مى كند. و ممكن است معنايش اين باشد كه «منامكم فى الزّمانين و ابتغاؤكم من فضله فيهما» يعنى آسايش و خواب شما و همچنين طلب روزى از فضل خدا، هر دو، در دو زمان شب و روز مى باشد. ولى مفهوم اوّل ظاهرتر است، زيرا در قرآن تكرار شده است.

يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً در فعل «يريكم» دو صورت محتمل است: يكى آن كه حرف ان در تقدير گرفته شود. ديگرى آن كه فعل به جاى مصدر قرار داده شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 33

چنان كه فعل «تسمع» در مثال: تسمع بالمعيدى خير من ان تراه: نام معيدى را از دور بشنوى بهتر است كه او را ببينى، نيز بر اين دو وجه تفسير شده است.

«خوفا» ترس از صاعقه يا ترس از اخلاف [يعنى ترس از اين كه ابرها بگذرند و باران نبارد].

«و طمعا» اميد و طمع به بارش باران. برخى از مفسّران گويند ترس براى مسافر است و طمع براى غير مسافر.

دو كلمه «خوفا و طمعا» منصوبند، يا به عنوان اين كه مفعول له باشند و گويا گفته شده است كه برق را به شما ارائه مى دهيم به علّت ترساندن و اميدوار كردن و يا در تقدير چنين بوده است: ارادة خوف و ارادة طمع كه مضاف حذف شده است و مضاف اليه به جاى آن آمده است. و رواست كه حال باشند يعنى در حالى كه مى ترسيد و در حالى كه اميدواريد.

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ و از نشانه هاى قدرت او به پا داشتن آسمانها و زمين و نگهداشتن آنها است بدون

هيچ ستونى.

بامره يعنى به خواست و اراده او زمين و آسمانها استوارند. و مقصود از به پا داشتن آنها اين است كه خداوند اراده كرده است كه آنها با كيفيّت كنونى باقى بمانند و نابود نشوند.

إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ عبارت «اذا دعاكم» به منزله «يريكم» است از اين نظر كه در معنا به جاى مفرد است و گويا چنين گفته شده است و من آياته قيام السّماوات و الأرض ثمّ خروج الموتى من القبور إذا دعاهم دعوة واحدة: يا أهل القبور أخرجوا يكى ديگر از آيات او به پا داشتن آسمانها و زمين است و سپس بيرون شدن مردگان از قبرهايشان هنگامى كه آنها را يك مرتبه بخواند و بگويد اى اهل قبور بيرون آييد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 34

و مقصود سرعت آن است كه بدون درنگ انجام مى شود. هم چنان كه فرمانبر دعوت فرمانده خود را به سرعت پاسخ مى دهد.

[محلّ دعوت ممكن است جاى بلند باشد يا پايين ] چنان كه مى گويى: من زيد را دعوت كردم كه ممكن است زيد بالاى كوه باشد و به طرف شما پايين بيايد و ممكن است كه پايين كوه باشد و به طرف شما بالا بيايد.

حرف «اذا» ى اولى حرف شرط و دومى حرف مفاجات است.

[سوره الروم (30): آيات 26 تا 29] ..... ص : 34

اشاره

وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ

لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ (29)

ترجمه: ..... ص : 34

تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند از آن اوست و همگى در برابر او خاضع و مطيعند (26)

او خدايى است كه آفرينش را آغاز كرد سپس آن را باز مى گرداند (روز معاد) و اين كار براى او آسانتر است و براى او «مثل أعلى» و مظهر برتر در آسمان و زمين است و تنها اوست قادر كامل و حكيم (27)

خدا از خودتان براى شما مثالى زده، آيا هيچ يك از غلامان و كنيزان شما، در آنچه ما روزى شما گردانيديم، با شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 35

شريك هستند؟ آن چنان كه بى هيچ مزيّت با آنها مساوى باشيد و همان اندازه بيمى را كه از خودتان و شركاى آزاد داريد، از آنها هم داريد؟ ما اين چنين آيات خود را براى كسانى كه تعقّل مى كنند شرح مى دهيم (28)

آرى ستمكاران از جهل و نادانى، هواى نفس خود را پيروى كردند و چه كسى مى تواند آن را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟ و براى آنان هيچ يار و ياورى نخواهد بود (29).

تفسير: ..... ص : 35

واژه «قانِتُونَ» به معناى اين است كه تمام موجودات از جهت تكوينى در برابر او خاضع و مطيعند، زيرا افعال تكوينى خداوند در وجود آنهاست. [و خواه ناخواه همه تسليم قوانين او در عالم تكوينند].

وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ چنان كه نزد شما مسلّم است كه ساختن چيزى براى كسى كه چند مرتبه انجام داده است آسانتر مى باشد از كسى كه بار اوّل بخواهد بسازد و چنين فردى را ماهر گويند، يعنى آن كار را چندين بار پى در پى تكرار و تمرين كرده است.

ضمير در اين عبارت مذكّر گفته شده است، زيرا مقصود

آن يعيده ... بوده است.

برخى از مفسّران گويند: كلمه «اهون» به معناى هيّن است، يعنى آسان نه به معناى آسانتر، [زيرا در برابر هر آسانترى دشوارترى است كه اين مفهوم نسبت به خداوند بى معناست ].

هم چنان كه شاعر گفته است: لعمرك ما أدرى و إنّى لأوجل، به جان تو قسم من نمى دانم ولى مى ترسم ... در اين مثال لفظ اوجل به معناى وجل است [يعنى من ترسان هستم نه اين كه بيشتر مى ترسم ].

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى ، «مثل اعلى»، يعنى صفت برترى كه جز خداوند، در آسمانها و زمين، كسى نيست كه به آن صفت توصيف شود و آن اين است كه تنها خداوند آن توانايى است كه هيچ ناتوانى و عجزى در آفرينش ابتدايى و در اعاده آن براى او نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 36

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ و اوست كه در تمام كارهايش توانا و مقتدر و حكيم است.

قتاده گفته است: مقصود از «مثل أعلى» عبارت: لا إله إلّا اللَّه، است كه خداوند را به وحدانيّت و يگانگى توصيف مى كند.

ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ خداوند از نزديكترين چيزها به خودتان كه نفس شما باشد مثلى را انتزاع و اخذ كرده است.

حرف «من» در عبارت «مِنْ أَنْفُسِكُمْ» براى ابتداء غايت است.

هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ آيا شما راضى هستيد از بردگان شما كه بشرى مانند شما و بنده اى مانند بندگان هستند، در آنچه ما از اموال و غيره به شمار روزى داديم، شريك شوند و شما و آنها بدون هيچ تفاوتى در آن اموال برابر باشيد؟

بنا بر اين اگر چنين چيزى را درباره خودتان رضايت نمى دهيد چگونه راضى مى شويد كه مخلوقى

از آفريده هاى خدايى را كه مالك همه است شريك او قرار دهيد؟

كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ اين گونه ما با ذكر مثلها، آيات خود را توضيح مى دهيم، زيرا تمثيل، معناهاى پنهانى را آشكار و روشن مى كند و مانند اين است كه آنها را شكل مى دهد و مجسّم مى كند.

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مقصود از ستمكاران همان مشركانند، به دليل اين آيه كه فرموده است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ براستى كه شرك ستم بزرگى است (لقمان/ 13).

أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ يعنى در حال جهل و نادانى تابع هواهاى نفسانى هستند، زيرا شخص دانشمند اگر از هواى نفس پيروى كند ممكن است دانشش او را باز دارد، ولى فرد نادان و جاهل مانند حيوانات ديوانه وار از هواى نفس پيروى مى كند و چيزى هم مانع او نمى شود.

فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن كسى را كه خداوند او را يارى و كمك نكند و چون

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 37

مى داند كه رحمت و مهربانى در حقّ او سودى ندارد، لطف و مهربانى به او نفرمايد، چنين فردى را چه كسى مى تواند هدايت كند؟ و دليل بر اين كه مقصود از «اضلال» كمك و يارى نكردن است، فراز ديگر آيه است كه مى فرمايد: وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ.

[سوره الروم (30): آيات 30 تا 37] ..... ص : 37

اشاره

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30) مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ

مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ (33) لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34)

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ (35) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ (36) أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (37)

ترجمه: ..... ص : 37

اى رسول ما روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده ديگرگونى در آفرينش خدا نيست، اين است دين و آيين استوار حقّ ولى بيشتر مردم آگاه نيستند (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 38

و اين بايد در حالى باشد كه شما به سوى خدا باز گرديد و از او بپرهيزيد و نماز را بر پا داريد و از مشركان نباشيد (31)

و از كسانى نباشيد كه دين خود را پراكنده ساختند و به دسته ها و فرقه ها تقسيم شدند و هر گروهى به آنچه دارند دلبسته و خوشحالند (32)

هنگامى كه ضرر و ناراحتى به مردم برسد پروردگار خود را مى خوانند و به سوى او باز مى گردند، امّا هنگامى كه خدا رحمتش را به آنها بچشاند باز گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرك مى شوند (33)

بگذار نعمتهايى را كه به آنها داده ايم كفران كنند، اى مشركان از روى هوا و هوس از دنيا بهره گيريد امّا بزودى كيفر خود را خواهيد دانست (34)

آيا ما دليل محكمى براى آنها فرستاديم كه از شرك آنها سخن گويد و حجّت بر صحّت آن باشد (35)

و هر گاه رحمتى به مردم بچشانيم شاد مى شوند و هر گاه رنج و

مصيبتى كه كيفر كارهاى ايشان است به آنها رسد ناگهان مأيوس و نوميد مى شوند (36)

آيا نديديد كه خدا روزى هر كس را بخواهد گسترده يا تنگ مى سازد، در اين جريان نشانه هايى است براى گروهى كه ايمان مى آورند. (37)

تفسير: ..... ص : 38

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ، روى خود را به سوى دين راست و مستقيم گردان بدون اين كه به جانب راست يا چپ توجّهى داشته باشى. و اين تمثيل است براى ثبات و پايدارى در دين و اهتمام و توجه كامل به مسايل آن، زيرا كسى كه به چيزى اهميّت مى دهد با تمام وجود و با توجّه كامل، به آن رو مى كند.

«حَنِيفاً» اين كلمه حال است يا براى مأمور يا براى كلمه «الدّين».

فِطْرَتَ اللَّهِ اين عبارت در تقدير يا، الزموا و يا، عليكم فطرة اللَّه بوده است كه در هر دو صورت معنا اين است كه بر شما لازم است كه با فطرت خدا باشيد.

مُنِيبِينَ إِلَيْهِ لفظ «منيبين» حال است براى ضمير الزموا و به همين سبب است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 39

به صورت جمع خطاب شده است. و عبارتهاى «وَ اتَّقُوهُ» و «أَقِيمُوا الصَّلاةَ» و «لا تَكُونُوا» همه به همين ضمير معطوفند.

فطرة اللَّه واژه «فطرت» به معناى خلقت است، به دليل اين كه مى فرمايد لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ و مقصود اين است كه خداوند سرشت شما را طورى آفريده است كه قابليّت آن را داريد كه دين اسلام و يگانگى خدا را بپذيريد و از آن باز نگرديد و منكر آن نشويد حتّى اگر شما را به حال خود بگذارند دينى جز دين اسلام اختيار نمى كنيد و كسانى از شما كه گمراه مى شوند به وسيله شيطانهاى

جنّ و انس گمراه مى شوند.

روايتى است كه خداوند مى فرمايد: من بندگانم را به دين خالص و استوار آفريدم و اين شيطانها هستند كه آنها را فريب مى دهند و از دينشان بر مى گردانند و آنها را وادار مى كنند كه ديگرى را شريك من قرار دهند «1».

پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر فرزندى بر فطرت يكتا پرستى متولّد مى شود و اين پدر و مادر است كه او را يهودى يا مسيحى مى كند. «2»

لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ سزاوار نيست كه اين فطرت (پاك) تغيير كند و بدل به چيز ديگر شود.

در اين آيه قبل ابتدا به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خطاب شده است و به همين سبب فعل «اقم» مفرد گفته شده و در آيه بعد فعل «و اتّقوه» جمع آمده است زيرا در حقيقت خطاب به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خطاب به امّت آن حضرت است.

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ عبارت «مِنَ الَّذِينَ» بدل از «مِنَ الْمُشْرِكِينَ» است.

فارقوا دينهم، از دين اسلام جدا شدند و «فرّقوا» نيز خوانده شده و به معناى اين

__________________________________________________

1-

«خلقت عبادى حنفاء فاحتالتهم الشّياطين عن دينهم و أمروهم أن يشركوا بى غيرى».

2-

«كلّ مولود يولد على الفطرة حتّى يكون أبواه هما اللّذان يهوّدانه و ينصّرانه».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 40

است كه آنها به سبب اختلاف در هواهاى نفسانى، دين اسلام را به مذهبهاى مختلف، بخش كردند.

وَ كانُوا شِيَعاً فرقه هايى شدند و هر فرقه اى از پيشوايى كه آنها را گمراه كرده بود پيروى مى كردند.

كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ هر فرقه اى از مذهب و ملك خود شاد بود و از اين كه باطلى را درست و حقّ گمان مى كرد خوشحال بود.

و رواست

كه عبارت «مِنَ الَّذِينَ» از ما قبل خود جدا و در تقدير چنين باشد: من المفارقين دينهم كلّ حزب فرحين بما لديهم، ولى كلمه فرحون، به عنوان اين كه صفت براى كلّ باشد، به رفع خوانده شده است.

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ، هر گاه مردم گرفتار مرض، قحطى يا سختيهاى ديگرى شوند، به خدا متوجّه مى شوند و به سوى او باز مى گردند.

ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً، و آن گاه كه رحمت خدا شامل آنها شود و از سختيها و مصيبتها رها شوند اين نعمت را به كفران بدل مى كنند.

لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ، حرف «لام» در «ليكفروا» مجازى است و مانند آن است اين آيه: لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً، «تا سرانجام دشمن و مايه اندوهشان باشد.»

(قصص/ 8).

فَتَمَتَّعُوا، اين جمله مانند عبارت: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ است، «هر چه مى خواهيد انجام دهيد» (فصّلت/ 40).

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ، بزودى كيفر اين تمتّعهاى خود سرانه را كه برده ايد، خواهيد دانست.

سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ، واژه «سلطان» به معناى حجت و دليل و است و عبارت «فَهُوَ يَتَكَلَّمُ» مجاز است مانند اين مورد كه گفته مى شود: كتابه ينطق بكذا و معناى آن دلالت است و گويا گفته است: آيا دليلى وجود دارد كه بر صحّت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 41

شرك آنها شهادت و گواهى بدهد. حرف «ما» در كلمه «بما» مصدرى است، يعنى شرك آوردن آنها به خدا و ممكن است كه موصوله باشد و ضمير «به» به آن برگردد و معنا اين باشد كه: آيا آن دليل گواهى به چيزى مى دهد كه به سبب آن چيز آنها مشرك شدند؟

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هنگامى كه ما نعمتى از

قبيل باران، ثروت و سلامتى به آنها مى چشانيم خوشحال مى شوند.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ و اگر به سبب نافرمانيهايشان بلايى از قبيل خشكسالى، فقر، بيچارگى و مرضها به آنها برسد از رحمت خدا نوميد مى شوند.

سپس خداوند خطا و زشتى كارشان را گوشزد مى كند و مى فرمايد: اينها مى دانند تنها خداوند است كه روزى آنها را فراخ يا تنگ مى كند، بنا بر اين چرا از رحمت خدا مأيوس و نوميد مى شوند و به سوى خدا باز نمى گردند در حالى كه توبه كنند و از گناهانى كه به سبب آنها به سختى كيفر ديدند، پشيمان شوند تا نعمت خدا هم به آنها باز گردد.

[سوره الروم (30): آيات 38 تا 40] ..... ص : 41

اشاره

فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ ذلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَفْعَلُ مِنْ ذلِكُمْ مِنْ شَيْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 42

ترجمه: ..... ص : 42

اى رسول ما حقّ خويشاوندان و مسكينان و ابن سبيل را ادا كن، اين براى آنان كه طالب رضاى خدايند بهترين كار است و چنين كسانى رستگارانند (38)

آنچه را به عنوان ربا مى پردازيد تا در اموال مردم فزونى يابد نزد خدا فزونى نخواهد يافت و آنچه را كه به عنوان زكات، بدون ريا و تنها براى رضاى خدا، مى پردازيد فزونى مى يابد و كسانى كه چنين مى كنند داراى پاداش مضاعفند (39)

خداوند همان كسى است كه شما را آفريد و روزى بخشيد و سپس مى ميراند و پس از آن زنده مى كند، آيا از آنانى كه شريك خدا قرار داده ايد چيزى از اين كارها را مى توانند انجام دهند؟ او منزّه و برتر است از آنچه شريك براى او قرار مى دهند (40).

تفسير: ..... ص : 42

فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ ابى سعيد خدرى گفته است: هنگامى كه اين آيه نازل شد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فدك را به فاطمه بخشيد و در اختيار او گذاشت و همين مطلب از ائمه ما عليهم السلام روايت شده است.

هنگامى كه خداوند بيان كرد كه سبب بلاهايى كه به مشركان مى رسد اعمال و گناهان آنهاست، به دنبال آن، كارهايى را كه واجب است انجام شود و كارهايى را كه ترك آن واجب است و حقّ خويشاوند كه صله رحم است و حقّ بيچارگان و در راه ماندگان و سهمى را كه براى هر يك معيّن شده است بيان مى فرمايد.

يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ اين كار را تنها و خالص به قصد تقرّب به خدا انجام مى دهند و هيچ جهت ديگرى را در نظر ندارند.

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً برخى از مفسّران گويند مقصود رباى حلال است و

آن اين است كه مالى را به عنوان هديه يا عطيّه اى بدهى تا در مقابل بيشتر از آن دريافت دارى، اين كار نه ثوابى دارد و نه گناهى و همين مطلب از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 43

و برخى گويند اين مورد هم مانند اين آيه است: يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ «خداوند ربا را نابود مى كند و بر صدقات مى افزايد» (بقره/ 276) بنا بر اين مقصود اين است كه با اين كارتان مى خواهيد مال بيشترى را از اموال مردم دريافت داريد، ولى پيش خدا نه بهره اى داريد و نه پسنديده است (تا در قبال آن ثوابى داشته باشيد).

وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ در اين كار تنها رضايت خدا را مى خواهيد نه پاداش و مكافات از گيرندگان.

فاولئك هم المضعفون پس اين گروه كسانى هستند كه ثوابشان چند برابر مى شود. و مانند واژه «مضعف» است كلمه «مقوى» و «موسر» در عبارت ذوى القوّة و ذوى اليسار.

عبارت «آتَيْتُمْ مِنْ رِباً» اتيتم، بدون مدّ نيز خوانده شده كه در معنا تفاوتى ندارد و معنا به حالت مدّى بر مى گردد. هم چنان كه مى گويند: اتيت الخطا و اتيت الصّواب.

ولى در عبارت: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ» بدون اختلاف با مدّ خوانده شده است.

كلمه «ليربوا لتربوا» نيز خوانده شده يعنى شما مال آنها را زياد مى كنيد، يا اين كه شما به سبب زيادى كه از اموال مردم مى خواهيد و به طرف خود جلب مى كنيد، صاحب زيادى مى شويد.

فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ در اين آيه شريفه از خطاب به غيبت التفات شده كه اين گونه التفات، التفات حسن و در ادبيّات عرب نوعى فصاحت است

و گويا چنين گفته است: فأولئك الذين يريدون وجه اللَّه بصدقاتهم هم المضعفون كسانى كه با صدقاتشان تنها رضايت خدا را مى خواهند، آنان مضعفانند. اين گونه مدح و ستايش بهتر است از اين كه بگويد: أنتم المضعفون و ضميرى كه به كلمه ما در عبارت «ما آتيتم» بايد برگردد حذف شده و در اصل: هم المضعفون به بوده است.

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ در اين عبارت، اللَّه مبتداست و جمله الَّذِي خَلَقَكُمْ خبر آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 44

است، يعنى اين خداوند است كه فاعل و به جا آورنده چنين كارهايى است كه به جز خودش هيچ فردى قادر به انجام آن نيست.

هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ پس از بيان مطالب بالا خداوند مى فرمايد: آيا از كسانى كه شما آنها را شريك قرار داديد و به عنوان معبود قبول داريد، كسى هست كه بتواند چيزى از اين كارها را انجام دهد، تا آنچه را كه شما نسبت به آنها انجام مى دهيد (و معتقد هستيد) صحيح و درست باشد؟

سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ سپس خداوند ذات خودش را از اين كه ديگرى در عبادت با او شريك باشد، منزّه و مبرّا مى كند.

[سوره الروم (30): آيات 41 تا 45] ..... ص : 44

اشاره

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (41) قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ (44) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ (45)

ترجمه: ..... ص : 44

فساد و پريشانى در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده، خدا مى خواهد كيفر بعضى از اعمالشان را به آنها بچشاند شايد به سوى حق بازگردند (41)

(اى رسول ما) به مردم بگو در زمين سير كنيد و عاقبت مردمان پيش از خود را كه بيشترشان مشرك بودند، بنگريد كه چگونه بود (42)

اى پيامبر روى خود را به دين مستقيم و پايدار اسلام متوجّه ساز، پيش از آن كه روزى فرا رسد كه هيچ كس قدرت ندارد از خدا باز گردد در آن روز مردم به گروه هايى تقسيم مى شوند (43)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 45

هر كس كافر شود كفرش به زيان خود او است و آنها كه عمل نيك انجام دهند پاداش الهى را به سود خودشان آماده مى سازند (44)

اين براى آن است كه خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد، بى ترديد خدا كافران را دوست ندارد. (45)

تفسير: ..... ص : 45

ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مقصود از فساد در خشكى و دريا، قحطى و كم حاصلى در كشاورزى و مزرعه ها، كم سودى در تجارت و معاملات و نبودن بركت در هر چيزى است.

بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ منظور مشركان و كافران مكّه هستند كه به سبب كفر و نحسى گناهانشان باعث چنين بلاها و فسادهايى شده اند.

حسن [بصرى ] گفته است: مقصود از دريا، شهرها و قريه هاى ساحلى درياست.

و عكرمه گويد كه عرب شهرهاى آباد را دريا مى گويد.

و روا است كه مقصود از فساد همان شرك و گناهانى باشد كه مردم آن سرزمين آن را شيوه خود قرار داده اند ولى معنا و مقصود اوّلى مناسبتر است.

لِيُذِيقَهُمْ

بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا يعنى پيش از آن كه پاداش تمام كارهايشان را در آخرت بدهيم، كيفر بعضى از آن كارها را در اين دنيا به آنها مى چشانيم.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ شايد آنها از اين حالتى كه دارند به سوى خدا بازگردند.

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ سپس خداى سبحان در تأكيد اين كه معصيتها و نافرمانيها سبب ناخشنودى و غضب خداوند مى شود، امر فرموده كه در زمين گردش و مسافرت كنيد و بنگريد خداوند چگونه مردمانى را كه مشرك و گناهكار بودند هلاك و نابود كرده است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 46

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ واژه «قيّم» به معناى مستقيم و نهايت استقامت و راستى است كه هيچ گونه كجى و انحرافى در آن نيست.

لا مَرَدَّ لَهُ، مِنَ اللَّهِ عبارت «من اللَّه» يا متعلّق به «يأتى» است كه معنى چنين است:

پيش از آن كه از طرف خدا روزى بيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.

هم چنان كه خداوند مى فرمايد: فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها «توانايى بر ردّ آن روز ندارند» (انبيا/ 40) و يا متعلّق به «مردّ» است كه چنين معنى مى شود: پيش از روزى كه پس از آمدنش بر گردانده نمى شود و ممكن نيست كه خداوند آن را باز گرداند.

يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ فعل «يصدّعون» يتصدّعون، بوده و به معناى گروه گروه و فرقه فرقه شدن در آن روز است كه گروهى در بهشت و گروهى در جهنّمند.

مَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ كسى كه كافر شود كيفر و پاداش كفرش متوجه خود او است فَلِأَنْفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ به وسيله كارهاى نيك منزل و جايگاهى براى خودشان آماده و مهيّا مى كنند، هم چنان كه خدمتكار يكى از شما فراشتان را بگستراند و

هموار كند تا ناهموارى و چيزهاى ديگر در رختخواب باعث ناراحتى و ناگوارى خوابتان نشود.

و روا است كه از آيه چنين اراده شود: فعلى انفسهم يشفقون آنها بر نفسهاى خود شفقت و مهربانى مى كنند، چنان كه عرب در مهربانى مى گويد: أم فرّشت فأنامت. «1»

و تقديم ظرف در دو مورد براى اين است كه بفهماند ضرر كفر و بهره ايمان و كار نيك تنها به كافر و مؤمن مى رسد و به ديگرى تعدّى نمى كند.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ لفظ «ليجزى» متعلّق به «يمهدون» است، زيرا علّت آن را بيان مى كند.

من فضله مقصود از «فضل» آن نيكيها و نعمتهايى است كه علاوه بر ثواب

__________________________________________________

(1)مادرى كه از شفقت فراش بگستراند و فرزند خود را بخواباند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 47

واجبات، به آنها بخشيده مى شود يا مراد عطايا و بخششهاى خداوند است كه همان ثواب و پاداشهاى دائمى اوست.

به جاى ضمير، اسم صريح «الّذين» ذكر شده است، تا خداوند ثابت و مسلّم كند كه پيش او تنها رستگارى براى مؤمنان است و بس.

إِنَّهُ، لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ اين عبارت تقرير پس از تقرير، بر طريقه قاعده ادبى «طرد و عكس» است «1».

[سوره الروم (30): آيات 46 تا 53] ..... ص : 47

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ يُرْسِلَ الرِّياحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِيُذِيقَكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (46) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ (47) اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (48) وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ يُنَزَّلَ

عَلَيْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ (49) فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (50)

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ (51) فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (52) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53)

__________________________________________________

1- جزا دادن به مؤمنان بيانگر آن است كه خداوند كافران را دوست ندارد و دوست نداشتن كافران نيز بيانگر آن است كه مؤمنان مورد لطف الهى هستند. تفسير اثنى عشرى، ج 10، ص 311- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 48

ترجمه: ..... ص : 48

و از آيات قدرت خدا اين است كه بادها را بشارتگرانى مى فرستد تا شما را از رحمتش بهره مند و سيراب كند، و كشتيها به فرمانش حركت كنند و از فضل او بهره گيريد، شايد كه شكرگزارى كنيد (46)

اى رسول، ما پيش از تو پيامبرانى را به سوى قومشان فرستاديم آنها معجزه ها و دليلهاى روشن آوردند و هنگامى كه اندرزها نتيجه نداد ما هم از كافران و تبهكاران انتقام گرفتيم و همواره يارى و نصرت مؤمنان بر ما حقّى لازم است (47)

اين خداوند است.

كه بادها را مى فرستد تا ابرها را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان، آن گونه كه بخواهد، مى گستراند و متراكم مى كند، در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از درون آنها خارج مى شود تا به هر قومى از بندگانش كه بخواهد، فرو بارد و همان دم آنها شاد و خوشحال مى شوند. (48)

هر چند پيش از آن كه رحمت حقّ بر آنها ببارد مأيوس

بودند. (49)

به آثار رحمت خداوندى بنگر كه چگونه زمين را پس از مردنش زنده مى كند، بى ترديد هموست كه زنده كننده مردگان در روز قيامت است، و او بر همه چيز توانا است (50)

و اگر بادى سوزان فرستيم و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده بينند، راه كفران پيش گيرند (51)

تو نمى توانى كه مردگان را شنوا كنى و نه دعوتت را به گوش اين كران، هنگامى كه روى مى گردانند، برسانى (52)

و نيز تو نمى توانى نابينايان كور دل را از گمراهيشان هدايت كنى، تو تنها مى توانى سخنت را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حقّ تسليمند. (53)

تفسير: ..... ص : 48

خداوند سبحان از جمله هدفها و غرضهاى ارسال باد را رحمت مى شمارد و آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 49

اين است كه باد مژده دهنده باران و چشاندن رحمت است و منظور همان بارندگى است كه پيامد آن فراوانى و بهبود محصولات كشاورزى است و نيز لطافت هوا و فايده هاى ديگرى است كه با ورزيدن باد ايجاد مى شود.

وَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ و يكى ديگر از هدفها و فايده هاى باد اين است كه هنگام وزيدن، كشتى ها را در دريا به حركت مى آورد. و به سبب اين كه وزيدن باد هميشه موافق كشتى نيست عبارت «بأمره» زياد شده است [مقصود اين است كه باد موافق، به امر خدا مى وزد].

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ مراد اين است كه از فضل خدا در تجارت دريا، سود و بهره بجوييد و روزى به دست آوريد.

وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و شايد شما اين نعمتهايى را كه در باد است، شكر كنيد. در عبارت «و ليذيقكم» دو

صورت است: يكى آن كه متعلّق به فعل محذوف باشد كه در تقدير چنين است و ليذيقكم و ليكون كذا و كذا أرسلها. ديگرى آن كه عطف بر «مبشّرات» باشد و گويا فرموده است: ليبشركم و ليذيقكم.

كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ

اين فراز از آيه شريفه بيانگر عظمت مؤمنان و شأن و مقام والاى آنهاست، زيرا خداوند مؤمنان را شايسته آن دانسته است كه به آنها كمك و يارى و از آنها پشتيبانى كند.

فَيَبْسُطُهُ خدا يك بار ابرها را در پهنه آسمان مى گستراند.

وَ يَجْعَلُهُ، كِسَفاً و بار ديگر آنها را متفرّق و تكّه تكّه مى كند.

فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ و قطره هاى باران را مى نگرى كه از ميان ابرها، در هر دو حالت، خارج مى شود.

مقصود از واژه «سماء» جهت و طرف بالاست. هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد:

وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ «شاخه آن در سمت بالاست» (ابراهيم/ 24).

فَإِذا أَصابَ بِهِ مقصود از رسيدن باران به بندگان، رسيدن آن به سرزمينها و شهرهاى آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 50

مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ تكرار كلمه «من قبله» براى تأكيد است. هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد: فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ خالِدَيْنِ فِيها «پس شيطان و فردى كه او را اطاعت كرده هر دو در آتش دوزخ مخلّدند» (حشر/ 17) در اين آيه ضمير در «أنّهما» براى تأكيد تكرار شده است.

آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كلمه «آثار» به صورت اثر و آثار هر دو خوانده شده است.

إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى بى ترديد اين همان خداى توانايى است كه انسانها را پس از مرگ زنده مى كند.

فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا ضمير در كلمه «فرأوه» به اثر باران و رحمت خداوند كه نبات و گياهان

است بر مى گردد، يعنى مردم گياهان را مى بينند كه زرد شده و كسى كه «آثار» را به صورت جمع خوانده است ضمير «رأوه» را به معناى آثار رحمت برگردانده و آن كلمه «نبات» است، اين كلمه چون مصدر است به هر چه از زمين روييده شود گفته مى شود، بنا بر اين هم براى كم و هم براى بسيار مى آيد.

لام در كلمه «لئن» مقدّمه و زمينه اى است براى قسم و كلمه «لظلّوا» به جاى دو جواب است، هم جواب قسم است و هم جزا و جواب شرط.

«مصفرّا» پس از آن كه كشتزارها و گياهان آنها سرسبز و خرّم بود، بينند كه زرد شده است.

خداوند سبحان كافران را سرزنش و مذمّت مى كند كه هر گاه باران را از آنها باز داريم، از رحمت خدا مأيوس و نوميد مى شوند و هر گاه براى آنها باران بفرستيم شاد و خوشنود مى شوند و اگر بادى بفرستيم كه گياهان و مزارع آنها را زرد و خشك كند به نعمت خدا كافر مى شوند برخى از مفسّران گويند: ضمير در «فرأوه» به كلمه «سحاب» بر مى گردد، زيرا هر گاه كه ابرها زرد رنگ شوند ديگر نمى بارند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 51

[سوره الروم (30): آيات 54 تا 60] ..... ص : 51

اشاره

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ (54) وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ (55) وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتابِ اللَّهِ إِلى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56) فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ

لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (57) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58)

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ (60)

ترجمه: ..... ص : 51

خدا است كه اول شما را ضعيف و ناتوان آفريد، سپس بعد از اين ناتوانى نيرو و قوّت بخشيد و باز پس از قوّت به ضعف و پيرى برگردانيد، او هر چه بخواهد مى آفريند و او به هر چيز دانا و تواناست (54)

و روزى كه قيامت بر پا شود، تبهكاران سوگند ياد كنند كه در عالم دنيا و برزخ ساعتى بيش درنگ نكردند، اين گونه از راستى و حقيقت به دروغ مى پردازند (55)

و آنان كه علم و ايمان به آنها داده شده و مى گويند: شما به فرمان خدا تا روز قيامت در برزخ درنگ كرديد و اكنون روز رستاخيز است، ولى شما آگاه نبوديد (56)

آن روز، عذر خواهى ستمكاران سودى ندارد و توبه آنان پذيرفته نمى شود. (57)

ما براى هدايت مردم در اين قرآن عظيم از هر گونه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 52

مثالى بيان كرديم و اگر تو معجزه اى براى آنها بياورى كافران، از روى عناد، مى گويند: اينها جادو است و شما اهل باطل هستيد (58)

اين گونه خداوند بر دلهاى جاهلان و نادانان، مهر مى نهد (59)

اى رسول ما، صبر پيشه كن كه بى ترديد وعده خدا حقّ است و آنان كه ايمان ندارند هرگز نبايد تو را سبك شمارند و خشمگين سازند. (60)

تفسير: ..... ص : 52

من ضعف كلمه «ضعف» به فتح «ضاد» و ضمّ آن خوانده شده است و منظور اين است كه براستى فطرت و ساختمان بدن شما از ابتدا بر ضعف و ناتوانى بنا شده است و آيه شريفه خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً «انسان ضعيف آفريده شده است» (نساء/ 28) هم اشاره به همين است و مقصود اين است كه ما، در ابتداى امر شما را

ضعيف و ناتوان آفريديم و آن زمان طفوليّت است تا به زمان جوانى برسيد و آن دوران نيرو و توانايى انسان تا زمان كهولت است پس از آن شما را به حال ضعف و ناتوانى بر مى گردانيم و آن زمان شيخوخت و پيرى است. اين فرايند و جريان سير زندگى، روشنترين دليل بر وجود صانع دانا و تواناست.

ما لَبِثُوا غَيْرَ ساعَةٍ مقصود آنها از درنگ كردن، يا در دنيا و يا در قبر و عالم برزخ و يا زمان ميان نابودى دنيا و روز قيامت است و اين كه آنها زمان توقّف خود را، در يكى از اين دورانها، يك ساعت گفته اند، يا به خاطر كوتاه بودن زمان است يا زمان را فراموش كرده اند يا بطور تخمين و بر آورد گفته اند.

كَذلِكَ كانُوا يُؤْفَكُونَ و مانند اين دروغ و خلاف حقّ در دنيا از راستى و حقيقت، بر مى گشتند، و كارهايشان را اين چنين بر خلاف درستى و حقّ، بنا مى كردند.

وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ گويندگان اين آيه شريفه فرشتگان يا پيامبران و يا مؤمنانند.

فِي كِتابِ اللَّهِ در علم خدا كه در لوح محفوظ است، يا در علم و قضاء خداوند كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 53

به حكمت خود آن را لازم كرده است. دانشمندان كه فرشتگان، انبيا و مؤمنان باشند آنچه را كه كافران گفتند ردّ كردند و به ضرر آنها قسم خوردند و سپس آنها را به سبب انكار روز قيامت با اين گفتارشان: فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ملامت و سرزنش كردند و گفتند چون آن روز را حقّ نمى دانستيد اكنون ديگر دانستن آن سودى ندارد.

فَيَوْمَئِذٍ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ

ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و امروز شما نمى توانيد براى ستمكاريهايتان عذرى بياوريد و اگر هم عذر بياوريد قبول نمى شود. و از آنها خواسته نمى شود كه به سبب توبه و برگشت به سوى خدا كارهاى زشت خود را از بين ببرند. عرب مى گويد: استعتبنى فلان فاعتبته، يعنى او از من طلب رضايت كرد و من از او راضى شدم و حقيقت اين مادّه زايل كردن ناراحتيهاست و مقصود اين است كه از آنها خواسته نمى شود كه به سبب توبه و اطاعت، خدا را از خود راضى كنيد.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا و براى آنها هر صفتى را كه گويا در شگفتى ضرب المثل است، توصيف كرديم و هر داستان عجيبى را براى آنها حكايت كرديم، مانند داستان مبعوثين روز قيامت و آنچه را كه مى گويند و آنچه به آنها گفته مى شود، همه را براى كافران گفتيم، ولى آنان به سبب عناد و تيره دلى هر گاه آيه اى از آيه هاى قرآن را براى آنها بياورى مى گويند اين آيه يا معجزه اى كه تو آوردى، باطل و دروغ است.

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مانند چنين مهرى كه بر دل كافران نهاده است بر دل نادانان نيز نهاده مى شود و خداوند آنها را از الطاف و رحمتهاى خود كه شفا بخش سينه هاست بى بهره مى كند به طورى كه هر چيز حقّ و درستى را باطل و دروغ مى نامند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى پيامبر بر دشمنى كفّار صبر كن، زيرا بدون ترديد وعده خداوند بر يارى تو و بر پيروزى و برترى دادن دين تو بر تمام دينها حقّ و مسلّم است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 54

وَ لا

يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ كفر و عناد مردمى كه گمراهند و به آخرت يقين ندارند، نبايد تو را سست كند و به جزع و ناشكيبايى وادار سازد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 55

سوره لقمان ..... ص : 55

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده است به جز چهار آيه، و داراى 34 آيه است.

پيش كوفيان الم يك آيه و پيش بصريان مخلصين له الدّين يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 55

ابىّ بن كعب روايت كرده است كه: هر كس سوره لقمان را بخواند، لقمان روز قيامت رفيق و دوست او است و به عدد كسانى كه كار نيك انجام داده اند و از كار بد نهى كرده اند، از حسنات ده تا ده تا به او داده مى شود. «1» امام محمّد باقر عليه السلام فرموده است: كسى كه سوره لقمان را در شب بخواند خداوند سى فرشته را بر او موكّل مى كند تا او را آن شب تا صبح از شرّ شيطان و يارانش محافظت كنند و اگر در روز بخواند آن فرشتگان او را تا شب از شيطان و يارانش حفظ مى كنند. «2»

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة لقمان كان له لقمان رفيقا يوم القيامة و اعطى من الحسنات عشرا عشرا بعدد من عمل بالمعروف و نهى عن المنكر.

2-

من قرأ سورة لقمان فى ليلة وكّل اللَّه به فى ليلته ثلثين ملكا يحفظونه من إبليس و جنوده حتّى يصبح فإن قرأها بالنّهار حفظوه من إبليس و جنوده حتّى يمسى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 56

[سوره لقمان (31): آيات 1 تا 11] ..... ص : 56

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ (2) هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ (3) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)

أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (5) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (6) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (8) خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (9)

خَلَقَ السَّماواتِ

بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ (10) هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (11)

ترجمه: ..... ص : 56

«الم» (1)

(تفسير و ترجمه آن گذشته است) اين آيه هاى كتاب حكيم و استوار است (2)

مايه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است (3)

آنان كه نماز را به پا مى دارند، زكات را ادا مى كنند و به آخرت يقين دارند (4)

آنان از طرف پروردگارشان به راه راستند و آنهايند رستگاران (5)

بعضى از مردمان سخنان بيهوده و باطل خريدارى (تهيّه) مى كنند تا مردم را از روى نادانى گمراه سازند و آيات الهى را به استهزاء و سخريّه گيرند، براى آنها عذاب خوار كننده ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 57

است (6)

هر گاه كه آيات ما بر او خوانده مى شود با كبر و غرور روى بر مى گرداند، گويى هيچ آن را نشنيده، پندارى گوشهايش كر است، او را به عذاب دردناك بشارت ده (7)

ولى آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنهاست (8)

آنها جاودانه در بهشت خواهند ماند، اين وعده مسلّم الهى است و اوست مقتدر و آگاه (9)

آسمانها را بدون ستونى كه مشاهده كنيد آفريد و در زمين كوه هاى بزرگى بنهاد تا شما را به لرزه در نياورد و از هر حيوانى روى آن پراكنده ساخت و از آسمان آب (باران) فرود آورديم و به وسيله آن در روى زمين انواع گوناگونى از جفتهاى گياهان پر ارزش رويانديم (10)

اين همه آفرينش خداست، اكنون به من بگوييد معبودان

غير خدا چه چيز را آفريده اند؟ ولى ستمكاران در گمراهى آشكارند. (11)

تفسير: ..... ص : 57

هُدىً وَ رَحْمَةً چون اين دو كلمه حال است براى «آيات» منصوبند و عامل آن معنا و مفهوم اشاره است كه در لفظ «تلك» مى باشد. و به رفع «رحمة» نيز خوانده شده است بنا بر اين كه يا خبر بعد از خبر است و يا خبر براى مبتداى محذوف است.

لِلْمُحْسِنِينَ عبارتهاى بعدى، كلمه محسنين را تفسير مى كنند و مقصود كسانى هستند كه كارهاى نيك به جا مى آورند و آنان به اقامه نماز و اداى زكات و يقين به آخرت توصيف شده اند و مانند اين مورد، حكايتى است از اصمعى كه از او معناى المعى پرسيده شد و او تنها اين شعر اوس بن حجر را خواند:

الألمعىّ الّذى يظنّ بك الظّنّ كأن قد رأى و قد سمعا «1»

(شاهد بر اين است كه لفظ (المعى) با عبارتهاى بعدى تفسير شده است) و يا

__________________________________________________

1 تيز هوش كسى است كه گمانش حقّ است چنان كه گويى آنچه را گمان مى برد، مى بيند و مى شنود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 58

مقصود از «محسنين» كسانى هستند كه تمام كارهاى نيك را انجام مى دهند، ولى اختصاص و تفسير آنها به اين سه مورد به سبب فضيلت اين سه كار است.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ واژه «لهو» به معناى هر چيز باطلى است كه انسان را از كارهاى خير و نيك باز مى دارد و مفهوم «لهو الحديث» عبارت است: از بدگويى نسبت به حقّ، استهزاء، گفتن داستانهاى خرافى و مضحك، آواز خواندن و رامشگرى كردن و اضافه «لهو» به «الحديث» به تقدير «من» بيانيّه است و در معنا چنين بوده است.

من يشترى اللهو من الحديث و اين گونه اضافه، اضافه شى ء است به آنچه از آن ساخته شده است، مانند در چوبى، در آهنى، لباس خزّ.

بعضى از مفسّران شأن نزول اين آيه را درباره نضر بن حارث گويند، اين مرد در سرزمين فارس به تجارت مى رفت و كتابهايى از فارسيها مى خريد و داستانهايى از آنها براى قريش حكايت مى كرد و مى گفت اگر محمّد براى شما داستان عاد و ثمود را مى گويد، من داستان رستم و اسفنديار و پادشاهان فارس را براى شما مى گويم، داستانهاى او به مذاق قريش خوشايند و با نمك بود، از اين روى استماع قرآن را رها مى كردند. در اين صورت كلمه «يشترى» به همان معناى شراء و خريدن است، ولى در غير اينصورت و به معناى اول «يشترى» به مفهوم عبارت اشتروا الكفر بالايمان است، يعنى حديث باطل را بدل از حديث قرآن و حقّ قرار دادند و آن را به جاى حديث حقّ، اختيار كردند. قتاده گفته است: اشترى به معناى دوست داشتن است، يعنى حديث لهو و باطل را دوست دارند و آن را به عوض حديث حقّ اختيار مى كنند.

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كلمه «ليضلّ» هم با ضمّ «ياء» و هم با فتح آن خوانده شده.

وَ يَتَّخِذَها هُزُواً عبارت: «يتّخذها» هم به رفع و هم به نصب خوانده شده، رفع آن بنا بر اين است كه عطف بر «يشترى» باشد و نصب آن به اعتبار اين است كه عطف بر «ليضلّ» باشد و ضمير «هاء» به سبيل بر مى گردد زيرا اين كلمه مؤنّث مجازى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 59

بِغَيْرِ عِلْمٍ بدون علم و آگاهى و بدون بصيرت

و بينايى در امور تجارت، زيرا باطل را عوض حقّ و گمراهى را به جاى هدايت خريده اند. و مانند اين مورد است اين آيه شريفه كه خداوند مى فرمايد: فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ «اين تجارت براى آنها سودى نداشت و هدايت نيافتند» يعنى آنان در تجارت بصيرت نداشتند. (بقره/ 16).

وَلَّى مُسْتَكْبِراً خودش را از آنچه هست بالاتر بداند و به آيات ما اعتنا نكند.

خداوند حال چنين فردى را به كسى تشبيه كرده است كه با وجود شنوا بودن، گوش نمى دهد و نمى شود گويا در گوشهايش سنگينى است.

كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها، اين عبارت در محلّ نصب و حال است براى مستكبرا و لفظ «كأن» مخفّفه است و اصل آن: كانّه، بوده است و ضمير آن، ضمير شأن است.

كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً اين عبارت حال است براى جمله «كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها» و رواست كه هر دو عبارت، جمله استينافى باشند.

وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا، كلمه «وعد» و «حقّا» هر دو مصدر تأكيدى (مفعول مطلق) هستند كه اولى خود را و دومى غير خود را تأكيد كرده است، زيرا عبارت «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» در معنا چنين بوده است: وعدهم اللَّه جنات النعيم خدا به آنها باغهاى پر نعمت وعده داده است. بنا بر اين مفهوم كلمه «وعد» به وسيله خود «وعد» «جنّات نعيم» تأكيد شده است، و امّا واژه «حقّا» دلالت بر ثبات مى كند و به وسيله آن، معناى «وعد» تأكيد شده است و آنچه به وسيله اين دو تأكيد شده عبارت «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» است.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ، او عزيز است يعنى كسى است كه توانايى بر هر چيزى دارد بنا بر اين به هر كس بخواهد نعمت

و آسايش عطا مى كند و به هر كس بخواهد بلا و گرفتارى مى دهد. او حكيم است يعنى كسى است كه هيچ كارى را نمى خواهد مگر آنچه را كه حكمت اقتضا كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 60

هذا خَلْقُ اللَّهِ كلمه «هذا» اشاره است به مخلوقاتى كه ذكر شد و لفظ «خلق» در اينجا به معناى مخلوق است.

الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ مقصود كسانى است غير از خدا كه معبود كافران هستند. خدا آنها را سرزنش و محكوم مى كند و مى فرمايد اين چيزهاى بزرگ (آسمان و زمين و جز آن ...) از آفريده هاى خداست. حال شما به من نشان دهيد كه خدايان شما چه چيزهايى را آفريده اند تا پيش شما شايسته عبادت باشند. سپس خداوند از تبكيت و سرزنش آنها روى گردانده و به ضرر آنها شهادت مى دهد كه اينها در ورطه اى از گمراهى آشكار افتاده اند و از حق عدول كرده اند.

[سوره لقمان (31): آيات 12 تا 19] ..... ص : 60

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ (12) وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (13) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (14) وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15) يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ

لَطِيفٌ خَبِيرٌ (16)

يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18) وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (19)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 61

ترجمه: ..... ص : 61

ما به لقمان حكمت داديم و به او گفتيم خدا را شكر كن و هر كس كه خدا را شكر كند به سود خود او است و آن كس كه كفران كند به زيان خود اوست، زيرا خداوند بى نياز و ستوده است (12)

اى رسول ما به ياد بياور هنگامى را كه لقمان در حال موعظه و اندرز، به فرزنش گفت: اى پسر من هرگز چيزى را شريك خدا قرار مده كه شرك، ظلم بسيار بزرگى است (13)

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، بخصوص مادرش كه او را با سختى بسيار حمل كرده است و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد، به او سفارش كرديم كه براى من و پدر و مادرت شكر كن كه بازگشت همه شما به سوى من است (14)

و اگر پدر و مادر تلاش كنند كه تو موجودى را كه از آن آگاهى ندارى، شريك من قرار دهى، از آنها اطاعت مكن، ولى در دنيا با آنها به طور شايسته اى رفتار كن و راه كسانى را پيروى كن كه به سوى من رجوع و توبه كرده اند، سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را به آنچه عمل كرده ايد آگاه

مى كنم (15)

اى فرزندم! اگر كارهاى نيك و بد به اندازه خردلى باشد و در دل سنگى يا در گوشه اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را، براى حساب، مى آورد، خدا بر همه چيز دقيق و آگاه است. (16)

پسرم! نماز را بر پا دار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در برابر مصائبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين نشانه اى از اراده ثابت و از كارهاى مهمّ است. (17)

فرزندم! هرگز با بى اعتنايى از مردم روى مگردان و در زمين با تبختر و مغرورانه راه مرو كه خداوند هيچ متكبّر خودستا را دوست ندارد. (18)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 62

پسرم! در راه رفتن ميانه روى را برگزين و آهسته و آرام سخن بگو كه زشت ترين صداها، صداى خران است. (19).

تفسير: ..... ص : 62

قول قوى و روشنتر اين است كه لقمان پيامبر نبود بلكه مرد حكيمى بود. و برخى از مفسّران گويند كه او پيغمبر بود و برخى ديگر گويند كه خداوند او را مخيّر كرد ميان نبوّت و حكمت و او حكمت را برگزيد. لقمان فرزند خواهر ايّوب يا فرزند خاله او بود. و گويند هزار سال زندگى كرد و حضرت داوود عليه السلام را درك كرد و از او علم آموخت. گويند روزى بر داوود عليه السلام وارد شد و داوود مشغول بافتن زره بود، در حالى كه خداوند آهن را، مانند موم، براى داوود عليه السلام نرم قرار داد، لقمان خواست بپرسد كه اين چيست؟ ولى حكمت او مانع شد و سكوت كرد هنگامى كه داود عليه السلام كار زره را تمام كرد آن را پوشيد و گفت: تو

چه اندازه لباس خوبى براى جنگ هستى. لقمان گفت: سكوت حكمت است! ولى عمل كننده به آن اندك است.

سپس داوود عليه السلام گفت: تو به حقيقت و درستى حكيم ناميده شده اى.

أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ حرف «أن» در اين مورد، مفسّره است، زيرا حكمت دادن به معناى تعليم گفتار حكمت آميز است و بعد خداوند توجّه داده است كه حكمت واقعى و علم حقيقى عمل به آنچه عبادت خداست و شكر براى اوست و بخشيدن حكمت را به وادار كردن بر شكر، تفسير فرموده است.

فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ خداوند بى نياز است و احتياجى ندارد كه فردى شكر او را به جا آرد و حميد است يعنى شايسته و سزاوار آن است كه حمد و ستايش بشود، هر چند كه كسى هم او را ستايش نكند.

يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ كلمه بنىّ به سه طريق خوانده شده است:

1- به فتح «ياء» يا بنىّ 2- به كسر «ياء» يا بنى 3- به سكون «ياء» يا بنىّ. دليل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 63

كسى كه به كسر خوانده است اين گفتار است: يا غلام أقبل، اى غلام من پيش بيا و دليل كسى كه به فتح خوانده است اين گفتار است: يا غلاما. كه الف به عوض ياى اضافه آمده است و سپس براى تخفيف حذف شده است و كسى كه در صورت وصل، ياء را به سكون خوانده است، حالت وصل را به جاى حالت وقف، قرار داده است.

إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ براستى كه شرك ظلم بزرگى است، زيرا مساوى قرار دادن خداوند كه تمام نعمتها از اوست با كسانى كه از طرف آنها نه نعمتى است و نه

تصوّر نعمتى مى رود، ستم و ظلمى است كه حقيقت و نهايت آن را نمى توان دريافت.

حَمَلَتْهُ أُمُّهُ، وَهْناً عَلى وَهْنٍ در اين عبارت فعلى مقدّر است و اصل آن تهن وهنا على وهن بوده است. هم چنان كه عرب مى گويد: رجع عودا على بدء «برگشت به اول» كه در اصل يعود عودا بوده است و جمله حال است براى «امّه» و مقصود اين است كه ضعف مادر هر آن زيادتر مى شود، زيرا هر اندازه كه حمل بزرگتر مى شود سنگينى و ضعف مادر نيز زيادتر مى شود.

أَنِ اشْكُرْ لِي اين عبارت جمله «وَ وَصَّيْنَا» را تفسير مى كند.

ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ مقصود از نفى علم، نفى خود آن شريك است، يعنى چيزى را كه وجود سودمندى ندارد شريك من قرار مده اين مورد مانند اين آيه است كه خداوند مى فرمايد: ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ «آنچه را غير از او مى خوانند» (عنكبوت/ 42).

وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً با آنها، بخوبى و اخلاق نيك و بردبارى و ديدار از آنها و آن طور كه جوانمردى اقتضا مى كند، مصاحبت و رفتار كن.

وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ و در دينت از مؤمنان پيروى كن و از دين پدر و مادرت پيروى مكن، هر چند من تو را به رفتار نيك با آنها در دنيا دستور داده ام.

ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ برگشت تو و پدر و مادرت به سوى من است و من آنها را، به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 64

سبب كفرشان به كيفر مى رسانم و تو را، به سبب ايمانت، پاداش نيك مى دهم.

و اين كلام كه در ضمن وصيّت لقمان به فرزندش آمده است، كلام معترضه است و براى تأكيد

وصيّت لقمان درباره نهى از شرك است.

و چون خداوند سفارش پدر و مادر را فرمود براى سفارش بيشتر در خصوص مادر و تذكّر حقّ مادر به تنهايى، سختيها و مشكلاتى را كه مادر در دوران باردارى و شير خوارى طفل متحمّل مى شود، بيان فرموده است.

مِثْقالَ حَبَّةٍ كلمه «مثقال» هم به رفع و هم به نصب خوانده شده است. در صورت نصب، ضمير «إنّها» به «شى ء» بر مى گردد كه آن شى ء چه خوب باشد و چه بد و مقصود اين است كه عمل انسان چه خوب و چه بد اگر در كوچكى به اندازه دانه خردلى باشد و با اين كوچكى در پنهانى ترين جايى هم مخفى باشد، مثلا در شكاف سنگى يا در هر جايى از آسمان و زمين كه باشد خداوند آن را روز قيامت حاضر مى كند و به عامل آن پاداش يا كيفرش را مى دهد.

إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ علم و آگاهى خدا هر چيز پنهانى را فرا مى گيرد.

خبير، بر حقيقت هر چيز آگاهى دارد.

و در صورت رفع «مثقال» فعل «تلك» تامّه است (نه ناقصه) و كلمه «مثقال» به سبب اضافه شدن به «حبّه» مؤنّث شده است. چنان كه گويند: كما شرقت صدر القناة من الدّم: هم چنان كه سر نيزه ها از خون درخشان بود، در اين جا كلمه صدر به علّت اضافه شدن به قناة كسب تأنيث كرده است و چنين موردى در ادبيات عرب از اين باب است كه مضاف از مصاف اليه كسب تأنيث مى كند.

حضرت صادق عليه السلام فرمود،

ايّاكم و المحقّرات من الذّنوب فإنّ لها من اللَّه طالبا لا يقولنّ احدكم أذنب و استغفر اللَّه إنّ اللَّه تعالى يقول إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ

... «1»

__________________________________________________

(1)از گناهان كوچك بترسيد و پرهيز كنيد چرا كه خدا از آنها بازخواست مى كند و هيچ يك از شما هرگز نگويد من گناه مى كنم و توبه خواهم كرد، زيرا خداوند مى فرمايد، ان تك مثقال حبّة

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 65

وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ در سختيها و اذيّتهايى كه در امر به معروف و نهى از منكر به تو مى رسد شكيبا و بردبار باش، چرا كه اين امر از چيزهايى است كه خداوند آن را بطور وجوب و الزام، قطعى كرده است.

حديثى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وارد شده است كه:

إنّ اللَّه يحبّ أن يؤخذ برخصه كما يحبّ أن يؤخذ بعزائمه «1»

برخى از مفسّران گويند: مقصود امورى است كه ثبات و پايدارى در آنها واجب است. و اصل عزم يا از معزومات و مقطوعات امور است و يا مقصود عازمات آن است، مانند اين آيه شريفه فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ «پس از آن كه امر به لزوم پيوست» (محمّد/ 21) و مانند اين كه مى گويى: جد الأمر و صدق القتال كار جدّى و قاطع و جنگ صادق و قطعى شد بنا بر اين كلمه «عزم» مصدرى است كه به معناى اسم فاعل يا اسم مفعول آمده است.

اين عبارت دلالت دارد كه ساير امّتها هم بر انجام اين عبادتها مأمور بودند.

وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ كلمه «تصعّر»، تصاعر نيز خوانده شده است و از ماده صاعر و صعّر خدّه مى باشد و معناى آن اين است كه به سبب تواضع و فروتنى با صورتت به مردم توجّه كن و صفحه صورتت را، آن چنان كه متكبّران مى كنند، از آنها برمگردان.

وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً كلمه

«مرحا» منصوب است بنا بر اين كه حال باشد و در اصل و لا تمش تمرح مرحا بوده است يا مفعول له است و مقصود اين است كه با شادمانى و سرمستى و غرور راه مرو يعنى غرض تو از راه رفتن شادمانى و بطالت نباشد و بدون آن كه بخواهى امر مهمّى از دين و يا دنيا را انجام دهى (بيهوده) راه بروى.

إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ كلمه «مختال» مساوى با رونده شاد و بى خيال

__________________________________________________

1 خداوند دوست دارد كه به مستحبّاتش عمل شود هم چنان كه دوست دارد به واجباتش عمل شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 66

است، يعنى با تكبّر و خود خواهى راه رفتن. و فخور به كسى گفته مى شود كه صورتش را با كبر و غرور از مردم برگرداند.

وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ در راه رفتن متعادل باش به طورى كه راه رفتنت ميان اين دو طريق قرار گيرد، نه مانند خزندگان نرم و آهسته و نه مانند افراد متوحّش تند و با پرش باشد.

وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ صدايت را آهسته كن.

إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ وحشتناكترين صداها، اين همانند گفتار عربهاست كه هر گاه نفوس از چيزى نفرت داشته باشند گويند: شى ء نكر: چيز وحشتناك.

[سوره لقمان (31): آيات 20 تا 28] ..... ص : 66

اشاره

أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ (20) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ (21) وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ

إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ (24)

وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (27) ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلاَّ كَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 67

ترجمه: ..... ص : 67

آيا شما مردم نمى بينيد كه خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخّر شما كرده و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را براى شما فراوان كرده است؟ ولى بعضى از مردم بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنى درباره خدا، مجادله مى كنند (20)

و چون به آنها گفته شود از كتابى كه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى گويند: نه، ما تنها از طريقى كه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى كنيم. آيا اگر شيطان پدرانشان را به آتش دوزخ بخواند، باز هم پيروى مى كنند (21)

كسى كه روى تسليم و رضا به سوى خدا آرد و نيكوكار باشد به رشته محكم الهى چنگ زده است و پايان همه كارها به سوى خداست (22)

اى رسول ما كسى كه كافر مى شود كفر او تو را محزون و غمگين نسازد، بازگشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از كارهايى كه انجام داده اند

آگاه خواهيم ساخت، خداوند از آنچه در درون سينه هاست آگاه است (23)

ما اندك زمانى آنها را از متاع دنيا برخوردار مى سازيم، سپس آنها را مجبور به تحمّل عذاب شديد مى كنيم (24)

اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است مسلّما مى گويند: خدا، بگو ستايش مخصوص خداست، ولى اكثر آنها نمى دانند (25)

آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و مسلّما خدا بى نياز و شايسته ستايش است (26)

اگر درختان روى زمين قلم و آب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مركّب شود، [اينها تمام مى شود] ولى كلمات خدا پايان نمى گيرد، خداوند عزيز و حكيم است (27)

آفرينش و زندگى مجدد همه شما همانند يك فرد بيش نيست، البته خدا شنوا و بيناست. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 68

تفسير: ..... ص : 68

ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مقصود از «ما فى السّماوات» خورشيد، ماه و ستاره هاست و از «ما فى الارض» حيوانها، گياهان، رودخانه ها و جز آن است.

وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ لفظ «نعمه» نعمة نيز خوانده شده و مقصود از نعمت هر بهره و سودى است كه به قصد احسان و نيكى عطا شود و آفرينش تمام جهان از طرف خداوند نعمت است.

اما آنچه غير از حيوان و ذى روح است، براى حيوان و ذى روح نعمت است و امّا نسبت به حيوان، به وجود آوردن آنها به عنوان موجود زنده خود نعمت است، زيرا اگر به عنوان موجود زنده به وجود نمى آمد بهره مندى از آن ممكن نبود، بنا بر اين هر چيزى كه مورد استفاده قرار گيرد و بهره مندى از آن ممكن باشد نعمت است.

ظاهِرَةً وَ باطِنَةً مقصود از نعمتهاى ظاهرى آنهايى است

كه آشكار است و با مشاهده معلوم مى شود و از باطنى نعمتهايى است كه جز با دليل و دقّت معلوم نمى شود و يا چيزهايى است كه علم به آنها براى مردم پنهان است و راهى براى دانستن آنها ندارند.

أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ معنا اين است كه آيا آنها از پدرانشان پيروى مى كنند و لو اين كه شيطان آن پدران را به عذاب دوزخ دعوت كند؟ يعنى در حالى كه شيطان آنها را به سوى عذاب مى خواند [باز هم از آنها پيروى مى كنند]؟

وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ كسى كه كارهايش را به خدا واگذارد و بر او توكّل كند.

فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى اين عبارت از باب تمثيل، حال كسى را كه به خدا توكّل مى كند، مثل زده است به حال كسى كه از جاى بلندى آويزان است و به طناب محكمى كه از گسيختن و پاره شدن ايمن است، دست زده است.

وَ مَنْ كَفَرَ فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ كلمه «يحزنك»، يحزنك نيز خوانده شده است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 69

اولى از ماضى حزن و دومى از أحزن (ماضى باب إفعال) است ولى آنچه بيشتر استعمال مى شود أحزن يحزن (از باب افعال) است و معنا اين است: كفر كسى كه كافر مى شود و نيرنگ و فريب او نسبت به اسلام تو را محزون و غمگين نكند، زيرا خدا از آنها انتقام مى گيرد.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ بى ترديد خدا آنچه را كه در سينه بندگانش است مى داند و هيچ چيزى را بر او پنهان نيست.

نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا اندك زمانى آنها را از دنيا بهره مند مى سازيم.

ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ لزوم عذاب آنها، به فردى كه ناگزير

به قبول كارى است و نمى تواند آن را از خود جدا كند، تشبيه شده است و مقصود از غليظ و غلظت، شدّت و سنگينى عذاب بر معذّب است.

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ با اين عبارت خداوند كافران را، بنا بر اقرار خودشان، ملزم مى كند به اين كه آن كسى كه آسمان و زمين را آفريد خداوند است و تنها حمد و سپاس براى او واجب است و نبايد ديگرى را در عبادت با او شريك كرد.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ بلكه بيشتر آنها نمى دانند كه آنچه گفته شد بر آنها لازم است.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ البته خداوند بى نياز از حمد و سپاس سپاسگزاران است و شايسته و سزاوار حمد است هر چند كه او را حمد نكنند.

وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ بعضى كلمه «بحر» را، بحر به نصب خوانده اند بنا بر اين كه عطف بر اسم «أنّ» باشد و در حالت رفع، يا عطف بر محلّ «أنّ» و معمول آن است و در تقدير چنين است: و لو ثبت كون الأشجار اقلاما و ثبت البحر ممدودا، و اگر قلم بودن درختان و مركّب بودن درياها ثابت شود. و يا مرفوع است بنا بر اين كه مبتدا باشد و «واو» (و البحر) حاليه باشد به اين معنا كه: اگر درختان قلم شوند در حالى كه دريا هم مركّب شود. و اين از مواردى است كه حكم آن مانند حكم ظروف است و به اين سبب ضميرى به صاحب حال بر نمى گردد مانند شعر امرء القيس:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 70

و قد اغتدى و الطّير فى وكناتها بمنجرد قيد الأوابد هيكل «1»

در اين آيه خداوند درياى بزرگتر را به منزله

دوات قرار داده و هفت دريا را پر از مركّب فرض كرده است كه آنها هميشه بدون انقطاع مركّبهاى خود را به آن دريا مى ريزند، بنا بر اين معنا اين است كه اگر درختهاى زمين قلم شوند و درياى بزرگ از هفت درياى ديگر مركّب شود و با اين قلمها و مركّبها كلمات خدا را بنويسند، قلمها و مركبها تمام مى شوند ولى كلمات خداوند تمام نمى شود و حضرت صادق عليه السلام و البحر مداده خوانده است و اين قرائت وجه دوم را تأييد مى كند كه واو حاليه باشد و بهتر اين است كه كلمات خدا را عبارت از تواناييها و دانشها (مقدورات و معلومات) خدا بدانيم، زيرا چون اينها تمام نشدنى است، كلماتى هم كه بخواهند آنها را بيان كنند تمام نخواهند شد.

ما خَلْقُكُمْ وَ لا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ واحِدَةٍ آفريدن و زنده كردن تمامى شما نيست مگر مانند آفريدن و زنده كردن يك نفر يعنى در برابر قدرت خداوند، كم و زياد و فرد و جمع يكسان و مساوى است، زيرا كارى و مشغوليّتى او را از كار و مشغوليّت ديگر باز نمى دارد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ خداوند در آن واحد هر شنيدنى را مى شنود و هر ديدنى را مى بيند و هيچ كدام مانع از ديگرى نيست و همچنين است آفريدن و دو مرتبه زنده كردن (كه هيچ يك مانع از ديگرى نيست).

__________________________________________________

1- من فردا در حالى كه هنوز پرندگان در لانه هايشان باشند، به شكار مى روم با اسب تندرو و كوتاه مويى كه وحوش قوى هيكل را دربند مى گيرد. استفاده از پانوشت، تصحيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 71

[سوره لقمان (31): آيات 29 تا 34] ..... ص : 71

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ

يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ (29) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (30) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (31) وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ (32) يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33)

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 71

اى رسول ما آيا نديدى كه خدا شب را در روز و روز را در شب داخل مى كند؟ و خورشيد و ماه را مسخّر شما ساخته؟ و هر كدام تا وقت معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند؟ خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (29)

اينها همه دليل بر آن است كه خدا حقّ است و آنچه را غير از او، به خدايى مى خوانند، باطل است و خداوند بلند مرتبه و بزرگوار است. (30)

آيا نمى بينى كه چگونه كشتى در دريا به لطف و بركت نعمت او حركت مى كند؟ تا بعضى از آيات قدرتش را به شما نشان دهد،

كه در اينها آيات و نشانه هايى است براى كسانى كه شكيبا و شكرگزارند (31)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 72

و هر گاه كه موجى همچون توده هاى ابر آنها را فرو گيرد، خدا را با اخلاص مى خوانند و هنگامى كه آنها را نجات داده به خشكى رسانيد، بعضى راه ميانه روى پيش گيرند [و به ايمان خود باقى مانند و بعضى ديگر كافر شوند] و آيات ما را انكار نمى كنند جز پيمان شكنان ناسپاس (32)

اى مردم از خدا بپرهيزيد و بترسيد از روزى كه نه پدر جزاى اعمال فرزند را تحمّل مى كند و نه فرزند چيزى از جزاى پدر را، بى شك وعده الهى حقّ است، مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان شما را، به عفو و بخشش خدا، مغرور كند (33)

آگاهى از زمان قيامت مخصوص خداست و اوست كه باران را فرو مى فرستد و آنچه را در رحم مادران است مى داند و هيچ كس نمى داند فردا چه مى كند و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد، تنها خداوند دانا و آگاه است. (34)

تفسير: ..... ص : 72

كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى هر يك از خورشيد و ماه در مدار و فلك خود به يك نحو حركت و آن مدار را تا مدت معلومى طى مى كنند، خورشيد در مدّت يك سال و ماه در مدت يك ماه، حسن [بصرى ] گفته است: زمان معيّن، روز قيامت است، زيرا اينها از حركت باز نمى ايستند مگر همان روز.

ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ اين مواردى را كه خداوند از صنعت و حكمتش شرح داد، به سبب اين است كه او بر حق و الوهيتش ثابت است.

وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ

دُونِهِ الْباطِلُ و آنچه را كه غير از او، به خدايى، بخوانند باطل و بر خلاف حق است.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ و او بلند مرتبه و بزرگوارتر از آن است كه به او شرك آورند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 73

بِنِعْمَتِ اللَّهِ به نيكيها و رحمت خداوند.

لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ تا به شما نشان دهد بعضى از چيزهايى را كه بر كمال قدرت او دلالت دارد.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ يعنى براى هر مؤمنى كه در بلاها شكيبايى و در نعمتها شكرگزارى مى كند، اينها نشانه است.

«كَالظُّلَلِ» اين كلمه جمع ظلّه است و آن هر چيزى است كه سايه افكند چه كوه و چه ابر.

فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ بعضى از آنها در اخلاصى كه بودند باقى ماندند. بعضى از مفسّران گويند: منظور مؤمنانى هستند كه به آن عهد و پيمانى كه در دريا با خدا بستند، ثابت و پايدار ماندند.

إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ كلمه «ختّار» به معناى غدّار، بسيار مكر كننده است. و واژه «ختر» بدترين و زشت ترين مكر است.

لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ كفايت و بى نياز نمى كند پدرى از پسرش چيزى را. و اصل عبارت، «لا يجزى فيه» بوده است و «فيه» حذف شده است.

بِاللَّهِ الْغَرُورُ مقصود از كلمه «غرور» شيطان است.

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ، عِلْمُ السَّاعَةِ خداوند علم روز قيامت را به خود اختصاص داده و احدى را بر آن مطّلع نكرده است.

وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ و باران را در زمان خودش فرو مى فرستد و زمان و مكان نزول آن را مى داند.

وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ و فرزندى را كه در رحم زنان حامله است مى داند كه كامل است يا ناقص، پسر است يا دختر، يكى

است يا بيشتر.

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً و هيچ فردى نمى داند كه فردا از بدى يا خوبى چه به دست خواهد آورد و چه سرنوشتى خواهد داشت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 74

وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و هيچ فردى نمى داند كه در كجا و چه وقت خواهد مرد.

سبب اين كه كلمه «علم» را براى خدا قرار داد و كلمه «درايت» را براى بندگان، اين است كه در مفهوم درايت معناى حيله و نيرنگ هم هست. يعنى هيچ فردى هر چند حيله و نيرنگ به كار برد، درباره آنچه مخصوص خداوند است مانند كسب و عاقبت آن، نمى تواند چيزى بفهمد يا بداند، پس چگونه مى تواند معرفت به چيزهاى ديگر غير از اين دو را پيدا كند.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

مفاتيح الغيب خمس،

كليدهاى غيب پنج است و اين آيه را تلاوت فرمود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 75

سوره سجده ..... ص : 75

اشاره

اين سوره در مكّه نازل شده و مكّى است به جز سه آيه و آن از أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً تا آخر سه آيه، مى باشد.

عدد آيه هاى اين سوره از نظر اهل بصره 29 آيه و از نظر ديگران 30 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 75

حديثى است از ابىّ بن كعب كه هر كه سوره ا لم تنزيل و سوره الملك را بخواند، گويا شب قدر را احياء كرده است «1».

و از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كه سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند روز قيامت نامه عملش را به دست راستش مى دهد و كارهاى گذشته اش را حساب نمى كند و دوست محمد صلّى اللَّه عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام خواهد بود. «2»

[سوره السجده (32): آيات 1 تا 5] ..... ص : 75

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ (2) أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ (4)

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الم تنزيل و سورة الملك فكأنّما احيا ليلة القدر.

2-

من قرأ سورة السّجدة فى كلّ ليلة جمعة اعطاه اللَّه كتابه بيمينه و لم يحاسبه بما كان منه و كان من رفقاء محمّد و اهل بيته عليهم السلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 76

ترجمه: ..... ص : 76

الم (1)

هيچ شك و ترديدى نيست كه نازل شدن اين كتاب از سوى پروردگار جهانيان است (2)

ولى آن كافران مى گويند:

محمّد صلّى اللَّه عليه و آله آن را به دروغ به خدا بسته است، امّا اين سخن حقّى است از جانب پروردگارت تا گروهى را انذار كنى كه قبل از تو هيچ انذار كننده اى براى آنها نيامده است، شايد هدايت شوند (3)

خدا است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است در شش روز آفريده، سپس به خلقت عرض پرداخت، هيچ يار و شفاعت كننده اى جز او براى شما نيست، آيا متذكر نمى شويد (4)

امور اين جهان را از آسمان تا زمين تدبير مى كند سپس روزى كه مقدارش به حساب شما بندگان هزار سال است، به سوى خود بالا مى برد. (5)

تفسير: ..... ص : 76

تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ كلمه «تنزيل» مبتدا، و خبر آن «مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» و «لا رَيْبَ فِيهِ» جمله معترضه است.

ابتدا ثابت مى كند كه اين كتاب از سوى پروردگار جهانيان فرستاده شده است و در اين مطلب هيچ ترديدى نيست. سپس از اين موضوع به مطلب ديگرى توجّه مى كند و مى فرمايد: أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ اين فراز از آيه هم ردّ بر گفتار مشركان است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 77

هم شگفتى از خداوند است كه آشكار شد كه آنها از آوردن سوره اى بلكه آيه اى مانند قرآن، عاجز و ناتوان بودند. سپس از انكار، به اثبات توجّه مى كند و مى فرمايد:

هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ قرآن حقّى است از طرف پروردگارت.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ مقصود از قومى كه انذار كننده اى براى آنها نيامده است، قريش هستند، زيرا

قبل از پيغمبر ما صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها پيامبر و رسولى نيامده بود.

لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ لفظ «لعلّ» كه به معناى ترجّى و اميد است، بطور استعاره براى اراده و خواستن به كار برده شده است.

ما لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا شَفِيعٍ اين عبارت داراى دو معناست، يكى آن كه اگر شما رضايت خدا را از دست بدهيد و او را اطاعت نكنيد براى خودتان ياورى كه شما را يارى كند و شفيعى كه شما را شفاعت كند، نمى يابيد. ديگرى آن كه خداى سبحان ولىّ شماست، آن خدايى كه متولّى كارهاى شما و شفيع شماست، يعنى شما را يارى مى كند و كلمه شفيع مجازا به معناى يارى كننده است، زيرا شفيع، مشفوع له را (كسى كه از او شفاعت مى شود) يارى مى كند.

يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مقصود از امر، امر وحى است و خداوند وحى را به وسيله جبرئيل از آسمان به زمين مى فرستد، سپس آنچه از وحى قبول شده يا ردّ شده با جبرئيل به سوى خدا بر مى گردد و اين در مدّتى است كه در حقيقت هزار سال است، يعنى مسافت نزول وحى و صعود آن جمعا به اندازه مسير هزار سال است زيرا ميان زمين و آسمان مسافت پانصد سال است و اين نزول و صعود به اندازه يك روز از روزهاى شماست. بنا بر اين جبرئيل مسيرى را كه پيش افراد انسانى، هزار سال است، در يك روزى طىّ مى كند.

برخى از مفسّران گويند معنا اين است كه تمام امور دنيا را از آسمان به زمين، در مدّت هزار سال كه يك روز از «ايّام اللَّه» است اداره و تدبير مى كند.

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 78

ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ سپس امور به سوى او بالا مى رود، يعنى به سوى او بر مى گردد و پيش او ثبت مى شود و در دفترهاى فرشتگان هر مدّتى از اين اوقات، آنچه از امور بالا رفته است، نوشته مى شود تا آخر اين مدت (يكهزار سال). سپس همين تدبير امور براى يك روز ديگر (هزار سال ديگر) انجام مى شود و همين طور اين كار تا پايان دنيا و روز قيامت تكرار مى شود.

برخى ديگر گويند: مقصود از امر، مأمور به و دستورها و اطاعتهاست كه آنها با تدبير از آسمان به زمين فرستاده مى شود و اين عبادتها، به علّت اين كه بندگان خالص كمند و در نتيجه عمل خالص كه بتواند بالا برود در مدّت كم اندك است، به سوى خدا بالا نمى رود، زيرا مسلّم است كه عملى به بالا رفتن و صعود توصيف نمى شود مگر اين كه خالص باشد (بنا بر اين اعمال خالص در اين مدت (هزار سال يا يك روز) جمع مى شوند و در آخر اين مدّت، كه طبعا بسيارند، به سوى خدا بالا مى روند، نه در طول اين مدّت كه كمند).

[سوره السجده (32): آيات 6 تا 12] ..... ص : 78

اشاره

ذلِكَ عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (6) الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (9) وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ (10)

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَرى

إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 79

ترجمه: ..... ص : 79

او خدايى است كه از پنهان و آشكار جهان با خبر است و مقتدر و مهربان است (6)

او خدايى است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد (7)

آن گاه نژاد نوع بشر را از عصاره اى از آب ناچيز و بى مقدار قرار داد (8)

بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خود در وى دميد و براى شما گوشها و چشمها و دلها قرار داد، امّا بسيار اندك شكر نعمتهاى او را به جا مى آوريد (9)

كافران، از روى انكار، گفتند: آيا هنگامى كه ما، در زمين نابود شديم باز از نو زنده خواهيم شد؟ بلكه آنها لقاى پروردگارشان را انكار مى كنند (10)

اى رسول ما بگو: فرشته مرگ (عزرائيل) به قبض روح شما مأمور است، جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوى خداى خود باز مى گرديد (11)

اى رسول ما اگر مجرمان را بنگرى كه چگونه در حضور خداى خود، سر به زير افكنده و مى گويند: آنچه وعده كرده بودى ديديم و شنيديم، ما را بازگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم، ما به قيامت ايمان داريم. (12).

تفسير: ..... ص : 79

كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ كلمه «خلق» هم با فتح «لام» و هم با سكون آن خوانده شده است، بنا بر اول صفت است براى عبارت «كلّ شى ء» يعنى هر چه را كه آفريد نيكو آفريد و بنا بر دوم، بدل است از عبارت كلّ شى ء، يعنى آفرينش هر چيزى را نيكو انجام داد و كلمه «أحسن» به معناى حسّن است، يعنى تمام آفريده هاى او نيكو هستند هر چند از جهت خوب بودن و خوبتر بودن تفاوتى دارند، چنان كه

خداوند مى فرمايد: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ «بى ترديد انسان را به بهترين وجه آفريديم» (تين/ 4).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 80

بعضى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه خداوند كاملا مى داند چگونه بيافريند و به آفرينش مخلوقات از هر جهت بطور كامل معرفت نيكو دارد. و از اين قبيل است فرموده معصوم: قيمة كل امرء ما يحسنه: ارزش هر مرد به اندازه اى است كه مى داند.

ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ: واژه «نسل» به معناى جدا شدن و انفصال است به همين سبب ذرّيه آدم، نسل ناميده شده است زيرا ذرّيه از آدم جدا و منفصل شده است.

ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ سپس اندام او را به بهترين وجهى آراسته و موزون گردانيد.

خداوند روح را به ذات خود نسبت داد تا بفهماند كه بشر داراى آفرينش شگفتى است كه جز خدا كسى حقيقت و كنه او را نمى داند.

وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ مقصود اين است كه ما جزء خاك و با آن آميخته مى شويم به طورى كه از آن هيچ فرقى و تميزى نداريم مانند آبى كه با شير مخلوط مى شود و يا معنا اين است كه ما به سبب دفن در زمين، در آن غايب و پنهان مى شويم چنان كه نابغه گفته است:

و آب مضلوه بعين جليّة و غودر بالجولان حزم و نائل «1»

كلمه «أ إذا» و «أ إنّا» هم با همزه استفهام و هم بدون همزه خوانده شده است.

روايت شده كه حضرت على عليه السلام و ابن عباس- صللنا- با صاد و كسر لام خوانده اند كه يا از ماده صلّ و به معناى تغيير كردن و بدبو شدن است و هر گاه

كه گوشت تغيير كند و بدبو شود مى گويند: صلّ اللّحم و أصلّ و يا از ماده صلّه است كه به معناى زمين خشك است.

__________________________________________________

1- كسانى كه نعمان را دفن كردند با چشمان روشن بازگشتند در حالى كه با دفن او حزم و بزرگوارى را در جولان دفن كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 81

ظرف «إذا» منصوب است به وسيله مفهومى كه عبارت «أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» بر آن دلالت دارد و آن يا فعل نبعث است و يا يجدّد خلقنا مى باشد.

بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرُونَ مقصود از لقاء خداوند رسيدن به عاقبت و پايان تمام آن چيزهايى است كه از ملاقات با ملك الموت و بعد از آن وجود دارد. (از حساب و پاداش و بهشت و دوزخ و جز آنها) و چون خداوند كفر كافران را به ايجاد و خلقت اوّليه از زبان خودشان، بيان فرموده از اين طريقه روى گرداند و به روشى كه با بليغ ترين وجه، كفر آنها را بيان مى كند روى آورد و آن اين است كه آنها نه تنها به خلقت اوّليه خود كافر بودند، بلكه به تمام آنچه از مرگ تا سر انجام و پايان كار است نيز كافرند. آيا نمى نگرى كه خداوند با اين بيان- كه ملك الموت جان شما را مى گيرد و برگشت شما به سوى خدا است، پس از آن كه دوباره براى پاداش زنده مى شويد- چگونه آنها را مورد خطاب قرار مى دهد و همين معناى لقاء اللَّه است.

قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ واژه «توفّى» به معناى استيفاى نفس و روح است و آن اين است كه تمام روح گرفته مى شود به طورى كه هيچ چيز از

آن باقى نمى ماند چنان كه مى گويند: توفّيت حقّى و استوفيته: تمام حقّ خودم را گرفتم و باز ستاندم و از ابن عبّاس روايت شده است كه دنيا براى عزراييل مانند كاسه اى است كه هنگام مرگ هر چه بخواهد به آسانى از آن بر مى دارد و از قتاده نقل شده كه براى عزراييل از فرشته هاى رحمت و عذاب، اعوان و يارانى است، يعنى به همراه يارانش روحها را مى گيرد. برخى گويند كه روحها را صدا مى زند و آنها جواب مى دهند، سپس به يارانش دستور مى دهد كه آنها را قبض كنند.

وَ لَوْ تَرى خطاب به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است و جواب «لو» حذف شده و آن اين است:

لرأيت أمرا عظيما فظيعا و حالا سيئة اگر مى نگريستى، مسلّما امر بسيار زشت و حالت بد و ناگوارى را مى ديدى، و رواست كه خطاب به هر فردى باشد، چنان كه مى گويند: فلانى فرد پستى است كه اگر به او احترام كنى به تو اهانت مى كند كه در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 82

اين موارد مخاطب مخصوصى اراده نشده است.

إِذِ الْمُجْرِمُونَ كلمه «إذ» ظرف است براى رؤيت.

ناكِسُوا رُؤُسِهِمْ از شدت شرم و ذلت، سرها را فرو انداخته اند. (منظور گناهكارانند).

رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فرياد مى زنند و استغاثه مى كنند و مى گويند: خدايا مى بينم و مى شنويم، امّا كسى به فرياد آنها نمى رسد. مقصود اين است كه درستى و صدق وعده ها و وعيدهاى تو را ديديم و تصديق تو را نسبت به پيامبرانت شنيديم. يا معنا اين است كه ما نابينا و ناشنوا بوديم و اكنون بينا و شنوا شديم. فارجعنا نعمل صالحا، ما را به دنيا برگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم.

انا موقنون، ما امروز از يقين كنندگانيم و درباره دستورات تو هيچ ترديدى نداريم.

[سوره السجده (32): آيات 13 تا 21] ..... ص : 82

اشاره

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا إِنَّا نَسِيناكُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14) إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (15) تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (17)

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها أُعِيدُوا فِيها وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (20) وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 83

ترجمه: ..... ص : 83

اگر مى خواستيم به هر انسانى (به اجبار) هدايت لازمش را مى داديم، ولى من بطور حتم مقرّر كرده ام كه دوزخ را از جنّ و انس گنهكار پر كنم (13)

به آنها مى گويم: بچشيد عذاب را به خاطر اين كه ملاقات امروز خود را فراموش كرديد، ما نيز شما را فراموش كرديم، بچشيد عذاب ابدى را به پاداش كارهاى زشتى كه انجام داديد (14)

تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر زمان متذكر خدا شوند، به سجده مى افتند، تسبيح و حمد پروردگارشان را به جاى آورند و هرگز تكبّر نورزند. (15)

پهلوهايشان را در دل شب از بسترهايشان دور مى كنند و پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آنچه روزى

آنها كرديم انفاق مى كنند. (16)

هيچ كس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى كه مايه روشنى چشمها مى شوند براى آنها ذخيره شده، اين پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند. (17)

آيا فردى كه با ايمان باشد همچون فردى است كه فاسق است، هرگز اين دو يكسان نيستند (18)

اما آنان كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دادند، باغهاى بهشت جاويدان جايگاه آنها خواهد بود و اين پذيرايى خداوندى به سبب پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند. (19)

و اما آنان كه فاسق شدند، جايگاه آنها آتش است و هر چه بخواهند از آن خارج شوند باز آنها را به آن باز مى گردانند و به آنها مى گويند: بچشيد عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد. (20)

ما آن كافران را از عذاب نزديك (اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانيم، شايد باز گردند. (21)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 84

تفسير: ..... ص : 84

وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها مقصود اين است كه خداوند مى فرمايد ما بناى امر تكليف را بر اختيار گذاشتيم نه اجبار و اضطرار و اگر مى خواستيم البتّه هدايت هر فردى را از راه اجبار و بر خلاف طبيعت به او مى داديم و لكن واقعيت عذاب را بر گمراهان و كوردلان استوار و مسلّم كرديم، زيرا آنان كورى را بر هدايت برترى دادند.

فَذُوقُوا بِما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ به آنها گفتيم عذاب را بچشيد به خاطر فراموش كردن ملاقات امروز خودتان را و به خاطر كم توجّهى و اعتنا نكردن به آن و به كار نينداختن استعداد خود براى درك آن و مقصود از فراموشى و نسيان، خلاف تذكّر و يادآورى است.

إِنَّا نَسِيناكُمْ به كيفر اين كه شما فراموش كرديد، ما هم شما

را فراموش كرديم.

برخى از مفسّران گويند: نسيان در اين جا به معناى ترك است، يعنى چون شما فكر عاقبت چنين روزى را ترك كرديد، ما هم شما را از رحمت خود طرد و محروم كرديم. و اين كه عبارت «انّا نسينا» جمله مستأنفه است و فعل، بعد از «انّ» و اسمش آمده است، براى شدّت انتقام از كفّار است.

خلاصه معنا اين است كه بچشيد عذابى را كه اكنون در آن هستيد، از قبيل فرو انداختن سرها و اندوه و ذلّت و خوارى به سبب فراموش كردن ملاقات امروزتان و نيز عذاب ابدى جهنّم را به سبب كارهايى كه كرديد بچشيد.

إِذا ذُكِّرُوا بِها پند و تذكر به آنها داده مى شد و آنها هم مى پذيرفتند به اين طريق كه خدا را به سبب اين كه آنها را به شناخت خودش راهنمايى كرده است و براى اظهار فروتنى و خشوع- سجده و تسبيح و تنزيه مى كردند و از اين كه زشتيها را به او نسبت دهند منزّه مى دانستند و او را مدح و ستايش مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 85

تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ بلند مى شوند و از رختخواب و محلّ خواب خود كنار مى روند. واژه «مضاجع» جمع مضجع، به معناى بستر و محلّ خواب است و آنان در شب به عبادت و تهجّد مشغول بودند و كسانى بودند كه نماز شب را بپا مى داشتند.

يَدْعُونَ رَبَّهُمْ آنها خدا را به سبب ترس از غضب او و به طمع رحمت او، مى خوانند.

بلال از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: لازم است بر شما شب زنده دارى كه اين خوى نيكان پيش از شما بوده است و

شب زنده دارى تنها براى خداست (ريا در آن نيست) و باز دارنده از گناه و كفّاره بديها و دور كننده مرض از بدن است. «1»

همچنين از آن حضرت نقل شده است: شرافت و بزرگى مؤمن در شب زنده دارى اوست و عزّت او در اذيّت نكردن مردم است «2».

ما أُخْفِيَ لَهُمْ اين عبارت به صورت فعل معلوم (ما أخفى) نيز خوانده شده است كه در اين صورت فاعل آن كلمه اللَّه عزّ و جلّ است و لفظ «ما» به معناى الّذى يا أىّ مى باشد.

مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله قرّات أعين روايت شده است يعنى تمام مخلوقات و نه يك فردى از آن و نه فرشته مقرّبى و نه نبىّ مرسلى نمى دانند كه چه نوع پاداش بزرگى براى اين مؤمنان ذخيره و پنهان شده است، يا چه چيز است آن پاداش و ثوابى كه پنهان و ذخيره شده است و باعث مى شود كه چشمهايشان روشن شود و بر اندازه آن مزيدى نيست و براى هيچ تلاش گرى وراى آن، ديدگاه و آرزويى نيست و مانند اين روايتى است از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه خدا فرموده: براى بندگان شايسته ام پاداشى

__________________________________________________

1-

«عليكم بقيام الليل فانّه داب الصّالحين قبلكم و أنّ قيام اللّيل قربة إلى اللَّه و منهاة عن الاثم و تكفير للسيّئات و مطرودة للدّاء عن الجسد»

[.....] 2-

شرف المؤمن قيامه باللّيل و عزّه كفّ الأذى عن النّاس.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 86

آماده ساخته ام كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و به هيچ دلى خطور نكرده است صرفنظر از نعمتهايى كه شما را بر آن آگاه ساخته ام و اگر بخواهيد

اين آيه را بخوانيد فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ تا آخر آيه ... «1»

أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ عبارت «كانَ مُؤْمِناً» و «كانَ فاسِقاً» مطابق لفظ من (مفرد) آمده و «لا يَسْتَوُونَ» بر طبق معناى من (جمع) ذكر شده است به دليل آيه هاى بعد كه مى فرمايد: أمّا الّذين آمنوا و أمّا الّذين فسقوا فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى «جَنَّاتُ الْمَأْوى » يك قسمت از بهشت است. ابن عبّاس گفته است: آن جايگاه ارواح شهدا است. بعضى از مفسّران گويند: آن محلّى است كه در جانب راست عرش قرار دارد.

نزلا: بخششى است كه به خاطر كارهاى نيكشان به آنها عطا مى شود. كلمه «نزل» ابتدا مخصوص پذيرايى از مهمان بود ولى بعد عموميّت پيدا كرد.

فَمَأْواهُمُ النَّارُ در برابر اين كه «جنّة المأوى» جايگاه مؤمنان است، نار و آتش، جايگاه فاسقان است.

كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ اين عبارت دلالت مى كند كه مقصود از فاسق در آيه شريفه، كافر است.

مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى مقصود از «عذاب ادنى»، عذاب در اين دنياست مانند قتل، اسارت، و سختيهايى كه قريش در هفت سال خشكسالى تحمّل كردند به طورى كه مردار گنديده را مى خوردند. بعضى گويند: مقصود كشتار روز بدر است با شمشير،

__________________________________________________

1-

«أعددت لعبادى الصالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر بل ما اطّلعتكم عليه، اقرأوا إن شئتم فلا تعلم نفس الآية».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 87

برخى ديگر گويند: منظور دابّه و دجّال است.»

و ديگرى گويد: عذاب قبر است.

دُونَ الْعَذابِ الْأَكْبَرِ مقصود از عذاب اكبر به اتّفاق عذاب آخرت است.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ شايد از كفر توبه كنند يا شايد آنها اراده كنند كه بر گردند و ايمان را بخواهند

چنان كه در آيات گذشته فرمود: فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً «ما را برگردان تا كارهاى نيك انجام دهيم» (سجده/ 12) در اين آيه اراده رجوع، خود رجوع خوانده شده هم چنان كه در اين آيه: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ «هر گاه براى نماز ايستاديد» (مائده/ 6) اراده قيام، خود قيام خوانده شده است.

[سوره السجده (32): آيات 22 تا 30] ..... ص : 87

اشاره

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ (22) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (25) أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ (26)

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا يُبْصِرُونَ (27) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (28) قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)

__________________________________________________

1- هر دو از علامات ظهور مهدى عليه السلام است. رجوع كنيد به رواياتى كه در اين باره آمده است.

پانوشت تفسير جوامع، تصيح استاد گرجى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 88

ترجمه: ..... ص : 88

چه كسى ستمكارتر است از آن كه آيات پروردگارش به او تذكّر داده شده و او از آن اعراض كرد، البتّه ما از تبهكاران انتقام خواهيم گرفت (22)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم و شكّ نداشته باش كه او آن را دريافت داشت و ما آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرار داديم (23)

و از آنها (بنى اسرائيل) امامانى كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند برگزيديم، به خاطر آن كه شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند (24)

مسلّما پروردگار تو روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داورى مى كند. و به كيفرشان مى رساند.

(25)

آيا براى هدايت آنها همين بس نيست كه مردمان قرون پيش از اينها را هلاك كرديم؟ و اكنون اينها در ديار آنها راه مى روند، در اين نشانه هايى است از قدرت خداوند، آيا باز هم نمى شنوند (26)

آيا نديدند كه ما آب باران را به سوى زمينهاى خشك مى رانيم و به وسيله آن زراعتهايى مى رويانيم كه هم خودشان و هم چهارپايانشان از آن تغذيه مى كنند، آيا با چشم بصيرت نمى بينند؟ (27)

كافران مى گويند: اگر راست مى گوييد اين پيروزى شما كى خواهد بود؟ (28)

اى رسول ما بگو:

روز پيروزى ايمان آوردن به حال كافران سودى نخواهد داشت و به آنها هيچ مهلت داده نمى شود (29)

بنا بر اين از آنها روى بگردان و منتظر باش كه آنها نيز منتظرند. (30)

تفسير: ..... ص : 88

ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها مفهوم ثمّ اين است كه با روشن و واضح بودن آيات الهى بسيار بعيد است كه آنها از آن آيات رو بگردانند آن هم با تذكّر و ياد آورى به آنها.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَلا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقائِهِ لفظ «كتاب» اسم جنس است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 89

و ضمير در كلمه «لقائه» به آن بر مى گردد و معنا اين است كه ما از جنس كتاب مانند آنچه را كه به تو داديم به موسى هم عطا كرديم و ترديدى نداشته باش كه به تو وحى مى شود مانند آنچه به او وحى شد، زيرا ما از وحى به تو همان را القا مى كنيم كه مثل آن را به موسى القا كرديم. اين مورد مانند اين آية كريمه است: وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و بى ترديد قرآن از جانب خداى داناى حكيم به

تو القا مى شود. (نمل 27/ 6) برخى گويند مرجع ضمير، موسى است و تقدير آن اين است كه تو از ملاقات با موسى يا موسى از ملاقات با تو، در شب معراج كه در آسمانها سير مى كنى، در ترديد مباش.

روايت شده كه رسول خدا فرمود: در شب معراج موسى بن عمران را ديدم، مردى بلند قد با موهاى مجعّد كه گويا از مردم شنوئه «1» است. «2» بنا بر اين به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده داده شده كه پيش از رحلت، موسى را ملاقات خواهد كرد.

وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ و كتابى را كه به موسى نازل كرديم براى قومش (بنى اسرائيل) راهنما قرار داديم.

وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا و ما برخى از بنى اسرائيل را پيشوا و امام قرار داديم تا ديگران گفتار و رفتار آنها را سرمشق قرار ميدهند و آنها مردم را به دين و شريعت خدا كه در تورات است راهنمايى كنند.

لَمَّا صَبَرُوا به سبب اين كه صبر و شكيبايى كردند. و همچنين اين كتابى را كه بر تو فرستاديم، نور و هدايت كننده قرار مى دهيم، و مسلّما بعد از تو در امّت تو پيشوايانى قرار مى دهيم تا مانند راهنمايان بنى اسرائيل، مردم را ارشاد كنند. و اين به

__________________________________________________

1- شئونه: قبيله اى از مردم يمن است كه موهاى بدن آنها پيچيده و مجعّد است- ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 19/ 232.

2-

«رايت ليلة اسرى بى الى السّماء موسى بن عمران رجلا آدم طولا جعدا كأنّه من رجال شنوءة».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 90

خاطر اين است كه آنها بر دين و يارى آن شكيبا بودند و با دليلهاى حق و

يقينى آن را ثابت و پايدار كردند.

عبارت «لمّا صبروا»، لما صبروا نيز خوانده شده است و معنا اين است. به علّت اين كه صبر كردند ما آنها را امام قرار داديم. حسن [بصرى ] گفته است كه آنها بر بلاها و سختيهاى دنيا صبر كرده اند.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ خداوند ميان آنها قضاوت مى كند و محق از مبطل جدا مى شود و هو ضمير فصل است و چون فعل مضارع شبيه به اسم است اين مورد جايز است، ولى اگر بگويى: إنّ زيدا هو فعل جايز نيست. زيرا ضمير فصل قبل از فعل محض، نمى آيد.

أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ واو در اين عبارت حرف عطف است و جمله را به معطوف عليهى كه از جنس معطوف فهميده مى شود، عطف مى كند.

كلمه «يهدى» با نون «نهدى» نيز خوانده شده است و فاعل آن مفهومى است كه از عبارت «كم أهلكنا من قبلهم» استفاده مى شود زيرا «كم» نمى تواند فاعل باشد و تقدير آن چنين است: أ و لم يهد لهم كثرة إهلاكنا القرون، يا اين است كه اين كلام به همين صورت كه هست با مفهوم و معنايش فاعل است، چنان كه گويى عبارت لا إله إلّا اللَّه خون و مال را حفظ مى كند و به مناسبت قرائت با نون، رواست كه ضمير اللَّه در آن مستتر باشد و مرجع ضمير در «لهم» أهل مكّه است و مقصود از «قرون» قوم عاد و ثمود و لوط است.

يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ اهل مكّه در سرزمين و شهرهاى آنها عبور مى كنند.

إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ «جزر» به سرزمينى گفته مى شود كه تمام گياهان و نباتات آن يا به سبب بى آبى يا به سبب چراندن،

بكلّى ريشه كن و قطع شده باشد، بنا بر اين به سرزمينى كه اصلا قابل روياندن گياه نباشد، مانند شوره زار يا سنگلاخ، «جرز» گفته نمى شود. دليل بر اين مطلب عبارت بعدى است كه مى فرمايد «فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً» و ضمير «به» به آب باران بر مى گردد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 91

تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ حيوانهاى آنها از گياه و علف آن و خودشان از دانه هاى گياهان تغذيه مى كنند.

وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ روز «فتح» يا روز پيروزى و نصرت است و يا روزى است كه خداوند به فصل و جدا كردن حقّ از باطل حكم مى كند، چنان كه در اين آيه آمده است: رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا: «خدايا ميان ما به حقّ داورى كن» (اعراف/ 8) و چون كافران مى شنيدند كه مسلمانان مى گويند: خداوند بزودى ما را بر كافران پيروز مى گرداند و ميان ما و آنها داورى مى كند، گفتند: چه زمانى است فتح و داورى، يعنى اگر راست مى گوييد زمان آن چه وقت است؟

بعضى گفته اند: «يوم الفتح» روز قيامت است، برخى گفته اند روز بدر و برخى ديگر گويند روز فتح مكّه است. و غرض كافران از اين پرسش، انكار و استهزاى آن روز است به همين سبب جواب هم مطابق مقصودى كه از پرسش آنها فهميده مى شود، داده شده است و گويا خداوند در جواب فرموده است كه شتاب نكنيد كه البتّه آن روز شما ايمان خواهيد آورد ولى آن ايمان ديگر به حال شما سودى ندارد، هم چنان كه ايمان فرعون هنگام نزول بلا و در حال غرق شدن به حال او سودى نداشت. و بزودى آن روز را خواهند ديد در حالى كه

در وقت عذاب به آنها مهلت داده نمى شود.

وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ و منتظر حكم خداوند درباره آنها و منتظر پيروزى بر آنها و نابوديشان باش، هم چنان كه آنها منتظر پيروزى بر شما و نابودى شما هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 92

سوره احزاب ..... ص : 92

اشاره

اين سوره مدنى است و داراى 73 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 92

از ابىّ بن كعب روايت شده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كه سوره احزاب را بخواند و به خانواده و بردگان خود ياد بدهد، از عذاب قبر در امان خواهد بود. «1» امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه سوره احزاب را بسيار بخواند، در قيامت در جوار پيامبر و خاندانش خواهد بود. «2»

[سوره الأحزاب (33): آيات 1 تا 5] ..... ص : 92

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (1) وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (2) وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ (4)

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (5)

__________________________________________________

1- من قرأ سورة الأحزاب و علّمها أهله و ما ملكت يمينه اعطى الأمان من عذاب القبر.

2-

من كان كثير القراءة لسورة الأحزاب كان يوم القيامة فى جوار محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 93

ترجمه: ..... ص : 93

اى پيامبر هميشه از خدا بترس و پرهيزگار باش و هرگز از كافران و منافقان پيروى مكن، البتّه خدا دانا و حكيم است (1)

و تنها از آنچه به تو از جانب پروردگارت وحى مى شود پيروى كن كه خدا به هر چه انجام دهيد آگاه است (2)

و بر خدا توكّل كن و همين بس است كه خدا نگهبان و مددكار باشد. (3)

خدا در درون يك مرد دو قلب قرار نداده و نيز همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مى دهيد مادران شما و فرزند خوانده هاى شما را فرزند شما قرار نداده، اين سخنى است كه تنها شما به زبان مى گوييد، امّا خدا سخن به حقّ مى گويد و به راه راست هدايت مى كند.

(4)

شما پسر خوانده ها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين پيش خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمى شناسيد آنها برادران دينى و موالى شما هستند و از كارهاى ناشايسته اى كه به خطا كنيد گناهى بر شما نيست، ولى آنچه را كه به عمد و به اراده قلبى مى كنيد بر آن مؤاخذه مى شويد و خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (5)

تفسير: ..... ص : 93

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ خداى سبحان پيغمبر را به سبب تجليل و بزرگداشت مقام او، به عنوان نبى و رسول ندا كرد و او را مانند آدم و داوود و موسى به اسم نخواند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 94

اتَّقِ اللَّهَ تقوى و پرهيزگارى را كه داراى ادامه بده و بر آن ثابت باش و زيادش كن وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ از كافران و منافقان پيروى مكن و در هيچ كارى نه آنها را كمك و مساعدت كن و نه رأى و مشورتى را از آنها بپذير.

بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً كلمه «تعملون» با (ياء) يعملون نيز خوانده شده، يعنى خداوند به كارهايى كه منافقان، از كيد و مكر، انجام مى دهند آگاه است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ بر خدا توكّل كن و كارهايت را به او واگذار.

وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا و همين كافى است كه خدا را وكيل كنى و تمام كارها را به او واگذار كنى.

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ خداوند در درون هيچ مردى، دو قلب قرار نداده و همچنين همسر بودن و مادر بودن و فرزند و فرزند خواندگى را در يك فرد قرار نداده است. مقصود اين است كه خداوند هم چنان كه حكمتش اقتضا نمى كند كه در درون انسانى

دو قلب قرار دهد، زيرا اگر چنين شود، ناگزير هر فردى دو فرد و دو انسان مى شود و هر گاه قلبى چيزى را بخواهد و قلب ديگر آن را نخواهد، به اين ترتيب منجر مى شود كه در آن واحد يك چيز پيش او هم خوب باشد و هم بدور اين محال است، همچنين حكمتش اقتضا نمى كند كه يك زن نسبت به يك مرد هم بد و مادرش باشد و هم همسرش و يا يك فردى نسبت به فرد ديگر هم فرزندش باشد و هم فرزند خوانده اش، زيرا فرزند از صلب و نسب واقعى و حقيقى انسان است و فرزند خوانده تنها به اسم به او ملحق شده و نمى شود كه اصلى و حقيقى با غير اصلى و غير واقعى در يك چيز جمع شود [زيرا اين امر محال است ].

و اين مثلى است كه خداوند درباره زيد بن حارثه زده است، زيد مردى بود از قبيله بنى كلب كه در زمان جاهليّت اسير شده بود و حكيم بن حزام او را براى عمّه اش حضرت خديجه خريده بود. و هنگامى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله با خديجه ازدواج كرد، خديجه زيد را به او بخشيد. پاره اى گويند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زيد را از بازار عكاظ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 95

خريد و او اسلام آورد. پس از چندى پدرش، حارثة بن شراحيل كلبى، به مكّه آمد و حضرت ابو طالب را پيش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله شفيع قرار داد تا زيد را به او بفروشد، حضرت فرمود او آزاد است و هر جا كه مايل است مى تواند برود، زيد

از ترك پيغمبر و دور شدن از او خوددارى كرد. پس پدرش گفت: اى گروه قريش شما شهادت بدهيد كه او فرزند من نيست، پيغمبر فرمود: شهادت بدهيد كه پسر من است و از آن پس او را زيد بن محمّد خواندند و هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله با زينب، دختر حجش، كه قبلا همسر زيد و طلاق گرفته بود ازدواج كرد، يهودان و منافقان گفتند: محمّد با همسر پسرش ازدواج كرده، در حالى كه خودش اين كار را نهى كرده است. اين هنگام بود كه خداوند اين آيه شريفه را نازل فرمود: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ «محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست و لكن فرستاده خداست» (احزاب/ 40) وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي كلمه «اللّائى» با همزه ممدوده و اشباع شده و با ذكر «ياء» بعد از آن (لايى) و با همزه ممدوده و اشباع شده بدون ذكر (ياء) لاء، و بدون همزه و مدّ (لاى) خوانده شده است، چون از ماده قران است كه به معناى زناشويى و همدمى است.

تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ كلمه «تظاهرون» به چند طريق خوانده شده است از اين قرار:

تُظاهِرُونَ از ماضى ظاهر و تظاهرون از ماضى اظّاهر كه به معناى تظاهر است و تظهّرون از ماضى اظّهر كه به معناى تظهّر است. اصل معناى ظهار اين است كه مرد به همسرش اين عبارت مخصوص را بگويد: أنت علىّ كظهر أمى، تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستى، كه در اين صورت مى گويند مرد از همسرش ظهار كرده است و اين كار در زمان جاهليّت به منزله طلاق

بوده است و مرد ظهار كننده از زن خود دورى مى كرده است هم چنان كه از مطلّقه دورى مى كرده اند، بنا بر اين معناى تظاهر منها يعنى به سبب عمل ظهار، از آن زن دورى مى كند و تظهر منها، يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 96

تحرّز منها و ظاهر منها، يعنى حاذر منها و مانند اين مورد است عبارت: آلى من امرأته: به سوى زنش بازگشت كه در ضمن معناى دورى را هم مى رساند. «فعل تظاهرون» به وسيله حرف «من» متعدّى شده است. و معناى عبارت: انت علىّ كظهر امّى، اين است كه آن مردان مى خواهند بگويند: شكم تو در حرمت مانند شكم مادر من است لكن به جاى شكم به كنايه پشت (ظهار) را مى گويند، زيرا شكم نزديك عورت است و ذكر آن زشت است.

ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ اين نسبى را كه شما مى گوييد تنها به زبان مى گوييد و پيش خدا واقعيّت و حقيقتى ندارد.

وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ خداوند نمى گويد مگر آنچه را كه مطابق حقيقت و موافق با واقعيت است.

وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ و خداست كه راه راست را نشان مى دهد و جز به راه درست راهنمايى و ارشاد نمى كند. سپس خداوند آنچه را كه حقّ است و آنچه را كه ارشاد به راه درست است در آيه بعد بيان مى فرمايد و مى گويد:

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ آنها را به نام پدرانشان بخوانيد كه اين عادلترين حكم و گفتار است.

فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ و اگر پدران آنها را نمى شناسيد آنان را برادران دينى و عموزاده ها و يارى كنندگان خود بدانيد. بعضى گويند: «موالى» يعنى برده هايى كه شما آزاد كرده ايد

و چون شما آنها را آزاد كرده ايد، ولاء عتق آنها براى شماست.

وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ و گناهى بر شما نيست در آنچه از روى خطا و اشتباه انجام داده ايد و به گمان اين كه پدر خوانده اى، پدر واقعى فرزند خوانده است به اشتباه فرزند خوانده ها را به پدر خوانده ها نسبت داده ايد.

عبارت «ما تعمّدت» در محلّ جرّ است و بر عبارت «فيما اخطأتم» عطف

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 97

مى شود و رواست كه حرف «ما» مبتدا و خبر آن محذوف باشد و در تقدير چنين است: و لكن ما تعمّدت قلوبكم فيه الجناح [كه فيه الجناح خبر محذوف است.]

و جايز است كه مقصود از آيه اين باشد كه تنها خطا قابل عفو و بخشش است، نه آنچه به عمد انجام شده است و اين به دليل عموميّت روايتى است كه از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل شده كه مى فرمايد: از امّت من خطا و فراموشى و اكراه و بر داشته شده است. «1»

اين روايت به سبب عامّ بودنش، شامل خطا و عمد در مورد پسر خواندگى هم مى شود.

[سوره الأحزاب (33): آيات 6 تا 11] ..... ص : 97

اشاره

النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (6) وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً (7) لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْكافِرِينَ عَذاباً أَلِيماً (8) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ

جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً (9) إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10)

هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً (11)

__________________________________________________

1-

وضع عن أمّتى الخطأ و النّسيان و ما اكرهوا عليه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 98

ترجمه: ..... ص : 98

پيامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولى و سزاوارتر است و همسران او مادران مؤمنان هستند و خويشاوندان (نسبى) نسبت به يكديگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولى و مقدّمند، مگر اين كه بخواهيد نسبت به دوستان خود نيكى كنيد و سهمى از اموال خود را براى آنها وصيّت كنيد، اين حكم در كتاب الهى نوشته شده است (6)

به ياد آور هنگامى را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم كه در اداى رسالت كوتاهى نكنند (7)

تا خداوند از راستى راستگويان سؤال كند و براى كافران عذاب دردناك آماده ساخته است. (8)

اى اهل ايمان نعمت خدا را بر خودتان بياد آوريد آن هنگام كه لشگرهاى عظيمى به سراغ شما آمدند، ولى ما براى يارى شما باد و طوفان سختى و سپاهيانى از فرشتگان كه آنها را نمى ديديد، فرستاديم و آنها را در هم شكستيم و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست. (9)

به ياد آوريد زمانى را كه لشگر كفّار از بالا و پايين شهر به شما حمله ور شدند و مدينه را محاصره كردند و هنگامى را كه چشمها از شدّت وحشت خيره شد و جانها به لب رسيده بود و

گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى برديد. (10)

در آن جا مؤمنان آزمايش و سخت متزلزل شدند. (11)

تفسير: ..... ص : 98

النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در هر چيزى از امور دين و دنيا به مؤمنان از خودشان اولى و شايسته تر است، به همين سبب آيه بطور مطلق آمده و مقيّد نشده است. بنا بر اين بر مؤمنان واجب است كه او را بيشتر از خود دوست بدارند و دستورهاى او را از دستورهاى خود نافذتر بدانند و حقّ او را از حقوق خود واجبتر بشمارند و نسبت به او بيشتر از خودشان مهربانى كنند و در صورت پيشامد خطر يا جنگى از بذل جان دريغ نكنند و واجب است كه جان را فداى او كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 99

از ابىّ و ابن مسعود و ابن عبّاس روايت شده است كه آنها آيه را چنين خوانده اند:

النبى أولى بالمؤمنين من أنفسهم و هو أب لهم و به همين طريق از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السّلام روايت شده است. مجاهد گفته است: هر پيغمبرى پدر امّتش مى باشد و بدين سبب است كه تمام مؤمنان برادر يكديگرند، زيرا پيامبر پدر دينى آنهاست.

وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ و همسران پيامبر در تحريم ازدواج با آنها به منزله مادران شما هستند، هم چنان كه مى فرمايد: وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً «و پس از پيامبر هرگز با همسران او ازدواج نكنيد» (احزاب/ 53) آنها مادران حقيقى نيستند زيرا اگر چنين بود دختران آنها خواهران مؤمنان مى شدند و مؤمنان نمى توانستند با آنها ازدواج كنند.

وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ و خويشاوندان نسبى در ارث بردن به

سبب حقّ خويشاوندى بعضى بر بعض ديگر مقدّمند. مسلمانان در صدر اسلام به سبب برادر خواندگى و مهاجرت نيز ارث مى بردند، اين آيه، ارث مهاجرت و برادر خواندگى را نسخ كرد.

فِي كِتابِ اللَّهِ مقصود از كتاب، يا لوح محفوظ است يا قرآن، يعنى در لوح محفوظ يا در قرآن ثبت است.

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ ممكن است كه حرف «من» بيانى باشد و عبارت «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ» بيان «أُولُوا الْأَرْحامِ» باشد، يعنى خويشاوندان مؤمن و مهاجر بعضى بر بعضى ديگر، در ارث، از اجانب اولى هستند و ممكن است كه حرف «من» براى ابتداى غايت باشد، يعنى خويشاوندان به سبب حقّ قرابت در ارث، از مؤمنان- كه به سبب پيمان برادرى و از مهاجران كه به سبب هجرت، ارث مى برند- اولى و سزاوارترند.

إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً مقصود اين فراز از آيه وصيّتى است كه شخص [از]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 100

[ثلث مالش ] براى برادر دينيش مى كند.

و چون فعل «تفعلوا» به معناى: تسدوا، يعنى عمل صواب انجام داد، يا به معناى:

تزلوا، است، يعنى به سوى كار نيك شتافت، به وسيله «إلى» متعدّى شده است.

كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً مشار اليه «كان ذلك» همان نسخ حكم ارث بردن به سبب هجرت و برگرداندن آن است به خويشاوندان، كه اين حكم يا در لوح محفوظ يا در قرآن يا در تورات، مكتوب و ثبت است.

وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ به يادآور هنگامى را كه ما از تمام پيامبران پيمان گرفتيم كه رسالت خود را ابلاغ نمايند و مردم را به يگانگى و توحيد خداوند دعوت كنند.

وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى

وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ و بخصوص از تو و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم.

لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ ما اين پيمان را از پيامبران گرفتيم، يا براى اين كه روز قيامت در جايگاه شهادت هنگامى كه خداوند از صدق و راستگويى مؤمنانى كه به عهد خود وفا كردند سؤال مى كند، پيامبران براى آنها شهادت مى دهند كه اينان در پيمان خود راستگو و مؤمن بودند. يا مقصود اين است كه آنچه را كه امّتها در جواب پرسشها مى گويند درستى و نادرستى آن از پيامبران پرسيده شود، هم چنان كه خداوند مى فرمايد: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خدا قبول كنند (مائده/ 116) يا از آنان كه راست گفته اند پرسيده شود كه براى چه راست گفته ايد، آيا براى رضاى خدا بوده است يا براى غير خدا و اين تهديدى است براى دروغگويان.

امام صادق عليه السلام فرمود: در صورتى كه از راستگو پرسيده مى شود كه براى چه چيز راست گفته اى و مطابق آن به او پاداش مى دهند، پس حال دروغگو چگونه خواهد بود «1».

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 101

مِيثاقاً غَلِيظاً مقصود از پيمان غليظ آن است كه به خدا قسم ياد كنند تا آنچه را كه خداوند بر عهده آنها قرار داده است انجام دهند و به آن وفا كنند. واژه «غلظ» استعاره است و مقصود عظمت و بزرگى و شأن همان ميثاق و پيمان است.

اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ و به ياد آوريد نعمت خدا را بر خودتان روز جنگ احزاب و آن روز خندق است.

إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ هنگامى كه سپاهيانى

از احزاب به سراغ شما آمدند، همان احزابى كه عليه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گرد آمده بودند.

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً و ما باد را بر آنها فرستاديم و آن باد صبا بود كه بر آنها فرستاديم تا اين كه ديگهاى آنها را واژگون كرد و خيمه هاى آنها را از جا كند و خاك و رمل به صورت و چشمهاى آنها مى ريخت. و در حديث است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من به وسيله باد صبا يارى شدم و قوم عاد به وسيله باد دبور نابود شد. «2»

وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها و سپاهيانى كه نمى ديديد و آنها فرشتگان بودند.

چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيد كه دشمن به طرف آنها مى آيد، به اشاره سلمان فارسى دور مدينه را خندق كند، سپس با سه هزار نفر از مسلمانان براى جنگ بيرون آمد و لشگرگاه را جايى قرار داد كه ميان او و سپاهيان دشمن، خندق فاصله بود و ترس و خوف ميان مسلمانان شدّت يافت، كودكان و زنان را در قلعه هاى مرتفع جاى دادند و نفاق منافقان آشكار شد. قريش با ده هزار نفر از قبايل مختلف كه جمع كرده بودند و با پيروانشان به سوى مدينه پيش آمدند تا ميان «جرف» و «غابه»

__________________________________________________

1-

إذا سئل الصّادق عن صدقه على أىّ وجه قاله فيجازى بحسبه، فكيف يكون حال الكاذب؟!

2-

نصرت بالصّبا و أهلكت عاد بالدّبور.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 102

فرود آمدند. تابعين قريش از قبيله كنانه و اهل تهامه بودند و فرمانده آنها ابو سفيان بود و قبيله غطفان با پيروانشان از مردمان نجل پيش آمده تا در كنار كوه احد فرود

آمدند و فرمانده آنها عيينة بن حصين و عامر بن طفيل بودند و يهودان بنى نضير و بنى قريظه به آنها كمك مى كردند.

از توقف سپاهيان كفر مدت بيست اند روز مى گذشت، و ميان آنها و مسلمانان، به جز انداختن تير و سنگ، جنگى روى نداد. ولى چند نفر از شجاعان قريش، از جمله: عمرو بن عبد ود، ضرار بن خطّاب، هبيرة بن ابى لهب و نوفل بن عبد اللَّه سوار بر اسبهاى خود از لشگرگاه بيرون آمدند و به چادرهاى قبيله بنى كنانه عبور كردند و گفتند مهيّاى نبرد باشيد و بزودى آگاه خواهيد شد كه مرد ميدان چه كسى است؟

سپس هى به اسبها كرده آنها را راندند تا به لب خندق رسيدند و گفتند: به خدا سوگند كه اين يك كيد و نقشه اى است كه تا كنون عرب آن را نمى دانست. سپس به جستجو پرداختند تا جايى تنگ از خندق را يافتند و بر اسبهاى خود نهيب زده از خندق جستند، عمرو كه با هزار سوار برابرى مى كرد فرياد بر آورد و مبارز طلبيد.

على عليه السلام كه غرق در آهن و لباس رزم بود برخاست و گفت يا رسول اللَّه من به ميدان او مى روم. حضرت فرمود اين عمرو است. بنشين. در اين هنگام عمرو پياپى فرياد مى زد، آيا مردى نيست، و مى گفت آن بهشتى كه شما گمان مى كنيد هر كه از شما كشته شود، داخل آن مى شود، كجا است؟ باز هم على عليه السلام برخاست، اين بار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اجازه داد و زره خود را كه ذات الفضول نام داشت به او پوشانيد، شمشير معروف ذو الفقار را به او

داد، عمامه سحاب خودش را به سر او بست و فرمود:

خدايا او را از جلو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالاى سر و از پايين پا محافظت فرما. «1»

__________________________________________________

1-

اللّهمّ أحفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 103

على و عمرو در هم آويختند، عمر و ضربتى بر حضرت زد كه سپر را شكافت و به سر اصابت، و آن را مجروح كرد، حضرت نيز ضربتى بر او وارد ساخت، اين هنگام گرد و غبار ميدان را فرا گرفت بطورى كه كسى آنها را نمى ديد، ديرى نپايى كه صداى تكبير على عليه السلام شنيده شد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: به آن خدايى كه جان من در دست اوست، على عمرو را كشت. «1» على سر خود را بست و به سوى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد و صورتش مانند ماه مى درخشيد. پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: بشارت باد به تو اى على اگر عمل امروز تو را با تمام اعمال امّت محمد در ترازويى بگذارند، بى ترديد عمل تو بر آنها فزونى دارد. «2»

إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ مقصود از «فوق» سمت بالاى درّه از طرف مشرق است كه بنى غطفان از آن سمت آمدند.

وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ و مقصود از «اسفل» پايين درّه از طرف مغرب است كه قريش از آن سمت آمدند.

وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ واژه «زاغت»، به معناى كج شدن چشم از حيرت و ترس و خيره شدن به يك نقطه است. بعضى گويند: برگشتن

و غافل شدن از هر چيزى است به طورى كه از شدّت ترس، جز به دشمن به هيچ چيز توجّهى ندارد.

وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ لفظ «حناجر» جمع حنجره است و آن انتهاى گلو است، مى گويند اگر «ريه» از ناراحتى و غم و غصّه ورم كند، بزرگ مى شود و بالا مى آيد و قلب هم با بالا آمدن آن تا ابتداى حنجره، بالا مى آيد و به همين سبب است كه به فرد ترسو مى گويند: ريه اش باد كرده است. و ممكن است كه اين مثال كنايه از اضطراب قلب و دلهره باشد، هر چند حقيقتا قلب به گلو نمى رسد.

__________________________________________________

1-

قتله و الّذى نفسى بيده.

2-

أبشر يا على فلو وزن اليوم عملك بعمل أمّة محمّد صلّى اللَّه عليه و آله لرجّح عملك بعملهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 104

وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا و مسلمانان به خدا گمانهاى گوناگون بردند. در آخر كلمه ظنون، به هنگام وقف و فصل، الف زياد شده است هم چنان كه در قافيه اشعار هم الف زياد مى شود. مانند اين كه شاعر در شعر خود «عتاب» را، عتابا گفته است: أقلّى اللّوم عاذل و العتابا «1» و همچنين مانند رسول و سبيل كه رسولا و سبيلا «2» خوانده شده است.

وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً بسيار مضطرب و آشفته حال و متزلزل شدند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 12 تا 20] ..... ص : 104

اشاره

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها

وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ يَسِيراً (14) وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلاً (16)

قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (17) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَ الْقائِلِينَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنا وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلاً (18) أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (19) يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَ إِنْ يَأْتِ الْأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي الْأَعْرابِ يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلاً (20)

__________________________________________________

1- اى عاذله. ملامت و عتاب مرا كم كن. [.....]

2- همين سوره آيات، 66 و 67.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 105

ترجمه: ..... ص : 105

به ياد بياوريد آن زمانى را كه منافقان و آنان كه در دلهايشان بيمارى شكّ و ترديد بود مى گفتند: آن وعده هايى كه خدا و پيامبرش به ما دادند، دروغ و فريبى بيش نبود (12)

و نيز به خاطر بياوريد هنگامى را كه گروهى از منافقان و كافران گفتند: اى اهل يثرب (مردم مدينه) اين جا جاى توقّف شما نيست، به خانه هاى خود باز گرديد و گروهى از آنان از پيامبر اجازه بازگشت مى خواستند و مى گفتند:

خانه هاى ما ديوار و حفاظى ندارد، در حالى كه دروغ مى گفتند، آنها تنها مى خواستند از جنگ

فرار كنند. (13)

آنها چنان بودند كه اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدينه بر آنان وارد مى شدند و پيشنهاد بازگشت به شرك و كفر به آنها مى كردند مى پذيرفتند و جز اندك زمانى در اين راه درنگ نمى كردند (14)

آنها پيش از اين با خدا عهد كرده بودند كه پشت به دشمن نكنند و پيمان الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت و خلق در برابر آن مسئولند (15)

به آنها بگو اگر از مرگ يا كشته شدن فرار مى كنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت، چه اندك زمانى بيش از زندگى كامياب نخواهيد شد (16)

بگو اگر خدا براى شما مصيبت و رحمتى اراده كند، كيست كه بتواند شما را در برابر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 106

اراده خدا حفظ كند و جز خدا براى خلق هيچ يار و ياورى نخواهد بود. (17)

خداوند آنان كه مردم را از جنگ باز مى داشتند و به برادران خود مى گفتند پيش ما بياييد بخوبى مى شناسد، آنها مردمى ضعيفند و جز به مقدار كمى، كارزار نمى كنند (18)

آنها در همه چيز نسبت به شما بخيلند و هنگام لحظه هاى بحرانى مشاهده مى كنى كه از شدّت ترس، آن چنان به تو نگاه مى كنند و چشمهايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند، امّا هنگامى كه حالت ترس فرو نشست و خطر بر طرف شد، سخت با زبان تند و گفتار خشن با كمال حرص و بخل سهم خود را از غنائم مطالبه مى كنند، اينان هرگز ايمان نياورده اند، لذا خدا اعمالشان را (چون همه رياست) نابود كرد و اين كار براى خدا آسان است (19)

آن منافقان گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند و اگر برگردند اينها دوست

دارند در ميان اعراب باديه نشين پنهان باشند (تا از جنگ بر كنار و آسوده باشند) و از اخبار شما جويا گردند و اگر در ميان شما هم باشند جز اندكى پيكار نمى كنند. (20)

تفسير: ..... ص : 106

وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ برخى گويند: گوينده معتّب بن قشير و امثال او از منافقان بودند كه مى گفتند: محمّد وعده گنجهاى ايران و روم را به ما داد و اكنون ما از ترس نمى توانيم براى قضاى حاجت حركت كنيم اين به خدا قسم دروغ و نيرنگ است يا أَهْلَ يَثْرِبَ مقصود از يثرب، شهر مدينه است و برخى گويند: يثرب، سرزمينى است كه شهر مدينه در يك ناحيه از آن است.

لا مُقامَ لَكُمْ كلمه «مقام» هم به ضمّ (ميم) و هم به فتح آن خوانده شده است و معنا اين است كه در اين جا (داخل لشگرگاه) جايى نيست كه شما توقّف كنيد و محلّى نيست كه شما را در آن جاى دهند يا خود شما در آن اقامت كنيد.

فَارْجِعُوا بنا بر اين به مدينه برگرديد. (آن گويندگان، به منافقان و ضعيف الإيمانها)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 107

دستور مى دادند كه از سپاه پيامبر خدا فرار كنند و به خانه هايشان برگردند. پاره اى از مفسّران گويند: به آنها مى گفتند به كفر برگرديد و محمّد را تسليم دشمنانش بكنيد در غير اين صورت در شهر يثرب براى شما جايى نيست.

إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ خانه هاى ما داراى عورة است، واژه عورة به معناى شكاف و خلل است منافقان بهانه آوردند كه خانه هاى ما بى ديوار و بى حفاظ است، يا از مرد خالى است و از دزد مى ترسيم. ولى خداى سبحان سخن آنان را تكذيب كرد و

فرمود:

وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ خانه هاى آنها بى حفاظ نيست بلكه داراى ديوار و حفاظ است و تنها مقصود آنها فرار از جنگ است.

وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ اگر به شهر مدينه يا به خانه هاى آنها داخل شوند، و مانند اين است كه مى گويند: بر فلانى وارد شديم، يعنى به خانه او وارد شديم.

مِنْ أَقْطارِها از اطراف و جوانب مدينه. و مقصود آيه شريفه اين است كه اگر اين سپاهيان كفر از همه طرف داخل مدينه يا خانه هاى آنها شوند و آنها را غارت كنند.

ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ سپس در اين هنگام از آنها «فتنه» را بخواهند، يعنى از آنها بخواهند كه به كفر برگردند و با مسلمانان جنگ كنند.

لَآتَوْها آن را به جا مى آورند و انجام مى دهند. اين عبارت به صورت لأتوها نيز خوانده شده، يعنى اين فتنه و درخواستى را كه كرده بودند به آنها عطا كردند.

وَ ما تَلَبَّثُوا بِها آنها در مدينه به جز مدّت كمى درنگ نمى كنند، زيرا خداوند بزودى آنها را هلاك و نابود مى كند. بعضى گويند: مقصود اين است كه منافقان در جواب دادن و قبول خواسته كافران به جز زمان كمى درنگ نمى كنند، همان اندازه اى كه آنها سؤال مى كنند و اينها جواب مى دهند بدون اين كه توقّف و فاصله اى باشد.

وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ اين منافقان از كسانى بودند كه در شب «عقبه» با

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 108

خدا و پيامبر خدا پيمان بسته بودند كه از آنچه خودشان را منع و حفظ مى كنند او را نيز محافظت كنند.

مَسْؤُلًا موضوع و مطلبى كه در آخرت از آن سؤال و مؤاخذه مى شوند.

قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ بگو فرار از مرگ براى شما

فايده اى ندارد، زيرا ناگزير مرگ به شما مى رسد، چه مرگ طبيعى و چه كشته شدن. و اگر فرضا فرار از مرگ فائده اى هم داشته باشد و شما با تأخير انداختن آن بهره اى ببريد، اين كاميابى به جز زمان اندكى نخواهد بود.

الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ واژه «معوّقين» يعنى باز دارندگان و آنها منافقانى بودند كه مردم را از يارى كردن به پيامبر باز مى داشتند و به برادران ضعيف الإيمان خود مى گفتند:

محمّد و يارانش لقمه اى بيش نيستند. [يعنى عدّه آنها كم است ] و اگر گوشتى هم باشند آن كافران آنها را مى بلعند و مى خورند، بنا بر اين پيرامون او را خالى كنيد و به سوى ما بياييد.

هَلُمَّ إِلَيْنا به طرف ما بياييد و خودتان را به ما نزديك كنيد. لفظ «هلمّ» در لغت اهل حجاز براى مفرد و غير مفرد يكى است، ولى در لغت تميم، به صورت مفرد و مثنّى و جمع مى آيد و مى گويند: هلمّ- هلمّا- هلمّوا و اين واژه صوت و اسم فعل است كه به معناى فعل متعدّى «أحضر» و «قرّب» مى باشد.

وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا نفرات كمى از آنها مى آيند و با مؤمنان، براى نبرد، خارج مى شوند، ولى در ميدان جنگ مبارزه و مقاتله نمى كنند مگر اندكى آن هم هنگامى كه ناگزير از آن باشند، چنان كه خداوند در دو آيه بعد مى فرمايد: ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا پيكار نكردند مگر اندكى.

أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ هنگام نبرد نسبت به شما بخل مى ورزند، شما را ضعيف مى كنند و از شما كناره مى گيرند. هم چنان كه شخصى در هنگام ترس به جاى دفاع از حامى خودش از ديگرى (دشمن حاميش) حمايت كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 109

و پاره اى

گويند: مقصود اين است كه با شما در جنگ كردن بخل مى ورزند و شما را يارى نمى كنند.

فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ در حالت ترس و بيم نگاه آنها به تو همانند نگاه كسى است كه در حال جان دادن و سكرات مرگ، براى پناه بردن به تو و به سبب ترس، به تو نگاه مى كند.

فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ و هنگامى كه ترس برطرف شد و غنيمتها بدست آمد، اين بخل و حرص به «خير» كه همان غنيمتها و ثروتها باشد، منتقل مى شود و مى گويند:

سهم ما را زياد كنيد زيرا ما با شما بوديم و با كمك ما شما بر دشمنانتان پيروز شديد لفظ «أشحّة» منصوب است بنا بر اين كه حال يا مخصوص به ذمّ باشد.

سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ واژه: «سلق»، در اصل به معناى ضرب و زدن است چنان كه گويند سلقه بالكلام: سخنان زننده به گوش او رساند، يعنى آنها را با سخنان زننده اى اذيّت كرد و با آنها با زبان تند و تيزى به دشمنى برخاست.

يَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا در صورتى كه لشگر كفّار و احزاب فرار كرده بودند، منافقان گمان مى كردند كه هنوز فرار نكرده اند و اگر يك مرتبه ديگر حمله كنند منافقان از ترس اين كه به بلاى اين حمله گرفتار نشوند آرزو مى كنند كه در ميان عربهاى باديه و چادرنشينان باشند.

يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ و در همان جا از اخبار شما پرسش كنند.

وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ و اگر در ميان شما و با شما باشند و جنگ اتّفاق بيفتد، به همراه شما جنگ نمى كنند مگر خيلى كم و اندك، ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا، آن هم نه به خاطر كمك به شما

بلكه براى ريا و تظاهر به اين كه ما با شما هستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 110

[سوره الأحزاب (33): آيات 21 تا 25] ..... ص : 110

اشاره

لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (21) وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (23) لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً (25)

ترجمه: ..... ص : 110

براى شما زندگى رسول اللَّه سرمشق نيكويى است، براى كسى كه به رحمت خدا و روز رستاخيز اميد دارد و خدا را بسيار زياد مى كند. (21)

و هنگامى كه مؤمنان سپاه احزاب را ديدند گفتند: اين همان بلا و جنگى است كه خدا و رسولش به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفته اند و از آنچه ديدند در آنها چيزى نيفزود مگر ايمان و تسليم آنها را. (22)

در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند، برخى پيمان خود را به پايان بردند و در راه خدا شهيد شدند و برخى ديگر در انتظار فيض شهادت استقامت كرده اند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد خود نداده اند. (23)

تا آن كه خدا مردان راستگو را به خاطر راستگوييشان، پاداش نيكو دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند و يا به لطف، توبه آنها را بپذيرد كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است (24)

خداوند

احزاب كافر را با دلى مملوّ از خشم و بى آن كه نتيجه اى از كار خود گرفته باشند باز گردانيد و خداوند در اين ميدان، با كمكهاى غيبى، مؤمنان را كفايت و پيروز كرد و خدا قوى و شكست ناپذير است. (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 111

تفسير: ..... ص : 111

لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ اين عبارت براى لفظ «لكم» بدل است و اين مورد مانند اين است كه بگويى: رجوت زيدا فضله، كه در اصل، رجوت فضل زيد بوده است، يعنى من فضل زيد را اميد دارم واژه «اسوه»، از مادّه ايتساء است. مانند «قدوه» كه از:

اقتداء، است. يعنى اگر شما خواسته باشيد مى توانيد در لحظه هاى خطر و هنگام جنگ، در پيروز شدن و بردبارى و صفات نيك ديگر، به پيامبر اقتدا كنيد. هم چنان كه او روز جنگ «احد» چنين كرد، آن زمان كه دندانهاى پيشين او شكست، صورتش مجروح شد و عمويش (حضرت حمزه) شهيد گشت، با اين همه خودش به شما كمك مى كرد، پس چرا نمى خواهيد همان كارى را كه او كرد شما انجام دهيد؟

وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً اميد را با اطاعتهاى بسيار همراه كند و آن كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تأسّى و اقتدا كند كسى است كه داراى چنين صفاتى باشد.

خداوند در اين آيه: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ «گمان كرديد كه بدون آزمايشهايى كه پيش از شما بر گذشتگان آمد داخل بهشت مى شويد؟» (بقره/ 214) مومنان را وعده داده بود كه گرفتار بلا و آزمايش مى شوند به طورى كه متزلزل خواهند شد و به او پناه خواهند برد. بنا بر اين هنگامى

كه سپاه احزاب آمدند و مسلمانان مضطرب و نگران شدند، گفتند: اين همان بلايى است كه خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و به پيروزى خود يقين كردند. لفظ:

هذا، اشاره به همين بلا و آزمايش است.

وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِيماناً وَ تَسْلِيماً و در مسلمانان زياد نشد چيزى جز ايمانشان به خدا و تسليمشان در برابر خواست و قضاى خدا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 112

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ بعضى از مؤمنان به آن پيمانى كه با خدا بستند كه هر گاه با پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در جنگى همراه باشند نبرد كنند تا به شهادت برسند، استوار و پايدار ماندند.

فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ برخى به شهادت رسيدند و به پيمان خود با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در پايدارى، وفا كردند. ابن عبّاس گفته است: آنها حمزة بن عبد المطّلب و كسانى كه با او به قتل رسيدند و انس بن نضر و يارانش بودند.

وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ و برخى از مؤمنان منتظر پيروزى و شهادتند، هم چنان كه ياران آنها به آن راه رفتند.

وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا و مؤمنان، نه آنهايى كه شهيد شدند و نه آنهايى كه منتظر شهادتند، پيمان و ميثاق خود را تغيير ندادند. از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: اين آيه درباره ما نازل شده است و به خدا قسم من منتظر شهادتم و تغييرى در آن نداده ام «1» لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ [اين كارها شد] تا اين كه خداوند راستگويان را به خاطر صدقشان و وفاى به عهدشان پاداش نيك دهد.

وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ

يَتُوبَ عَلَيْهِمْ و منافقان را به خاطر نقض عهدشان اگر خدا بخواهد عذاب كند يا توبه آنها را قبول فرمايد، يعنى اگر خدا بخواهد توبه آنها را مى پذيرد و عقاب را از آنها بر مى دارد و اگر بخواهد توبه آنها را قبول نمى كند و آنها را عذاب مى كند. و ظاهرا به مقتضاى حكم عقل درباره آنها قضاوت مى شود [نه به مقتضاى فضل خداوند].

وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ و خداوند احزاب كافر را در حالى كه خشمگين بودند و به هيچ نتيجه اى نرسيده بودند، برگردانيد. كلمه «بغيظهم»، به جاى مغيظين

__________________________________________________

1-

فينا نزلت و أنا و اللَّه المنتظر و ما بدّلت تبديلا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 113

است هم چنان كه در اين آيه فرموده است: تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ «روغن زيت بار آورد» (مؤمنون/ 20) كه كلمه «بالدّهن» به جاى «الدّهن» گفته شده است.

لَمْ يَنالُوا خَيْراً به پيروزى دست نيافتند. اين دو عبارت «بِغَيْظِهِمْ» و «لَمْ يَنالُوا خَيْراً» هر دو حال هستند يا به عنوان تداخل و يا به عنوان تعاقب. و رواست كه دوّمى براى اوّلى بيان و يا جمله مستأنفه باشد.

وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ و خداوند مؤمنان را به وسيله باد و طوفان و به وسيله سپاهيان فرشتگان از جنگ بى نياز كرد. ابن مسعود اين فراز از آيه را چنين خوانده است: و كفى اللَّه المؤمنين القتال بعلى خداوند به وسيله على عليه السلام (كه عمرو بن عبد ود را كشت) مؤمنان را از جنگ بى نياز كرد.

[سوره الأحزاب (33): آيات 26 تا 27] ..... ص : 113

اشاره

وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً (26) وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً

لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً (27)

ترجمه: ..... ص : 113

خداوند گروهى از اهل كتاب را كه از مشركان پشتيبانى و حمايت كردند از قلعه هاى محكمشان فرود آورد و در دلهاى آنها از مسلمانان رعب و هراس افكند تا گروهى را به قتل رساندند و گروهى را اسير كردند. (26)

و شما را وارث سرزمين و ديار و اموال آنها كرد و همچنين سرزمينى را كه هرگز، براى جنگ، در آن گام ننهاده بوديد نصيب شما گردانيد و خداوند بر هر چيز تواناست. (27).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 114

تفسير: ..... ص : 114

مِنْ صَياصِيهِمْ از حصار و قلعه هاى آنها و صيصيه به چيزى گويند كه به آن پناه مى برند، به شاخ گاو و آهو و خار (شاخك) ساق پاى خروس. همچنين به تاج آن و به شانه بافنده نيز صيصيه گفته شده است، چنان كه گويند: كوقع الصياصى فى النسيج الممدّدى «1».

وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ كلمه رعب، هم به سكون عين و هم به سكون عين و هم با ضم آن خوانده شده است.

روايت شده است كه جبرئيل عليه السلام صبح شبى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله از جنگ خندق به مدينه برگشت، بر او نازل شد و گفت: يا رسول اللَّه فرشتگان سلاح خود را زمين نگذاشتند و خداوند با تأكيد امر فرموده است كه به جانب بنى قريظه برويد و من قصد آنها را دارم «2». سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مسلمانان فرمود هر چه زودتر عازم شوند و نماز عصر را به جا نياورند مگر در محلّ بنى قريظه، بنا بر اين آنها را مدت بيست و پنج شبانه روز محاصره كردند تا كار بر آنها سخت شد و ناگزير

از قلعه و حصار فرود آمدند و به حكميّت سعد بن معاذ رضايت دادند. سپس سعد دستور داد كه تمام مردان جنگى آنها كشته و بقيه از زن و كودك اسير شوند و مال و ثروت آنها به غنيمت گرفته شود و املاك و عقار آنها تنها به مهاجرين واگذار شود نه به انصار زيرا انصار خود داراى املاك و عقار بودند ولى مهاجرين املاك و عقارى نداشتند سپس پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله تكبير گفت و به سعد فرمود: حكمى كه تو كردى، بى ترديد، حكم خداوند است از بالاى هفت آسمان. كلمه «رقيع» نام آسمان دنيا (و آسمان اول) است. بنا بر حكم سعد مردان جنگى آنها كه تعدادشان به ششصد نفر مى رسيد كشته

__________________________________________________

1- مانند شانه بافنده كه در تار و پود بافته شده واقع شده.

2-

إنّ الملائكة لم تضع السّلاح إنّ اللَّه يأمرك بالسّير إلى بنى قريظة و أنا عامد اليهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 115

شدند و برخى چهار صد و پنجاه نفر گفته اند و هفتصد و پنجاه نفر هم اسير شدند.

وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها و زمينهايى كه هنوز قدم به آنها نگذاشته ايد و بزودى خداوند آنها را براى شما فتح مى كند و آن سرزمين خيبر است، برخى گويند: مكّه است و برخى ديگر گويند: فارس و روم است، پاره اى گويند: هر سرزمينى است كه تا روز قيامت به دست مسلمانان فتح شود، بعضى ديگر گويند: منظور هر چيزى است كه بدون سرباز و جنگ، خدا در اختيار پيامبرش قرار دهد.

[سوره الأحزاب (33): آيات 28 تا 30] ..... ص : 115

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (28) وَ إِنْ كُنْتُنَّ

تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً (29) يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (30)

ترجمه: ..... ص : 115

اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زيور آن را مى خواهيد بياييد هديه اى به شما را بدهم و شما را بخوبى و خرسندى طلاق دهم (28)

و اگر شما خدا و رسولش و سراى آخرت را طالبيد، خداوند براى نيكوكاران از شما، پاداش بزرگى آماده ساخته است. (29)

اى همسران پيامبر! هر كدام از شما كار نارواى آشكار و فاحشى را انجام دهد عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است. (30)

تفسير: ..... ص : 115

گويند كه همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به هنگام تقسيم غنائم از آن بزرگوار، چيزى از متاع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 116

دنيا و زياده از نفقه خود خواستند و به آن حضرت پرخاش و خشونت كردند به طورى كه پيامبر منزجر و اذيّت شد و از آنها دورى كرد و براى سكونت در غرفه اى، بالا رفت و تا يك ماه (بدون تماس با همسران خود) در آن ماند. و پس از آن آيه تخيير نازل شد.

فَتَعالَيْنَ بياييد با اراده و اختيار خود يكى از دو كار را انجام دهيد و مقصود از بياييد اين نيست كه خود با پا و قدم پيش بياييد (بلكه كنايه از اقدام به كارى است) هم چنان كه مى گويى: اقبل يخاصمنى و ذهب يكلّمنى «1» كه مقصود آمدن و رفتن حقيقى نيست بلكه كنايه از آن است.

أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا بيايد هديه و بهره اى به شما بدهم و با خوبى و بى آن كه خصومت و مشاجره اى باشد شما را رها كنم و به سنّت اسلام طلاق دهم.

لِلْمُحْسِناتِ: براى هر يك از شما كه نيكى و احسان را برگزيند و از

خداوند پيروى كند.

مفسّران در حكم تخيير (كه اگر زنان پيامبر جدايى را اختيار كنند، به محض اختيار، از پيامبر جدا مى شوند و يا اين كه احتياج به طلاق هم هست؟) اختلاف كرده اند. آنچه از ائمّه عليهم السّلام روايت شده اين است كه جدايى بدون طلاق، تنها مخصوص به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است بنا بر اين اگر هر يك از همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خودشان جدايى را اختيار كنند، بدون طلاق از پيامبر، جدا مى شوند. ولى براى غير پيامبر چنين نيست.

بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ واژه «فاحشه»، به معناى گناه و كار بدى است كه زشتى آن به نهايت رسيده باشد و آن گناه كبيره است و «مبيّنه»، يعنى قبح و زشتى آن آشكار و روشن است و مقصود هر عمل زشتى است كه گناه كبيره باشد.

__________________________________________________

1- او آمد كه با من دشمنى كند و رفت كه درباره من سخن بگويد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 117

يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ كلمه «يضاعف» يضعّف با «ياء» خوانده شده و اين در صورتى است كه فعل به صورت مجهول خوانده شود و با «نون» نضعّف نيز خوانده شده و اين در صورتى است كه فعل به صورت معلوم خوانده شود. و چون همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به سبب بودنشان در خانه وحى و به سبب همسريشان با آن حضرت، نعمتهاى زيادى را دارا بودند، عذاب آنها هم دو برابر مى شود، زيرا زيادى نعمت باعث مى شود كه زشتى گناه، نسبت به متنعّم گناه كار، زيادتر شود و هر گاه كه زشتى عمل زيادتر شود قهرا عذاب آن هم زيادتر مى شود. و بدين سبب است كه

گناه فرد دانشمند زشت تر و سرزنش خردمندان نسبت به او بيشتر است.

وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً اين فراز از آيه آنها را آگاه مى كند كه همسرى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله چيزى از عذاب خدا را نمى كاهد.

عبارتهاى «من يأت» و «من يقنت» و «تعمل» هم با «ياء» و هم با «تاء» خوانده شده است.

نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ كلمه «نؤت» با «ياء» نيز خوانده شده، يعنى همان طور كه عذاب آنها دو برابر عذاب ديگران است، پاداش و ثواب آنها را نيز دو برابر ديگران عطا مى كنيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 119

جزء بيست و دوم از سوره احزاب آيه 31 تا سوره يس آيه 28

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 121

[سوره الأحزاب (33): آيات 31 تا 34] ..... ص : 121

اشاره

وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً (31) يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (33) وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً (34)

ترجمه: ..... ص : 121

و هر كس از شما مطيع فرمان خدا و رسول باشد و كار نيك انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پر ارزشى (در بهشت) براى او مهيّا سازيم. (31)

اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوى پيشه كنيد، بنا بر اين به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد تا بيمار دلان (در بند هوا و هوس) به شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد. (32)

و در خانه هاى خود بمانيد و همچون زمان جاهليّت نخستين خود آرايى ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 122

نكنيد (و در ميان مردم ظاهر نشويد) و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و رسولش را پيروى كنيد، خدا چنين مى خواهد كه پليدى و گناه را از شما خاندان نبوّت دور كند و شما را از هر عيب پاك و منزّه سازد. (33)

و آنچه را از آيات و حكمت الهى كه در خانه هاى شما خوانده مى شود، ياد كنيد، البتّه خداوند مهربان و آگاه است. (34)

تفسير: ..... ص : 122

وَ مَنْ يَقْنُتْ كلمه «يقنت» از مادّه قنوت است و قنوت به معناى اطاعت و پيروى از خداوند است.

لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ كلمه: «أحد» در اصل وحد به معناى واحد بوده است و چون براى نفى عموم وضع شده است، مفرد و جمع و مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است. و معناى عبارت اين است كه شما همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در فضل و سابقه و مزيّت، مانند يك گروه از گروه هاى زنان ديگر نيستيد.

إِنِ اتَّقَيْتُنَّ اگر شما متّقى و پرهيزكار شويد و اراده تقوى كنيد.

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ هنگام سخن

گفتن، با مردان اجنبى، صداى شما فريبنده و هوسناك و مانند زنان بدكاره نباشد.

فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ تا افرادى كه در دلهاى آنها مرض است به شما طمع كنند و مقصود از مرض نفاق و فجور است.

وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً و سخن نيكو بگوييد كه از تهمت بدور و جدّى و با خشونت باشد بدون آن كه حالت زنانه داشته باشد. و يا معنا اين است كه سخن خوب را با خشونت و صداى درشت بگوييد.

وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ لفظ «قرن» هم با فتح «قاف» و هم با كسر آن خوانده شده است. در صورت كسره يا از مادّه وقر يقر وقارا، و يا از مادّه قرّ يقرّ قرارا است. در اين صورت اصل كلمه «اقررن» بوده است كه «راء» اول حذف و حركت آن به قاف داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 123

مى شود و با وجود حركت قاف از همزه وصل بى نياز مى شويم. چنان كه مى گويى ظلن. و در صورت فتحه اصل آن «اقررن» بوده است كه باز هم «راء» اوّل حذف و حركت آن به «قاف» داده مى شود مانند ظلن.

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى مقصود از جاهليّت اولى جاهليّت قديمى است كه آن را «جاهليّت جهلا» مى گفتند و آن زمان تولّد حضرت ابراهيم است كه زنان پيراهن مرواريد دوز به تن مى كردند و در ميان راهها خود را به مردان عرضه مى داشتند پاره اى گويند: دوران ميان آدم و حضرت نوح است. برخى گويند مقصود جاهليّت زمان كفر پيش از اسلام است.

أَهْلَ الْبَيْتِ كلمه «اهل» يا به عنوان منادى و يا به عنوان مخصوص به مدح منصوب است.

«الرّجس» اين كلمه كنايه از

گناه است. هم چنان كه «طهر» كنايه از پرهيزكارى است، زيرا فرد نيكى كه نزديك به گناه و زشتى شود آلوده مى شود همان طور كه بدنش با نزديكى به كثافت آلوده مى شود. و به اتّفاق امّت، مقصود از «اهل بيت» خانواده پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله است. ابو سعيد خدرى روايت كرده است كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

اين آيه درباره پنج نفر نازل شده است: درباره من و درباره على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السّلام. از امّ سلمه روايت شده است: كه حضرت فاطمه با طعامى پيش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمد آن حضرت فرمود شوهر و دو فرزندت را هم دعوت كن، آنها آمدند و همه آن غذا را تناول كردند. سپس حضرت يك عباى خيبرى را بر آنها انداخت و فرمود:

اينها اهل بيت و عترت من هستند. خدايا پليدى را از آنها دور كن و آنها را پاك و پاكيزه ساز. امّ سلمه مى گويد: من گفتم يا رسول اللَّه من هم با آنها هستم، فرمود: تو نيكوكارى [اما از اهل بيت من نيستى.]

وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ آنچه از آيه هاى قرآن كه «آيات اللَّه» هستند و آنچه را از حكمت كه علوم و شرايع باشند و در خانه هاى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 124

تلاوت مى شود، به ياد بياوريد و فراموش نكنيد و مطابق آنها رفتار كنيد.

إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً بى ترديد خدا مهربان و آگاه است، زيرا دين شما را اصلاح مى كنند و آنچه را به سود شماست مى داند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 35 تا 37] ..... ص : 124

اشاره

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ

الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (35) وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37)

ترجمه: ..... ص : 124

مردان و زنان مسلمانان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان مطيع فرمان خدا، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان صابر و شكيبا، مردان و زنان با خشوع، مردان و زنان انفاق كننده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاكدامن كه خود را از بى عفّتى حفظ مى كنند،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 125

مردان و زنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنها مغفرت و پاداش بزرگى مهيّا ساخته است. (35)

براى هيچ مرد و زن مسلمانى در امرى كه خدا و رسولش لازم بدانند اراده و اختيارى نيست و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است. (36)

به ياد بياور آن كس را كه خداوند به او نعمت اسلام داده بود و تو نيز به او

نعمت آزادى داده بودى به او گفتى همسرت را نگاه دار و از خدا بترس و تو در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آشكار مى كند و تو از سرزنش مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند شايسته تر است كه از او بترسى و چون زيد از همسرش جدا شد ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان- در ازدواج با همسران پسر خوانده هاى خود، هنگامى كه از آنان طلاق مى گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است. (37)

تفسير: ..... ص : 125

برخى از مفسّران گويند: امّ سلمه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گفت: يا رسول اللَّه خداوند در قرآن از مردان به خير و نيكى ياد مى كند آيا در ما خيرى نيست كه به آن ياد شويم؟ «1» پس اين آيه نازل شد. برخى ديگر كه گوينده اين سخن، اسماء بنت عميس بوده است و اين سخن را هنگامى گفت كه با همسرش جعفر بن ابى طالب از حبشه بازگشت.

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ مسلم فردى است كه در سلم داخل، و فرمانبردار بدون عناد باشد. برخى گويند: مسلم فردى است كه تسليم دستورهاى خدا باشد و كارهايش را به او تفويض و واگذار كند.

وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ و مومن كسى است كه خدا و رسولش را و آنچه را ايمان به آن واجب است تصديق كند.

__________________________________________________

1-

يا رسول اللَّه ذكر اللَّه الرّجال فى القرآن بخير أ فما فينا خير نذكر به.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 126

وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ قانت كسانى هستند كه براى اطاعت خدا به پا خاسته اند و آن را ادامه مى دهند.

وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ صادق فردى است كه در كردار

و گفتار و نيّت و پندار، راستگو باشد.

وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ صابر كسى است كه در برابر انجام وظيفه و دورى از گناه، بردبار و شكيبا باشد.

وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ خاشع فردى است كه با دل و جان و تمام اعضا و جوارح در برابر خدا فروتن و متواضع باشد.

وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ متصدّق كسى است كه زكات مالش را بپردازد.

وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ فردى كه بسيار ذاكر باشد كسى است كه هيچ گاه دل يا زبانش يا هر دو از ذكر خدا غافل و خالى نباشد.

از ابى سعيد خدرى روايت شده كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه مردى همسرش را در شب بيدار كند و هر دو وضو بگيرند و دو ركعت نماز بخوانند از مردان و زنانى هستند كه بسيار ياد خدا مى كنند «1».

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه در شب تسبيح حضرت فاطمه عليها السّلام را بخواند از «الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ» مى باشد. «2».

عبارت «وَ الْحافِظاتِ» و «و الذّاكرات» در اصل: و الحافظات فروجها، و و الذّاكرات اللَّه بوده است كه چون ظاهر آيه، بر آن دلالت دارد، حذف شده است.

در اين آيه عطف زنان بر مردان، مانند اين آيه است كه خدا مى فرمايد: ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً

__________________________________________________

1-

اذا ايقظ الرّجل اهله من اللّيل فتوضئا و صلّيا ركعتين كتابا من الذّاكرين اللَّه كثيرا و الذّاكرات.

2-

من بات على تسبيح فاطمة عليها السّلام كان من الذّاكرين اللَّه و الذّاكرات.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 127

«زنان شوهر كرده و زنان باكره» (تحريم/ 5) كه از دو جنس مختلف هستند و هر گاه در حكمى شريك باشند ناگزير بايد حرف عطف

ميان آنها واسطه شود. ولى عطف جفتها بر جفتها، مانند عطف مؤمنين و مؤمنات بر مسلمين و مسلمات، از نوع عطف صفت بر صفت است با حرف جمع آمده و گويا معنا اين است كه گروه مردان و گروه زنانى كه داراى اين صفات باشند خداوند براى آنها پاداش بزرگى مهيّا كرده است.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زينب دختر حجش اسديّه را براى زيد بن حارثه، آزاد كرده خود خواستگارى كرد. اين زينب دختر اميمه عمّه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است كه، أميمة دختر عبد المطّلب بود و به اين خاطر از ازدواج با زيد سرباز زد و برادرش عبد اللَّه حجش نيز با اين وصلت موافق نبود و بدين سبب اين آيه نازل شد:

وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ ... تا آخر، يعنى براى هيچ مرد و زن مؤمنى در برابر آنچه خدا براى آنها اختيار كرده است، اختيار و رأيى نيست، بلكه شايسته است كه رأى خودشان را تابع رأى خدا قرار دهند و آنچه او اختيار كرده است همان را اختيار كنند.

پس از نزول اين آيه، آن دو گفتند: اى رسول خدا ما راضى هستيم، بنا بر اين پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله زينب را به نكاح زيد در آورد و مهرش را كه ده دينار و شصت درهم و چادر، ملافه، پيراهن، شلوار و پنجاه مدّ طعام و سى صاع خرما بود از جانب زيد براى او فرستاد.

أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ كلمه «يكون» هم با «ياء» و هم با «تاء» خوانده شده است.

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ

به ياد آور هنگامى را كه تو، به آن كسى كه خداوند اين نعمت را به او ارزانى داشت يعنى تو را موفّق كرد تا او را آزاد كنى و دوست داشته باشى و تو هم به او اين نعمت را دادى كه او را پسر خوانده خود كردى و به خود اختصاص دادى، و او زيد بن حارثه است، گفتى:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 128

أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ، همسرت را كه زينب دختر جحش است نگاه دار و طلاق مده.

اين داستان از اين قرار است كه روزى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به منزل زيد وارد شد در حالى كه زينب در ميان حجره اش نشسته بود و با سنگى در دست چيز خوشبويى مى ساييد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در را باز كرد و چون نظرش به زينب افتاد گفت: منزّه است خدايى كه آفريننده نور است و آفرين بر خدايى كه بهترين آفرينندگان است. «1» و برگشت. زيد كه به منزل آمد زينب جريان را به او گفت، زيد گفت: شايد محبّت تو در دل او واقع شده باشد پس آيا مى خواهى تو را طلاق دهم؟ تا پيامبر با تو ازدواج كند، زينب گفت: مى ترسم تو مرا طلاق دهى و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم با من ازدواج نكند.

پس زيد پيش آن حضرت آمد و گفت: اى رسول خدا مى خواهم همسرم را طلاق دهم، حضرت فرمود تو را چه مى شود آيا از او چيزى ديده اى كه مشكوك شده اى؟

زيد گفت: نه به خدا قسم جز خير و خوبى از او چيزى نديدم، لكن او در شرافت از من بزرگتر است و

همين مرا اذيّت مى كند. حضرت به او فرمود «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ» زنت را براى خودت نگهدار و از خدا بترس. پس از آن زيد همسرش را طلاق داد و چون عدّه اش تمام شد رسول خدا به زيد گفت: من هيچ فردى را درباره خودم از تو مطمئن تر نمى دانم، زينب را براى من خواستگارى كن.

زيد گفت: پيش او رفتم و او مشغول خمير كردن بود و وقتى دانستم كه رسول خدا از او خواستگارى كرده است در نظرم چنان بزرگ آمد كه قادر نبودم به او نگاه كنم، بنا بر اين پشتم را به او كردم و گفتم: اى زينب مژده باد تو را كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله از تو خواستگارى كرده است پس شادمان شد و گفت من كارى انجام نمى دهم تا پروردگارم فرمان دهد، سپس به مسجدش (جايگاه نمازش) رفت و اين آيه نازل

__________________________________________________

1-

سبحان اللَّه خالق النّور تبارك اللَّه أحسن الخالقين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 129

شد «زوّجناكها» بنا بر اين رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با او ازدواج و آميزش كرد و حضرت وليمه اى را كه براى اين ازدواج داد براى هيچ يك از همسرانش نداده بود. يك گوسفند ذبح كرد و مردم را با گوشت و نان تا پايان روز غذا داد.

وَ اتَّقِ اللَّهَ مقصود از اين عبارت اين است كه همسرت را طلاق مده و نهى در آن نهى مصلحتى است نه نهى تحريمى، زيرا مفهوم آن اين است كه طلاق ندادن بهتر است، نه اين كه طلاق حرام باشد و برخى گويند: مقصود اين است كه همسرت را با نسبت دادن به

كبر و اذيّت كردن شوهر مذمّت و سرزنش مكن.

وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ برخى گويند: رسول خدا اين مطلب را كه اگر زيد همسرش را طلاق دهد، او با آن زن ازدواج مى كند، پنهان مى كرد و مى ترسيد كه مردم بگويند پيامبر به زيد دستور داد كه زنش را طلاق بدهد و سپس با او ازدواج كرد. برخى از مفسّران گويند: آنچه را كه آن حضرت مخفى مى كرد اين بود كه خداى سبحان به او خبر داده بود كه بزودى زيد همسرش را طلاق مى دهد و آن زن از همسران او خواهد شد. و خداوند آنچه را كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پيش خود پنهان كرده بود، با بيان اين عبارت كه فرمود: زوّجناكها، او را به تزويج تو در آورديم، ظاهر و آشكار كرد.

وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ مقصود خداوند از خشيت، تقوى و پرهيزگارى نيست، زيرا آن حضرت نهايت تقوى و خشيت را آن طور كه شايسته است داشتند و در آنچه لازم بود خشيت باشد، ترس و خوف داشتند، لكن مقصود از خشيت، حيا و شرم است، زيرا شرم و حيا يكى از خويهاى كريم و پسنديده است. و گاهى فردى از اظهار چيزى كه پيش خدا مباح و حلال است، حيا مى كند، زيرا ممكن است زبان مردم نادانى كه حقايق امور را درك نمى كنند بر او باز شود. (و سرزنش كنند). آيا نمى بينى زمانى كه در خانه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله غذا مى خوردند مى نشستند و به گفتگوهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 130

بيهوده مى پرداختند، اين كار آنها باعث اتلاف وقت مى شد و پيغمبر

صلّى اللَّه عليه و آله را اذيّت مى كرد، ولى شرم و حيا مانع از آن بود كه حضرت بفرمايد: پراكنده شويد، تا اين آيه نازل شد إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ «اين عمل شما پيامبر را اذيّت مى كند ولى او از شما شرم دارد، اما خداوند از (بيان) حقّ شرم ندارد». (احزاب/ 53) پس خداى سبحان آنچه را كه در ضمير رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بود به مردم خبر داد و آن حضرت را نكوهش كرد. و گويا خداوند از او انتظار داشت كه در جواب زيد كه گفت: مى خواهم از همسرم جدا شوم بگويد: خودت بهتر مى دانى، يا سكوت مى كرد، تا ظاهرش با باطنش، كه ميل به جدايى بود، مطابق باشد.

هم چنان كه در حديثى آمده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خواست عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح را، كه قبلا خونش هدر شده بود، بكشد، عثمان با اعتراض به شفاعت برخاست، (پس از اندكى) عباد بن بشر، گفت: اى رسول خدا من چشمانم به چشمان شما بود كه اشاره اى كنيد و من او را بكشم، حضرت فرمود: براى پيامبران خيانت چشم نيست و خوش نداشتم كه اشاره به قتل كافرى كنم هر چند كه مباح باشد. و واو در عبارتهاى «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ» و «وَ تَخْشَى النَّاسَ» و «وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ» يا حال است يعنى تو به زيد گفتى: زنت را براى خودت نگهدار در حالى كه خواست درونى خود را، كه نگه نداشتن بود، پنهان كردى همچنين انديشه خود را پنهان كردى در

حالى كه از سرزنش مردم مى ترسيدى و از مردم مى ترسيدى در حالى كه شايسته است كه از خدا بترسى. يا واو عطف است گويا برخى گويند:

زمانى كه ميان گفتارت و پنهان كردن خلافش و ترس از مردم را جمع كردى.

فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زمانى كه زيد ديگر به او احتياجى نداشت و از او كامروا شده بود و طلاقش داد و عدّه اش تمام شد، ما او را به نكاح تو در آورديم. و اهل بيت عليهم السّلام عبارت: زوّجناكها، را، زوّجتكها، خوانده اند و از حضرت صادق عليه السلام

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 131

روايت است كه فرمود: نخواندم براى پدرم مگر اين چنين، «1» تا آن جا كه مى فرمايد:

و نخواند على عليه السلام براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مگر اين چنين «2».

سپس خداى سبحان هدف و مصلحت عمومى اين ازدواج را با اين آيه بيان مى فرمايد:

لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ اين ازدواج براى اين است كه هر گاه فرزند خوانده هاى مؤمنان، از همسران خود بهره مند شدند و به حاجت خود رسيدند و از آنها جدا شدند مؤمنان در ازدواج با همسران «مطلّقه آنها» به سختى و گناهى گرفتار نشوند و پسر خوانده هاى خود را، در حرام بودن همسرانشان از حيث نسب و رضاع، مانند فرزندان خود قرار ندهند.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا اين يك جمله معترضه است و معناى آن اين است كه خدا مى فرمايد: آن امرى كه خدا اراده كرده است كه به وجود بيايد، ناگزير به وجود خواهد آمد.

و روايت شده است كه زينب به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله گفت: سه امتياز است كه من به

سبب آنها بر شما مى نازم و از ميان همسران شما هيچ يك نيستند كه بتوانى به سبب چنين امتيازاتى بر آنها افتخار كنى: يكى آن كه جدّ من و جدّ تو يكى است، ديگر آن كه مرا خداوند به شما تزويج كرد، سوم آن كه نماينده و سفير اين كار جبرئيل عليه السلام بود.

[سوره الأحزاب (33): آيات 38 تا 40] ..... ص : 131

اشاره

ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً (39) ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (40)

__________________________________________________

1-

ما قرأتها على أبى إلّا كذلك.

2-

و ما قرأ علىّ على النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله إلّا كذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 132

ترجمه: ..... ص : 132

بر پيامبر، در آنچه خدا بر او واجب كرده است هيچ جرمى نيست، اين سنّت الهى در مورد كسانى كه پيش از اين بوده اند نيز جارى بوده است و فرمان خدا سنجيده و روى برنامه دقيقى است (38)

پيامبران پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالتهاى الهى مى كردند و (تنها) از خدا مى ترسيدند و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند، و خداوند براى حسابرسى كافى است. (39)

محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى رسول خدا و خاتم پيامبران است و خداوند به هر چيز آگاه است. (40)

تفسير: ..... ص : 132

فَرَضَ اللَّهُ لَهُ خدا سهم او قرار داد و بر او واجب كرد كه با همسر پسر خوانده اش ازدواج كند، تا حكم زمان جاهليّت نسبت به پسر خوانده ها باطل شود و عبارت:

براى فلانى در دفتر فلان مقدار فرض، يعنى سهم، معيّن شده است نيز از همين قبيل است.

سُنَّةَ اللَّهِ كلمه «سنّة» اسمى است كه به جاى مصدر به كار رفته است و عبارت «ما كان على النّبيّ من حرج» را تأكيد مى كند (و در حقيقت مفعول مطلق تأكيدى است) و گويا چنين بوده است، سنّ اللَّه ذلك سنّة (خداوند اين كار را بطور مسلّم سنّت قرار داده است).

فِي الَّذِينَ خَلَوْا مقصود انبياى پيشين است كه هر چه براى آنها مباح و جايز بوده است، مانند نكاح و غيره، اقدام بر آن حرج و مانعى نداشته است، چنان كه حضرت داود صد زن و سيصد كنيز داشت و همچنين سليمان داراى سيصد زن و هفتصد كنيز بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 133

الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ در اين عبارت از نظر اعراب، سه احتمال است. اول در محل اعراب جرّ

كه صفت براى انبياء باشد، دوم و سوم در محل اعراب رفع و نصب كه مخصوص به مدح باشد، يعنى: هم الذين يبلغون يا: أعنى الذين يبلغون.

رِسالاتِ اللَّهِ اين عبارت رسالة اللَّه نيز خوانده شده است.

وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً امرى را كه خداوند بر پيامبرانش نازل فرمود حكمى است قطعى و قضايى است مسلّم و انجام شدنى.

وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ پيامبران پيشين در رساندن تبليغ رسالت و اداى وظيفه نبوّت به جز از خدا از هيچ فردى بيمى نداشتند.

وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً خداوند در موارد ترس (و سختيها) از بندگان كفايت مى كند و برخى مى گويند: مقصود اين است كه خداوند نگهدارنده كارهاى بندگان و حساب كننده و پاداش دهنده آنهاست.

ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ محمد صلّى اللَّه عليه و آله پدر حقيقى هيچ يك از شما مردان نيست تا اين كه ميان او و آن مرد احكام پدر و فرزندى از قبيل حرمت ازدواج با همسر فرزند ثابت شود.

وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ ليكن رسول خداست و هر پيامبرى پدر امّت خود مى باشد در اين كه احترام و تعظيم او بر امّت لازم است اما ساير احكامى كه بين پدران و فرزندان وجود دارد بين پيامبر و امّت نيست.

زيد هم يكى از شما مردان است كه اولاد حقيقى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيستند و او در حكم همانند سايرين است.

وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ و آخرين پيامبر است كه نبوّت به او پايان مى يابد، بنا بر اين شريعت او تا روز قيامت پايدار و باقى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 134

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پدر حضرت حسن

و حضرت حسين عليهما السلام است، زيرا فرمود: اين دو فرزند من امام و پيشوا هستند چه ايستاده و چه نشسته باشند «1» و اين بدين سبب است كه آن دو بزرگوار از مردان اهل بيت و خاندان خود پيامبر هستند نه از مردان شما. و خاتم النّبيّين به فتح «تاء» به معناى مهر شده است «2».

[سوره الأحزاب (33): آيات 41 تا 48] ..... ص : 134

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً (42) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً (43) تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً (44) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (45)

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيراً (47) وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلاً (48)

ترجمه: ..... ص : 134

اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد كنيد (41)

و دائم صبح و شام او را تسبيح كنيد (42)

او خدايى است كه هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت و درود مى فرستند تا شما از تاريكى (جهل) به سوى روشنايى (علم و ايمان) رهنمون شويد و بر مؤمنان بسيار مهربان است. (43)

تحيّت مؤمنان در روزى كه به لقاء حقّ نايل شوند، سلام و بشارت الهى است و براى آنان پاداش

__________________________________________________

1-

ابناى هذان إمامان قاما او قعدا.

2- و به كسر «تاء» به معناى فاعل ختم، يعنى مهر كننده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 135

پر ارزشى فراهم ساخته است (44)

اى پيامبر، ما تو را به عنوان گواه و مژده و بيم دهنده فرستاده ايم (45)

و به فرمان خدا تو را دعوت كننده به سوى اللَّه و چراغ فروزان قرار داديم (46)

و مؤمنان را بشارت ده كه از سوى خدا براى آنان فضل و پاداش بزرگى است. (47)

و از كافران و منافقان پيروى مكن و از ستم و آزار آنها درگذر و بر خدا توكّل كن و همين بس

كه خدا حامى و كار ساز (تو) باشد. (48)

تفسير: ..... ص : 135

اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً خدا را با تمام اقسام ستايش از حمد، تهليل، تمجيد، تسبيح و تكبير ستايش كنيد و آن را بسيار انجام دهيد.

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كه تسبيح فاطمه عليها السّلام را بگويد، البته ذكر خدا را بسيار انجام داده است. «1» و از همان حضرت است كه هر كس سى مرتبه بگويد: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه اكبر. بى ترديد ذكر خدا را بسيار به جا آورده است. «2»

وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا تسبيح خود از جمله ذكرهاست و اختصاص آن از ميان ذكرها مانند اختصاص جبرئيل و ميكائيل است از ميان فرشتگان و اين براى بيان برترى و فضيلت آن است بر ساير ذكرها، زيرا معناى آن منزّه و پاك دانستن خداوند است از تمام صفات و افعالى كه شايسته او نيست.

و رواست كه مقصود از ذكر و بسيارى آن زيادى عبادت و طاعت باشد، زيرا هر طاعتى از جمله ذكرهاست. سپس از ميان تسبيحها تسبيح صبح و شب را به خصوص ذكر فرموده و آن يا نماز است در تمام وقتهاى آن به سبب فضيلت نماز بر

__________________________________________________

1-

من سبح تسبيح فاطمة عليها السّلام فقد ذكر اللَّه ذكرا كثيرا.

[.....] 2-

من قال سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله إلّا اللَّه و اللَّه اكبر ثلثين مرّة فقد ذكر اللَّه ذكرا كثيرا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 136

ديگر عبادتها يا مقصود نماز صبح و مغرب و عشاء است، زيرا خواندن و مراعات وقت آنها زحمت و سختى بيشترى دارد.

چون از شأن نمازگزار

اين است كه در هنگام ركوع و سجود نوعى انعطاف و خضوع اظهار مى دارد [كلمه صلّ ] بطور استعاره بر كسى كه به ديگرى عطوفت و مهربانى مى كند آورده شده است، همچنين به معناى رحمت و رأفت استعمال شده است و به اين معناست گفتار كسانى كه مى گويند: صلّى اللَّه عليه، يعنى خدا به او رحمت و رأفت كند.

امّا صلوة فرشتگان اين است كه آنها از خداوند براى مؤمنان طلب رحمت مى كنند و چون مستجاب الدّعوه هستند گويا كه خود آنها رحمت و رأفت كرده اند و مانند اين مورد است سخن كسى كه مى گويد: حيّاك اللَّه، يعنى خدا تو را زنده و باقى بدارد و عبارت «حيّيته» يعنى دعا كردم تا خداوند او را زنده و باقى بدارد و به اطمينان اين كه دعايت مستجاب مى شود گويا خودت در حقيقت او را زنده نگهداشته اى.

به همين معناست قول خداوند كه مى فرمايد: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ «براستى كه خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد» (احزاب/ 56) يعنى از خدا بخواهيد كه بر پيامبر درود بفرستد.

هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ معناى اين عبارت اين است: او خدايى است كه بر شما (مؤمنان) رحمت و رأفت مى كند، زيرا به شما دستور مى دهد كه كار نيك و طاعت او را زياد به جا آوريد تا شما را از تاريكى گناه خارج كند و به سوى روشنى طاعت (و عبادت) رهنمون شود. و اين قسمت از گفتار خداوند كه مى فرمايد: وَ كانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً دلالت دارد بر اين كه مقصود از واژه صلات رحمت

است.

تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ كلمه «تحيّت» مصدرى است كه به مفعول خودش

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 137

«هم» اضافه شده است يعنى تحيّت مؤمنان روز ملاقات با خدا، سلام و درود است.

از براء بن عازب روايت شده است كه گفت: عزرائيل روح هيچ مؤمنى را نمى گيرد مگر آن كه بر او سلام مى كند. برخى گويند: مقصود از سلام، سلام فرشتگان است هنگامى كه مؤمنان از قبر بيرون مى آيند. بعضى گويند: سلام، هنگامى است كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند چنان كه خداوند مى فرمايد: وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ «در حالى كه فرشتگان از هر در وارد مى شوند و مى گويند سلام و تحيّت بر شما باد» (رعد/ 23 و 24).

وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَرِيماً مقصود از اجر كريم، بهشت است.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً ما تو را به عنوان گواه براى امّتت در آنچه انجام مى دهند فرستاديم. هم چنان كه شهادت عادل مورد قبول است شهادت تو نيز درباره امّتت چه به سودشان و چه بر ضررشان باشد مورد قبول است.

كلمه «شاهدا» حال است كه مفهوم آن در آينده روى مى دهد مانند اين مثال كه سيبويه در الكتاب گفته است: مررت برجل معه صقر صائدا به غدا. به مردى گذر كردم كه با او «باز» شكارى بود در حالى كه قصد داشت فردا با آن شكار كند. در اين عبارت كلمه صائدا حالى است كه مفهوم آن در آينده رخ خواهد داد.

وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ كلمه «بإذنه» كنايه است براى سهل و آسان كردن دعوت و بيانگر آن است كه دعوت اهل شرك به سوى توحيد و دستورات اسلامى كارى است سخت و مشكل

كه آسان نمى شود مگر با آسان كردن خداوند.

وَ سِراجاً مُنِيراً معناى عبارت اين است كه مردم به وسيله تو، به دين راهنمايى و هدايت مى شوند هم چنان كه در تاريكى به وسيله چراغ راهنمايى مى شوند. يا اين است كه به وسيله روشنايى پيامبرى تو ديد چشمها گسترش مى يابد هم چنان كه ديد چشمها به وسيله نور چراغ گسترش مى يابد.

فَضْلًا كَبِيراً مقصود از فضل بزرگ ثوابى است كه بيشتر از استحقاق مؤمنان به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 138

آنها داده مى شود. و ممكن است مقصود اين باشد كه مؤمنان بر ديگر امّتها فضل بزرگى دارند.

وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ معناى عبارت، تهييج و تشويق آن حضرت است بر حالتى كه نسبت به كافران و منافقان داشت [يعنى بر مخالفت با آنها ثابت باش ].

وَ دَعْ أَذاهُمْ اذيت و آزار آنها را به وسيله كشتن يا زيان رساندن رها كن و به ظاهر آنها رفتار كن و حساب آنها را به خدا واگذار، در اين صورت، مصدر (كلمه إذا) به مفعول (كه ضمير هم است) اضافه شده است. و گويند كه اين دستور پيش از دستور جنگ با مشركان بوده است و با دستور قتال اين آيه نسخ شده است.

برخى گويند: مقصود اين است كه اذيّتهاى آنها را رها كن و اعتنا مكن كه در اين صورت مصدر به فاعل اضافه شده است.

وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ و بر خدا توكل كن زيرا او تو را در برابر آنها كفايت مى كند.

وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا در صورتى كه كارها را به خداوند واگذارى خداوند كارساز و وكيلى است كفايت كننده.

[سوره الأحزاب (33): آيات 49 تا 50] ..... ص : 138

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ

مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلاً (49) يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَكَ أَزْواجَكَ اللاَّتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَناتِ عَمِّكَ وَ بَناتِ عَمَّاتِكَ وَ بَناتِ خالِكَ وَ بَناتِ خالاتِكَ اللاَّتِي هاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَها خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ فِي أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (50)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 139

ترجمه: ..... ص : 139

اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه با زنان مؤمنه ازدواج كرديد و پيش از آن كه با آنها نزديكى كنيد طلاقشان داديد، عدّه اى از شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آن را نگاه داريد، پس آنها را به هديه مناسبى بهره مند سازيد و به نيكى رها كنيد. (49)

اى پيامبر، ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى بر تو حلال كرديم و همچنين كنيزانى را كه خدا به غنيمت نصيب تو كرد و مالك شدى و دختران عمو و دختران عمّه هايت و دختران دايى و دختران خاله هايت كه با تو مهاجرت كرده اند و نيز زن با ايمانى كه خود را بدون شرط و مهر به پيامبر ببخشد اگر رسول مايل باشد، مى تواند با آن ازدواج كند، امّا چنين حكمى تنها براى تو است نه ساير مؤمنان، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشته ايم، اين به خاطر آن است كه حرج و مشكلى بر تو نبوده باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (50)

تفسير: ..... ص : 139

مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها عدد عدّه را تا كامل شود شماره كنيد چنان كه گويى: عددت الدراهم فاعتدها، درهمها را شماره كردم و آنها شماره شدند و: كلت الشّى ء فاكتاله، آن چيز را كيل كردم و جزء كيل شده ها شد. اين عبارت دليل بر اين است كه عدّه حقّ واجب مردان بر زنان است.

فَمَتِّعُوهُنَّ هر گاه مهريه اى براى آنها معيّن نشده است بهره اى به آنها بپردازيد.

وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِيلًا آنها را به شايستگى و بدون ضرر و منع واجبى رها وآزاد كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 140

آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ مقصود از كلمه «أجورهنّ» مهريه هاى

آنهاست، زيرا مهر، اجر و مزد بضع است. و لفظ: ايتاء، هم به معناى پرداخت فورى مهر است و هم به معناى نام بردن و معيّن كردن آن است در هنگام عقد. و خداوند براى پيامبرش راه با فضيلت تر و شايسته تر را برگزيد و آن اين است كه هنگام عقد هم مهريّه معيّن و هم فورا پرداخت شود و اين روش بهتر است از اين كه [يا اصلا مهريه معيّن نشود] و يا معيّن شود ولى پرداخت آن به تأخير افتد. و بدين سبب بود كه عجله (در پرداخت مهريّه) از خويها و سنّتهاى گذشتگان بود.

مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ كنيزانى كه اسير شده اند و خداوند از غنيمتهاى جنگى به تو داده است حلال تر و پاكتر است از كنيزانى كه مى خرى.

اللَّاتِي هاجَرْنَ مَعَكَ و همچنين زنانى از خويشان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كه با او مهاجرت كردند، بجز محارم او، با فضيلت ترند از زنانى كه با آن حضرت مهاجرت نكردند.

وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِيِّ و ما زنى را كه به يگانگى خدا گواهى دهد اگر خودش راه بدون مهر، به تو بخشيد [و تو هم ] كه نبىّ هستى مايل به نكاح با او باشى براى تو حلال كرديم.

خالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ اين حكم خاصّ، تنها براى تو حلال است و براى غير تو چنين نيست. خداى سبحان شرط حلال شدن را بخشيدن زن خودش را به پيامبر و تمايل پيامبر به نكاح با او، قرار داده است. و گويا خدا مى فرمايد: ما زنى را با دو شرط بر تو حلال مى كنيم، يكى آن كه آن زن خودش را بدون مهر به

تو ببخشد، و ديگر آن كه تو هم نكاح با او را اراده كنى و راغب باشى، زيرا اراده و ميل پيامبر قبول هبه آن زن است.

و علّت اين كه در اين آيه از خطاب به غيبت بر مى گردد اين است كه بفهماند اين حكم مخصوص پيامبر است و به كار بردن لفظ «نبى» دلالت دارد كه اين حكم

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 141

خاصّ، به خاطر مقام نبوّت اوست و تكرار آن بيانگر شايستگى و كرامت مقام نبوّت است.

كلمه (خالصة) مفعول مطلق تأكيدى است مانند: وعد اللَّه، و: صبغة اللَّه، و تقدير آن چنين است: خلص لك إحلال ما احللنا لك خالصة: ما آنچه را كه براى تو حلال كرديم در حدّ اعلاى خلوص تنها براى تو خالص كرديم.

قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ ما مى دانيم كه براى مؤمنان نسبت به همسران و كنيزان آنها چه حدودى و چه خصوصيتهايى لازم است تا فرض و معيّن شود.

لِكَيْلا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ اين عبارت علّت است براى مفهوم «خالصة» يعنى ما اين حكم را به تو اختصاص داديم تا براى تو در امور دين و دنيايت تنگنايى و حرجى نباشد.

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً و خداوند نسبت به گناهان بندگانش غفور و آمرزنده است و در گشايش نعمتها رحيم و مهربان است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 51 تا 54] ..... ص : 141

اشاره

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً (51) لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ

وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً (52) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً (53) إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 142

ترجمه: ..... ص : 142

اى رسول ما نوبت هر يك از همسرانت را كه بخواهى مى توانى به تأخير اندازى و هر كدام را كه بخواهى مى توانى پيش خود، جاى دهى، و هر گاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست، اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اين كه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار آنان مى گذارى راضى باشند، نزديكتر است و خدا به آنچه در دل شماست و نيز از همه چيز آگاه و نسبت به هر چيز بردبار است (51)

اى پيامبر، بعد از اين ديگر هيچ زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى، هر چند از زيبايى اش به شگفت آيى مگر آنچه را كه به صورت كنيز مالك شوى و خداوند بر هر چيز مراقب و نگهبان است (52)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، در خانه هاى پيامبر وارد

نشويد، مگر اين كه شما را براى صرف غذا دعوت كند و اجازه دخول دهد، در آن حال هم نبايد زودتر از وقت غذا بياييد و در انتظار غذا بنشينيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد و پس از صرف غذا پراكنده شويد و به گفتگو و سرگرمى ننشينيد كه اين كار پيامبر را آزار مى دهد و او از اظهار آن به شما شرم مى كند، ولى خدا از اظهار حقّ شرم نمى كند و هر گاه متاعى از همسران پيامبر مى خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار دلهاى شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 143

و آنها را پاكتر نگه مى دارد، و شما نبايد رسول خدا را آزار دهيد و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود در آوريد كه اين كار پيش خدا گناهى بسيار بزرگ است. (53)

اگر چيزى را آشكار يا پنهان كنيد خداوند از همه چيز آگاه است. (54)

تفسير: ..... ص : 143

تُرْجِي مَنْ تَشاءُ كلمه: ترجى، چه با همزه و چه بى همزه خوانده شود به معناى تأخير انداختن است.

وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ لفظ «تؤى» به معناى نزد خود جاى دادن و به خود ضميمه كردن است.

مقصود اين است كه همبستر شدن با هر كدام را مى خواهى ترك كن و با هر كدام را كه مى خواهى ترك نكن. يا هر كدام را مى خواهى طلاق ده و هر كدام را مى خواهى نگه دار. يا قسمت و سهم [همخوابى ] هر كدام را كه مى خواهى ترك كن و هر كدام را كه مى خواهى ترك نكن. آن حضرت قسمت ميان همسرانش را كاملا مراعات مى كرد و پس از نزول اين آيه ترك آن براى او

مباح و جايز شد. يا مقصود اين است كه با هر زنى از امّتت را كه مى خواهى ازدواج كن و با هر زنى را كه نمى خواهى ازدواج نكن. و هر گاه آن حضرت زنى را خواستگارى مى كرد، براى ديگرى جايز نبود كه او را خواستگارى كند تا اين كه پيامبر او را ترك گويد.

از عايشه روايت شده است كه گفت: مى بينم كه پروردگارت در خواسته هاى تو شتاب مى كند «1».

وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ و اگر زنى از زنانى را كه از آنها دورى كرده اى بخواهى نزد خود بخوانى گناهى و حرجى بر تو نيست.

__________________________________________________

1-

إنّى أرى ربّك يسارع فى هواك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 144

«ذلك» اين امورى را كه به اختيار و مشيّت تو واگذار كرديم.

أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ ... نزديكتر است به اين كه چشمشان روشن و اندوهشان كم شود و همگى به آنچه در اختيارشان قرار مى دهى راضى و خشنود باشند. زيرا اگر ميان آنها از لحاظ به خود نزديك كردن و به تأخير انداختن و كناره گرفتن و پيش خود خواستن، مساوات و برابرى برقرار شود، و آنچه را كه براى يكى بخواهى يا نخواهى براى همه همان باشد و بدانند كه اين اختيار از طرف خداست، روح آنها آرام مى شود، رقابت و خودخواهى از ميان مى رود و براى همه رضايت حاصل مى شود.

عبارت «كلّهنّ» تأكيد براى نون «يرضين» است.

وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ اين فراز از آيه، از طرفى تهديدى است براى آن عدّه از همسران پيامبر كه به آنچه خداوند به آن حضرت تفويض كرده بود راضى نبودند. و از طرفى تشويق و تحريك است براى به دست آوردن رضايت پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله.

وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً خداوند به مصالح بندگانش آگاه، و نسبت به آنها بردبار است و در كيفر آنها شتاب نمى كند.

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ ... اى پيامبر هيچ زنى بعد از زنانى كه بر تو حلال كرديم بر تو حلال نيست. و آن زنان را كه حلال كرديم از اين قرار است: زنانى كه مهريه هايشان را ادا كنى، زنان خويشاوندت كه با تو مهاجرت كرده اند، زنانى كه به سبب اسيرى كنيزان تو شده اند و زنانى كه خودشان را به تو هبه كنند، از اين نوع زنها هر چند نفر كه بخواهى بر تو حلال است.

وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ تو نمى توانى از ميان همسران مسلمانت بعضى را رها كنى و به جاى آنها از زنان اهل كتاب بگيرى، زيرا آنها آن شايستگى را ندارند كه مادران مسلمانان (أم المؤمنين) باشند.

إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ مگر آن زنان اهل كتاب را كه به عنوان كنيز مالك شوى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 145

و برخى از مفسّران گويند: مقصود از تبديل نكردن، تبديل حرام است و آن رسمى بود كه در زمان جاهليّت انجام مى دادند و آن اين بود كه مردى به مرد ديگرى مى گفت زنت را با زن من عوض كن و هر يك همسرش را به ديگرى واگذار مى كرد.

نقل شده كه: عيينة بن حصن، در حالى كه عايشه پيش پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود بدون اجازه بر آن حضرت وارد شد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به او فرمود: اى عيينه كسب اجازه ات كو؟ گفت:

يا رسول اللَّه من هنگام وارد شدن هرگز از مردى اجازه نگرفته ام.

سپس گفت اين زن زيباى پهلويت كه بود؟ پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين عايشه دختر ابو بكر است. عيينه گفت:

آيا نمى خواهى زيباترين خلق را برايت بفرستم [مقصودش مبادله همسران بود] حضرت فرمود: اين رسم در اسلام حرام شده است. هنگامى كه رفت عايشه پرسيد اين مرد كه بود؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: مرد احمق و نادانى است كه از او پيروى مى كنند و با اين حماقتش كه ديدى رئيس طايفه اش نيز هست.

برخى ديگر گويند: معناى عبارت اين است كه هيچ زنى بر تو حلال نيست بعد از زنانى كه اختيار كردى و آنها هم خدا و رسول را اختيار كردند كه همان نه نفرند. و نمى توانى يكى از آنها را طلاق دهى و زن ديگرى به جاى او بياورى، هر چند كه زيبايى آن زن تو را به شگفت بياورد. و از زنانى كه بر تو حرام هستند، تنها كنيزها استثنا شده اند.

إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ عبارت «أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» در معناى ظرف است و تقدير آن چنين است: إلا وقت أن يؤذن لكم مگر زمانى كه به شما اجازه دهند.

غَيْرَ ناظِرِينَ اين عبارت حال است براى جمله «لا تَدْخُلُوا» و استثنا هم بر زمان و هم بر حال، هر دو، واقع شده است، گويا خداوند مى فرمايد: وارد منزل پيامبر نشويد مگر زمانى كه به شما اجازه دهند و همچنين وارد نشويد مگر به موقع غذا كه ديگر منتظر غذا نباشيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 146

اين گروهى كه مورد خطاب واقع شدند كسانى بودند كه اميد و انتظار دعوت به غذاى پيامبر را داشتند و به همين سبب زودتر وارد

مى شدند و منتظر آماده شدن غذا مى نشستند، بنا بر اين مقصود اين است كه اى جماعتى كه مى دانيد براى غذا دعوت مى شويد تا شما را دعوت نكنند وارد نشويد و گرنه براى هيچ فردى جايز نبود كه بدون اجازه وارد خانه هاى پيامبر شود مگر اين كه به او اجازه خاصّى براى غذا خوردن دادن شود. و همين مى رساند كه خطاب مخصوص اين گروه است.

إِناهُ واژه إناه به معناى فرا رسيدن وقت هر چيزى و آماده شدن آن براى مصرف است. چنان كه گويند: أنى الطّعام إنى غذا پخته و آماده شده است و برخى گويند:

مقصود از «إناه» در اين مورد، زمان و ساعت خوردن طعام است.

روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله براى ازدواج با زينب گوسفندى را ذبح كرد و با خرما و نان گندم وليمه داد و به انس دستور داد كه اصحابش را دعوت كند، پس دسته دسته مى آمدند و غذا مى خوردند و مى رفتند تا اين كه انس گفت يا رسول اللَّه ديگر كسى نيست كه دعوت كنم پس فرمود غذا را برداريد و پس از جمع شدن سفره مردم متفرّق شدند جز سه تن كه ماندند و سرگرم صحبت بودند و به درازا كشيد.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله برخاست و به طرف حجره هاى خود رفت تا شايد آنها بيرون روند و پس از دور زدن حجره ها برگشت ولى آن سه نفر هنوز نشسته بودند و حضرت از شدّت شرم و حيا نمى توانست چيزى به آنها بگويد، لذا پشت به آنها كرد و آنها چون ديدند كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله پشت به آنها كرده بيرون

رفتند و حضرت بازگشت و اين آيه نازل شد.

وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ عبارت «مستأنسين» يا مجرور است بنا بر اين كه عطف بر «ناظرين» باشد و يا منصوب است بنا بر اين كه عبارت چنين باشد: و لا تدخلوها مستأنسين، يعنى داخل نشويد در حالى كه با يكديگر در گفتگو مأنوس شويد، يا به گفتگوى اهل بيت مأنوس شويد و در اين صورت معناى استيناس گوش دادن به تجسّس است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 147

فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ در اين عبارت ناگزير مضافى ميان «من» و «كم» در تقدير است و اصل آن من إخراجكم است و دليل آن هم فرموده خداوند است كه مى فرمايد:

«لا يستحيى من الحق» يعنى بيرون كردن شما حقّ است و شايسته نيست كه از آن حيا و شرم شود.

و چون شرم چيزى است كه مانع مى شود تا انسانى بعضى از كارها را انجام دهد گفته شده: «و اللَّه لا يستحيى من الحقّ» حيا و شرم نسبت به خداوند مانع از انجام كار حقّ نمى شود و خداوند آنچه را كه يكى از شما، به سبب حيا، ترك مى كنيد ترك نمى كند. اين ادبى است كه خداوند به وسيله آن كسانى را كه در نشستن سنگين هستند و دير برمى خيزند تأديب فرموده است.

عايشه گفته است: همين براى صحابه اى كه سنگين مى نشينند كافى است كه خداوند بر آنها وظيفه اى تحميل نكرد و گفت هر گاه كه غذا خورديد متفرّق شويد. «1»

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ ضمير «هنّ» به همسران رسول خدا برمى گردد. و چون موقعيّت آيه بر آن دلالت مى كند نام آنها صريحا ذكر نشده است.

فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ و هر گاه چيزى از آنها مى خواهيد از پشت

پرده بخواهيد.

روايت شده است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با بعضى از اصحاب غذا مى خوردند كه دست يكى از آنها به دست عايشه اصابت كرد و بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين قضيّه ناگوار آمد پس آيه حجاب نازل شد.

و نيز روايت شده است كه بعضى از اشخاص گفتند: آيا ما نهى مى شويم كه با دختر عموهايمان گفتگو كنيم مگر از پشت پرده؟ به خدا قسم اگر محمّد بميرد

__________________________________________________

1- حسبك فى الثّقلاء أنّ اللَّه تعالى لم يحتملهم و قال و اذا طعمتم فانتشروا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 148

بى ترديد من با عايشه ازدواج مى كنم. مقاتل گفته است: اين شخص طلحة بن عبيد اللَّه بود، از اين رو آيه نازل شد:

وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ صحيح نيست كه شما رسول خدا را اذيّت و آزار كنيد و بعد از وفاتش همسران او را به همسرى بگيريد. و اين حرمت ازدواج با همسران آن حضرت به خاطر بزرگداشتن مقام پيامبر و نگهداشتن احترام اوست چه در زندگى و چه بعد از وفاتش.

إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً قصد ازدواجى را كه با همسران پيامبر داريد چه به زبان اظهار كنيد يا در سينه ها پنهان كنيد، خداوند به تمام آنها آگاه است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 55 تا 58] ..... ص : 148

اشاره

لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً

(56) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً (57) وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً (58)

ترجمه: ..... ص : 148

گناهى بر آنها (همسران پيامبر) نيست كه در نزد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خويش (بى حجاب باشند) و از خدا بترسيد كه خدا بر همه چيز آگاه است (55)

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، شما هم اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و با تسليم فرمانش بر او سلام گوييد (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 149

آنان كه خدا و پيامبرش را اذيّت مى كنند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت لعن كرده است و از رحمت خود دور فرموده است و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است. (57)

و آنان كه مردان و زنان با ايمان را بى تقصير و گناه آزار مى دهند دانسته گناه و تهمت بزرگى را مرتكب شده اند. (58)

تفسير: ..... ص : 149

هنگامى كه آيه حجاب نازل شد، پدران و فرزندان و بستگان نزديك به همسران پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آن حضرت گفتند: آيا ما نيز با آنها بايد از پشت پرده سخن گوييم؟ اين آيه نازل شد:

لا جُناحَ عَلَيْهِنَّ ... بر همسران پيامبر گناهى نيست كه در نزد اين شش گروه كه در آيه گفته شده است، بى حجاب باشند.

و اين كه در ميان محارم، عمو و دايى ذكر نشده است بدين سبب است كه اين دو به جاى پدر و مادر هستند چنان كه خداوند در اين آيه عمو را به نام پدر خوانده است: وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ ... «و خداى پدران تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را» (بقره/ 133) و اسماعيل عموى يعقوب بود.

برخى از مفسّران گويند:

مكروه است كه (همسران پيامبر) پيش آن دو بى حجاب باشند، زيرا ممكن بود آنها آنچه را مى بينند براى پسرانشان توصيف كنند و حال آن كه پسران آنها نامحرمند.

وَ اتَّقِينَ اللَّهَ نقل كلام از غيبت به خطاب، دلالت دارد بر شدّت بخشيدن و تأكيد بر امرى كه به آنها شده است از حجاب داشتن و پوشاندن خود، يعنى راه تقوى و خداترسى را در آنچه به شما دستور داده شده است پيش گيريد و در آن كاملا احتياط كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 150

إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً و خداوند بر هر چيزى از پنهان و آشكار و ظاهر و باطن حجاب گواه و آگاه است و هيچ يك از اين حالتها در علم او تفاوتى ندارد.

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ صلوات خدا بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين است كه مقام و منزلت او را بالا مى برد و او را بزرگ مى دارد و مانند اينها از انواع كرامتهاى خداوند نسبت به آن حضرت.

و صلوات فرشتگان اين است كه اين كرامتها و نعمتها را براى او از خداوند درخواست و مسألت مى كنند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ شما مؤمنان بگوييد: خدايا بر محمّد و آل محمّد درود بفرست هم چنان كه بر ابراهيم و آل ابراهيم، درود فرستادى. «1»

وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً در تمام امور تسليم و منقاد امر او باشيد و او را پيروى كنيد يا اين كه: سلّموا عليه، يعنى بر او سلام كنيد، به اين طريق كه بگوييد: سلام بر تو اى رسول خدا «2».

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اذيت خداوند عبارت است از اذيّت رسول

او و اولياى او. و براى نشان دادن بزرگى اين گناه، آن را به خود نسبت داده است.

از حضرت على عليه السلام روايت شده كه رسول خدا، در حالى كه يك تار مويش را گرفته بود، به من فرمود: هر كس به اندازه مويى تو را اذيّت كند مرا اذيّت كرده است و هر كس كه مرا اذيّت كند خدا را اذيّت كرده است و هر كس كه خدا را اذيّت كند پس لعنت خدا بر اوست. «3»

وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا چون ايذاى خدا و پيامبر او

__________________________________________________

1- اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم و آل ابراهيم.

2- السّلام عليك يا رسول اللَّه.

3-

حدثنى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و هو أخذ بشعره فقال من اذى شعرة منك فقد اذنى و من اذنى فقد اذى اللَّه و من اذى اللَّه فعليه لعنة اللَّه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 151

در هر حال بر خلاف حقّ است در آيه مطلق ذكر شده است، ولى پس از آن ايذاى مردان و زنان مؤمن را به عبارت «بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» مقيّد كرده، زيرا تنها مؤمنان هستند كه ممكن است به حقّ يا به ناحقّ اذيّت شوند.

و معناى «بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» اين است كه بدون ارتكاب جنايت و بدون استحقاق، اذيّت و آزار شوند.

فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً واژه «بهتان» به معناى دروغ است، يعنى آنها نسبت به مؤمنان كارى را انجام داده اند كه در مرتبه گناه مانند بهتان است و آن همان اذيّت به زبان است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 59 تا 62] ..... ص : 151

اشاره

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ

ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (59) لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً (60) مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً (62)

ترجمه: ..... ص : 151

اى پيامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه خويشتن را با چادرهاى خود بپوشانند كه اين كار، براى اين كه در عفّت شناخته شوند تا مورد آزار قرار نگيرند، بهتر است و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. (59)

اگر منافقان و آنان كه در دلهايشان مرض و ناپاكى است، و هم آنان كه در مدينه اخبار دروغ و شايعه هاى بى اساس، پخش مى كنند، دست از كار خود بر ندارند، تو را ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 152

بر ضدّ آنان بر انگيزيم، سپس جز اندك زمانى نمى توانند در كنار تو در اين شهر زيست كنند. (60)

و از همه جا رانده مى شوند و هر جا يافت شوند بايد دستگير و بسختى كشته شوند. (61)

اين سنّت خداست كه در دوره هاى پيشين نيز بوده است و براى سنّت الهى هيچ تغييرى نخواهى يافت. (62)

تفسير: ..... ص : 152

«جلباب» لباسى است كه از روسرى بزرگتر و از چادر كوچكتر است، زن آن را بر سرش مى اندازد به طورى كه زيادى آن سينه را هم مى پوشاند.

ابن عبّاس گفته است كه ردا (عبا يا چادر) لباسى است كه از سر تا پا بدن را مى پوشاند. و برخى گويند: «جلباب» ملافه يا عبا يا چادر و هر چيزى است كه با آن بدن را بپوشانند چنان كه شاعر گفته است: مجلبب من سواد اللّيل جلبابا «1».

يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ معناى اين عبارت اين است كه زنها جلباب را به دوش خود بيندازند و صورت و اطراف بدن خود را با آن بپوشانند. و هنگامى كه روپوش از صورت زنى كنار رود گويند: أدنى ثوبك على وجهك، صورتت را با لباست بپوشان.

اين دستور به

اين سبب بود كه در ابتداى اسلام زنها مانند زمان جاهليّت با لباس مبتذل تنها با يك پيراهن و روسرى بيرون مى آمدند و افراد اوباش و هوسباز مزاحم كنيزها مى شدند. گاهى هم مزاحم زن آزادى، به گمان اين كه كنيز است، مى شدند.

بنا بر اين به زنان آزاد دستور داده شد كه لباس و پوشش خود را بر خلاف لباس كنيزان كنند تا فرد هوسرانى به آنها طمع نكند. و به همين منظور است اين بخش از آيه كه فرمود:

__________________________________________________

1- در سياهى شب مانند جلباب خود را مستور مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 153

ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ اين عمل (پوشاندن كامل بدن) سبب مى شود كه زودتر شناخته شوند و افراد فاسق متعرّض آنها نشوند و آنچه را كراهت دارند به آنها نگويند.

حرف «من» در عبارت «من جلابيبهنّ» براى تبعيض است، يعنى خود را با قسمتى از چادرهاى خود بپوشانند. يا صورت خود را با قسمتى از لباسهاى خود بپوشانند.

وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً و خداوند نسبت به گذشته هاى شما در اين مورد آمرزنده و مهربان است.

وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ كسانى كه ايمانشان ضعيف است. برخى گويند:

مقصود زناكاران و تبهكارانند به دليل اين فرموده خداوند: فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ: «تا بيمار دلان به شما طمع كنند» (احزاب/ 32) وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ «مرجفون» كسانى بودند كه در مدينه براى مضطرب كردن دلهاى مسلمانان خبرهاى دروغ پخش مى كردند و مخصوصا درباره سريّه هاى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله جنگهايى كه خود حضرت در آن حضور نداشت، به دروغ مى گفتند مسلمانان فرار كردند و كشته شدند. و اصل مرجف از ماده رجفه است كه به

معناى زلزله و جنبش است. و چون خبر دروغ خبر غير ثابت و متزلزل است، آن را رجفه گويند. و مقصود از آيه شريفه اين است كه اگر منافقان از دشمنى و نيرنگشان و تبهكاران از اذيّت زنان و دروغگويان از ساختن و به هم بافتن خبرهاى بد دست بر ندارند، بى ترديد ما تو را به دشمنى با آنها بر مى انگيزيم و ناگزير مى شوند كه از مدينه جلاى وطن كنند. سپس پيش تو در مدينه نمى مانند مگر زمان اندكى. و همين معنا به طريق مجاز اغراء ناميده شده است. و اغراء به معناى: تهييج و تحريك مردم به دشمنى با يكديگر است.

مَلْعُونِينَ اين كلمه منصوب است بنا بر اين كه يا مخصوص به ذمّ و يا حال باشد و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 154

در تقدير چنين است: لا يجاورونك إلّا ملعونين در اين صورت حرف استثناى إلّا بر هر دوى ظرف و حال با هم داخل شده است چنان كه در اين آيه: إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ (احزاب/ 53) ذكر آن گذشت. و برخى گويند كه لفظ «قليلا» نيز به عنوان حال منصوب است و به معناى أقلّاء أذلّة بوده است، يعنى در حالى كه ناچيز و خوارند.

لا يُجاوِرُونَكَ اين عبارت عطف بر «لنغرينّك» است و جواب ديگرى براى قسم است.

سُنَّةَ اللَّهِ كلمه «سنّة»، مصدر و مفعول مطلق تأكيدى است و تقدير آن چنين است:

سنّ اللَّه فى الّذين ... يعنى خداوند اين كار را سنّت قرار داده است كه هر گاه افرادى با پيامبران نفاق و دورويى كنند، هر جا كه آنها را بيابند بايد بكشند.

[سوره الأحزاب (33): آيات 63 تا 69] ..... ص : 154

اشاره

يَسْئَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ

قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً (64) خالِدِينَ فِيها أَبَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَ لا نَصِيراً (65) يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا (67)

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً (68) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً (69)

ترجمه: ..... ص : 154

اى رسول ما مردم درباره ساعت (قيامت) از تو سؤال مى كنند بگو: علم آن تنها نزد خداست و تو چه مى دانى شايد قيامت نزديك باشد. (63)

خداوند كافران را لعن كرده و براى آنان آتش سوزاننده اى مهيّا نموده است. (64)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 155

آنان همواره در آن آتش تا ابد خواهند ماند و هيچ يار و ياورى نخواهند يافت. (65)

در آن روز كه صورتهاى آنها در آتش دگرگون خواهد شد مى گويند: اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم. (66)

و مى گويند: پروردگارا ما از بزرگان و پيشوايان خود پيروى كرديم و آنها ما را گمراه كردند. (67)

پروردگارا عذاب آنها را دو چندان گردان و آنها را لعن بزرگى فرما. (68)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانند مردمانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را از آن تهمت مبرّا ساخت و او پيش خدا پيامبرى مقرّب و گرانقدر بود. (69)

تفسير: ..... ص : 155

مشركان از روى انكار و استهزاء زمان قيام روز قيامت را با عجله از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله سؤال مى كردند. و يهود براى امتحان سؤال مى كردند. بنا بر اين به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله دستور داده شد كه به آنها بگويد: زمان روز قيامت از چيزهايى است كه علم آن منحصر به خداوند است.

لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً سپس خداوند مى فرمايد شايد آمدن آن ساعت نزديك باشد يا آن چيز نزديكى است يا در زمان نزديكى است.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً واژه «سعير» به معناى آتش سوزاننده است.

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ تقليب وجوه يا به معناى گرداندن صورت است به اطراف هم چنان كه يك قطعه گوشت را در «تابه»

براى سرخ شدن از طرفى به طرف ديگر مى گردانند. و يا معنا اين است كه حالت چهره تغيير مى كند و يا منظور اين است كه آنها را در حالى كه مغلوب و منكوبند از صورت به آتش مى اندازند. و چون صورت مهمترين عضو بدن است تنها آن ذكر شده است و ممكن است كه مقصود از وجه تمام بدن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 156

لفظ «يوم» يا به وسيله «يقولون» منصوب است و يا به وسيله فعل مقدّر اذكر، كه در اين صورت «يقولون» حال است.

إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا كلمه «سادتنا» ساداتنا نيز خوانده شده و آنها پيشوايان و رؤساى كافران بودند كه آنها را گمراه كردند.

حرف «الف» در كلمه «السّبيلا» براى اطلاق و هماهنگى اصوات است و مانند قافيه هاى شعر براى فاصله هاى آيه هاست و فايده آن وقف است و دلالت مى كند كه كلام تمام شده است و عبارت بعد از آن جمله مستأنفه است.

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً كلمه كبيرا به صورت كثيرا نيز خوانده شده و كثرت در اين مورد مناسبتر است، زيرا خداوند آن كافران را بارها لعن كرده است. و واژه كبير به معناى شدّت و بزرگى است. و مقصود از دو ضعف «ضعفين» اين است كه يك ضعف براى اين كه گمراه بودند و يك ضعف هم براى اين كه ديگران را گمراه كردند.

لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسى شما مانند مردمانى كه موسى را اذيت كردند نباشيد. برخى از مفسّران گويند: اين آيه درباره زيد و زينب و سخنانى كه بعضى از مردم درباره او مى گفتند نازل شده است.

برخى ديگر گويند: درباره اذيتهاى حضرت موسى عليه

السلام است. و از جمله اذيّتها داستان «مومسه» زن بدكارى است كه «قارون» او را وادار كرد كه موسى را متّهم به زنا با خودش كند. و پاره اى گويند: مقصود آن هنگامى است كه موسى و هارون به كوه رفته بودند و هارون فوت كرد، بنى اسرائيل موسى را متّهم به قتل او كردند. فرشتگان جنازه او را آوردند و به بنى اسرائيل نشان دادند تا بفهمند كه او مرده است و كشته نشده است. و پاره اى ديگر گويند: او را به داشتن عيب بدنى، مانند مرض برص و باد فتق متّهم مى كردند. و خداوند (به وسايلى) بنى اسرائيل را آگاه كرد كه موسى از تمام اين اتهامات پاك و مبرا است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 157

وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً يعنى موسى پيش خداوند داراى جاه و مقام و منزلت بزرگى است. و به همين سبب خدا او را از وارد شدن اين عيبها نگهدارى كرد و تمام اتّهامات را از او دور ساخت. هم چنان كه پادشاهان نسبت به كسى كه پيش آنها مقام و منزلتى دارد چنين مى كنند.

مقصود از آيه مباركه اين است كه خداوند موسى را از گفتار يا از گفته آنها پاك و مبرّا ساخت. و مراد از قول يا مقول مفهوم و معناى آن، كه همان عيبهاست، مى باشد.

چنان كه لفظ «قاله» را به جاى كلمه «سبّه» كه به معناى عيب و بدى است به كار برده اند و «قاله»، به معناى قول است.

[سوره الأحزاب (33): آيات 70 تا 73] ..... ص : 157

اشاره

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ

فَوْزاً عَظِيماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُشْرِكاتِ وَ يَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً (73)

ترجمه: ..... ص : 157

اى اهل ايمان از خدا بپرهيزيد و هميشه سخن حقّ و صواب گوييد. (70)

تا خدا اعمال شما را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد و هر كه اطاعت خدا و رسولش كند به رستگارى بزرگى نايل شده است. (71)

ما امانت (مسئوليّت، تكليف) را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، آنها از قبول و حمل آن سر باززدند و از آن هراس داشتند، امّا انسان آن را قبول كرد و بر دوش كشيد، او [در مقام آزمايش ] بسيار ستمكار و نادان بود. (72)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 158

هدف از عرض امانت اين بود كه خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و از مردان و زنان مؤمن درگذرد كه خداوند بسيار آمرزنده و مهربان است. (73)

تفسير: ..... ص : 158

وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً «قول سديد» سخنى است كه در آن قصد و نيّت حقّ و راستى باشد. و واژه سداد به معناى قصد به سوى حقّ و سخن به عدل است چنان كه گويند: سدّد السّهم نحو الرّمية: تير راست و مستقيم به طرف شكار رفت. هم چنان كه اين مفهوم را به اين طريق هم مى گويند: سهم قاصد نحو الرّمية.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه مشركان را از خوض و بررسى در داستان زينب كه درباره آن بدون حق و عدالت سخن مى گفتند، باز دارد. و لازمه آن برانگيختن به اين است كه در هر موردى سخن به حقّ و عدالت گويند، زيرا نگهدارى زبان و سخن حقّ، اساس تمام خوبيها است.

و مقصود كلى اين است كه زبانتان را از دروغ نگهداريد و سخن راست و حقّ

گوييد. و اگر چنين كنيد خداوند نهايت خواسته شما را، از تزكيه اعمال و قبول عبادتها و بخشيدن گناهان شما، به شما عطا مى كند.

و چون خداوند دست يافتن به فوز عظيم را منوط به اطاعت از خود و رسولش كرد، به دنبال آن فرمود:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ و مقصود خداوند از امانت اطاعت است. و لذا امر اطاعت را بسيار بزرگ كرد. و معناى كلى اين است كه اين اجرام بزرگ مانند آسمان، زمين و غيره مطيع امر خدايند و از جهت وجودى و تكوينى و اين كه خداوند آنها را به صورتهاى گوناگون و هيأتهاى متفاوت خلق فرموده، هرگز از مشيّت خدا سرپيچى نمى كنند. و اما انسان در چيزهايى كه لازم است اطاعت كند و مطيع اوامر و نواهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 159

پروردگار باشد، در حالى كه موجود عاقلى است و صلاحيت تكليف را دارد، حال او در انقياد و امتناع مانند حال اين اجرام نيست.

مقصود از امانت اطاعت است، زيرا اين اطاعت است كه لازم است انجام شود. و عرضه داشتن آن به جمادها و امتناع و ترسيدن آنها بطور مجاز است.

و اما مفهوم حمل امانت هم چنان كه مى گويى: فلانى حامل امانت است. اين است كه امانت را به صاحبش ادا و رد نكرده است تا اين كه از عهده اش بيرون رفته و آسوده باشد. زيرا گويا كه امانت سوار بر امانت دار است و هر گاه كه ادا كند ديگر امانت سوار بر او نيست و امانت دار آن را بر دوش خود حمل نمى كند، منظور اين است كه آسمانها و زمين و كوه ها از قبول امانت امتناع كردند ولى انسان آن

را قبول كرد.

إِنَّهُ، كانَ ظَلُوماً جَهُولًا چون انسان، رد امانت را ترك كرد، خداوند او را به ستمكارى (ظلم) توصيف فرمود. و به سبب اين كه از راه سعادت خود، غفلت كرد او را به جهالت و نادانى نيز توصيف فرمود.

لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ لام در عبارت «ليعذّب» مجازا لام علّت است، زيرا عذاب نتيجه حمل امانت و ادا نكردن آن است هم چنان كه ادب كردن در مثالى كه مى گويى: ضربته للتّأديب، نتيجه ضرب و زدن است، يعنى به علّت اين كه خداوند حامل امانت را [كه خيانت كرده ] عذاب مى كند و ديگرى را كه اداى امانت كرده و حامل آن نيست مورد رحمت قرار مى دهد و همين رحمت بر ادا كننده امانت، نوعى عذاب براى كسى است كه در امانت خيانت كرده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 160

سوره سبأ ..... ص : 160

اشاره

اين سوره مكّى و داراى 54 آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 160

ابىّ بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كه سوره سبأ را بخواند روز قيامت تمام انبيا و رسولان با او دوست مى شوند و با او مصافحه مى كنند. «1»

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كه دو سوره سبأ و فاطر را كه با الحمد آغاز مى شود در يك شب بخواند تمام شب را در پناه و حفظ خدا خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نرسد و از خير دنيا و آخرت آن قدر به او داده شود كه هرگز به قلبش خطور نكرده و به فكرش نرسيده باشد. «2»

[سوره سبإ (34): آيات 1 تا 5] ..... ص : 160

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ (1) يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ (2) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ (3) لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (4)

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة سبا لم يبق نبى و لا رسول إلّا كان له يوم القيمة رفيقا و مصافحا.

2-

من قرأ الحمدين جميعا سبا و فاطر فى ليلة لم يزل ليلته فى حفظ اللَّه و كلائه فإن قرأهما

فى نهاره لم يصبه فيه مكروه و اعطى من خير الدّنيا و الاخرة ما لم يخطر على قلبه و لم يبلغه مناه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 161

ترجمه: ..... ص : 161

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه هر آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست و شكر و سپاس در سراى آخرت نيز از آن اوست و او [به نظم آفرينش ] حكيم و آگاه است. (1)

او هر چه در زمين فرورود و هر چه از آن برون آيد و آنچه از آسمان فرود آيد و آنچه بر آن بالا رود، همه را مى داند، و او مهربان و آمرزنده است. (2)

كافران گفتند: قيامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد، اى رسول ما بگو آرى به خداى من سوگند كه البتّه به سراغ همه شما خواهد آمد و او از غيب آگاه است و به اندازه ذرّه اى در آسمانها و زمين از علم او دور نيست و هيچ چيز، چه كوچكتر از ذرّه و چه بزرگتر از آن، نيست جز آن كه در كتاب مبين حقّ ثبت و آشكار است. (3)

تا در روز قيامت آنان را كه ايمان آورده اند و كارهاى نيك انجام داده اند پاداش دهد و آمرزش و رزق پر ارزش بهشتى مخصوص آنهاست. (4)

آنان كه در تكذيب آيات ما تلاش مى كردند و گمان داشتند كه مى توانند ما را ناتوان كنند بر آنها عذابى دردناك خواهد بود. (5)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 162

تفسير: ..... ص : 162

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ تمام آنچه در آسمانها و زمين است نعمتهاى خداوند سبحان است و گويا خداوند ذات خود را به منعم و بخشاينده نعمتهاى دنيا، توصيف مى كند. و مقصود اين است كه او به سبب نعمتهاى دنيوى كه تفضّل فرموده واجب است كه ستايش شود.

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ اين آيه اعلام

مى كند كه خداوند به سبب نعمتهاى آخرت كه ثواب هميشگى و نعمتهاى ابدى است بايد سپاسگزارى شود.

وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ او خدايى است كه امور دنيا و آخرت را از روى حكمت و به بهترين صورت ممكن تنظيم فرموده است و به هر چه هست و بعدا خواهد بود خبير و داناست.

يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها خداوند آنچه را كه از باران و گنج يا مرده بر زمين فرو مى رود و آنچه را كه از گياهان و جواهرات يا حيوانات از زمين بيرون مى آيد مى داند و آگاه است.

وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها و آنچه را كه از فرشتگان يا باران يا روزيها از آسمان فرود مى آيد و آنچه را كه از فرشتگان و اعمال بندگان به آسمان بالا مى رود مى داند.

وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ خداوند با نعمتهاى بسيار و فضل كاملش نسبت به بندگانى كه در سپاسگزارى واجب كوتاهى كرده اند مهربان و آمرزنده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ منكران روز قيامت گفتند: روز قيامت به سراغ ما نمى آيد. اين گفته آنها از روى استهزا و سخريّه يا انكار روز قيامت و يا درخواست تأخير آن است.

قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ جواب به وسيله بلى بعد از نفى، به اين معناست كه فرمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 163

قطعى است و بى ترديد آن روز خواهد آمد. سپس آن جواب را با سوگند به خداى عزّ و جلّ تأكيد كرده و پس از آن سوگند تأكيدى را با به دنبال آوردن صفت خدايى را كه به او سوگند ياد كرده است تأييد كرده به اين كه او داناى

غيب است.

عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ به اندازه يك ذرّه در آسمانها و زمين از علم خدا بيرون نيست، بنا بر اين وقت قيام قيامت هم در علم او مندرج است. سپس به دنبال سوگند، دليل قاطعى [براى لزوم قيامت ] ذكر مى كند و مى فرمايد.

لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ زيرا خداوند با فطرت و عقل هر فردى اين احساس را قرار داده است كه هر نيكوكارى شايسته پاداش نيك و هر بزه كارى شايسته كيفر است، بنا بر اين عبارت «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ» به عبارت «لَتَأْتِيَنَّكُمْ ...» متّصل مى شود و علّت براى آن است.

و عالِمِ الْغَيْبِ و يا علّام الغيب به عنوان اين كه صفت براى ربّى است به جرّ خوانده شده است و به رفع نيز خوانده شده بنا بر اين كه مخصوص به مدح باشد.

وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ «ذلك» اشاره به كلمه «مثقال» است. و رفع «اصغر» به سبب مبتدا بودن آن است. و آن كلامى است كه از ما قبل خود، جدا و منقطع است. و نمى شود كه بر «مثقال» عطف شود، زيرا حرف استثنا مانع از آن است.

وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ كسانى كه تلاش مى كنند تا حجّتها و دليلهاى ما را باطل كنند و فكر مى كنند مى توانند خداوند را به ستوه آورند يا گمان مى كنند مى توانند از قلمرو قدرت خدا بيرون روند.

كلمه «معاجزين» معجزين نيز خوانده شده و بحث در اين مورد در سوره حج گذشت. (حج/ 51).

مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ واژه «رجز» به معناى عذاب دردناك و سخت است. لفظ «اليم» هم به رفع و هم به جرّ خوانده شده و

اگر به جرّ خوانده شود تا صفت رجز باشد مناسبتر و روشنتر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 164

[سوره سبإ (34): آيات 6 تا 9] ..... ص : 164

اشاره

وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (6) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (7) أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ (8) أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ (9)

ترجمه: ..... ص : 164

آنان كه داراى علم و دانشند يقين دارند كه آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حقّ است و راهنماى مردم به راه خداى عزيز و حميد است. (6)

كافران گفتند: آيا مى خواهيد مردى را به شما نشان دهيم كه مى گويد شما پس از آن كه مرديد و از هم متلاشى شديد بار ديگر آفرينش تازه اى خواهيد يافت. (7)

آيا او به خدا دروغ بسته؟ يا به نوعى جنون گرفتار است؟ (چنين نيست) بلكه آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند در عذاب و گمراهى دور هستند. (8)

آيا اين كافران به آسمان و زمين كه از پيش رو و پشت سر، آنها را احاطه كرده است، نمى نگرند؟ [تا به قدرت و حكمت خدا آگاه شوند] ما اگر بخواهيم آنها را به زمين فرو مى بريم و يا قطعه هايى از آسمان را بر آنها فرو مى ريزيم، در اينها نشانه روشنى براى هر بنده با اخلاص و توبه كار است. (9)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 165

تفسير: ..... ص : 165

وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ لفظ «يرى» در مقام رفع و به معناى دانستن است و در تقدير چنين است: و يعلم الّذين أوتوا العلم، مقصود از صاحبان علم، يا اصحاب پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اند و يا علماى اهل كتاب (يهود و نصارى) آنهايى كه مسلمان شدند.

(مانند كعب الأحبار و عبد اللَّه بن سلام).

الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ كلمه «الّذى» و «الحقّ» هر دو براى فعل «يرى» مفعولند و لفظ «هو» ضمير فصل است.

برخى از مفسّران گويند: جمله «يرى» بنا بر اين كه عطف بر جمله «ليجزى» باشد در موضع نصب است. و اصل آن: ليعلم اولوا العلم، بوده است. يعنى

خداوند روز قيامت به صاحبان علم مى فهماند كه قرآن براستى حقّ است و هيچ ترديدى در آن راه ندارد. و مقصود از «الّذى أنزل إليك» قرآن است.

وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ و قرآن مردم را به راه پروردگارى كه تواناست و تمام كارهايش پسنديده است راهنمايى مى كند و آن خداى سبحان است.

إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ عامل در كلمه «إذا» مفهومى است كه عبارت «إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» بر آن دلالت دارد. و مانند چنين موردى در آيه هاى پيش توضيح داده شده است.

و كلمه «ممزّق» يا مصدر ميمى و يا اسم مكان است.

أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ كلمه «افترى» در اصل- أ افترى- بوده است و همزه دوّم كه همزه وصل است حذف شده است، به خلاف أ السّحر يعنى با اين كه همزه در هر دو كلمه وصل است و مطابق قاعده بايد حذف شود، امّا در كلمه ءالسحر حذف نشده است، زيرا همزه وصل در اين كلمه مفتوح است و حذف آن موجب اشتباه ميان جمله استفهامى و جمله خبرى مى شود، ولى در كلمه افترى همزه وصل مكسور است و حذف آن باعث اشتباه نمى شود. مقصود آيه شريفه اين است كه آيا محمّد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 166

اين نسبتى را كه به خدا مى دهد از راه افترا و دروغ است، يا نوعى جنون است كه باعث اين توهّم شده است.

بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ خداوند مى فرمايد:

محمد در آنچه مى گويد نه افترا مى زند و نه جنون دارد، بلكه كسانى كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب آتش و گمراهى از حقّ هستند و اين شديدترين جنونها

است. و چون عذاب از لوازم گمراهى است اين دو كلمه (عذاب و ضلال) طورى قرار داده شده كه گويا با هم هستند. و اين كه كلمه «ضلال» به كلمه «بعيد» توصيف شده از راه مجاز است، زيرا «بعيد» صفت فردى است كه از راه گمراه و دور مى شود.

أَ فَلَمْ يَرَوْا آيا اين كافران كورند و به آسمان و زمين نمى نگرند كه هر جا باشند آن دو بر آنها محيطند و نمى توانند از كناره هاى آن دو، بگريزند.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه آيا آن كافران درباره آسمان و زمين تفكّر و تدبّر نمى كنند و از آنها بر قدرت ما استدلال نمى كنند.

إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ سپس خداوند سبحان، توانايى خودش را بر نابود كردن آنها چنين بيان مى فرمايد كه اگر بخواهيم آنها را به زمين فرو مى بريم، هم چنان كه قارون را به زمين فروبرديم. يا تكّه اى از آسمان را بر آنها فرو مى افكنيم.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ بى ترديد در اين تفكّر در آسمان و زمين، نشانه و دلالتى است بر حقّ، براى هر بنده مطيع و برگشت كننده به سوى خدا.

كلمه هاى «نشأ» و «نخسف» و «نسقط» همگى هم با نون خوانده شده اند و هم با ياء و كسانى (يكى از قرّاء) در عبارت «نخسف بهم» حرف «فاء» و «باء» را ادغام كرده است، ولى اين قرائت، معتبر نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 167

[سوره سبإ (34): آيات 10 تا 14] ..... ص : 167

اشاره

وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ

(11) وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ (12) يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (13) فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ (14)

ترجمه: ..... ص : 167

ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم و امر كرديم كه اى كوه ها و اى پرندگان با او هم آواز شويد و آهن را (چون موم) براى او نرم كرديم. (10)

و دستور داديم كه زرههاى كامل و فراخ بساز و حلقه ها را به اندازه و متناسب كن و با قومت عمل نيك به جا آوريد كه من به آنچه انجام مى دهيد آگاهم (11)

و باد را مسخّر سليمان ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى پيمود و عصرگاهان هم مسير يك ماه را. و معدن مس (مذاب) را براى او روان كرديم و گروهى از جنّ به اذن پروردگار در حضورش كار مى كردند و هر يك از آنها كه از فرمان ما سرپيچى مى كرد او را از عذاب آتش سوزان مى چشانيديم. (12)

آنها هر چه سليمان مى خواست برايش درست مى كردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا مانند حوضها و ديگهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 168

عظيم ثابت، اينك اى آل داوود شكر خدا به جاى آوريد هر چند اندكى از بندگان من شكر گزارند. (13)

و هنگامى كه مرگ را بر

سليمان مقرّر داشتيم كسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت مگر موريانه كه عصاى او را مى خورد (تا شكست) و هنگامى كه سليمان بر زمين افتاد جنّيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند دير زمانى در عذاب خوار كننده باقى نمى ماندند. (14)

تفسير: ..... ص : 168

يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ، عبارت «يا جبال» يا بدل از «فضلا» و يا از «اتينا» است كه در تقدير: قولنا يا جبال يا، قلنا يا جبال بوده است.

«اوّبى» از ماده تأويب است يعنى با او در تسبيح هم آواز شويد. و رواست كه خداى سبحان تسبيح را در وجود آنها آفريده باشد هم چنان كه سخن را در درخت (طور سينا) آفريد. بنا بر اين از كوه ها تسبيح شنيده مى شد همان گونه كه از فرد تسبيح گويى شنيده مى شد تا معجزه اى براى داوود عليه السلام باشد.

و كلمه «الطّير» هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، بنا بر اين كه بر لفظ «جبال» يا بر محلّ آن عطف شود. و بعضى از مفسّران روا دانسته اند كه نصب آن يا به سبب، عطف بر «فضلا» باشد و در تقدير و سخّرنا له الطّير بوده است و يا مفعول معه باشد.

وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ و ما آهن را براى او مانند گل و موم، نرم كرديم و با دست بدون آتش و كوبيدن با چكش، هر چه را كه مى خواست با آن درست مى كرد.

أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ زرههاى كامل و فراخ بساز. و حضرت داوود عليه السلام نخستين فردى بود كه زره را ساخت. پيش از آن از صفحه هاى آهن استفاده مى شد.

وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ در بافت و ساختن زره تناسب

را مراعات كن، بنا بر اين ميخها را نه آن اندازه نازك و ظريف قرار ده كه در جاى خود محكم نباشند و تكان بخورند و نه آن اندازه ضخيم و درشت قرار ده كه حلقه هاى زره را بشكنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 169

وَ اعْمَلُوا صالِحاً ضمير در فعل «اعملوا» به داوود و خانواده و قومش بر مى گردد.

وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ اين عبارت در تقدير چنين است و سخّرنا لسليمان الرّيح (و نصب «الرّيح» به وسيله فعل مقدّر سخّرنا است.) «الرّيح» به رفع نيز خوانده شده است كه در اين صورت تقدير آن چنين است: و لسليمان الريح مسخرة اين عبارت به اين صورت نيز خوانده شده است: و لسليمان تسخير الرّيح.

غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ صبح هنگام مسير يك ماه را سير مى كند، و هنگام عصر نيز همين اندازه سير مى كند.

وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ما معدن مس را براى او گداختيم و مانند چشمه آب براى او جارى و روان كرديم. و چون مانند آب جريان داشت و به خاطر حالت ذوبى كه پيدا كرده بود، خداوند آن را چشمه مس ناميد (نه معدن مس) هم چنان كه در اين آيه مى فرمايد: إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً «من در خواب ديدم كه (انگور براى) شراب مى فشارم» (يوسف/ 36) وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ما گروهى از جنّيان را به فرمان سليمان در آورديم تا در حضور او آنچه را كه دستور مى دهد انجام دهند.

وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ و هر يك از جنيان كه از دستور ما در اطاعت از سليمان سرپيچى و نافرمانى كند در

آخرت از آتش سوزان به او مى چشانيم. بعضى از مفسّران گويند: مراد عذاب در دنيا است. و خدا فرشته اى را بر او موكّل مى كرد كه در دستش تازيانه اى از آتش بود و او را با آن مى زد.

يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ واژه «محاريب» به معناى خانه هاى رفيع و بزرگ است و برخى گويند: مسجدها و قصرهايى است كه به عنوان معبد ساخته مى شوند.

«و تماثيل» به معناى صورتها و نقّاشيها است و برخى از مفسّران گويند: مقصود از «تماثيل» صورتهايى غير از صورتهاى حيوانات است مانند صورت درختها و جز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 170

آن، زيرا به صورتى كه از شكل چيز ديگرى تصوير شده باشد تمثال مى گويند چه حيوان باشد و چه غير حيوان. و اين مطلب از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است.

همچنين نقل شده كه جنّيان زير تخت سليمان دو مجسّمه شير و بالاى تخت نيز دو مجسّمه كركس ساخته بودند به طورى كه هر گاه از تخت بالا مى رفت شيرها دستهاى خود را براى او پهن مى كردند و همين كه روى تخت مى نشست كركسها با بالهاى خود بر او سايه مى افكندند تا از آفتاب محفوظ باشد.

واژه «جواب» به معناى حوض بزرگ است و (مفرد آن جابيه است) و آن ظرفى است كه آب در آن جمع مى شود. و نسبت فعل به آن مجاز است و جابيه از صفات غالب است مانند «دابّه» و مطابق قاعده بايد حرف «ياء» حذف نشود و كسى كه در حال وقف يا در حال وصل و وقف «ياء» را حذف كرده به خاطر اين است كه

آن را شبيه و مانند كلمه فاصله قرار داده است.

اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً اين عبارت بيان آن چيزى است كه خداوند به خاندان داوود دستور داده است كه انجام دهند.

لفظ «شكرا» منصوب است، إ بنا بر اين كه مفعول له باشد و معنا اين است كه اى آل داود براى خدا عمل كنيد و عبادت او را، به عنوان شكرگزارى براى نعمتهايش، به جاى آريد. و اين معنا دلالت دارد كه انجام عبادتها واجب است به طريق شكرگزارى يا در حال شكر گزارى باشد. يا نصب «شكرا» به تقدير اشكروا شكرا بوده است، زيرا كلمه «اعملوا» به معناى اشكروا است به اين دليل كه هر عملى براى منعم به عنوان شكر اوست.

وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ واژه «شكور» به معناى بسيار شكر كننده است و مقصود كسى است كه نهايت تلاش خود را براى آن به كار برد و با تمام قلب و زبان و اعضاى خود، چه اعتقادى و چه زبانى و عملى، به آن مشغول باشد.

فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ هنگامى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 171

كه ما مرگ را بر سليمان مقرّر كرديم، هيچ كس جنّيان را از مرگ سليمان آگاه نكرد.

مگر «موريانه» كه عصاى سليمان را خورد. واژه «منسأة» به معناى عصا يا چوب بزرگى است كه چوپانان به آن گوسفندان را مى رانند. و از ماده: نسأته، است كه به معناى زدن و راندن حيوانات است. كلمه «منسأته» به حذف همزه هم خوانده شده است.

فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ «تبيّنت» به معناى آشكار و ظاهر شدن است چنان كه هر گاه چيزى روشن و

آشكار باشد، گويند: تبيّن الشّى ء.

و حرف «أن» با صله بعد از آن «لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ» بدل اشتمال براى كلمه «جنّ» است، چنان كه گويى: تبيّن زيد جهله، كه جهل بدل اشتمال براى زيد است، و مقصود اين است كه آشكار و روشن شد كه اگر جنّيان علم غيب مى داشتند در انجام كار سخت و دشوار درنگ نمى كردند. يا معنا اين است كه براى تمام جنّيان اين موضوع روشن شد كه علم غيب نمى دانند و اين پس از آن بود كه عوام جنّيان گمان مى كردند بزرگان آنها علم غيب مى دانند.

و از ائمّه عليهم السّلام روايت شده كه- تبيّنت الإنس- خوانده اند و اين قرائت ابىّ بن كعب است.

ضمير در «كانوا» به كلمه «جنّ» در آيه وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بر مى گردد يعنى مردم دانستند كه اگر جنّيان در ادّعاى خود كه علم غيب مى دانند راستگو بودند، در كار پر زحمت درنگ نمى كردند و ابن مسعود چنين قرائت كرده است تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ.

عمر حضرت سليمان پنجاه و سه سال بود و چون در سنّ سيزده سالگى به سلطنت رسيد، بنا بر اين مدّت پادشاهى و سلطنتش چهل سال بوده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 172

[سوره سبإ (34): آيات 15 تا 20] ..... ص : 172

اشاره

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (16) ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازِي إِلاَّ الْكَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَ

قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (19)

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (20)

ترجمه: ..... ص : 172

براى قوم سبا در محل سكونتشان، از راست و چپ، دو رشته باغ و بوستان نشانه و آيتى از خدا بود. به آنها گفتيم: از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او به جاى آريد، كه شهرتان شهرى نيكو و پاك است و خدايى آمرزنده و مهربان است. (15)

امّا آنها از خدا رو گرداندند و ما سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو گروه باغهاى پرنعمت را به دو دسته باغ بى ارزش كه ميوه هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر داشتند، مبدّل ساختيم. (16)

اين كيفر كفران آنها بود و آيا ما جز كفران كننده را به چنين مجازاتى كيفر مى دهيم؟ (17)

ميان آنها و سرزمينهايى كه بركت داده بوديم، آباديهاى نزديك به هم، با فاصله هاى مناسب، قرار داديم و به آنها گفتيم: شبها و روزها در اين آباديها با امنيّت كامل، مسافرت كنيد. (18)

ولى آنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 173

گفتند: پروردگارا! سفرهاى ما را دور و دراز گردان، آنها به خويشتن ستم كردند و ما سرگذشت آنها را عبرت ديگران قرار داديم و آنها را بكلّى متلاشى كرديم، در اين كيفر براى مردمان صبور و شكرگزار آيه ها و نشانه هاى عبرتى است. (19)

به يقين ابليس گمان خود را درباره آنها محقّق يافت كه همگى از او پيروى كردند جز گروهى اندك از مؤمنان. (20)

تفسير: ..... ص : 173

لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ «سبأ» پدر تمام عربهاى يمن است.

«فِي مَسْكَنِهِمْ» يعنى در شهر و بلدى كه ساكن هستند. و برخى: مساكنهم، خوانده اند.

«جَنَّتانِ» اين كلمه يا بدل از «آية» است و يا خبر براى مبتداى محذوف است و در تقدير- الآية جنّتان- بوده است. و معناى اين

كه اين دو باغ و بستان، آيت است، اين است كه چون صاحبان اين دو باغ از شكر گزارى خداوند روى گرداندند [و كفران نعمت كردند] خداوند آن باغها را ويران كرد و به جاى آنها باغها و درختان با ميوه هاى تلخ و بدبو و درختان شوره گز قرار داد. و وقوع اين رويداد آيت و عبرتى براى آنها و ديگران است.

برخى از مفسّران گويند: مراد از آيت اين است كه در آبادى آنها، پشّه، مگس، عقرب و مار نبود. و اگر مرد غريبى داخل شهر آنها مى شد و در لباسش، شپش بود، آن شپش مى مرد.

مقصود از «جنّتان» تنها دو باغ و دو بستان نيست، بلكه منظور چندين باغ و بستان است كه قسمتى از آنها در طرف راست و قسمتى ديگر در طرف چپ بوده و هر قسمتى از اين باغها، به علّت نزديكى و چسبيده بودن به هم، مانند يك باغ بودند.

و يا مقصود دو باغ از هر فردى است كه يكى در سمت راست و ديگرى در طرف چپ منزلش بوده است، چنان كه خداوند مى فرمايد: جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 174

«به يكى از آنها دو باغ انگور داديم» (كهف/ 32).

كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ اين عبارت يا حكايت و نقل گفتار پيامبرانى است كه از طرف خداوند براى آنها فرستاده شده بودند و يا موقعيت و زبان حال آنها چنين گفتارى را اقتضا مى كرد.

بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ شهرى است پاك و پربركت و سرسبز و زمينش حاصلخيز و هيچ زمين شوره زارى در آن نيست.

وَ رَبٌّ غَفُورٌ پروردگار شما كه روزى به شما عطا فرمود و شكر آن را خواست،

نسبت به سپاسگزاران آمرزنده و مهربان است.

فَأَعْرَضُوا و آنها از خداوند روى گرداندند و سپاس خداى عزّ اسمه را به جا نياوردند.

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ واژه «عرم» در اين جا نام موشى است كه سدّ آنها را سوراخ كرد.

بلقيس ملكه سبا، ميان دو كوه براى آن قوم سدّى محكم از سنگ و قير ساخت كه آبهاى باران و سيل در آن جمع مى شد و دريچه هايى در آن تعبيه كرده بود تا به اندازه اى كه آب لازم داشتند از آن استفاده مى كردند. و همين كه طغيان و كفران كردند خداوند موشى را بر سدّ آنها مسلّط ساخت تا آن را از زير سوراخ كرد [سدّ ويران شد] و آب تمام آنها را غرق كرد.

برخى گويند: «عرم» جمع عرمه است و به معناى سنگهاى متراكم و انباشته شده است، چنان كه خرمن گندم و هر توده اى را: عرمه گويند. و مقصود مصالح و ساروجى است كه سدّ با آنها ساخته شده است. برخى ديگر گفته اند «عرم» به معناى درّه اى است كه سيلها در آن جمع مى شد. و بعضى گفته اند: «عرم»، به معناى باران شديد و سيل آسا است.

ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ كلمه «أكل» به ضمّ و سكون «كاف» و با تنوين «لام» و اضافه،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 175

خوانده شده است. و كسى كه با تنوين خوانده، در تقدير: ذواتى أكل أكل خمط بوده است و كلمه أكل مضاف حذف شده است. يا «خمط» صفت براى «أكل» قرار داده شده و گويا گفته است: ذواتى أكل بشع، داراى خوردنيهاى زشت و بدى است. و كسى كه به اضافه خوانده گويا گفته است: ذواتى برير زيرا أكل خمط

در معناى برير است [و برير ميوه درخت اراك است كه بسيار تلخ و بدمزه است.]

وَ أَثْلٍ وَ شَيْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ كلمه «أثل» و «سدر»، بر كلمه «أكل» معطوفند، نه بر «خمط» زيرا «أثل» [شوره گز] قابل اكل و خوردن نيست.

و ناميدن اين بدل را به نام دو باغ (به اصطلاح معانى بيان) براى مشاكله و تنظيم كلام است. و در آن نوعى استهزا و ريشخند است.

حسن بصرى گفته است: «سدر» را قليل و كم قرار داد، زيرا سدر پرارزشترين عوض و بدل از باغهاى نابود شده بود.

وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ كلمه «نخازى» با نون خوانده شده است و مقصود عبارت اين است كه چنين پاداش و كيفرى كه عذاب در اين دنيا است، تنها براى كافران است و براى كس ديگرى نيست.

وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً ميان آنها و ميان قريه هاى شام- كه به بسيارى آب و درختان و نباتات به آنها بركت و نعمت فراوان داديم- قريه هاى متصل به هم كه به علّت نزديكى، هر قريه اى از قريه ديگر ديده مى شد قرار داديم، بنا بر اين آن قريه در برابر چشم بيننده، يا براى سوارى كه از راه عبور مى كرد، يا براى رهگذر، ظاهر و آشكار بود.

وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سير در آنها را به نسبتى متناسب مقرر داشتيم به طورى كه مسافت بين قريه ها به يك اندازه بود و مسافرى كه صبح به راه مى افتاد، ظهر در قريه اى به استراحت مى پرداخت و بعد از ظهر هم كه ادامه مى داد، شب را در قريه ديگر بيتوته مى كرد تا به شام مى رسيد (در حقيقت مسافت ميان

هر قريه نصف روز راه بوده است).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 176

در اين سفر از گرسنگى و تشنگى يا از راهزنان و حيوانات درنده هيچ خوف و ترسى نبود و مسافر نيازى نداشت كه آب و غذا و توشه سفر با خود ببرد.

سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ اين عبارت در تقدير: و قلنا سيروا ...، بوده است.

گرچه در ظاهر سخنى و امرى و دستورى نبوده است، لكن به علّت آسان بودن وسايل سفر، گويا به آنها دستور داده مى شود كه سفر كنيد و مقصود اين است كه چه در شب و چه در روز سفر كنيد، امنيّت طورى است كه در شب و روز تفاوتى نمى كند. يا معنا اين است كه در اين قريه ها سفر كنيد در حالى كه از هر جهت در امن و امانيد و هر مدّت سفر شما طولانى شود و روزها و شبها ادامه داشته باشد ترسى نداشته باشيد.

فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا كلمه «باعد» به صورت بعد نيز خوانده شده است و عنوان دعا و درخواست را دارد. قوم سبا در مقابل نعمتها راه ناسپاسى پيش گرفتند و رفاه و آسايش آنها را آزرده و خسته كرده بود و از خدا زحمت و تعب مسافرت را خواستار شدند.

اين عبارت به صورت: ربّنا باعد بين اسفارنا (به رفع ربّنا) نيز خوانده شده است و اين قرائت از حضرت باقر عليه السلام است. در اين صورت ربّنا مبتداء است و معناى آن خلاف معناى اولى است و آن اين است كه اين مردم، به خاطر تنعّم زياد، تنبل و راحت طلب شده بودند و با اين كه سفرهاى آنان كوتاه

بود آن را دور مى شمردند.

فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ ما آنها را داستان قرار داديم به طورى كه مردم از آنها به عنوان افسانه و داستان، حكايت مى كنند [زيرا اثرى از آنها باقى نمانده است ] و چنان آنها را متفرق و نابود كرديم كه حال آنها براى مردم ضرب المثل شد و براى هر چيز نابود شده اى، مى گويند: اولاد سبأ از بين رفتند و قوم سبا متفرّق شدند. كثير گفته است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 177

أيادى سبايا عزّ ما كنت بعدكم فلم يحل بالعينين بعدك منظر «1»

إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ در سرگذشت قوم سبا عبرت و نشانه هايى است براى هر شخصى كه به وسيله طاعت از نعمتهاى خداوند سپاسگزارى كند و از گناهان اجتناب ورزد.

وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ كلمه «صدّق» هم با تشديد و هم بدون تشديد خوانده شده است. در صورتى كه با تشديد خوانده شود، معنا اين است كه گمان شيطان برايش محقّق و مسلّم شد، يا آن را درست و راست يافت. و در صورتى كه با تخفيف خوانده شود مقصود اين است كه گمان شيطان، در گمراه كردن انسان راست و درست بود آن هنگامى كه گفت: لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا «تمام اولاد آدم را به جز اندكى مهار كرده و به هلاكت مى كشانم» (اسراء/ 62). وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ «و بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت» (اعراف/ 17) وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «و همه آنها را گمراه خواهم كرد». (حجر/ 39) ضمير در كلمه «عليهم» به اهل سبا بر مى گردد و برخى گويند: مرجع آن تمام مردم است بجز كسانى كه از خداوند اطاعت كنند و اشاره به

همين مورد است كه مى فرمايد: إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

[سوره سبإ (34): آيات 21 تا 25] ..... ص : 177

اشاره

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ (21) قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (23) قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25)

__________________________________________________

1- مانند قوم سبا از ميان بروم و زنده نباشم زيرا بعد از تو در چشمان من هيچ منظرى خوشايند نيست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 178

ترجمه: ..... ص : 178

شيطان بر آنها تسلّطى نداشت و هدف از آزادى او در وسوسه هايش اين بود كه مؤمنان به آخرت از آنهايى كه در شكّ هستند، باز شناخته شوند و پروردگار تو بر همه چيز حافظ و نگهبان است. (21)

بگو كسانى را كه غير از خدا گمان مى كرديد مؤثّرند بخوانيد، آنها به اندازه ذرّه اى در آسمانها و زمين مالك نيستند، نه در خلقت آنها شريكند و نه در آفرينش به خدا كمك كرده اند. (22)

هيچ شفاعتى پيش خدا سودى ندارد جز براى كسانى كه اجازه به آنها داده است، تا زمانى كه اضطراب از دلها زايل شود مجرمان گويند:

پروردگارتان چه دستورى داد؟ شفيعان گويند: حقّ را [يعنى اجازه شفاعت درباره مؤمنان داد] و اوست بلند مرتبه و بزرگوار. (23)

بگو چه كسى شما

را از آسمانها و زمين روزى مى دهد؟ بگو خداوند و اين كه ما يا شما كدام يك در هدايت يا در گمراهى آشكار هستيم [بزودى معلوم خواهد شد] (24)

بگو شما از گناهى كه ما كرده ايم سؤال نخواهيد شد، هم چنان كه ما هم در برابر اعمال شما مسئول نيستيم. (25)

تفسير: ..... ص : 178

وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ يعنى براى شيطان بر آنها تسلّط و استيلايى نيست. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 179

تا بتواند آنها را بر گمراهى و ضلالت، مجبور كند. چنان كه خداوند از قول او گفته است: وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي «براى من بر شما تسلّطى نيست جز اين كه من شما را دعوت كردم و شما هم اجابت كرديد». (ابراهيم/ 22) و اين كه امكان به او داده شده است تا بتواند انسان را وسوسه و اغوا كند، براى يك هدف صحيح و حكمت بالغه است و آن اين است كه مؤمن يعنى كسى كه به آخرت ايمان دارد از كسى كه نسبت به آن در شك و ترديد است، مشخّص و معلوم شود. و علّت آن را علم و آگاهى قرار داد كه البتّه مقصود روشن شدن چيزى است كه علم به آن تعلّق مى گيرد. [در حقيقت مقصود تحقّق يافتن علم خداوند در خارج است.]

وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ حَفِيظٌ واژه «حفيظ» به معناى محافظ است و فعيل و مفاعل شبيه يكديگرند (و به يك معنا هستند).

يكى از دو مفعول «زعمتم» ضميرى است كه حذف شده و به موصول بر مى گردد و مفعول دوّمى يا بايد جمله «من دون اللَّه» باشد يا عبارت

«لا يملكون» يا حذف شده باشد. اولى صحيح نيست زيرا اگر بگويى: هم من دون اللَّه، با كلام تام ملايمت و سنخيت ندارد. دومى هم درست نيست، زيرا آنها چنين گمانى درباره معبودان خود ندارند. تنها قسمت سوّم باقى مى ماند كه بايد بگوييم حذف شده و در تقدير چنين بوده است زعمتموهم آلهة من دون اللَّه. پس آلهة كه موصوف بوده است، به سبب اين كه هم معلوم بوده و هم صفت به جاى آن آمده، حذف شده است، بنا بر اين و مفعول فعل «زعمتم» به دو سبب مختلف حذف شده است.

لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ سپس خداوند از خدايان آنها خبر مى دهد كه آنها به اندازه ذرّه اى از خير و شرّ در آسمانها و زمين مالك نيستند و هيچ سهمى و شركتى براى آنها در اين دو، نيست و در آفرينش، اين دو به خداوند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 180

كمكى نكرده اند.

وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ هنگامى كه گويند: شفاعت براى على است دو معنا از آن فهميده مى شود، يكى آن كه على شفاعت كننده است و ديگرى آن كه على شفاعت شده است بنا بر اين در اين گفتار كه خداوند مى فرمايد: وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ دو احتمال است، يكى آن كه شفاعت سودى ندارد بجز براى شفاعت كنندگانى مانند فرشتگان و پيامبران و اولياى اللَّه كه خداوند به آنها اجازه دهد كه شفاعت كنند، ديگر آن كه شفاعت سودى ندارد مگر براى كسى كه خداوند اجازه فرمايد براى او شفاعت كنند. و در هر حال تكذيب گفتار مشركان است كه مى گفتند:

اين بتها شفاعت كنندگان ما پيش خدا هستند.

حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ اين عبارت به مفهومى كه از سياق كلام فهميده مى شود، مربوط و متّصل است. و آن اين است كه در اين موقعيّت، چه آنهايى كه اميد شفيع شدن دارند و چه آنهايى كه اميد دارند كه از آنها شفاعت شود، در انتظار اذن خداوند، در نوعى اضطراب و نگرانى هستند كه آيا اذن مى دهد يا نه؟ و اين كه خداوند اذن نمى دهد مگر بعد از مدتى درنگ و توقف. و گويا خداوند مى فرمايد:

مدتى در انتظار و اضطراب باشيد تا اين كه آن اضطراب از دلهاى شما زايل شود، «1» يعنى به سبب اذن خداوند، فزع و اضطراب از دلهاى شفاعت كنندگان و شفاعت شوندگان آنها برطرف شود. آن هنگام يكديگر را بشارت و مژده مى دهند و برخى از برخى ديگر مى پرسند كه پروردگار شما چه گفت؟ و آنها در جواب گويند:

حقّ را گفت. و آن اذن و اجازه شفاعت است براى كسى كه از او راضى است.

لِمَنْ أَذِنَ لَهُ كلمه: أذن، به صورت معلوم، يعنى أذن اللَّه له و أذن به صورت مجهول نيز خوانده شده است.

__________________________________________________

1- يتربّصون مليّا فزعين حتّى إذا فزّع عن قلوبهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 181

و لفظ «فزّع» فزّع به صورت معلوم هم خوانده شده است و فاعل آن «اللَّه» است.

وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ او خداى بلند مرتبه و بزرگ است، هيچ فردى قادر نيست در آن روز سخن بگويد مگر به اذن او.

قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ سپس خداوند (عزّ اسمه) به پيامبر امر مى فرمايد كه براى اقرار و اعتراف به آنها بگويد: چه كسى به شما روزى مى دهد؟ باز

امر فرمود كه از طرف آنها اقرار كند و جواب دهد: خداوند است كه به شما روزى مى دهد. و اين اشعار و اعلام به اين است كه آنها در دل ايمان دارند و معترفند كه خدا به آنها روزى مى دهد.

ولى چه بسا به خاطر عناد و لجاجت اظهار نمى كنند و به زبان نمى آورند.

وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ و باز خداوند دستور مى دهد كه پس از الزامشان، به آنها بگويد: بى ترديد ما يا شما بر هدايت يا در گمراهى آشكاريم. و مقصود اين است كه يكى از ما دو گروه موحّد و مشرك، بى شك بر يكى از دو امر هدايت يا ضلالت آشكاريم، زيرا ممكن نيست كه هر دو حقّ باشيم يا هر دو باطل، اين گونه بيان و استدلال از راه انصاف است كه هر كس از دوست و دشمن بشنود به مخاطب مى گويد كه طرف تو آدم منصفى بوده است.

اين گونه كلام، پس از گفتار پيش، بيان رسايى است و دلالت دارد كه كدام يك از دو گروه بر هدايتند و كدام در گمراهى و ضلالت. و به همين معنا است گفتار گوينده اى كه به طرف مى گويد: يكى از ما دروغ مى گويد. با اين كه دروغگو پيش او معلوم است و مى داند كه كدام دروغگو است.

و از همين مورد است گفتار حسّان شاعر كه گفته است:

اتهجوه و لست له بكفو فشرّكما لخيركما الفداء «1»

__________________________________________________

1- آيا تو با اين كه همشأن او نيستى او را هجو مى كنى/ پس مردان شر و بد شما فداى مردان نيك شما باد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 182

قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ

عَمَّا تَعْمَلُونَ از گناهان و نافرمانيهايى كه ما انجام دهيم از شما باز خواست نمى شود. هم چنان كه از كارهاى شما از ما بازخواست نخواهد شد. بلكه هر فردى مسئول كار خودش است و تنها براى كارهاى خودش باز خواست و مجازات مى شود نه براى كارهاى ديگران.

[سوره سبإ (34): آيات 26 تا 30] ..... ص : 182

اشاره

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ (26) قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ كَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (27) وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (28) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (29) قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 182

بگو پروردگار ما همه ما را جمع مى كند، سپس در ميان ما به حقّ داورى خواهد فرمود. و او داور و گشاينده مشكلات و داناى اسرار است (26)

بگو كسانى را كه به عنوان شريك به او ملحق ساخته ايد به من نشان دهيد (كه چه قدرتى دارند، هيچ) بلكه خداوند است كه مقتدر و حكيم است. (27)

ما تو را جز براى اين كه عموم مردم را (به رحمت خدا) بشارت دهى و (از عذابش) بترسانى نفرستاديم. ولى بيشتر مردم نمى دانند. (28)

كافران گويند: اگر راست مى گوييد اين وعده رستاخيز كى خواهد بود؟ (29)

بگو وعده گاه شما روزى است كه [بيايد] نه ساعتى از آن تأخير مى كنيد و نه ساعتى پيشى خواهيد گرفت. (30)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 183

تفسير: ..... ص : 183

ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ ميان ما به حق و درستى قضاوت مى كند و كار را فيصله مى دهد.

وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ و او حاكم و قضاوت كننده است كه به حقيقت دانا و آگاه است.

قُلْ أَرُونِيَ ... معناى اين كه مى گويد به من نشان دهيد، در صورتى كه آنها را مشاهده مى كرد و مى شناخت، اين است كه مى خواست خطاى بزرگ مشركان را كه بتها را شريك خدا قرار داده بودند به آنها نشان دهد و از اين گمراهى آشكار آنها را آگاه كند.

كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ حرف «كلّا» براى ردع است و پيامبر با اين كلمه، مذهب مشركان را انكار مى كند. و با بيان اين عبارت «بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» آنها را به غلط و اشتباه آشكارشان آگاه مى سازد. و گويا به آنها مى فرمايد: چيزهايى را كه شما شريك خدا قرار داده ايد، كجا چنين صفاتى دارند؟ زيرا

اين صفتها مخصوص خداى يكتا (عزّ اسمه) است.

إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ مگر با رسالتى كه براى تمام مردم عموميت و به همه آنها احاطه دارد، زيرا در صورت عموميّت است كه مانع مى شود از اين كه حتى يك نفر از آن خارج شود.

و زجّاج گفته است: معنايش اين است كه ما تو را فرستاديم در حالى كه انذار و بشارت تو فراگير تمام مردم است. در اين صورت كلمه «كافّة» حال است براى «كاف» «ارسلناك» و «تاء» آن مانند «تاء» رواية و علّامة براى مبالغه است.

وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ولى بيشتر مردم نمى دانند كه اگر از تو پيروى و اطاعت كنند، چه بهره و فايده اى از ثواب براى آنهاست. و اگر مخالفت كنند چه زيان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 184

و ضررى از عذاب براى آنهاست. يا معنا اين است كه چون از دقّت و نظر در معجزه هاى تو رو مى گردانند رسالت تو را نمى دانند.

قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ ميقات و وعده گاه روزى است كه آنچه وعده داده شديد بر شما نازل مى شود.

و اضافه «ميعاد» به «يوم» اضافه بيانى است مانند اضافه: سحق ثوب، كهنه لباس و: باب ساج، در چوب ساج.

چون مشركان از راه استهزا و انكار سؤال كردند، جواب آنها هم مطابق سؤالشان، با تهديد داده شد كه آنها منتظر روزى هستند كه ناگهان مى آيد و توانايى آن را ندارند كه ساعتى آن را به تأخير يا پيش اندازند.

[سوره سبإ (34): آيات 31 تا 35] ..... ص : 184

اشاره

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ

لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ (31) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ (32) وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (33) وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 185

ترجمه: ..... ص : 185

كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتابهاى ديگرى كه پيش از آن بوده، ايمان نخواهيم آورد. و اگر هنگامى كه آن ستمكاران را در پيشگاه خداوند، باز داشته اند، مشاهده كنى (تعجّب مى كنى) در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مى اندازد، ضعيفان به مستكبران مى گويند: اگر شما نبوديد بى ترديد ما به خدا ايمان مى آورديم. (31)

ولى مستكبران به مستضعفان پاسخ مى دهند: آيا پس از آن كه از طرف خدا راه هدايت به شما نشان داده شد باز هم ما شما را از هدايت بازداشتيم (هرگز چنين نيست) بلكه خود شما مردم تبهكار بوديد (32)

باز مستضعفان به مستكبران گويند: وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز ما را گمراه كرد هنگامى كه به ما دستور مى داديد كه به خدا كافر شويم و شريكهاى براى او قرار دهيم. و چون عذاب الهى را مشاهده كنند، ندامت خود را كتمان كنند و ما غل و زنجير به گردن كافران مى نهيم، آيا جز آنچه انجام دادند به آنها كيفر داده مى شود (33)

و

ما هيچ رسولى را براى انذار در ديارى نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان عيّاش گفتند: ما به رسالت شما كافريم. (34)

و گفتند كه اموال و فرزندان ما از شما بيشتر است و ما هرگز عذاب نخواهيم شد. (35)

تفسير: ..... ص : 185

وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ مقصود كتابهايى است كه پيش از اسلام و قرآن از جانب خداوند فرستاده شده است. (مانند تورات و انجيل) و برخى گويند: منظور روز قيامت است معناى آيه شريفه اين است كه كافران منكر بودند كه قرآن از طرف خداوند است و اين كه واقعا روز آخرت و پاداش و كيفرى وجود دارد.

سپس خداى سبحان از عاقبت كار آنها خبر مى دهد و مى فرمايد:

وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ اى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله يا اى شنونده اگر موقعيت و موقف كافران را در آخرت ببينى در حالى كه ميان خودشان به نزاع و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 186

مجادله پرداخته اند امر شگفت و عجيبى را خواهى ديد. جواب «لو» كه لرأيت أمرا عجيبا باشد حذف شده است.

الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا منظور از ضعيفان، متابعان و پيروان و از مستكبران، رؤسا و پيشوايان كافران هستند.

أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بزرگان كافران انكار مى كنند كه آنها پيروان خود را از هدايت باز داشته اند و ثابت مى كنند كه اين خود پيروان هستند كه با اختيار، خود را از هدايت باز داشته اند. و گويا به آنها مى گويند كه آيا ما شما را مجبور كرديم و ميان شما و اختيارتان مانع و حايل شديم؟ هرگز چنين نيست بلكه اين خود شما بوديد كه گمراهى را بر هدايت و پيروى از شهوات را بر

فرمان عقل و خرد ترجيح داديد.

بنا بر اين خود شما مجرم و كافريد «بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ».

بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ كلمه «بعد» به حرف «إذ» با اين كه هميشه ظرف است به سبب توسعه و گسترش در ظرف، اضافه شده است و بدين سبب ظرف زمان مى تواند هم مضاف باشد و هم مضاف اليه، هم چنان «إذ» به جمله «جاءكم» اضافه شده است.

بنا بر اين در ظرف زمان توسعه و گشايشى است كه در غير ظرف زمان نيست پس هم زمان به «إذ» اضافه شده است و هم خود به جمله اضافه مى شود مانند اين موارد:

حينئذ و يومئذ و جئتك بعد إذ جاء زيد يا إن الحجاج امير و حين خرج زيد بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ سپس پيروان به پيشوايان با بيان اين عبارت، حمله مى كنند و گفتار آنها را با اين گفته، انكار مى كنند. و گويا مى گويند: گناه و جرم از طرف ما نيست بلكه به سبب مكر شما در شب و روز، به ما بود. و شما ما را به كفر و شريك گرفتن، وادار كرديد. و عبارت در تقدير «مكركم فى اللّيل و النهار» بوده است. و به خاطر توسعه در ظرف، به جاى مفعول به فرض شده و كلمه «مكر» به آن اضافه شده است. يا معنا اين است كه شب و روز مكر كننده اند. كه در اين صورت اسناد مكر به شب و روز، مجازى است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 187

وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ ضمير در كلمه «أسرّوا» ضمير جنس است كه شامل هر دو نوع مستكبر و مستضعف كافران مى شود و مرجع آن «الظّالمون» در اين آيه است كه خداوند مى فرمايد:

إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ بنا بر اين پيشوايان هم براى گمراهى خودشان و هم براى گمراه كردن پيروان خود، پشيمان شدند و پيروان آنها براى گمراهى خودشان. و معنا اين است كه ندامت و پشيمانى خود را از يكديگر پنهان مى دارند. و برخى از مفسّران گويند كه اظهار مى كنند. مبناى اين قول اين است كه اين كلمه از لغتهاى اضداد است كه هم معناى پنهانى مى دهد و هم به معناى اظهار و آشكار آمده و در شعر امرء القيس به هر دو معنا تفسير شده است:

تجاوزت احراسا اليها و معشرا علىّ حراصا لو يسرّون مقتلى «1»

فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا اين عبارت در تقدير فى اعناقهم بوده است، لكن خداوند به نيّت و قصد سرزنش و مذمّت آنها به جاى ضمير اسم ظاهر فرموده است.

[سوره سبإ (34): آيات 36 تا 42] ..... ص : 187

اشاره

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (39) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ (40)

قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ (42)

__________________________________________________

1- هنگام رفتن به خانه محبوبه ام گروهى

بر كشتن من حريص بودند اگر مى توانستند قتل مرا پنهان كنند يا اگر مى توانستند قتل مرا آشكار كنند تا عبرت ديگران باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 188

ترجمه: ..... ص : 188

بگو پروردگار من روزى هر كس را بخواهد توسعه مى دهد يا تنگ مى كند، ولى اكثر مردم نمى دانند. (36)

اموال و فرزندان شما هرگز شما را پيش ما مقرّب نمى سازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها، در برابر كارهاى نيكى كه انجام داده اند، پاداش مضاعف و افزون است. و آنها در غرفه هاى بهشتى در نهايت امنيّت خواهند بود. (37)

و آنهايى كه براى انكار و نابودى آيه هاى ما تلاش مى كنند و مى پندارند از قدرت ما فرار خواهند كرد براى عذاب الهى احضار خواهند شد. (38)

بگو پروردگار من روزى هر كس از بندگانش را كه بخواهد توسعه مى دهد يا محدود مى كند و هر چه را در راه او انفاق كنيد جاى آن را پر مى كند و او بهترين روزى دهنده است. (39)

روزى كه خداوند همه مردم را محشور مى كند، آن گاه به فرشتگان مى گويد: آيا اينها شما را پرستش مى كردند؟ (40)

آنها گويند تو از اين نسبتهاى ناروا منزّهى، تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها، اينان جنّ و شياطين را مى پرستيدند و اكثرشان به آنها ايمان داشتند. (41)

امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست و به ستمكاران مى گوييم: عذاب آتشى را كه انكار مى كرديد بچشيد. (42)

تفسير: ..... ص : 188

وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى مالها و فرزندانى كه به شما

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 189

عطا كرديم و ارزانى داشتيم هيچ يك از آنها وسيله تقرّب و نزديكى شما نزد ما نيست. تا با داشتن آنها خود را مقرّب بدانيد.

واژه «زلفى» به معناى: قربى، و قربة، است و به معناى منزلت و جايگاه نيز

آمده است و در اين جا اسم مصدرى است كه در محلّ نصب مى باشد و مانند كلمه «نباتا» در اين آيه است كه خداوند مى فرمايد: وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً «خداوند شما را از زمين مانند گياهى رويانيد» (نوح/ 17).

إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً اين استثنا از ضمير «كم» در كلمه «تقرّبكم» است. و مقصود اين است كه ثروت و مال باعث تقرّب كسى نمى شود مگر فرد مؤمنى كه آن را در راه خدا انفاق كند. و همچنين فرزندان نيز كسى را مقرّب نمى كنند مگر فردى را كه آنها را به راه صلاح تربيت كند و به آنها علم دين بياموزد.

فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بنا بر اين براى اين گونه افراد پاداشى دو چندان و افزون است تا جايى كه خداوند در برابر يك عمل نيك (حسنه) ده برابر و حتى هفتصد برابر و بيشتر به آنها پاداش مى دهد.

عبارت «جزاء الضّعف» از باب اضافه مصدر به مفعولش است. و اصل آن:

فأولئك لهم أن يجازوا الضّعف ثمّ جزاء الضّعف ثمّ جزاء الضّعف، بوده است. و برخى عبارت را چنين خوانده اند. جزاء الضّعف علىّ فأولئك لهم الضّعف جزاء.

وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ كلمه «غرفات» هم به صورت جمع و هم به صورت مفرد (غرفة) خوانده شده و به معناى بالا خانه است. (طبقه بالاى هر ساختمان).

«آمنون» آنها از دگرگونيها و بلاها و مرگ و اندوه در امان هستند.

وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ و كسانى كه در ابطال و انكار آيات ما تلاش مى كنند و پيامبران ما را عاجز و ناتوان مى دانند و مى خواهند از ما پيشى بگيرند و مانع ديگران

از كارهاى خير مى شوند، حاصل كار آنان آتش و عذاب است كه در آن احضار مى شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 190

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ تكرار اين آيه به اين سبب است كه آيه اولى درباره كافران و خطاب به آنها بوده است و آيه دومى براى پند و اندرز مؤمنان است. و گويا خداوند مى فرمايد: بى نيازى و ثروت كافران به خاطر كرامت و خوبى آنها نيست، ولى ثروت مؤمنان، در صورتى كه در راه خدا انفاق كنند، ممكن است باعث سعادت و خوشبختى آنان شود، دليل بر اين معنا اين آيه است كه خدا مى فرمايد:

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ آنچه را كه شما انفاق كنيد خدا عوضش را مى دهد و جاى آن را براى شما پر مى كند، يا در اين دنيا به وسيله زياد كردن نعمتها و يا در آخرت به ثوابى كه پيش از آنها ذخيره مى شود.

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ غرض سؤال از فرشتگان اين است كه ضمن گفتگو و سؤال و جواب، فرشتگان حقيقت را بگويند و بدين وسيله كافران بيشتر و شديدتر ملامت و سرزنش مى شوند و اين گونه بيان براى شنونده هم لطفى دارد و هم زجرى براى اين كه عليه او گفته مى شود. و مانند اين مورد است اين آيه كه خداوند به حضرت عيسى مى فرمايد: يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ «خداوند به عيسى بن مريم مى گويد:

آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خدا و معبود، غير از خداى جهان،

اختيار كنيد؟» (مائده/ 116).

قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ واژه «ولىّ» در اين جا به معناى موالات است و موالات از باب مفاعله و از ماده «ولى» مشتقّ است و به معناى قرب و نزديك بودن است. چنان كه معادات از باب مفاعله از مادّه عدواء و به معناى بعد و دورى است.

و لفظ «ولىّ» هم به نزديك شونده (موالى اسم فاعل) و هم به نزديك شده (موالى اسم مفعول) هر دو گفته مى شود. و مقصود اين است كه فرشتگان مى گويند آن كسى را كه دوست داريم و به او نزديك مى شويم تو هستى نه آنها، زيرا هيچ گونه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 191

قربى ميان ما و مشركان وجود ندارد. بنا بر اين با اثبات قرب به خدا و دشمنى نسبت به كافران، برائت و بيزارى خود را از عبادت آنها و رضايت به اين كار ثابت كردند.

[سوره سبإ (34): آيات 43 تا 48] ..... ص : 191

اشاره

وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْكٌ مُفْتَرىً وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (43) وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ (44) وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (45) قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (47)

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ

بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (48)

ترجمه: ..... ص : 191

و هنگامى كه از آيات روشنگر ما براى كافران تلاوت شد، گفتند: اين شخص- كه دعوى پيامبرى مى كند- چيزى نيست جز آن كه مى خواهد شما را از دين پدرانتان برگرداند. و نيز گفتند اين قرآن هم جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته چيز ديگرى نيست. و كافران هنگامى كه آيات حقّ به هدايتشان آمد گفتند: اين فقط يك سحر آشكار است. (43)

ما، پيش از اين، كتابهايى به آنها نداديم كه بخوانند و تو را تكذيب كنند. و نيز رسولانى كه به قول آنها بر ردّ تو دليل بياورند نفرستاديم. (44)

كافران پيش از اينها نيز پيامبران را تكذيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 192

كردند در حالى كه اينها به يك دهم از ثروت و قدرت آنها نرسيده اند، آنها رسولان مرا تكذيب كردند و ببين كيفر و مجازات من به آنها چگونه بود؟! (45)

بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز مى دهم و آن اين كه دو نفر دو نفر، يا يك نفر يك نفر در امر دينتان براى خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را نسبت به من به كار بنديد تا دريابيد كه اين دوست و همنشين شما هيچ جنون ندارد، او فقط بيم دهنده شما از عذاب سخت و شديدى است كه در پيش داريد. (46)

بگو هر مزد و پاداشى كه از شما خواسته ام براى خود شما است، مزد من تنها بر خداوند است و او بر هر چيز دانا و گواه است. (47)

بگو پروردگار من حقّ را به سبب وحى بر پيامبران القا مى كند، زيرا او به رازهاى غيب آگاه است. (48)

تفسير: ..... ص : 192

اسم اشاره اول «ما هذا إِلَّا رَجُلٌ» اشاره به پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله است و دومى «ما هذا إِلَّا إِفْكٌ» اشاره به قرآن و سومى «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» اشاره به حقّ است. و منظور از:

حقّ أمر نبوّت و ماهيّت دين اسلام است.

تكرار فعل «قالوا» و قول خداوند كه مى فرمايد: وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا كه تصريح به كفر است و همچنين در اين عبارت كه مى فرمايد: لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و مفهوم دو «لام» كه اشاره دارد هم به گويندگان و هم به گفته آنها درباره حقّ. و مفهوم «لمّا» كه دلالت دارد بر اقدام به كفر و انكار حقّ، بالبداهه و بدون تأمّل، همّه اينها دليل روشنى است بر انكار عظيم و خشم شديد خداوند از امر كافران. و گويا خداوند مى فرمايد اينان كافرانى سركش و متمرّدند كه نسبت به خدا تجرّى و جسارت مى كنند و درباره حقّ و حقيقت به اين روشنى، بدون تدبّر و اختبار، مكابره و آن را انكار مى كنند.

إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ كافران گفتند: اين حق و رسالت و دين اسلام چيزى نيست

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 193

مگر سحرى آشكار.

وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها ما براى آنها كتابهايى نفرستاديم كه در آنها برهان و دليلى بر حقانيت و صحّت شرك، باشد.

وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ و ما پيش از تو براى آنها پيامبرانى نفرستاديم كه اگر آنها مشرك نباشند آنها را از عذاب و عقاب بيم دهند و بترسانند. هم چنان كه خداوند مى فرمايد: أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِما كانُوا بِهِ يُشْرِكُونَ «آيا ما براى اين مردم رسول و كتاب و حجّتى فرستاديم كه درباره شرك و صحّت آن با آنها سخن

گويد؟» (روم/ 35) يا مقصود اين است كه براى آنها دوره اى نبود كه كتاب و رسولى برايشان فرستاده شود، زيرا آنها مردمانى «امّى» بودند و در دوران جاهليّت زندگى مى كردند و هيچ مليّت و تمدّنى نداشتند. چنان كه خداوند مى فرمايد: أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ «آيا براى آنها از پيش كتابى فرستاديم كه در اين عقيده باطل به آن استدلال كنند»؟ (زخرف/ 21).

وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ سپس خداوند به خاطر تكذيبشان آنها را تهديد كرده و فرموده است: كافرانى كه پيش از اينها بودند، پيامبران خود را تكذيب و انكار مى كردند، هم چنان كه اينها تكذيب و انكار مى كنند.

وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ در حالى كه اينان به يك دهم از آنچه ما به آنها داده بوديم، از طول عمر و ثروت زياد و قدرت و نيروى بدنى، نرسيده اند.

فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ و هنگامى كه پيامبران ما را انكار كردند، عذاب و عقوبت ما آنها را فراگرفت و آن موقعيّت خوبى را كه داشتند به بيچارگى و بدبختى و استيصال تغيير داد و هيچ يك از قدرت و ثروت كه آنها پشتيبان خود مى پنداشتند نتوانست به آنها كمك كند و آنها را از عذاب نگهدارد، بنا بر اين چرا اينان فكر نمى كنند و نمى ترسند كه به عذابى همانند عذاب آنها گرفتار شوند؟

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ بگو من شما را به يك خصلت و يك كار مخصوصى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 194

سفارش مى كنم. سپس خداوند كلمه «واحدة» را با عبارت بعدى تفسير و بيان مى كند و مى فرمايد: أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى و بنا بر اين جمله عطف

بيان براى «واحدة» است.

مقصود از «قيام» يا به پا خاستن و متفرّق شدن از مجلس پيامبر است و يا مقصود آمادگى و اقدام با همّت و كوشش براى انجام كارى است، نه ايستادن روى دو پا. و معناى آيه شريفه اين است كه من شما را به يك امرى سفارش مى كنم كه اگر آن را به جاى آريد به حقّ مى رسيد. و آن قيام دو نفر دو نفر يا يكى يكى با نيّت خالص براى خداوند است. آن گاه در امر محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و آنچه را كه آورده است و آنچه را كه مى گويد، از روى انصاف و عدالت بدون عناد و مكابره، بينديشيد و تدبّر كنيد.

ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ مقصود از اين عبارت اين است كه چنين امر مهم و عظيمى را كه اصلاح دنيا و آخرت به آن بستگى دارد هيچ كس در آن اقدام نمى كند به جز دو نفر: يكى ديوانه اى كه از هيچ چيز باك نداشته باشد و در صورتى كه از آوردن دليل و حجّت بر دعواى خود ناتوان باشد از رسوايى آن شرمنده نشود. و ديگر شخص عاقل و كاملى كه به پيامبرى برگزيده مى شود و از جانب خدا به آيات و حجّتها و معجزه ها تأييد و تقويت مى گردد، و شما مى دانيد كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نه تنها هيچ جنونى ندارد، بلكه مى دانيد كه عاقلترين و راستگوترين مردم و جامعترين آنها در صفتهاى نيك است.

حرف «ما» در عبارت «ما بِصاحِبِكُمْ» نافيه است و به خاطر اين كه خداوند مى خواهد راه دقّت نظر در امر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را نشان

دهد، كلام استينافى است. و رواست كه عبارت در تقدير چنين باشد، ثم تتفكروا فتعلموا ما بصاحبكم من جنة. و رواست كه «ما» حرف استفهام باشد به اين معنا كه چه چيزى از جنون در او يافت مى شود؟ و آيا شما از زمان كودكى تا زمان بعثتش نشانه اى در او ديديد كه با مقام نبوّتش منافات داشته باشد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 195

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ او نيست مگر بيم دهنده شما از عذاب سختى كه روز قيامت در پيش داريد.

قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ هر چه را كه به عنوان پاداش از شما درخواست كردم، براى خود شما است. در اين عبارت دو احتمال است:

يكى آن كه اصولا مسأله مزد و پاداش را نفى كند و بگويد اصلا چنين چيزى نيست. چنان كه تو هنگامى كه مطمئنّى دوستت چيزى به تو نداده است، به او مى گويى هر چه به من داده اى مال خودت باشد. و مقصود پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين است كه من براى تبليغ رسالت از مال دنيا چيزى از شما نخواسته ام تا مرا به آن متّهم كنيد.

ديگرى آن كه منظور از پاداش همان أجر و مزدى است كه خداوند فرموده است:

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا «بگو من از شما مزد رسالت نمى خواهم جز آن كه هر كس بخواهد راه خداى خود را برگزيند».

- (فرقان/ 57). همچنين مى فرمايد: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى :

«بگو من از شما مزد رسالت نمى خواهم جز مودّت و دوست داشتن نزديكانم».

(شورى/ 23) زيرا انتخاب راه خدا

چيزى است كه فايده و بهره آن نصيب خود آنها مى شود و همچنين دوستى اهل بيت ثوابش براى خود آنها ذخيره مى شود نه براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله.

إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ پاداش و ثواب عمل من تنها بر خداست بنا بر اين او ثواب تبليغ رسالت مرا خواهد داد.

قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ واژه «قذف» به معناى رها كردن و انداختن است و به طور استعاره به معناى إلقا كردن و وحى نيز مى آيد و مقصود در اين جا يا اين است كه خداوند حقّ را به پيامبران خود وحى و القا مى كند. و يا اين است كه خداوند حقّ را بر باطل مى افكند و آن را نابود مى سازد. [و به مفهوم: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، مى باشد].

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 196

عَلَّامُ الْغُيُوبِ كلمه «علّام» مرفوع است بنا بر اين كه بر محلّ إنّ و اسم آن حمل شود كه آن خبر براى مبتداى محذوف است.

[سوره سبإ (34): آيات 49 تا 54] ..... ص : 196

اشاره

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50) وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ (51) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (52) وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (53)

وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ (54)

ترجمه: ..... ص : 196

بگو حق آمد و باطل نماند و ياراى بازگشتنش نيست (49)

بگو اگر من گمراه شوم زيانش بر من است و اگر هدايت يابم به وسيله وحى پروردگار من است، او شنوا و به دلها نزديك است (50)

اگر سختى حال تبهكاران را ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود و نمى توانند بگريزند و از مكان نزديكى دستگير مى شوند (51)

كافران در آن حال مى گويند: ما به پيامبر ايمان آورديم ولى چگونه مى توانند به اين آسانى و با اين همه دورى از مقام ايمان، به آن دست يابند؟ (52)

آنها پيش از اين كه آزاد و مختار بودند به او كافر شدند و به گمان خويش به او تهمت مى زدند. (53)

سرانجام ميان آنها و آنچه مورد علاقه شان بود جدايى افكنده شد، همان گونه كه به امثال آنها، از امّتهاى گذشته، از پيش چنين عمل شد، زيرا آنها هم مانند اينها در شكّ و ترديد بودند. (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 197

تفسير: ..... ص : 197

قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ هر چيز زنده اى مى تواند كارى را از ابتدا شروع و يا كار قبلى را اعاده و تكرار كند، اما اگر هلاك و نابود شد، ديگر ابداء يا اعاده اى براى او ممكن نيست. و خداوند عبارت: وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ، را كنايه و مثل براى هلاكت و نابودى باطل، قرار داده است. و به اين معناست شعر عبيد كه گفته است:

اقفر من اهله عبيد فاليوم لا يبدى و لا يعيد «1»

معنا اين است كه حق آمد و باطل نابود شد جاء الحقّ و هلك الباطل.

ابن مسعود روايت كرده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هنگامى

كه 360 بت در اطراف خانه كعبه بود وارد مكّه شد و با چوبى كه در دست داشت آنها را مى زد و مى فرمود: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً. جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ.

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِي بگو اگر من آن گونه كه شما گمان مى كنيد از راه حق گمراه شده ام از طرف خودم بوده است و وبال و عذاب آن تنها بر من است نه بر ديگرى، زيرا خود من آن را اختيار كرده ام.

وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي و اگر به حقّ هدايت شدم از تفضّل پروردگار من است، زيرا او راه حق را به من وحى كرده است و بدين سبب من از او منّت دارم.

وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا در آيه شريفه جواب «وَ لَوْ تَرى » حذف شده است و آن عبارت لرأيت أمرا عظيما بوده است.

حرف «لو» و «إذ» و فعلهايى مانند «فزعوا» و «أخذوا» و «حيل بينهم» همه براى ماضى و زمان گذشته است، ولى در اين جا مقصود زمان آينده و استقبال است، زيرا

__________________________________________________

1- عبيد از ميان خانواده اش نابود شد و ديگر نمى تواند شعرى را شروع و يا اشعار قبلى را تكرار كند. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 198

چون خداوند فاعل آنهاست، انجام و تحقّق آنها به اندازه اى مسلّم است كه گويا واقع شده است.

زمان فزع و بى تابى، روزى است كه براى حساب در قيامت بر انگيخته مى شوند (روز بعث و نشور).

فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ معناى «فلا فوت» اين است كه هيچ فردى از نظر خدا دور نمى ماند و فوت نمى شود. و مقصود از

«مكان قريب» همان قبرهاى آنهاست.

برخى از مفسّران گويند: زمان فزع، زمان مرگ است و آن هنگامى است كه ملائكه عذاب را براى قبض روح مى بينند. و برخى گويند: روز بدر است، آن هنگام كه گردن آنها را مى زدند و نمى توانستند فرار كنند و بعضى ديگر گويند: مقصود سپاه سفيانى است كه در بيابان بيدا، زمين پاهاى آنها را مى گيرد و به زمين فرو مى روند.

فعل «أخذوا» يا به فعل «فزعوا» عطف شده است و در تقدير چنين بوده است:

فزعوا و أخذوا فلا فوت لهم يا بر عبارت «لا فوت» عطف است كه تقدير آن اين بوده است: اذ فزعوا فلم يفوتوا و أخذوا.

وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ در چنين وقتى، زمان مرگ، يا زمان بعث، مى گويند: ما به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورديم، زيرا در آيات پيش ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ نام پيامبر گفته شده است.

وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ واژه «تناوش» به معناى نايل شدن و دريافتن چيزى است به آسانى و سهولت. و اين مثل بيانگر اين است كه آنها چيز غير ممكنى را مى خواستند و آن بهره مند شدن از ايمان، در زمان مرگ بود همان گونه كه مؤمنان در دنيا از آن بهره مند شدند. خداوند حال اينها را به حال كسى مثال زده است كه بخواهد چيزى را كه ديگران از راه نزديك و به موقع به دست آورده اند، از راه دور و بى موقع به آسانى و سهولت به دست آورد [و اين هم كه ممكن نيست.]

كلمه «تناوش» را به صورت تناوءش نيز خوانده اند زيرا واو ضمّه دار بدل به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 199

همزه شده است چنان

كه در كلمه «أدور» واو قلب به همزه و «أدور» شده است.

و برخى گويند «تناوش» از ماده «ناش» است كه به معناى خواستن است. چنان كه رؤبة گفته است: اليك نأش القدر المنئوش خواستن به اندازه از جانب توست. و نؤوش و نئيش حركتى است كه با تأخير و كندى همراه باشد. نهشل گفته است:

تمنّى نئيشا أن يكون اطاعنى و قد حدثت بعد الأمور امور «1»

شاهد مثال در كلمه نئيشا است كه در شعر به معناى آخر و عاقبت آمده است و بنا بر ظرف بودن منصوب است.

وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ عبارت «يقذفون» بر «كفروا» عطف است چون هر دو حكايت حال زمان گذشته است، يعنى كافران نسبت به محمّد صلّى اللَّه عليه و آله گمان كذب و دروغ داشتند و چيزهايى از سحر و شعر و دروغ و جنون، به او نسبت مى دادند كه از مقام او خيلى دور بود. و گويا آنها از مكان دورى اين نسبت ها را به او مى دادند. از اين جهت كه ساحر و شاعر و دروغگو و ديوانه بودن، از شخصيّت و مقام او، بسيار دور بود. و دورترين چيز از او اين بود كه از خوى او دروغ گفتن و ارائه باطل باشد.

وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ ميان آنها و خواسته ها و آرزوهايشان جدايى و فاصله افكنده شد هم چنان كه نسبت به كسانى از امّتهاى گذشته كه در كفر و عقيده دينى همانند اينها بودند چنين كارى انجام شد.

إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ آنان همواره در شك و ترديد بودند چنان كه گفته اند:

عجب عجيب. بسيار شگفت آور.

__________________________________________________

1- آرزو دارم

كه عاقبت از من پيروى كنى هر چند امورى پس از امورى روى خواهد داد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 200

سوره ملائكه يا (فاطر) ..... ص : 200

اشاره

اين سوره مباركه مكّى است، جز دو آيه آن (29 و 32) و داراى 45 آيه است.

لهم عذاب شديد، و أن تزولا و تبديلا، سه آيه بصرى است. «جديد» و «البصير» و «النّور» غير بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 200

در روايت أبىّ بن كعب است: هر كس سوره ملائكه را بخواند، هشت «1» دراز درهاى بهشت روز قيامت او را دعوت كنند كه از هر كدام در كه خواهى وارد شو. «2»

[سوره فاطر (35): آيات 1 تا 5] ..... ص : 200

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (1) ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها وَ ما يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (2) يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (3) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (4)

يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5)

__________________________________________________

1- در بعضى از روايتها «ثلاثة ابواب» سه درآمده است.

2-

من قرأ سورة الملائكة دعته يوم القيمة ثمانية ابواب من ابواب الجنّة أن ادخل من أىّ الأبواب شئت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 201

ترجمه: ..... ص : 201

ستايش مخصوص آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند، او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، و بر هر چيزى تواناست. (1)

خداوند هر رحمتى را كه به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد و هر چه را كه نگهدارد و نفرستد غير از او كسى نمى تواند بفرستد و اوست با اقتدار و حكيم (2)

اى مردم به ياد آوريد نعمتهاى خدا را كه به شما عطا فرمود، آيا جز خدا آفريننده اى هست كه از آسمان و زمين به شما روزى دهد؟ هرگز جز خداى يكتا خدايى نيست، پس چگونه به طرف باطل روى مى آوريد (3)

اگر تو را تكذيب كردند [اندوهگين مباش ] پيامبران

پيش از تو را نيز تكذيب كردند و بازگشت امرها به سوى خداست. (4)

اى مردم وعده خداوند حقّ است، پس مبادا زندگى دنيا شما را مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به بخشش و كرم خدا مغرور كند. (5)

تفسير: ..... ص : 201

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در اين عبارت اگر اضافه را اضافه لفظى بدانيم، به اين معنا كه در واقع دو چيز باشند، كلمه «فاطر» براى «اللَّه» بدل است و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 202

اضافه را اضافه معنوى بدانيم صفت آن است.

أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ كلمه هاى «مثنى» و «ثلاث» و «رباع» صفتند براى «اجنحة» و اين سه كلمه از: اثنين اثنين، و: ثلاثه ثلاثه، و: اربعه اربعه، عدول كرده اند. و معناى عدول اين است كه از: مثنى، معناى: اثنين اثنين، را اراده كنى. و اصل در كلمه اين است كه تنها معناى خود كلمه را از آن اراده كنى نه معناى كلمه ديگر را. و عدول (عدل) اين است كه كلمه اى را تلفّظ كنى ولى مقصود تو كلمه ديگرى باشد. و معنا اين است كه خداوند فرشتگان را به گونه هاى مختلف آفريده به طورى كه براى بعضى دو بال و براى برخى سه بال و براى پاره اى چهار بال قرار داده است.

يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ و در آفرينش بالها و چيزهاى ديگر آنچه را كه مشيت و حكمتش اقتضا كند مى افزايد. و آيه در اين مورد مطلق است و شامل هر گونه زيادى، از طول قامت و اعتدال صورت و نيروى بدنى و خرد نيكو و جز آن، مى شود. و برخى از مفسّران گويند: مقصود از

زيادى خلقت، صورت زيبا و صداى خوش و موى زيبا است.

ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ ... هر چه را از رحمت كه نعمت روزى و باران و صحّت و سلامتى و جز آن از اقسام نعمتهاست خداوند براى انسان بفرستد، هيچ فردى نمى تواند جلو آن را بگيرد. و هر چه را كه خداوند نفرستد، هيچ فردى نمى تواند بفرستد.

و «فتح» [كه يفتح از آن آمده است ] كنايه از ارسال و فرستادن است به دليل اين كه به جاى: فلا فاتح له، فرموده: «فَلا مُرْسِلَ لَهُ» و براى اين كه رحمت بيانگر تمام نعمتها و رحمتها باشد نكره آمده و گويا خداوند فرموده است: از هر رحمتى كه باشد چه آسمانى و چه زمينى.

و علّت اين كه در مرحله اول ضمير مؤنث: لها، و در مرتبه دوم ضمير مذكّر: له،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 203

گفته شده اين است كه در هر دو حال ضمير هم به لفظ برگردد و هم به معنا همچنين براى اين است كه در مرتبه اول كلمه رحمت تفسير شده و ضمير هم مطابق آنچه تفسير شده آمده است. ولى در مرتبه دوم تفسيرى نشده، بنا بر اين ضمير مطابق اصل، مذكّر آمده است. و نيز در مرحله دوم محتمل است كه امساك مطلق باشد و شامل غضب و رحمت هر دو بشود.

و اين كه اولى (فرستادن) تفسير شده و دومى (نفرستادن) تفسير نشده است دليل بر اين است كه رحمت خدا بر غضبش سبقت و پيشى دارد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ با دل و زبان به ياد نعمتهاى خداوند باشيد.

و نسبت به آنها كفران نكنيد. و با اعتراف به

اين كه از طرف خداوند است و با اطاعت از خداوند، شكر آنها را به جا آوريد.

هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ كلمه «غير» بنا بر اين كه صفت لفظ يا صفت محلّ «خالق» باشد، هم به رفع وهم به جرّ خوانده شده است.

يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ در عبارت «يرزقكم» سه احتمال گفته شده است:

1- بنا بر اين كه آن را صفت «خالق» بدانيم ممكن است كه در محلّ جرّ باشد.

2- بنا بر اين كه بگوييم «خالق» در محلّ رفع است به تقدير «يرزقكم» ممكن است كه محلّى نداشته باشد. و اين فعل ظاهرى، فعل تقديرى را تفسير مى كند.

3- ممكن است بگوييم كلام، پس از عبارت «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ» كلام استينافى است، در اين صورت دلالت دارد بر اين كه لفظ «خالق» به غير از خداى عزّ و جلّ به چيز ديگرى گفته نمى شود، ولى در دو صورت جلوتر كه صفت و تفسيرى است دليلى نيست كه «خالق» مختصّ خداوند باشد زيرا در اين دو صورت «اللَّه» به روزى دادن از آسمان و زمين مقيّد گرديده و از اطلاق خارج شده است.

مقصود از روزى از آسمان، باران و از زمين، گياهان است.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اين عبارت جمله اى است جدا و مستقلّ و هيچ محلّى ندارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 204

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ چرا و به چه سبب از توحيد به جانب شرك و از حق به سوى باطل برگشتيد؟ بعضى گويند: مقصود اين است كه چگونه از اين دلايل واضح و روشنى كه براى شما بر توحيد اقامه شده است اعراض مى كنيد و برمى گرديد.

وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ اين

عبارت در اصل و تقدير چنين بوده است: و إن يكذّبوك فتأسّ بتكذيب الرّسل من قبلك اگر تو را تكذيب كردند صبور باش كه پيامبران پيش از تو را هم تكذيب كردند. بنا بر اين عبارت فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ به جاى: فتأسّ، آمده است، زيرا با گفتن سبب از گفتن مسبّب بى نياز مى شويم، يعنى با ذكر فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ ... از بيان: فتأسّ، بى نياز مى شويم.

كلمه رسل، به صورت نكره آمده است، چون در تقدير و معنا اين بوده است كه پيامبرانى كه شماره آنها بسيار بود و داراى معجزه ها و دليلها بودند. مورد تكذيب قرار گرفتند.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ بدون ترديد وعده خداوند كه زنده شدن در روز قيامت و بهشت و جهنّم و پاداش و كيفر اعمال است، حقّ و درست است.

فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا بنا بر اين زندگى دنيا شما را گول نزند و به لذّتهاى آن مغرور نشويد. زيرا آنها در اندك مدّتى نابود و تباه مى شوند.

وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ مقصود از كلمه «غرور» يا شيطان است و يا دنيا و زينتهاى آن [منظور اين است كه شيطان، يا دنيا، شما را نسبت به عفو و بخشش خداوند مغرور نكند.]

[سوره فاطر (35): آيات 6 تا 10] ..... ص : 204

اشاره

إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ (6) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ (7) أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ (8) وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ

مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ (9) مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 205

ترجمه: ..... ص : 205

شيطان سخت دشمن شماست، شما هم او را دشمن خود بدانيد و فريبش را نخوريد او حزبش را براى اين دعوت مى كند كه همه را اهل آتش سوزان جهنّم گرداند. (6)

آنان كه راه كفر پيش گرفتند بهره آنها عذاب شديد است. و آنان كه ايمان آوردند و كار نيك انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است. (7)

آيا كسى كه كردار زشتش به چشم او آراسته مى آيد و آن را خوب و زيبا مى بيند مانند فرد حقيقت بين است؟ خداوند هر كس را بخواهد گمراه سازد و هر كس را بخواهد هدايت فرمايد، بنا بر اين جان خود را به خاطر تأسّف و حسرت زياد بر آنها از دست مده (به هلاكت نينداز) كه خدا به آنچه انجام مى دهند كاملا آگاه است. (8)

خدا است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند. ما اين ابرها را به سوى شهر و ديار مرده اى مى رانيم و به وسيله باران آن ابر، زمين را پس از مردنش زنده مى كنيم. زنده كردن مردگان در روز قيامت هم همين گونه است. (9)

هر كس خواهان عزّت است بداند كه تمام عزّت براى خداست (بايد از خدا بخواهد) سخنان پاك (كلمه توحيد) به سوى او بالا مى رود و عمل نيك، آن را بالا مى برد و براى آنان كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 206

مكر و تزوير

مى كنند و نقشه هاى سوء مى كشند عذاب شديدى است و مكرشان به كلّى نابود خواهد شد. (10)

تفسير: ..... ص : 206

أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ چون خداوند از دو گروه كافران و مؤمنان ياد فرمود به پيغمبرش صلّى اللَّه عليه و آله گفت: آيا از اين دو گروه كسى كه زشتى كردارش در نظرش نيك و آراسته آيد مانند كسى است كه چنين نيست؟ و گويا كه پيامبر در جواب مى گويد: نه چنين نيست. سپس خداوند فرمود: فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ.

معناى آراسته ديدن عمل زشت و گمراهى يكى است. و آن اين است كه گناهكار به گونه اى است كه شايستگى لطف و مرحمت را از طرف خداوند ندارد. بنا بر اين در خور اين است كه خداوند او را به خودش واگذارد تا هر چه مى خواهد بكند. و در اين هنگام است كه در گمراهى و ضلالت چنان غرق مى شود كه زشت را زيبا و زيبا را زشت مى بيند.

هنگامى كه خداوند گمراهان را خوار كرده و از يارى به آنها خوددارى مى فرمايد جا دارد كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم به آنها اهميّتى ندهد و تأسّف و حسرت آنها را نخورد.

از زجّاج نقل شده كه اين عبارت در تقدير چنين بوده است: أ فمن زيّن له سوء عمله ذهبت نفسك عليهم حسرة، و چون عبارت «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ» بر جواب دلالت دارد، اصل جواب (ذهبت نفسك) حذف شده است. و يا اين گونه بوده است: أ فمن زيّن له سوء عمله كمن هده اللَّه، پس جواب حذف شده است زيرا عبارت فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ

بر آن دلالت دارد.

كلمه «حسرات» مفعول له است. يعنى به خاطر حسرتها خودت را هلاك نكن.

كلمه «عليهم» صله براى فعل «تذهب» است مانند اين كه بگويى: هلك عليه حبّا، و رواست كه حال باشد و گويى كه نفس به سبب زيادى حسرتها به تمامى حسرت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 207

شده است.

فَتُثِيرُ سَحاباً بادهايى كه ابرها را به حركت مى آورد. فعل اين عبارت، بر خلاف ما قبل و ما بعدش، به صورت فعل مضارع آمده است تا آن كيفيّتى را كه از جا به جايى ابرها ايجاد مى شود بيان كند. و اين صورت بديع را كه دلالت بر قدرت كامله خدا دارد (پيش روى مردم) حاضر كند.

همچنين راندن ابرها به طرف سرزمينهاى مرده و زنده كردن آنها با باران پس از مردنشان، چون دلالت بر قدرت خداوند دارد فرمود:

فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها در حالى كه از لفظ غيبت به متكلّم، كه مفهوم اختصاصى چنين كارى را به خدا بهتر مى رساند، عدول كرده است.

كَذلِكَ النُّشُورُ حرف «كاف» در كلمه «كذلك» در محلّ رفع است و مقصود اين است كه: زنده كردن مرده ها در روز قيامت مانند زنده كردن اين زمينهاى مرده است.

مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً اين عبارت در تقدير چنين است: من كان يريد العزّة فليطلبها عند اللَّه، و چون عبارت: فللّه العزّة ...، ما را از عبارت تقديرى بى نياز مى كند و بر آن دلالت دارد اين عبارت به جاى آن ديگرى آورده شده است، زيرا چيزى از جايى خواسته نمى شود مگر از صاحب و مالك آن چيز و مقصود اين است كه عزّت و ارجمندى به تمامى،

چه عزّت در دنيا و چه در آخرت، مختصّ ذات خداوند است و هر كس كه بخواهد عزيز شود بايد خود را به وسيله پيروى و اطاعت امر خداوند عزيز كند. و روايتى كه انس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرده است بر اين مطلب دلالت دارد، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: پروردگار شما هر روز مى فرمايد: من عزيزم و كسى كه عزّت دنيا و آخرت را مى خواهد بايد عزيز را اطاعت كند «1».

سپس خداوند سبحان با بيان اين عبارت كه مى فرمايد: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ

__________________________________________________

1-

إن ربكم يقول كل يوم: أنا العزيز فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 208

چيزهايى را كه پيش او باعث عزّت مى شوند معرّفى مى كند كه ايمان و عمل صالح است. و لفظ «كلم»، جمع كلمه است و هر جمعى كه ميان آن و مفردش، در تلفّظ، به جز، هاى آخر فرقى نباشد مذكّر و مؤنّث در آن يكسان است. چنان كه گويند: هذا كلم و هذه كلم.

واژه «صعود» در اين جا به معناى قبول شدن اعمال است و هر عملى از عبادتها كه مورد قبول حق تعالى واقع شود، به بالا رفتن و صعود، توصيف مى شود، زيرا فرشتگان اعمال انسانها را مى نويسند و تا جايى كه خداوند بخواهد بالا مى برند.

چنان كه حق تعالى فرموده است: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ «نه چنين نيست بى ترديد كتاب و پرونده نيكان در مقامهاى بالا است» (يا در بهشت علّيّين است.)

(مطفّفين/ 88).

و مقصود از «كلم طيّب» كلمه هايى است كه با مجد و عظمت الهى و تقديس و حمد خدا همراه باشد

كه اطيب آنها جمله لا إله إلا اللَّه است.

وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ عمل نيك آن كلمه طيّب را به جانب خدا بالا مى برد. در اين صورت ضمير «هاء» به كلم بر مى گردد. برخى از مفسّران گويند معنا اين است كه كلم طيّب عمل صالح را بالا مى برد. زيرا هيچ عملى بدون توحيد، كه كلمه طيّب است، سودى ندارد. پاره ديگر گويند: يعنى خداوند عمل صالح را براى صاحبش بالا مى برد پس در اين دو صورت، ضمير به عمل بر مى گردد.

وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ اين عبارت در تقدير چنين بوده است: و الّذين يمكرون المكرات السّيّئات، يا: يمكرون اصناف المكر السّيّئات، بنا بر اين كلمه «سيّئات» يا صفت براى مصدر است يا براى چيزى است كه در حكم مصدر است.

برخى گويند: مقصود آن، مكرهاى قريش است آن گاه كه در دار النّدوه جمع شده بودند و تصميم گرفتند كه نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يكى از سه كار را انجام دهند: يا او را مقيّد و حبس كنند، يا بكشند و يا از مكّه بيرونش كنند. هم چنان كه خداوند حكايت ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 209

آنها را چنين بيان مى فرمايد: وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا ... «هنگامى كه كافران به تو مكر كردند» (انفال/ 30).

وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ و تنها مكر كسانى كه چنين مكرهايى كنند ناچيز است و در نتيجه تباه و فاسد مى شود، نه مكر خداوند نسبت به كافران، زيرا پروردگار آنها را از مكه بيرون آورد و به كشتن داد و در چاههاى بدر گرفتارشان كرد. بنا بر اين خداوند تمام مكرهاى آنها را به ضرر خودشان

به كار برد.

[سوره فاطر (35): آيات 11 تا 17] ..... ص : 209

اشاره

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (11) وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ (14) يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (15)

إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (16) وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 210

ترجمه: ..... ص : 210

خداوند شما (نوع بشر) را از خاك آفريد سپس از نطفه و پس از آن شما را به صورت همسران يكديگر قرار داد، هيچ جنس ماده اى باردار نمى شود و وضع حمل نمى كند جز به علم و اراده او و هيچ انسانى عمر طولانى نمى كند و از عمرش كاسته نمى شود مگر اين كه در كتاب [علم ازلى حقّ ] ثبت است، اينها همه براى خدا بسيار آسان است (11)

هرگز آن دو دريا كه اين يكى آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش خوشگوار است و آن ديگر كه تلخ و شور و گلوگير است، يكسان نيستند،

با وجود اين شما از هر دو گوشت تازه مى خوريد و براى پوشيدن زيورها وسايل زينتى استخراج مى كنيد و در آن كشتيها را مى بينى كه دريا را شكافته و به هر طرف پيش مى روند تا از فضل خدا بهره گيريد و شايد شكر او را به جا آوريد (12)

خداست كه شب را درون (پرده) روز پنهان مى كند و روز را درون (پرده) شب و خورشيد و ماه را مسخّر كرده هر يك از آنها تا مدّت معيّنى به حركت خود ادامه مى دهند، اين چنين خدايى است پروردگار شما كه حاكميّت همه ملك هستى از آن اوست و جز او، كسانى را كه به خدايى مى خوانيد، حتّى به اندازه پوست نازك هسته خرما حاكميّت ندارند. (13)

اگر آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ نمى دهند و روز قيامت شرك (و پرستش) شما را منكر مى شوند و هيچ كس مانند خداى دانا تو را از حقيقت آگاه نمى سازد (14)

اى مردم! شما همه نيازمندان به خدا هستيد، تنها خداوند است كه بى نياز و غنىّ بالذّات و شايسته هر گونه حمد و ستايش است. (15)

اگر بخواهد شما را نابود مى كند و خلق جديدى مى آفريند. (16)

و اين كار براى خدا هيچ دشوار نيست. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 211

تفسير: ..... ص : 211

ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً كلمه «ازواج» يا به معناى اقسام و اصناف و يا به معناى مرد و زن است.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و از جنس ماده ها حامله نمى شود يعنى بچّه در شكمش نمى باشد و وضع حمل نمى كند مگر اين كه خداوند به آن آگاه است.

وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ

لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ معناى آيه شريفه اين است كه هيچ فردى عمر نمى كند يا عمرش به گذشت شب و روز كوتاه نمى شود مگر اين كه در كتاب علم خدا محفوظ است. و خداوند آن را از پيش ثبت كرده است و چون به فردى كه عمر طولانى كرده است معمّر مى گويند لذا در آيه نيز چنين فردى معمّر ناميده شده است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود اين است كه عمرى طولانى و كوتاه نمى شود مگر اين كه در كتاب خداوند ثبت شده است، به اين طريق كه خداوند در لوح محفوظ مى نويسد كه اگر فلانى اطاعت خدا را كرد تا فلان مدّت عمر مى كند و اگر گناه و نافرمانى كرد از مدّت عمرش كاسته مى شود. و روايت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله هم اشاره به همين معناست كه فرموده است: صدقه و صله رحم، شهرها را آباد و عمرها را طولانى مى كند. «1»

وَ ما يَسْتَوِي الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ ... خداوند دو گونه دريا، درياى شيرين گوارا و درياى شور و ناگوار را، دو مثل براى مؤمن و كافر قرار داده است. سپس در مقام بيان كيفيّت دو دريا و نعمتهايى كه در آنها موجود است به صورت جمله

__________________________________________________

1-

إنّ الصدقة و صلة الرّحم تعمران الدّيار و تزيدان فى الأعمار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 212

معترضه فرموده:

وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها از هر يك از اين دو دريا گوشت تازه كه همان ماهى است مى خوريد و زيور و پيرايه كه لؤلؤ و مرجان است استخراج مى كنيد.

لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تا از فضل خداوند بهره گيريد. در اين آيه مرجع

ضمير فضله كه كلمه اللَّه است ذكر نشده، ولى در آيه هاى پيش گفته شده است [مانند آيه 14 در نحل ] و ذكر نشدن لفظ اللَّه مشكلى براى مرجع ضمير پيش نمى آورد، زيرا مفهوم و سياق كلام بر آن دلالت دارد.

وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ حرف رجاء «لعلّ» كنايه از اراده و خواستن است. گويا خداوند مى فرمايد: لتبتغوا و لتشكروا براى اين كه بهره مند شويد و شكر آن را به جا آوريد.

ممكن است كه مفهوم آيه درباره دو دريا به صورت غير معترضه باشد، و آن اين است كه خداوند دو جنس مؤمن و كافر را به دو دريا تشبيه كرده و درياى شور و تلخ را بر كافر ترجيح داده است به اين كه درياى شور، در منافعى مانند داشتن ماهى و لؤلؤ و مرجان و راندن كشتى در آن، با درياى شيرين مشاركت دارد در صورتى كه كافر خالى از هر سودى است و در هيچ بهره اى از منافع معنوى با مؤمن شريك نيست.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ كلمه «ذلك» مبتداست و كلمه هاى بعدى «اللَّه» «ربّكم» و «له الملك» همه به ترتيب خبرند.

ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ واژه «قطمير» به معناى پوسته هسته خرماست.

لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ آن بتها سخنان و دعاى شما را نمى شنوند، زيرا آنها جماد هستند. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 213

وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ و بر فرض هم كه بشنوند جواب شما را نمى دهند، زيرا آنها مدّعى آنچه شما درباره آنها ادّعا مى كنيد نيستند و خود را معبود و شريك خدا نمى دانند.

وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ روز قيامت آن بتها انكار مى كنند كه شما آنها را شريك خدا و معبود خود قرار

داديد و مى گويند: ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ «شما ما را پرستش نمى كرديد» (يونس/ 28).

وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ و هيچ خبر دهنده اى تو را به امرى، مانند كسى كه خبير و داناى به امر باشد خبر نمى دهد و مراد اين است كه تنها او خبير به امور است و به درستى و حقيقت خبر مى دهد نه ديگر خبر دهندگان، پس معناى آيه اين است آنچه را كه از حال معبودان آنها به شما خبر مى دهم درست و حقّ است، زيرا من به آنچه به شما خبر مى دهم دانا و خبيرم.

يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ لفظ «فقراء» معرفه آورده شده تا خداوند به آنها بفهماند كه به سبب شدّت احتياج به خدا در حقيقت از جنس نيازمندان هستند و اگر به صورت نكره گفته مى شد معنايش اين بود كه شما در بعضى از امور از فقرا هستيد.

وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ و چون خداوند احتياج آنها را به خودش و بى نيازى خودش را از آنها ثابت كرد، صفت حميد را بيان فرمود تا دلالت كند كه تنها او بى نيازى است كه به سبب بى نيازى ذاتيش، تمام آفريده ها را سود مى دهد و منعمى است كه به سبب انعامش بر آفريده ها شايسته است كه او را حمد و ستايش كنند.

وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ واژه: عزيز، در اين جا به معناى ممتنع است، يعنى آن كارها براى خدا ممتنع نيست، بلكه بسيار سهل و آسان است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 214

[سوره فاطر (35): آيات 18 تا 26] ..... ص : 214

اشاره

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ ءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ

يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (18) وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ (19) وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ (20) وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ (21) وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ (22)

إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ (23) إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ (24) وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ (25) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ (26)

ترجمه: ..... ص : 214

هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را به دوش نكشد و آن كه بارش سنگين است اگر ديگرى را براى حمل گناه خود به كمك بخواند، هر چند از نزديكان او باشد، چيزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، تو تنها كسانى را انذار مى كنى كه در پنهانى از خداى خود مى ترسند و نماز به پا مى دارند و كسى كه خود را از گناه و كارهاى زشت پاك و منزّه كند، سود آن به خودش باز مى گردد و بازگشت همه به سوى خداست. (18)

نابينا و بينا هرگز برابر و مساوى نيستند (19)

و نه تاريكيها و روشنايى (20)

و نه سايه و باد داغ و سوزان (21)

و هرگز مردگان و زندگان يكسان نيستند، خداوند پيام خود را به گوش هر كس بخواهد مى رساند و تو نمى توانى سخن خود را به گوش آنهايى كه در قبرستان خفته اند برسانى. (22)

تو تنها بيم دهنده اى (23)

ما تو رابه حقّ براى بشارت و انذار فرستاديم و هر امّتى در گذشته

انذار كننده اى داشته است (24)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 215

اى رسول ما اگر [مردم ] تو را تكذيب مى كنند (غم مدار) پيشينيان هم پيامبرانى را كه با آيات و معجزات و كتابهاى آسمانى و دليلهاى روشنگر براى هدايتشان آمدند همه را تكذيب كردند. (25)

سپس ما هم از آن كافران مؤاخذه شديد كرديم، مجازات من نسبت به آنها چگونه بود. (26)

تفسير: ..... ص : 215

وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى واژه «وزر» به معناى بار و سنگينى و حمل است، و «وزر الشّى ء» يعنى حمل كرد آن چيز را و مقصود از اين عبارت اين است كه هيچ كس در روز قيامت بار گناهى را بر دوش نمى كشد مگر آنچه را كه خود مرتكب شده است و هيچ كس را به خاطر گناه ديگرى باز خواست و مؤاخذه نمى كنند.

مفهوم آيه دلالت دارد كه خداى سبحان هيچ فردى را، جز براى گناه خودش، بازخواست نمى كند. و اگر كسى كه از گناه بارش سنگين شده است، ديگرى را به كمك بخواند تا مقدارى از بارش را بر دوش كشد، آن ديگرى هرگز پاسخ او را نمى دهد و به او كمك نمى كند و چيزى از بار او را بر دوش نمى كشد هر چند از فاميل بسيار نزديكش باشد، مانند پدر، فرزند و برادر ...، بنا بر اين: كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «هر فردى در گرو كارهاى خودش است». (مدّثّر/ 38) كلمه «بالغيب» يا براى فاعل حال است يا براى مفعول، يعنى آنها از عذاب خدايشان مى ترسند در حالى كه از عذاب، پنهان و غايبند. يا اين كه آنها از عذاب خداوند مى ترسند در حالى كه عذاب از آنها پنهان است.

وَ مَنْ

تَزَكَّى و كسى كه به سبب اطاعت و ترك معاصى خود را پاك و منزّه كند.

اين جمله اعتراض مؤكدى است بر خشيت و اقامه نماز آنها، زيرا اين دو نيز از وسايل تزكيه هستند.

وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ خداوند به كسى كه تزكيه نفس كرده است وعده ثواب مى دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 216

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ تفاوت ميان واوها اين است كه بعضى از واوها دو كلمه يا دو جمله را به دو كلمه يا جمله ديگر ربط مى دهد و بعضى ديگر يك كلمه را به يك كلمه ديگر مربوط مى كند. و گاهى براى تأكيد نفى، لاء نافيه با واو مى آيد.

وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ «حرور» و «سموم» به بادهاى سوزان گفته مى شود.

برخى از مفسّران گويند: اعمى و بصير، مثلى براى مؤمن و مشرك است و:

ظلمات و نور، براى شرك و ايمان و «ظل» و «حرور»، براى بهشت و دوزخ و: احياء و اموات را براى مؤمنان و كافران يا براى عالمان و غير عالمان مثل زده است.

إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ تو جز تبليغ وظيفه اى ندارى، بنا بر اين اگر از شنوندگان انذار، كسى گوش فرا داد و قبول كرد سود و بهره اش براى خود اوست و اگر از اصرار كنندگان در نشنيدن بود مسئوليّتى جز تبليغ بر تو نيست.

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً واژه «بالحقّ» يا حال براى يكى از دو ضمير است (نا و ك)، يعنى تو محقّى يا ما محقّيم و يا صفت براى مصدر ارسال است، يعنى فرستادن تو به حقّ است و يا براى «بشير» و «نذير» صله است يعنى تو بشارت دهنده به وعده ها و

انذار كننده به وعيدها و تهديدهاى حقّ مى باشى.

وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِيها نَذِيرٌ خداوند در آخر اين آيه تنها به ذكر كلمه «نذير» اكتفاء كرده و بشير را ذكر نفرموده زيرا انذار همواره با بشارت همراه و مقرون است و ذكر هر يك دليل بر ذكر ديگرى نيز هست بخصوص كه اول آيه مشتمل بر ذكر هر دو است.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ مقصود از «بيّنات معجزه هايى است كه بر نبوّت پيامبران دلالت مى كند و مراد از «زبر» صحف «1» و از «كتاب منير»

__________________________________________________

1- صحف كتابهايى را گويند كه تنها محتوى پند و مناجات است و از قوانين و احكام در آن ذكرى نشده است مانند زبور داوود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 217

تورات و انجيل است.

[سوره فاطر (35): آيات 27 تا 30] ..... ص : 217

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ (27) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (28) إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ (29) لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ (30)

ترجمه: ..... ص : 217

آيا نديدى كه خداوند از آسمان باران فرو فرستاد و ما به وسيله آن (از زمين) ميوه هايى با رنگهاى گوناگون بيرون آورديم و از كوه ها جادّه هايى به رنگ سفيد و سرخ با رنگهاى گوناگون و گاه به رنگ كاملا سياه، آفريده شده. (27)

و همين گونه از انسانها و جنبندگان و چهارپايان به رنگهاى گوناگون آفريد. از ميان بندگان خدا تنها دانشمندان از او مى ترسند، البتّه خداوند توانا و آمرزنده است. (28)

كسانى كه كتاب الهى را تلاوت مى كنند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم پنهان و آشكارا انفاق مى كنند اميد تجارتى را دارند كه زيان و زوال نخواهد يافت. (29)

تا خداوند پاداش كامل به آنها عطا كند و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد كه او آمرزنده و شكر پذير است. (30)

تفسير: ..... ص : 217

مُخْتَلِفاً أَلْوانُها مقصود از: الوان، يا جنس ميوه هاست مانند انجير، انار، انگور و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 218

جز اينها يا مقصود كيفيّت ظاهرى و رنگ آنهاست مانند زرد، سبز، سرخ و غيره.

وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِيبُ سُودٌ واژه «جدد» به معناى خطها و راههاست و «جدّة الحمار» يعنى خطهاى سياهى كه بر پشت حيوان است مانند خطهاى گورخر. كلمه «غرابيب» يا عطف بر بيض است و يا عطف بر «جدد» گويا خداوند مى فرمايد: بعضى از كوه ها داراى خطها و راههايى است و بعضى ديگر به تمامى داراى رنگ سياه تيره اى است. عكرمه گفته است: منظور كوه هاى بلند سياه رنگ است.

علّت اين كه «غرابيب» با اين كه تأكيد سود است، بعد از آن آمده اين است كه كلمه «سود» كه مؤكّد

است در تقدير مقدّم بوده است و اين «سود» ظاهرى تفسير و بيان آن سود مقدّر است. چنان كه نابغه (شاعر) گفته است:

و المؤمن العائذات الطّير يمسحها ركبان مكّة بين الغيل «1» و السّند «2»

و اين كار به خاطر تأكيد بيشتر انجام شده است، زيرا براى يك معنا از دو راه، هم از راه تقدير و هم از راه اظهار، دليل آورده شده است.

در عبارت «وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ» ناگزير بايد حذف مضافى در تقدير گرفته شود و بگوييم اصل آن و من الجبال ذو جدد بيض و حمر بوده است و حتّى تأويل آن چنين است كه خداوند فرموده باشد: و من الجبال مختلف ألوانه هم چنان كه فرموده است: ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها.

وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ بعضى از انسانها و جنبنده ها و چارپايان رنگهاى گوناگونى دارند.

__________________________________________________

1- غيل و سند دو محلّ است نزديك معنى يا كعبه. تفسير كشّاف، ج 3، ص 610.

2- قسم به خدايى كه پرندگان پناهنده به حرم را ايمنى داد در حالى كه حاجيان آنها را در غيل و سند مسح مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 219

«كذلك» همچنين اختلاف جانداران مانند اختلاف ميوه ها و كوه هاست. در اين جا مطلب تمام مى شود و سپس خداوند براى بيان مطلب تازه اى مى فرمايد:

إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ مقصود اين است كه از ميان بندگان خدا تنها دانايان و عالمان هستند كه از خدا مى ترسند نه غير آنها، زيرا اين دانشمندان هستند كه خدا را آن چنان كه بايد مى شناسند و از احاطه علمى او كاملا آگاهند. از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: مقصود از عالم،

كسى است كه رفتار و گفتارش يكى باشد و كسى كه كردارش با گفتارش هماهنگ نباشد عالم نيست. «1»

إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ منظور از تلاوت كنندگان كسانى هستند كه خواندن قرآن را ادامه دهند و اين كار عادت و خوى آنها شده باشد. مطرّف گفته است: اين آيه براى قاريان قرآن است.

يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فعل «يرجون» خبر «إنّ» است و عبارت «لن تبور» يعنى كساد و فاسد نشود و تباه نگردد. و عبارت «ليوفّيهم» متعلّق به «لن تبور» است، يعنى اين اعمال، تجارتى است كه پيش خدا رواج دارد و با ارزش است و آنها اميد دارند كه خداوند به خاطر رواج اين تجارت پيش او پاداش آنها را عطا فرمايد. منظور از مزد و پاداش همان ثوابى است كه آنها شايسته آن هستند و باز اميد دارند كه خداوند، از فضل و كرمش، زيادتر از آنچه را كه مستحقّ هستند به آنها عطا فرمايد.

ممكن است فعل: يرجون را حال قرار دهيم به اين طريق كه بگوييم: تمام اين اعمال را به جا مى آورند در حالى كه اميد دارند تجارت پرسودى باشد تا خداوند پاداش آنها را عطا كند.

خداوند با اين عبارت كه فرمود: إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ به آنها خبر داد كه نسبت به خود آنها غفور و آمرزنده است و نسبت به اعمالشان شكور و حقگزار است.

__________________________________________________

1- و

عن الصّادق عليه السلام: يعنى بالعلماء من صدّق فعله قوله و من لم يصدّق فعله قوله فليس بعالم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 220

[سوره فاطر (35): آيات 31 تا 35] ..... ص : 220

اشاره

وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ

اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (33) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (35)

ترجمه: ..... ص : 220

آنچه را از كتاب به تو وحى كرديم حقّ است، تصديق كننده كتابهاى پيش است، خداوند نسبت به بندگانش كاملا آگاه و بيناست. (31)

سپس اين كتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ارث داديم، امّا بعضى بر خود ستم كردند و برخى ميانه رو بودند و بعضى به اذن خدا در نيكيها از همه پيشى گرفتند و اين فضيلت بزرگى است (32)

پاداش آنها بهشت جاويدان است كه وارد آن مى شوند در حالى كه با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته اند و لباسشان در آنجا از حرير و پرنيان است. (33)

آنها گويند سپاس براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت، البتّه پروردگار ما بسيار آمرزنده و شكرپذير است. (34)

خداوندى كه با فضل و كرم خود ما را در سراى دائمى بهشت جاى داد كه در آن جا نه رنجى به ما مى رسد و نه سستى و خستگى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 221

تفسير: ..... ص : 221

مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مقصود از: كتاب، قرآن است و در اين صورت حرف «من» بيانى است. يا مقصود، جنس كتاب است كه در اين صورت حرف «من» تبعيضى است.

كلمه «مُصَدِّقاً» حال تأكيدى است، زيرا حقّ از تصديق جدا شدنى نيست.

عبارت «لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» يعنى كتابهايى كه پيش از آن بوده است.

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ خداوند به باطن تو خبير و آگاه است و به ظاهر و شمايل تو بصير و بيناست و تو را شايسته آن دانست كه چنين كتاب معجز اثرى را به تو وحى كند.

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا سپس بعد از تو كتاب را به بندگانى كه

برگزيده ايم به ارث واگذاشتيم و آن بندگان برگزيده عالمان و دانشمندانند، زيرا در حديث آمده است كه: عالمان وارثان پيامبرانند. «1» و از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت شده است كه فرمودند: اين آيه مخصوص ماست و مقصود آن ما هستيم. و اين قول صحيح است چرا كه اين خانواده به برگزيده شدن از طرف خدا شايسته تر و سزاوارترند، زيرا تنها آنها هستند كه وارث پيامبران و پيشواى دانشمندان و نگهبانان قرآن و دانا به حقايق آن هستند.

فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ابن عبّاس و حسن گفته اند: ضمير در «منهم» به «عباد» بر مى گردد و سيد مرتضى قدّس سرّه، هم اين قول را اختيار كرده و گفته است:

خداوند علّت واگذارى وراثت كتاب را به برگزيدگان از مردم چنين فرموده است كه بعضى از بندگان به خود ستم مى كنند و بعضى مقتصد و برخى سابق به خيراتند.

__________________________________________________

1-

العلماء ورثة الأنبياء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 222

برخى از مفسّران گويند: ضمير به برگزيدگان خدا بر مى گردد و برگزيدگان سه قسمند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود ستم كننده به خود، از ما:

كسانى هستند كه حقّ امام را نشناختند. و مقتصد از ما: كسانى هستند كه عارف به حقّ امامند و سابق به خيرات ما: خود امام است. و هر سه گروه آمرزيده اند «1».

ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ كلمه «ذلك» يا اشاره است به برگزيده شدن و به ارث بردن كتاب، يا اشاره است به سبق به خيرات، يعنى اين برگزيده شدن و به ارث بردن كتاب از طرف خدا، يا سبق به خيرات فضل بزرگى است.

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها عبارت «جنّات عدن» بدل است از عبارت

«الفضل الكبير» كه همان سبق به خيرات است، زيرا چون: سبق به خيرات، سبب نيل به ثواب است به جاى مسبّب و خود ثواب قرار داده شده و «جنّات عدن» بدل از آن آمده است.

برخى فعل «يدخلونها» را به صورت مجهول خوانده اند.

يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ حرف «من» در عبارت «مِنْ أَساوِرَ» براى تبعيض است، يعنى با بعضى از دستبندها خود را زينت مى دهند و گويا بعضى از دستبندها از بعض ديگر دستبندها، كه ديگران خود را به آن زينت داده اند، امتياز و برترى دارد إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ ذكر كلمه «شكور» بر بسيارى حسنات آنها دلالت دارد.

الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ واژه «مقامه» به معناى سكونت و اقامت است و عبارت «من فضله» يعنى خداوند از كرم و عطا و فضل خودش به آنها اين مقام را داده است.

لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ واژه «نصب» به معناى رنج و مشقّتى است كه به سبب زوال نعمتى از كسى به او مى رسد و معناى «لغوب» خستگى و

__________________________________________________

1-

الظّالم لنفسه منّا من لا يعرف حقّ الامام و المقتصد منّا العارف بحقّ الامام و السّابق بالخيرات هو الامام و كلّهم مغفور لهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 223

سستى است كه به سبب رنج و زحمت عارض فردى مى شود، بنا بر اين لغوب، نتيجه نصب و مشقّت است.

[سوره فاطر (35): آيات 36 تا 40] ..... ص : 223

اشاره

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ (36) وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا

فَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (37) إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَيْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (38) هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (39) قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (40)

ترجمه: ..... ص : 223

آنان كه كافر شدند آتش دوزخ براى آنهاست، هرگز مرگى براى آنها مقدّر نشده تا اين كه بميرند و عذاب دوزخ بر آنها تخفيف داده نمى شود. اين گونه هر كافرى را كيفر مى دهيم. (36)

كافران در دوزخ فرياد مى زنند پروردگارا ما را از اين عذاب بيرون آور تا بر خلاف گذشته عمل نيك به جا آوريم خطاب شود: آيا شما را عمرى مهلت نداديم و انذار كننده الهى را بر شما نفرستاديم؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 224

پس امروز عذاب الهى را بچشيد كه براى ستمكاران هيچ ياورى نيست. (37)

خدا به رازها و غيب آسمانها و زمين آگاه است و نيز او آنچه را كه در درون دلهاست مى داند. (38)

او خدايى است كه شما را در زمين جانشينان گذشتگان قرار داد و هر كه كافر شود به زيان خودش خواهد بود و كفر كافران پيش خدا چيزى جز خشم و غضب حقّ نيفزايد و نيز كفر كافران چيزى جز زيان و خسران بر آنها اضافه نمى كند. (39)

بگو آيا شما درباره معبودانى كه بجز خدا خوانده ايد، فكر نمى كنيد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى از زمين را

آفريده اند؟ يا در آفرينش آسمانها با خدا شريك بوده اند؟ يا به آنها كتاب و حجّتى داده ايم كه براى شريك بودن خود برهان آورند؟ (نه هيچ يك از اينها نيست) بلكه ستمكاران وعده دروغين به يكديگر مى دهند. (40)

تفسير: ..... ص : 224

لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا عبارت «فَيَمُوتُوا» جواب نفى «لا يُقْضى » است.

كَذلِكَ نَجْزِي مانند چنين كيفرى ما پاداش و جزا مى دهيم. فعل «نجزى» به صورت: يجزى، نيز خوانده شده است.

وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها «يَصْطَرِخُونَ فِيها» به معناى: يتصارخون فيها، بوده است.

اين فعل بر وزن يفتعلون از ماده صراخ است كه به معناى فرياد با استغاثه و شدّت است.

غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ فايده اين عبارت و اين كه به «نَعْمَلْ صالِحاً» اكتفاء نشده، حسرت و تأسّفى است به كارهاى غير صالحى كه انجام داده اند و اعتراف و اقرار به آن كارهاست، علاوه بر اين آنها گمان مى كردند كه به روش نيكى هستند، بنا بر اين گفتند خدايا ما را بيرون آورد تا عمل نيك انجام دهيم غير از آن كارهايى كه چون گمان مى كرديم نيك است انجام داديم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 225

أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ اين عبارت توبيخ و سرزنشى است از طرف خداوند و در اصل چنين است: فنقول لهم أ و لم ... و اين عبارت آن اندازه از عمر را كه مكلّف بتواند به تكاليف خود آشنا شود شامل مى شود گرچه كوتاه باشد، هر چند در عمر طولانى توبيخ بيشتر است. برخى گويند: منظور از مدّت عمر شصت سال است و بعضى گويند: چهل سال و پاره اى گويند: هجده سال است.

وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ اين عبارت بر معناى «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ» عطف است و گويا خداوند

مى فرمايد: قد عمرناكم و جاءكم النذير مقصود از: نذير، يا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است يا قرآن.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از: نذير، پيرى و سالخوردگى است و برخى ديگر گويند: مرگ اهل خانه و خويشاوندان است.

فذوقوا عبارت «فذوقوا» در اصل فذوقوا العذاب بوده است. [و عذاب كه مفعول بوده حذف شده است ].

إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ

اين عبارت به منزله علّت و تعليل براى دانستن غيب است، زيرا در صورتى كه خداوند راز درون هر دل و سينه اى را، كه پنهانى ترين چيز است، بداند به طريق اولى از اسرار و راز جهان آگاه است و مقصود از «ذات الصّدور» رازها و پنهانيهاى آن است. كلمه «ذات» مؤنّث كلمه: ذو، است و ذو به معناى مصاحب و همراه مى باشد، بنا بر اين رازها مصاحب دلها و سينه ها هستند.

خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ كلمه «خلائف» جمع خليفه است و آن كسى است كه جاى ديگرى را مى گيرد يا جانشين او مى شود.

فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ زيان و پاداش كفرش براى اوست.

إِلَّا مَقْتاً واژه «مقت» به معناى شدت دشمنى و نفرت است و به كسى كه با زن پدرش نكاح كند «مقتىّ» گويند، زيرا او در دلها بسيار منفور و مبغوض است.

أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ عبارت «أرونى» بدل است از عبارت «أ رأيتم» زيرا «أَ رَأَيْتُمْ» به معناى: أخبرونى، است و گويا خدا مى فرمايد: از اين شريكان و از آنچه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 226

آنها را شايسته عبادت مى كند مرا خبر دهيد و به من نشان دهيد كه چه قسمتى از قسمتهاى زمين را خودشان آفريده اند؟ آيا در آفرينش آسمانها و زمين با خدا شريك بوده اند؟ آيا از طرف

خداوند كتابى براى آنها آمده است كه حاكى از شريك بودن آنها باشد و آنها آن را دليل و حجّت خود بدانند.

و ممكن است كه ضمير «آتيناهم» به مشركان برگردد هم چنان كه خداوند فرموده است: أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ «آيا پيش از اين براى آنها كتابى فرستاديم».

(زخرف/ 21) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمْ سُلْطاناً «آيا دليل و حجّتى براى آنها فرستاديم» (روم/ 35).

بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً وعده نمى دهند بعضى از ستمكاران، كه رؤساى آنها باشند، برخى ديگر را، كه پيروان و تابعين هستند، جز فريب و دروغ، و آن اين است كه مى گويند: اين بتها شفيعان ما پيش خدا هستند.

[سوره فاطر (35): آيات 41 تا 45] ..... ص : 226

اشاره

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً (41) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (42) اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً (44) وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 227

ترجمه: ..... ص : 227

بى ترديد خداوند آسمانها و زمين را از اين كه نابود شوند نگه مى دارد و اگر رو به زوال نهند جز او كسى نمى تواند آنها را نگاه دارد.

خدا بسيار بردبار و آمرزنده است. (41)

مشركان با نهايت تأكيد به خدا سوگند ياد كردند كه اگر پيامبرى براى آنها بيايد از هر امّتى بهتر هدايت يابند امّا هنگامى كه پيامبرى براى آنها آمد جز نفرت و دورى از حقّ چيزى بر آنها نيفزود. (42)

اينها همه به خاطر آن بود كه مى خواستند در زمين تكبّر و گردنكشى كنند و مكر زشت بينديشند، امّا اين حيله گريهاى بد تنها گريبانگير صاحبانش مى شود، آيا آنها جز سنّت پيشينيان را و آنچه را بر آنها گذشت انتظار دارند؟ هرگز براى

سنّت خدا تبديلى نخواهى يافت و طريقه حق هرگز تغييرى نمى پذيرد. (43)

آيا آنها در زمين سير نمى كنند تا عاقبت ستمكاران پيش از خود را بنگرند كه چگونه شد؟ در صورتى كه آنها از اينان بسيار قويتر بودند. هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين از حوزه قدرت خدا بيرون نيست، خدا البتّه دانا و تواناست. (44)

هر گاه خداوند مردم را براى كارهايى كه كرده اند مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت ولى آنها را تا وقت معيّنى كه اقتضا كند به تأخير مى اندازد، امّا هنگامى كه اجل آنها فرا رسد، هر كس را به مقتضاى عملش پاداش مى دهد و مسلّما خدا نسبت به بندگانش بينا و آگاه است. (45)

تفسير: ..... ص : 227

إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا عبارت در تقدير: كراهة أن تزولا يا،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 228

يمنعهما من أن تزولا، بوده است، زيرا امساك به معناى منع و جلوگيرى است.

إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً خداوند در عقوبت شتاب و عجله نمى كند هر چند زمين و آسمان، به سبب عظمت و بزرگى گناه شرك، شايسته آنند كه كاملا نابود شوند، ولى خداوند آنها را نگاه مى دارد هم چنان كه فرموده است: تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ «نزديك است آسمانها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود».

(مريم/ 90) إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ اين عبارت جواب قسمى است كه به جاى جواب شرط در «لَئِنْ زالَتا» آمده است. در اين عبارت حرف «من» اوّلى «مِنْ أَحَدٍ» زيادى و براى تأكيد است و «من» دومى «مِنْ بَعْدِهِ» ابتدايى است و ضمير در «مِنْ بَعْدِهِ» به امساك بر

مى گردد، يعنى: من بعد امساكه.

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ مردمان مكه به محكمترين سوگند و با غلاظ و شداد به خدا سوگند ياد كردند كه اگر پيامبر و نذيرى از طرف خدا براى آنها بيايد بى ترديد از هر امّتى از امّتهاى گذشته، مانند يهود و نصارى، بهتر هدايت يابند.

ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسناد در اين عبارت مجازى است، زيرا خود او سبب اين است كه دورى از حقّ در نفوس آنها زياد شود.

اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ كلمه «استكبارا» يا بدل است براى «نفورا» يا مفعول له است به اين معنا كه در اصل: إلّا أن نفروا استكبارا و مكرا فى الأرض، بوده است و يا حال است به معناى: مستكبرين و ماكرين، يعنى در حالى كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله يا به مؤمنين تكبّر و مكر مى كردند.

ممكن است كه عبارت «و مكر السيئ» عطف بر «نفورا» باشد و اصل آن: و أن مكروا السّيئ بوده است، يعنى مكر زشت كردند، سپس باز هم مكر زشت كردند و دليل بر آن اين است كه خداوند در پى اين عبارت فرموده: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 229

از كعب الأحبار روايت شده است كه به ابن عبّاس گفت: من در تورات خوانده ام كه هر كس گودالى بكند خودش در آن مى افتد. وى در جواب گفت من هم اين را در قرآن يافته ام و اين آيه را تلاوت كرد. «1»

و در ضرب المثل عربها آمده است كه: هر كس چاهى بكند خودش با صورت در آن مى افتد. «2»

حمزه عبارت «و مكر السّيّئ» را با سكون همزه خوانده است به اين علت

كه تلفّظ حركات با همزه و «ياء» ثقيل است. و شايد كه حمزه با اختلاس خوانده است، [يعنى حركت آخر آن را كاملا آشكار نكرده است.] و گمان شده است كه ساكن است يا در حال وقف خفيف است.

فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ آيا آنها جز عادت و روش خدا را انتظار دارند، سنّت خدا درباره گذشتگانى كه پيامبران را انكار كردند اين بود كه عذاب بر آنها فرستاد و همه را هلاك و نابود كرد. خداوند با اين بيان به آنها هشدار داد كه در آينده، آنها بايد منتظر چنين روش و سنّتى از طرف خدا باشند.

فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا واژه تبديل به معناى قرار دادن چيزى است به جاى چيز ديگر و واژه تحويل قرار دادن چيزى است در غير مكانى كه اول بوده و كلمه تغيير به معناى ديگرگون كردن چيزى است به اين طريق كه حالت و كيفيّت چيزى را بر خلاف آنچه بوده در آورند.

وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ هيچ چيزى نمى تواند از قدرت خدا سبقت و پيشى بگيرد و خود را از نفوذ آن خارج كند.

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ عبارت «بِما كَسَبُوا»

__________________________________________________

1-

قرأت فى التوراة أنه من حفر مغواة وقع فيها قال إنّى وجدت ذلك فى كتاب اللَّه و قرأ الآية.

2-

من حفر جبّا وقع فيه منكبّا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 230

يعنى شرك ورزيدن آنها، تكذيب و انكار پيامبران كه انجام دادند. ضمير در عبارت «عَلى ظَهْرِها» به كلمه «ارض» برمى گردد، هر چند به سبب عدم اشتباه و دلالت فحواى كلام بر آن، در جمله

ذكر نشده است و معنا اين است كه هيچ جنبنده اى در روى زمين باقى نمى ماند. مقصود از واژه «دابّة» جاندارى است كه روى زمين حركت مى كند كه منظور بنى آدم است. و برخى گويند: نه بنى آدم باقى مى ماند و نه غير بنى آدم از ساير جنبنده ها كه به نحسى و شامت كفر و گناهان بنى آدم گرفتار و نابود مى شوند.

إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى تا روز قيامت.

كانَ بِعِبادِهِ بَصِيراً اين عبارت تهديدى است براى كيفر و جزاى بدكاران.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 231

سوره يس ..... ص : 231

اشاره

تمام اين سوره مباركه مكّى است جز يك آيه وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ ... و عدد آيه هاى آن پيش كوفيان هشتاد و سه آيه و نزد غير كوفيان هشتاد و دو آيه است و آيه يس كوفى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 231

ابىّ بن كعب گويد: هر كس سوره يس را براى خداى عزّ و جلّ بخواند خدا او را بيامرزد و پاداشى به اندازه پاداش كسى كه دوازده مرتبه قرآن را خوانده باشد به او عطا مى كند و پيش هر بيمارى كه سوره يس خوانده شود، به عدد هر حرفى از آن ده فرشته فرستاده مى شوند كه در جلو او به صف مى ايستند و براى او طلب آمرزش مى كنند و در موقع قبض روح او حاضر مى شوند و جنازه او را تشييع مى كنند و بر او نماز مى خوانند و به دفنش حاضر مى شوند ... تا آخر خبر ... «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: محقّقا براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن سوره يس است و هر كس آن را در روز بخواند، آن روز تا شب از

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة يس يريد بها وجه اللَّه عزّ و جلّ غفر اللَّه له و اعطى من الأجر كأنّما قرأ القرآن اثنتى عشر مرّة و أيّما مريض قرئت عنده سورة يس نزل عليه بعدد كلّ حرف منها عشرة املاك يقومون بين يديه صفوفا و يستغفرون له و يشهدون قبضه و يتّبعون جنازته و يصلون عليه و يشهدون دفنه ... الى آخر الخبر.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 232

محفوظين و مرزوقين است و هر كس در شب، پيش از خوابيدن بخواند خداوند هزار فرشته

را بر او موكّل كند تا او را از هر شيطان پليد و از هر آفتى حفظ كنند و اگر در حال خواب بميرد خدا او را در بهشت داخل كند تا آخر خبر ... «1»

[سوره يس (36): آيات 1 تا 10] ..... ص : 232

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

يس (1) وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (3) عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (4)

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (5) لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (7) إِنَّا جَعَلْنا فِي أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8) وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ (9)

وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 232

يس: بنا بر قولى: اى سيّد پيامبران و اى كاملترين انسان (1)

سوگند به قرآن حكيم (2)

كه تو قطعا از پيامبران خدايى (3)

به راه راست فرستاده شده اى (4)

اين قرآن كتابى است كه از سوى خداى مقتدر و مهربان نازل شده است (5)

تا قومى را كه پدران آنها انذار نشده اند، انذار كنى كه آنها سخت غافلند (6)

فرمان عذاب ما درباره بيشتر آنان تحقّق يافته است و در نتيجه ايمان نخواهند آورد (7)

ما در گردنهاى آنها غلهايى قرار داده ايم كه تا چانه هاى آنها را فرا گرفته

__________________________________________________

1-

إنّ لكلّ شى ء قلبا و قلب القرآن يس فمن قرأها فى نهاره كان من المحفوظين و المرزوقين حتى يمسى و من قرأها فى ليله قبل أن ينام و كلّ به ألف ملك يحفظونه من كل شيطان رجيم و من كلّ آفة و ان مات فى نومه أدخله اللَّه الجنّة ... الخبر بطوله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 233

است و سرهاى آنها را بالا نگاه داشته است (8)

در پيش روى آنها سدّى و در پشت سرشان هم سدّى قرار داديم و بر چشمان آنها پرده افكنديم، لذا چيزى را نمى بينند (9)

براى آنها يكسان است چه آنان را بترسانى يا نترسانى هرگز ايمان

نمى آورند. (10)

تفسير: ..... ص : 233

يس اين كلمه بدون مدّ (ياء) و با مدّ آن و با اظهار (نون) و اخفاى آن، خوانده شده است. همچنين آيه «ن وَ الْقَلَمِ» با اظهار نون و اخفاى آن قرائت شده. از ابن عبّاس روايت شده كه معناى «يس» اى انسان است و از حسن [بصرى ] نقل شده است كه معناى آن: اى مرد است و برخى گويند: يس، يعنى اى سيّد اولين و آخرين از حضرت على عليه السلام نقل شده است كه: آن اسم پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ قرآنى كه داراى حكمت است، يا چون دليلى است كه مانند فرد زنده ناطق به حكمت است و يا همچون كلام حكيم است، بنا بر اين به صفت گوينده آن كلام كه حكيم است توصيف شده است.

إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ اين عبارت جواب قسم است.

عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ اين عبارت يا خبر بعد از خبر است و يا صله براى «مرسلين» است يعنى: تو از رسولان ثابتى هستى كه بر طريقه ثابت و شريعت روشنى هستند.

تَنْزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ كلمه «تنزيل» بنا بر اين كه خبر براى مبتداى محذوف باشد به رفع خوانده شده و بنا بر اين كه كلمه: أعنى، را در تقدير بگيريم به نصب خوانده شده است.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ تا انذار كنى قومى را كه پدرانشان پيش از آنها انذار شده اند، زيرا آنان در دوران فترت ميان عيسى و پيامبر ما صلّى اللَّه عليه و آله بوده اند و مانند اين مورد است اين دو آيه: لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ «تا قومى را كه پيش از تو براى آنان منذرى نيامده است، از

خدا بترسانى» (قصص/ 46) وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 234

«و ما پيش از تو براى آنها رسول و نذيرى نفرستاديم» (سبأ/ 44) بنا بر اين عبارت «ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ» به عنوان اين كه صفت «قوما» مى باشد، در محل نصب است.

برخى از مفسّرين عبارت «ما أُنْذِرَ» را براى اثبات إنذار تفسير كرده اند به اين طريق كه حرف «ما» يا مصدريه است كه در تقدير چنين ايت لتنذر قوما إنذار آبائهم تا قومى را همانند انذار پدرانشان، انذار كنى. و يا موصوله است و نصب آن براى اين است كه مفعول دوّم مى باشد و معنا اين است كه تو آن قومى را كه پدرانشان به عذاب خدا انذار شده اند، بيم دهى. همانند اين كه مى فرمايد:نَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً

«ما شما را از عذاب نزديكى بيم مى دهيم». (نبأ/ 40) فَهُمْ غافِلُونَ اين عبارت بنا بر تفسير اول، كه «ما» حرف نفى باشد، متعلّق به فعل نفى است و در تقدير چنين است: لم ينذروا فهم غافلون، به اين معنا كه سبب غفلت آنها انذار نشدنشان است و بنا بر تفسير دوم به عبارت إنك لمن المرسلين لتنذر متعلق است چنان كه گويى: چون فلانى غافل است تو را پيش او مى فرستم تا او را بترسانى.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ مقصود از كلمه: «قول» در اين آيه، سخن خداوند است كه فرموده: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ «قطعا جهنم را از كافران جنّ و انس پر خواهم كرد» (هود/ 119) يعنى اين فرموده خداوند درباره كافران ثابت و لازم شده، زيرا آنها كسانى هستند كه از رفتارشان معلوم است كه در حال

كفر خواهند مرد.

سپس خداوند تصميم آنها را بر بقاى در كفر و اين كه اساسا به حقّ توجّهى نمى كنند و بر آن گردن نمى نهند به اين حالت تشبيه كرده است كه آنها مغلولند به طورى كه به حقّ التفات نمى كنند سر خود را بلند كرده و چشم خود را بسته اند و از اين جهت كه تفكّر و بينايى ندارند آنها را مانند كسانى كه ميان دو سدّ هستند قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 235

داديم كه نه جلو خود را مى بينند و نه پشت سر خود را.

فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ غلها تا چانه آنها رسيده به طورى كه جايى خالى نمانده است تا بتوانند سر خود را پايين آورند و پيوسته «مقمح» هستند. و مقمح كسى است كه سرش را بالا مى كند و چشم را بر هم مى نهد و نمى تواند اطراف خود را ببيند و هر گاه شترى سرش را بالا گيرد، چشم بر هم نهد و آب نياشامد گويند: قمح البعير چنان كه گويى: اقمحتها انا من سرش را بالا كردم و بعير قامح و إبل قماح: شترى كه سرش را بالا گرفته، چشم بر هم گذاشته و آب نمى آشامد. شاعرى در وصف سفينه اى گفته است:

و نحن على جوانبها قعود نغضّ الطّرف كالابل القماح «1»

از ابن عبّاس روايت شده كه: مقصود اين آيه برخى از قريش هستند همان كسانى كه تصميم بر قتل پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله گرفتند ولى نتوانستند بر او دست يابند و پيامبر به سوى آنها بيرون آمد و مشتى خاك بر سر آنها پاشيد و در نتيجه آنها او را نمى ديدند، بنا بر اين معناى كلمه «سدّين» اين است كه

آنها را نابينا كرديم. و معناى «فَأَغْشَيْناهُمْ» اين است كه بر چشمهاى آنان پرده اى كشيديم و آن را ميان آنها و ميان پيغمبر مانع قرار داديم.

[سوره يس (36): آيات 11 تا 21] ..... ص : 235

اشاره

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ (11) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (12) وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13) إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ (14) قالُوا ما أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَيْ ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ (15)

قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ (16) وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ (17) قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ (18) قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19) وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ (20)

اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)

__________________________________________________

1- ما در اطراف كشتى مى نشستيم و چشمهاى خود را مانند شترى كه سر خود را بلند كند، چشم بر هم نهد و آب نياشامد، مى بستيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 236

ترجمه: ..... ص : 236

تو تنها كسى را انذار مى كنى كه ذكر الهى (قرآن) را پيروى كند و در پنهان از خداوند بترسد، چنين كسى را به آمرزش و پاداش با ارزش بشارت ده (11)

ما مردگان را زنده مى كنيم و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار (آينده) آنها را (در نامه عمل آنها) مى نويسيم و همه چيز را در لوح محفوظ به شمار آورده ايم (12)

اى رسول ما براى آنها حال اصحاب قريه را مثال بزن، هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند (13)

هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم، چون تكذيب

كردند، براى تقويت آن دو، رسول سوّمى را فرستاديم، آنها همگى گفتند ما فرستادگان خدا به سوى شما هستيم (14)

اهل قريه گفتند: شما جز بشرى همانند ما نيستيد و خداى رحمان چيزى نازل نكرده است و شما جز دروغگويان چيز ديگرى نيستيد (15)

رسولان گفتند: خدا آگاه است كه ما به يقين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 237

فرستادگان او به سوى شما هستيم (16)

و وظيفه ما چيزى جز ابلاغ آشكار نيست (17)

آنها گفتند: ما شما را به فال بد گرفتيم (وجود شما شوم است) و اگر از اين سخنان دست برنداريد بى ترديد سنگسارتان خواهيم كرد و كيفر دردناكى از ما به شما خواهد رسيد (18)

رسولان گفتند: اگر درست بينديشيد شومى شما از خودتان است و چنين نيست كه مى پنداريد بلكه شما گروهى اسر افكاريد (19)

مردى (با ايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب فرا رسيد و گفت: اى قوم من، از فرستادگان خدا پيروى كنيد. (20)

از كسانى پيروى كنيد كه از شما پاداشى نمى خواهند و خود هدايت يافته اند. (21)

تفسير: ..... ص : 237

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَرِيمٍ تنها انذار تو براى كسى فايده دارد كه از قرآن پيروى كند و در پنهانى، يعنى در حالى كه ميان مردم نيست، از خدا بترسد. پس شخصى را كه اين گونه است به آمرزش گناهانش و پاداش خالص و بزرگى از سوى خداوند بشارت ده.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى ما مردم را روز قيامت براى پاداش و كيفر، زنده مى كنيم.

حسن بصرى گفته است: مقصود از زنده كردن، خارج كردن آنها از كفر به ايمان است.

وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ ما آنچه را كه

از پيش فرستاده اند، چه خوب و چه بد و آن آثارى را كه پس از خود باقى گذاشتند مى نويسيم و مقصود آثارى است كه سنّتى شده و مردم از آن تقليد مى كنند و آن را به كار مى گيرند چه سنّت حسنه و نيكو و چه سنّت سيّئه و زشت باشد. از جمله آثار حسنه و خوب: دانشى است كه به كسى ياد داده باشد يا كتابى است كه در دين تصنيف كرده است يا صدقات جاريه است يا موقوفه اى است كه وقف كرده باشد يا مسجدى است كه براى رضاى خدا ساخته است و مانند اينها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 238

از آثار سيّئه و بد، مقرّر كردن وظيفه و تكليفى است كه باعث ضرر بر مسلمانان باشد يا ايجاد چيزهايى از لهو و لعب و آواز و آهنگهايى كه مانع از ياد خدا باشند و مانند اينها، و نظير اين مورد است قول خداى متعال كه مى فرمايد: يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ

(روز قيامت انسان از كارهايى كه قبلا انجام داده و از آثارى كه از خود به جاى گذاشته است، با خبر مى شود.

برخى گويند: مقصود از «آثار»، اثر گامهايى است كه به سوى مسجد برداشته مى شود. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آن كه راهش از همه دورتر است، اجر و مزدش در نماز از همه بيشتر است «1».

فِي إِمامٍ مُبِينٍ مقصود از «إِمامٍ مُبِينٍ» لوح محفوظ است. «2» و برخى گويند كه مقصود صحيفه هاى اعمال است و چون اثر آن مندرس و كهنه نمى شود «مبين» ناميده شده است.

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ «وَ اضْرِبْ لَهُمْ» مثال بزن

براى آنها، چنان كه عربها گويند: عندى من هذا الضّرب كذا كه معناى آن من هذا المثال است و مقصود آيه شريفه اين است كه مثالى مانند مثال: اصحاب قريه، براى آنها بزن. كلمه «مثل» دوم عطف بيان براى: مثل اوّلى (و اضرب) است. و كلمه «اذ» بدل از: اصحاب القريه، است و مقصود از: قريه، انطاكيه است. و مراد از «مرسلون» رسولان و فرستاده هاى حضرت عيسى عليه السلام به آن قريه است. از آنجا كه ساكنان آن قريه بت پرست بودند حضرت عيسى عليه السلام رسولانى فرستاد تا آنها را به خدا پرستى و راه حقّ دعوت كنند. و چون در حقيقت حضرت عيسى عليه السلام رسولان را به امر خداوند فرستاده بود، خداى سبحان ارسال آنها را به خودش نسبت داده است.

__________________________________________________

1-

إنّ اعظم النّاس اجرا فى الصّلاة ابعدهم مشيا فابعدهم.

2- اكثر مفسّران شيعه مقصود از امام مبين، را حضرت على عليه السلام دانسته اند. ر ك: به تفسير مجمع البيان ترجمه حاج شيخ محمد رازى، ج 2، ص 378 م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 239

فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ و ما رسالت آن دو رسول را با فرستادن رسول سومى تقويت و استوار كرديم چنان كه گويند: المطر يعزّز الأرض. يعنى باران شكافهاى زمين را به هم چسباند و آن را سخت و محكم كرد.

فعل «عزّزنا» به تخفيف نيز خوانده شده كه از مادّه عزّ يعزّ به معناى غلبه كردن است، يعنى ما با فرستادن رسول سومى آن دو را پيروز كرديم.

مفعول به، بعد از «عزّز» ذكر نشده است، زيرا غرض ذكر معزّز به (رسول سوّمى) است كه نامش: شمعون الصّفا، و سردسته حواريّين بوده است.

إِنَّا إِلَيْكُمْ

مُرْسَلُونَ علت اين كه رسولان در مرحله اول گفتند: إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ و در مرحله دوم گفتند: إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ، اين است كه در ابتدا به عنوان خبر و اطّلاع است و در حالت دوم، جواب از انكار است.

قالُوا رَبُّنا يَعْلَمُ اين عبارت، در تأكيد به جاى قسم است مثل اين كه مى گويند:

شهد اللَّه يا علم اللَّه و سبب اين كه اين جواب با تأكيد از آنها صحيح و نيكو است اين است كه آنها رسالت خود را با اين گفته وَ ما عَلَيْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ ثابت كردند، زيرا معناى آن اين است كه رسالت ما با نشانه ها و معجزه هايى كه گواه بر صحّت آن است آشكار و مسلّم شده و الّا اگر يك مدّعى بدون دليل و گواهى بگويد به خدا قسم در آنچه ادّعا مى كنم صادق و راستگويم زشت و قبيح است.

قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُمْ اهل قريه گفتند: ما شما را شوم مى دانيم و به شما فال بد مى زنيم و اين به سبب آن بود كه اهل قريه از دين و رسالت آنها كراهت و نفرت داشتند.

لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ اگر از رسالت و ادّعاى خود دست بر نداريد به يقين شما را سنگسار مى كنيم يا دشنام و ناسزا مى گوييم.

قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ آن رسولان گفتند: شومى و بدبختى شما با خود شماست و سبب آن پايدارى بر كفر و شرك است و گرنه دعوت به ايمان و توحيد در نهايت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 240

ميمنت و بركت است.

أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ اين عبارت در تقدير: أ تطيّرون إن ذكّرتم، بوده است و برخى: أ إن ذكّرتم، به فتح همزه خوانده اند كه در

تقدير چنين است: أ تطيّرتم لأن ذكّرتم.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ بلكه شما مردمانى هستيد كه در گمراهى و انحراف از حق زياده روى مى كنيد و به گمراهى خود ادامه مى دهيد، زيرا كسى را كه مبارك و خوب است، به فال بد مى گيريد و او را شوم مى دانيد.

وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى آن مرد حبيب بن اسرائيل نجّار بود و منزلش در دورترين دروازه از دروازه هاى شهر بوده و هنگامى كه به او خبر رسيد كه مردمان شهر مى خواهند رسولان را به قتل برسانند، در حالى كه سخت مى دويد، به آن جا آمد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده است كه پيشگامان امّتها در ايمان، كه حتّى يك چشم بهم زدن [يك آن ] نسبت به خداوند كفر نورزيدند، سه نفرند: علىّ بن ابى طالب عليه السلام و صاحب يس (حبيب نجّار) و مؤمن آل فرعون (حزقيل) و اينها صدّيقان هستند و على عليه السلام برترين آنهاست. «1»

مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اين عبارت سخن بسيار جامع و مؤثّرى است در تشويق مردمان شهر و مقصود اين است كه شما از طرف اين رسولان هيچ زيان دنيايى نمى بينيد.

بلكه در اصلاح و درست كردن دينتان از آنان بهره مند مى شويد، بنا بر اين در دنيا و آخرت به فوز عظيم و رستگارى بزرگى دست مى يابيد.

__________________________________________________

1-

سبّاق الأمم ثلاثة لم يكفروا باللّه طرفة عين: علىّ بن ابى طالب عليه الصّلاة و السّلام و صاحب يس و مؤمن آل فرعون فهم الصدّيقون و علىّ عليه السّلام افضلهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 241

[سوره يس (36): آيات 22 تا 27] ..... ص : 241

اشاره

وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (22) أَ أَتَّخِذُ مِنْ

دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ (23) إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (24) إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ (25) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26)

بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27)

ترجمه: ..... ص : 241

من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است؟ و همگى به سوى او بازگشت مى كنيد (22)

آيا غير از او معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمان بخواهد زيانى به من برساند، شفاعت آنها كمترين فايده اى ندارد و نتوانند مرا نجات دهند (23)

در اين صورت در گمراهى آشكارى خواهم بود (24)

من به پروردگار شما ايمان آوردم، به سخنان من گوش فرا دهيد (25)

به او (حبيب نجّار) گفته شد وارد بهشت شو گفت: اى كاش قوم من از اين نعمت بزرگ آگاه بودند (26)

كه پروردگارم مرا آمرزيد و مورد لطف و كرم قرار داد (27)

تفسير: ..... ص : 241

وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ اين كه سخن را با اندرز به خودش شروع كرد، در صورتى كه قصدش پند دادن اهل شهر بود، به سبب مهربانى و لطف به آنهاست پس گويا مى گويد: چرا شما آفريننده خود را نمى پرستيد؟ مگر دنباله كلامش را نمى نگرى كه مى گويد «وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» در حالى كه بازگشت شما به سوى اوست و نمى گويد: اليه أرجع، بازگشت من به سوى اوست. سپس به همين شيوه سخن را ادامه مى دهد تا آن جا كه مى گويد: إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ مقصودش اين است كه به گفتار من گوش فرا دهيد و از من پيروى كنيد، بى ترديد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 242

من شما را به حقيقتى روشن و دينى درست كه گزيرى از آن نيست آگاه كردم و آن حقيقت اين است پرستش روا نيست جز براى خدايى كه شما را آفريده است و به سوى او بازگشت مى كنيد.

از زشت ترين چيزها پيش عقل اين است كه عبادت چيزهايى را بر پرستش

خداوند ترجيح دهيد كه اگر خداوند ضررى را براى شما بخواهد و اينها بخواهند از شما شفاعت كنند. شفاعت اين اشياء سودى براى شما ندارد و قادر به رهايى شما نيستند. و شما با اين اختيار [عبادت غير خدا] در گمراهى بسيار آشكارى كه بر هيچ خردمندى پنهان نيست، واقع شده ايد.

سپس آن گروه چون اين سخنان را از او شنيدند او را لگدكوب كردند تا درگذشت، خداوند او را وارد بهشت كرد و در آن جا زنده است و روزى مى خورد.

راجع به همين مورد خداوند مى فرمايد: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ برخى گويند: او را كشتند و خداوند سبحان او را زنده كرد و داخل بهشت فرمود، وى هنگامى كه وارد بهشت شد گفت يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ اى كاش قوم من غفران و رحمت خدا را نسبت به من مى دانستند.

او آرزو كرد كه اى كاش قومش اين غفران و ثواب بزرگى را كه خداوند به او عطا فرموده است مى دانستند تا براى به دست آوردن چنين نعمتى تشويق و ترغيب شوند و به خاطر نيل به آن، ايمان بياورند.

و در حديث مرفوع «1» آمده است كه وى هم در حال زندگى و هم پس از مرگ قومش را نصيحت كرد.

بِما غَفَرَ لِي رَبِّي حرف «ما» در عبارت «بِما غَفَرَ لِي» مصدريّه يا موصوله است كه

__________________________________________________

1- حديث مرفوع آن است كه بى ذكر راويهاى حديث به معصوم نسبت داده شود. چنان كه گويند: امام صادق عليه السلام فرموده است ... به كتابهاى «علم الحديث» مراجعه شود م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 243

در تقدير چنين است: بمغفرة ربّى لى، به آمرزيدن پروردگارم مرا، يا: بالّذى غفر ربّى لى من

الذّنوب به آن چيزى كه به سبب آن خداى من گناهان مرا آمرزيد و رواست كه استفهاميّه باشد، يعنى: بأىّ شى ء غفر لى؟ مقصود وضعيتى است كه با آنها داشت از شكيبايى و پايدارى در اعزاز دين خدا تا اين كه كشته شد. اما در اين صورت: بم غفر لى، بدون «الف» بهتر است هر چند اثبات آن نيز جايز است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 245

جزء بيست و سوم از سوره يس آيه 28 تا سوره زمر آيه 32

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 247

[سوره يس (36): آيات 28 تا 30] ..... ص : 247

اشاره

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29) يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (30)

ترجمه: ..... ص : 247

ما بعد از او بر قومش هيچ لشگرى از آسمان نفرستاديم و هرگز سنّت ما بر اين نبود (28)

سبب نابودى آنها تنها يك صيحه آسمانى بود، ناگهان همگى خاموش شدند (29)

افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت ايشان نيامد جز اين كه او را استهزاء كردند. (30)

تفسير: ..... ص : 247

وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ ما پس از قتل او براى نابود كردن قومش سپاهى از سپاهيان آسمان را نفرستاديم آن چنان كه روز جنگ بدر فرستاديم.

وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ و ما هنگامى كه امتها را هلاك كرديم، سپاهى از آسمان نفرستاديم.

إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً نابودى تمامى آنها نبود مگر به آسانترين امر كه يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 248

صيحه آسمانى بود، به اين طريق كه جبرئيل دو طرف دروازه شهر را گرفت و يك فرياد زد كه تمام مردمان شهر تا نفر آخر هلاك شدند به طورى كه هيچ حركتى از آنها ديده نمى شد، مانند آتشى كه يكباره خاموش شود.

و گويا خداوند مى فرمايد: فرستادن سپاه از آسمان امرى است بسيار مهم و هر كسى قابليّت آن را ندارد [كه براى او سپاه فرستاده شود] بجز تو اى محمّد كه روز بدر و خندق برايت فرستاديم و ما چنين كارى را جز براى تو نكرديم.

بنا بر اين كه «كان» تامّه و به معناى وقع باشد، كلمه «صيحة» به رفع نيز خوانده شده است و تقديرش چنين است: ما وقعت إلّا صيحة واحدة.

مطابق قواعد نحوى، فعل «كان»، بايد مذكّر باشد زيرا در اصل ما وقع شى ء إلّا صيحة بوده است ليكن مؤنّث هم رواست چرا كه «صيحة» در حكم

فاعل فعل است و مانند اين مورد است، شعر ذو الرّمه كه مى گويد: و ما بقيت إلّا الضّلوع الجراشع. «1»

[شاهد در فعل بقيت است كه بايد مذكّر باشد، ليكن به مناسبت: ضلوع، مؤنّث گفته شده است ]. و به نصب خواندن «صيحة» بنا بر اين است كه تقدير آن: إن كانت الأخذة او العقوبة إلّا صيحة، بوده است.

يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ كلمه «حسرة» [به جاى شخصى فرض شده و] منادا واقع شده است، گويا به حسرت گفته شده است: بيا كه اين زمان وقتى است كه شايسته است تو حاضر شوى و آن زمانى است كه مشركان پيامبران را استهزا مى كردند و مقصود اين است كه كافران در موقعيتى بودند كه شايسته است تمام افسوس خورندگان به حال آنها افسوس خورند، يا معنا اين است كه فرشتگان و مؤمنان، بر حال آنها، تأسّف و تحسّر مى خورند. ممكن است به منظور بزرگداشتن جنايتى را كه كافران بر خود روا داشتند و شدّت انكار خداوند اين عمل را و تعجّب

__________________________________________________

1- از گوشت شتر جز استخوانهاى سينه و پهلويش، چيزى باقى نمانده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 249

خداوند از آن، حسرت و تأسّف، از راه استعاره، از طرف خداى متعال باشد.

ابىّ بن كعب و ابن عبّاس و امام سجاد عليه السلام يا حسرة العباد خوانده اند كه حسرة به عباد، اضافه شده است و چون حسرت متوجه به عباد است اختصاص به آنها دارد.

[بنا بر اين اضافه، اضافه اختصاصى است ].

[سوره يس (36): آيات 31 تا 40] ..... ص : 249

اشاره

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31) وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (32) وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها

حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ (33) وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ (34) لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (35)

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ (36) وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (37) وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (38) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ (39) لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (40)

ترجمه: ..... ص : 249

آيا نديدند چه بسيار طوايفى را پيش از آنها هلاك كرديم، آنها هرگز به سوى ايشان باز نمى گردند. (31)

و همه آنها روز قيامت نزد ما حاضر مى شوند (32)

يك برهان، براى زنده كردن مردگان اين است كه ما زمين مرده را زنده كرديم و دانه هايى از آن رويانديم و آنها از آن مى خورند (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 250

و در زمين باغهايى از نخل و انگور قرار داديم و چشمه هايى در آن جارى كرديم (34)

تا مردم از ميوه هاى آن و آنچه با دست خود از آنها به عمل مى آورند، تناول كنند، آيا شكر خدا را به جا نمى آورند. (35)

منزّه است خدايى كه تمام ممكنات را زوج آفريد، چه از گياهان و چه از نفوس بشرى و ديگر آفريده هايى كه از آن آگاه نيستند. (36)

شب نيز نشانه اى است (از قدرت خدا) ما روز را از آن مى گيريم، ناگهان تاريكى آنها را فرا مى گيرد. (37)

و خورشيد (نيز نشانه ديگرى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است، اين تقدير خداوند توانا و داناست. (38)

و براى

ماه منزلگاههايى قرار داديم و سرانجام به صورت شاخه كهنه خرما باز مى گردد. (39)

نه خورشيد را اين امكان است كه به ماه برسد و نه شب بر روز پيشى مى گيرد و هر كدام در مدار معيّنى شناورند. (40)

تفسير: ..... ص : 250

أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ عبارت «أَ لَمْ يَرَوْا» به معناى: الم يعلموا، است، يعنى آيا نمى دانند. اين فعل در لفظ «كم» اثرى ندارد، زيرا عامل قبل از «كم» در آن عمل نمى كند اعمّ از اين كه «كم» استفهامى باشد يا خبرى، زيرا «كم» در اصل براى استفهام است.

أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ اين عبارت در معنا نه در لفظ بدل از عبارت «كَمْ أَهْلَكْنا» است و در تقدير چنين بوده است: أ و لم يروا كثرة اهلاكنا القرون قبلهم كونهم غير راجعين إليهم آنان را كه هلاك كرديم هرگز به دنيا بر نمى گردند تا كارهاى خود را جبران كنند آيا اين كافران از گذشتگان عبرت و پند نمى گيرند.

وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ كلمه «لمّا» بنا بر اين كه حرف «ما» زايد و براى تأكيد است، به تخفيف «لما» نيز خوانده شده است و حرف «إن» مخفّف از ثقيله است و تقدير آن چنين است: إن كلّهم لمجموعون محشورون محضرون للحساب،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 251

و در صورتى كه «لمّا» با تشديد خوانده شود به معناى: إلّا، مى باشد مانند مثالى كه در الكتاب، سيبويه آمده: نشدتك باللّه لمّا فعلت: تو را به خدا سوگند مى دهم كه اين كار را انجام دهى [لمّا در اين مثال به معناى إلّا آمده است ] و حرف «إن» نافيه است. و تقدير تمام عبارت چنين است: ما

كلّ إلّا مجموعون محضرون لدينا.

تنوين در كلمه «كلّ» به جاى مضاف اليه است و در اصل كلّهم بوده است و كلمه جميع از فعيل به معناى مفعول است چنان كه گويند: حىّ جميع و جاءوا جميعا.

مجموع قبيله، همگى آمدند.

وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها كلمه «الْمَيْتَةُ» را با تخفيف خواندن شايعتر و سليستر است. جمله «أَحْيَيْناها» مستأنفه است و بيان مى كند كه زنده كردن زمين مرده براى بندگان نشانه و دليل بر قدرت و توانايى خداوند بر زنده كردن مردگان است، همچنين است كلمه «نسلخ» در عبارت «لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ» در آيه هاى بعد.

و رواست كه هر دو «احيينا» و «نسلخ» براى كلمه هاى «ارض» و «ليل» صفت باشند، زيرا خداوند از آنها جنس زمين و جنس شب را اراده فرموده است نه عين زمين و شب را تا معرفه باشند بنا بر اين با آنها مانند اسم نكره رفتار شده و جمله صفت آنها آمده است و مانند اين مورد است قول شاعر: و لقد امرّ على اللّئيم يسبّنى. «1» مقصود اين است كه آن زمين مرده را با روياندن گياه زنده كرديم.

وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و از زمين دانه هايى مانند: گندم، جو، برنج و غيره ... بيرون آورديم كه قوت و غذاى مردم است.

فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ كلمه «منه» كه ظرف است، مقدّم شده تا دلالت كند كه زندگى بيشتر به اين دانه ها وابسته است و سلامتى انسان به خوردن از اين دانه ها پايدار است و هر گاه كم باشند قحطى و كم بودى ارزاق پيش مى آيد.

__________________________________________________

1- بر شخص پستى مى گذشتم كه مرا ناسزا مى گفت شاهد در: الف و لام اللّئيم، است كه جنس مى باشد و مانند

نكره فرض شده و جمله صفت آن آمده است- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 252

مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ ذكر بخصوص خرما و انگور، به سبب سود سرشار و گونه هاى فراوانى است كه اين دو دارند.

وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ و آن زمين يا آن باغها را براى جريان چشمه آب شكافتيم.

لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا از ميوه هايى كه خداوند آفريده است بخورند.

وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ و كارهايى كه دستهايشان انجام داده است، از كاشتن درخت و آب دادن و گرده افشانى درختان خرما و ديگر كارهايى كه انجام مى شود تا ميوه به حدّ كمال و زمان خوردن آن برسد.

كلمه «ثمره» با دو فتحه ثمره و با دو ضمّه ثمره و با ضمّه و سكون ثمره خوانده شده است و اصل آن ثمرنا بوده است. چنان كه فرمود «جعلنا و فجرنا» سخن را به طريقه التفات از متكلّم به غيبت نقل كرد.

ممكن است كه ضمير «ثمره» به «نخل» برگردد و كلمه «اعناب» به اين سبب كه در خوردن و استفاده از آن مانند نخل است، مرجع ضمير قرار نگرفته است.

و رواست كه مقصود از ضمير، ميوه هاى مذكور، يعنى دانه ها باشد در اين صورت ضمير به جاى «ذلك» است چنان كه رؤبه گفته است:

فيها خطوط من سواد و بلق كأنّه فى الجلد توليع البهق «1»

آن گاه از او سؤال شد كه مرجع ضمير چيست؟ گفت: منظور من از ضمير ذلك بوده است [شاهد در اين است كه ضمير به جاى اسم اشاره آمده است ].

و رواست كه حرف «ما» در عبارت: ما عملته، نافيه باشد، يعنى با دست خود اين ميوه ها را به وجود نياورده اند و توانايى آن را

ندارند. بنا بر صورت اول [كه «ما»

__________________________________________________

1- در آن خطهايى از سياهى و سفيدى است گويا در پوست آن حيوان خطهاى درازى از طبيعت سفيدى و سياهى كشيده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 253

موصول باشد] و ما عملت ايديهم، بدون ضمير هاء، نيز خوانده شده است.

سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مقصود از «أزواج» اشكال و اقسام و اجناس از هر چيز است.

وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ از زوجهايى كه خداوند متعال انسان را بر آن مطّلع نساخته است و هنوز بشر به هيچ طريق از راههاى علمى از آنها با خبر نشده است و بعيد نيست كه خداوند در دل زمين و قعر درياها حيوانها و جمادهايى را آفريده باشد و براى انسان از طريق علم راهى براى شناخت آنها قرار نداده باشد.

وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ واژه: سلخ، به معناى بيرون كشيدن و كندن پوست حيوان است چنان كه گويند: سلخ الشّاة، يعنى پوست گوسفند را كند. و در اين جا، براى بر طرف شدن روشنايى روز و پيدا شدن شب و تاريكى آن، به طريق استعاره به كار رفته است.

فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ در تاريكى شب داخل شدند به طورى كه هيچ روشنايى براى آنها نبود.

وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها در تفسير عبارت «لِمُسْتَقَرٍّ لَها» چند قول است:

1- يعنى خورشيد تا حدّى كه برايش مقدّر و معين شده و در فلكش تا آخر سال بدان حدّ منتهى مى شود، حركت مى كند و قرارگاه خورشيد به قرارگاه مسافر، هنگام مسافرت، تشبيه شده است.

2- براى خورشيد در مشرق و مغرب حدّى است كه در حركت به انتهاى آن مى رسد و همين قرارگاه آن است، زيرا

خورشيد از اين حدّ تجاوز نمى كند.

3- براى خورشيد در مسير هر روزه اش كه به نظر ما مى آيد حدّى است كه همان مغرب است.

ابن مسعود «لا مستقرّ لها» خوانده و قرائت اهل بيت عليهم السّلام هم همين است و معناى آن اين است كه خورشيد هميشه حركت مى كند و هيچ گاه ساكن نمى شود. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 254

ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ اين حركتى كه بنا بر تقدير معيّن و حسابى دقيق است، به طورى كه دركها از فهم آن عاجز و ناتوان شده است، تقدير و تدبير خداوندى است كه قدرتش بر همه چيز غالب و علمش بر همه چيز محيط است.

وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ كلمه «قمر» بنا بر اين كه مبتداء، يا عطف بر «ليل» باشد به رفع نيز خوانده شده است، يعنى: و من آياته القمر كه در اين صورت عطف بر «ليل» شده است و نصب آن به وسيله فعل مقدّرى است كه فعل «قدّرناه» آن را تفسير و بيان مى كند و معنا اين است كه ما منزلهايى را در مسير ماه معيّن و مقدّر كرديم و آنها بيست و هشت منزل است كه هر شب، ماه در منزلى وارد مى شود، بى آن كه از آن تقدير معيّن خطا يا كوتاهى شود.

حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ مقصود از «عرجون» چوب خوشه خرمايى است كه كهنه، خشك و خميده به شكل كمان باشد و برخى گويند كه آن چوب در مدت شش ماه چنين مى شود.

زجاج گفته است «عرجون» فعلون از ماده انعراج است كه به معناى كج شدن و انعطاف است و منظور از: قديم، باريكى، خميدگى و زردى است، بنا بر اين ماه در

اين سه صورت به آن چوب تشبيه شده است.

لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ خورشيد در سرعت سير خود هرگز به ماه برخورد نمى كند، زيرا خورشيد منزلهايش را در مدت يك سال طىّ مى كند و ماه در مدّت يك ماه، به علاوه خداى سبحان، ميان فلك و مدار اين دو را طورى دور كرده است كه ممكن نيست يكى از آنها به ديگرى برخورد كند.

وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ شب نمى تواند از روز پيشى گيرد.

وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ تنوين «كلّ» عوض از مضاف اليه است و اصل آن: كلّهم، بوده است كه مقصود خورشيد و ماه و ستارگانند كه هر يك در فلك و مدار خود شناورند. و براى اين كه كارهاى خردمندان كه اطاعت و فرمانبرى از خداوند است،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 255

به ستارگان نسبت داده شده، كلمه يسبحون، با واو و نون، كه جمع عاقلان است، گفته شده است.

ابن عبّاس گفته است: معناى آن اين است كه هر يك از خورشيد و ماه در مدار خود دور مى زنند همان طور كه دوك در چرخ خود دور مى زند.

[سوره يس (36): آيات 41 تا 50] ..... ص : 255

اشاره

وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (41) وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ (42) وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ يُنْقَذُونَ (43) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ (44) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (45)

وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ (46) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشاءُ

اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (47) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (48) ما يَنْظُرُونَ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ (49) فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 255

و برهان ديگر آن كه ما فرزندانشان را در كشتيهاى پربار حمل كرديم. (41)

و براى آنها مركبهاى ديگرى همانند آن آفريديم (42)

و اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم به طورى كه نه فرياد رسى داشته باشند و نه كسى آنها را از دريا نجات دهد. (43)

مگر باز هم رحم ما شامل حال آنها شود و تا وقت معيّنى از اين زندگى بهره گيرند (44)

هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست [از عذاب الهى، يا از دنيا و آخرت ] انديشه كنيد و بترسيد، شايد مورد رحمت خدا شويد. (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 256

و هيچ آيه اى از آيه هاى پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر آن كه از آن اعراض مى كنند (46)

و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافران به مؤمنان گويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد؟ نيستيد شما مگر در گمراهى آشكار (47)

كافران گويند:

اگر راست مى گوييد اين وعده قيامت كى خواهد بود؟ (48)

آنها انتظار نكشند جز يك صيحه آسمانى كه آنها را فرا گيرد در حالى كه در امور دنيا مشغول جدال هستند. (49)

در لحظه مرگ نمى توانند وصيّت و سفارشى كنند و نه به سوى خانواده خود مراجعت نمايند. (50)

تفسير: ..... ص : 256

وَ آيَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ عبارت «ذرّيّتهم» هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (ذرّيّاتهم) خوانده شده و مقصود فرزندان آنها و كسانى است كه حمل آنها براى آن مردم مهمّ است. برخى از مفسّران گويند ذرّيّه به زنان گفته مى شود، زيرا زنان مزرعه هاى ذرّيّه ها هستند و در

حديث است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله از كشتن ذرّيّه ها، يعنى زنها، نهى فرمود و چون زنان ناتوان تر از مردان هستند و مانند مردان نيرو و توانايى مسافرت را ندارند، مخصوص به حمل شدند.

وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما يَرْكَبُونَ ما براى آنها مانند كشتى مركبهايى آفريديم، مانند شتر كه كشتى بيابان است. بعضى از مفسّران گويند: مقصود از «فلك المشحون» كشتى نوح است و مراد از «مثله» يعنى مثل اين كشتى است كشتيهاى ديگر و زورقهايى كه سوار مى شوند.

فَلا صَرِيخَ لَهُمْ فرياد رس و يارى كننده براى آنها نيست. گويند: «أتاهم الصّريخ» فرياد رسى براى آنها آمد.

إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ مگر رحمت و لطف ما كه شامل حال آنها شود و نجات يابند و پس از آن كه از خطر غرق شدن نجات يافتند، تا زمانى كه ناگزير اجل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 257

آنها سرآيد و مرگ قطعى آنها برسد، از زندگى بهره مند شوند.

وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا در اين آيه جواب اذا حذف شده است و عبارت إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ بر آن دلالت دارد. گويا خداوند مى فرمايد: هر گاه به آنها گفته شود كه پرهيزگار شويد روى مى گردانند و اعراض مى كنند. سپس مى فرمايد: عادت آنها اين است كه از هر آيت و موعظه اى رو بگردانند.

ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

معنا اين است: از گناهانى كه در پيش داريد و از عقوبت گناهان گذشته بترسيد.

إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ اين عبارت يا گفته خداى سبحان است و يا حكايت گفتار مومنان به كافران است و يا

از جمله جوابهاى كافران به مؤمنان است.

وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ فعل «يخصّمون» در اصل (يختصمون) بوده است، حرف «تاء» به «صاد» بدل و در «صاد» ادغام شده است و حرف «خاء» هم به فتح خوانده شده است و هم به كسر. و حرف «صاد» در كسره تابع حرف «خاء» است، بدين ترتيب «يخصّمون» خوانده شده است. اين فعل از ماده خصم يخصم است، يعنى در كارهايشان مخاصمه و مجادله مى كنند و در بازارهايشان به خريد و فروش مشغولند، مقصود اين است كه قيامت ناگهان آنها را فرا مى گيرد به طورى كه نه مى توانند وصيّت و سفارشى كنند و نه مى توانند از بازار به خانه هاى خود برگردند.

[سوره يس (36): آيات 51 تا 61] ..... ص : 257

اشاره

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ (51) قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ (55)

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ (56) لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ (57) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ (58) وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (60)

وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 258

ترجمه: ..... ص : 258

چون در صور دميده شود ناگهان همه از قبرها به سوى خداى خود به سرعت مى شتابند. (51)

گويند اى واى بر ما چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ اين همان وعده خداى رحمان است و رسولان او راست گفتند. (52)

يك صيحه بيش نيست كه ناگهان همگى نزد ما حاضر شوند. (53)

امروز به هيچ كس ستمى نمى شود و جز آنچه را عمل كرديد جزا داده نمى شويد. (54)

اهل بهشت امروز به نعمتهاى خدا مشغول و مسرورند. (55)

آنان و همسرانشان در سايه هاى درختان بهشت بر تختها تكيه كرده اند. (56)

براى آنان در بهشت ميوه هاى گوناگونى است و هر چه بخواهند آماده است. (57)

بر آنان درود الهى است، اين سخنى است از سوى پروردگار مهربان. (58)

اى گنهكاران! امروز از صف نيكوكاران جدا شويد. (59)

اى فرزندان آدم آيا با شما عهد نكردم كه شيطان را پرستش نكنيد كه او براى شما دشمن آشكارى است. (60)

و مرا پرستش

كنيد كه راه مستقيم اين است. (61)

تفسير: ..... ص : 258

مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ واژه «أجداث» به معناى قبرهاست و «ينسلون» به معناى دويدن است و اين صيحه و نفخه دوم است، اولى براى هلاك كردن بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 259

مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا چه كسى ما را از خوابگاهمان كه در آن خوابيده بوديم بر انگيخت و محشور كرد زيرا زنده كردن آنها مانند بيدار كردن از خواب است و برخى گويند: آنها احوال خود را در قبرهايشان به نسبت هراسهاى قيامت مانند خواب مى شمارند.

از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه: من بعثنا، خوانده است، بنا بر اين كه «من» حرف جرّ و «بعث» مصدر است.

هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ كلمه «هذا» مبتداء و عبارت «ما وَعَدَ» خبر آن است و حرف «ما» يا مصدريّه و يا موصوله است و رواست كه «هذا» صفت براى «مرقدنا» و عبارت «ما وعد» خبر براى مبتداى محذوف باشد. و در تقدير: هذا وعد الرّحمن، بوده است.

از قتاده نقل شده است كه عبارت اول آيه يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا سخن كافران و عبارت آخر آيه هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ گفتار مسلمانان است و بعضى گويند: آن نيز سخن كافران است و آنچه را كه از پيامبران شنيده بودند به ياد مى آورند و به خود جواب مى دهند يا بعضى به بعضى ديگر جواب مى دهند.

و اگر حرف «ما» را موصوله قرار دهيم در تقدير چنين است هذا الّذى وعده الرّحمن و الّذى صدقه المرسلون آنچه را كه پيامبران در آن راستگو بودند. چنان كه عرب گويد: صدقوهم القتال، آنچه درباره جنگ به آنها گفتند راست بود و مانند اين

مورد است اين مثال: صدقى سنّ بكره، سنّ شترش را به من راست گفت. معناى آيه چنين است: اين جريان همان چيزى است كه خداوند در كتابهايش كه به زبان پيامبران راستگويش فرو فرستاد، وعده آن را داده بود و اين يك برانگيختن شخص خوابى از خوابگاهش نيست [تا اين كه بپرسيد چه كسى ما را بيدار كرد] بلكه اين برانگيختن حشر اكبر و روز قيامت است كه قبلا به شما خبر داده شده بود.

إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً زمان اين بعث و حشر نيست مگر به اندازه زمان يك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 260

صيحه و فرياد كه ناگاه همگى خلق اوّلين و آخرين در عرصه قيامت و در جاى حساب نزد ما جمع و حاضر مى شوند.

فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً ... إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ اين دو آيه آنچه را كه روز قيامت به اهل محشر گفته مى شود حكايت مى كند و چنين حكايتى ترسيم و تجسّم كننده چيزهايى است كه وعده داده شده است و باعث نفوذ و تمكّن آنها در نفسها مى شود و بر انجام كارهايى كه نتيجه و ثمره اش اين نعمتها است، ترغيب و تشويق مى كند.

كلمه «شغل» به سكون غين «شغل» نيز خوانده شده است. [و اين كه به صورت نكره گفته شده براى اهميّت آن اشتغال است ] يعنى چه مشغوليّتى كه به وصف نمى آيد و آن نعمتهايى است كه شامل بهشتيان شده است و آنها را از فكر اهل جهنّم باز مى دارد، بنا بر اين به ياد آنها نيستند هر چند از نزديكانشان باشد. برخى گويند:

بهشتيان به لذّت بردن و مواقعه با باكره ها و حوران بهشتى مشغولند و

به آوازهاى مرغان گوش مى دهند.

عبارت «فاكهون» كه «فكهون» نيز خوانده شده است به يك معنا هستند، يعنى اهل بهشت متنعّمند و لذّت مى برند و به اين معناست كلمه: فاكهه، زيرا به چيزهايى گفته مى شود كه باعث لذّت و سرور مى شود.

بعضى گويند: مقصود اين است كه اهل بهشت شاد و خوشحالند و از نعمتهايى كه در آن هستند تعجّب مى كنند اين كلمه: فاكهه، از مادّه «فكاهة» است كه به معناى مزاح و سخنان خوش و دلنشين است.

هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ ضمير «هم» ممكن است مبتدا و يا تأكيد براى ضمير در «شغل» و «فاكهون» باشد، بنا بر اين كه همسرانشان هم با آنها، در برخوردارى از نعمتها و شاديها و تكيه زدن بر تخت زير سايه ها، شريك باشند.

كلمه «ظلال» به صورت ظلل كه جمع: ظلّه، است نيز خوانده شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 261

واژه «اريكه» به تختهايى گفته مى شود كه در حجله گاه است و برخى گويند هر چيزى كه بر آن تكيه داده مى شود اريكه است.

وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ عبارت «ما يَدَّعُونَ» يعنى هر چه را تمنّا كنند و بطلبند چنان كه عرب گويد: ادّع علىّ ما شئت: آنچه مى خواهى از من بخواه يعنى از من آرزوهايت را طلب كن. برخى گويند: يدّعون يفتعلون از مصدر دعاء است، يعنى براى خودشان مى خواهند. چنان كه هر گاه فردى براى خودش چيزى را بريان كند گويند:

اشتوى.

سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ كلمه «سلام» بدل از عبارت «ما يَدَّعُونَ» است گويا خداوند به آنها سلام مى كند و به آنها مى گويند كه اين سلام سخن پروردگار مهربان است و مقصود اين است كه خداى سبحان

يا به واسطه فرشتگان يا بى واسطه، براى مبالغه در بزرگداشتشان، به آنها سلام مى كند و اين سلام از سوى خداوند آرزو و خواست آنهاست كه از آنها دريغ نمى شود.

برخى گويند: «ما يَدَّعُونَ» مبتداء و «سلام» خبر آن است و در تقدير چنين است:

و لهم ما يدّعون سلام خالص لا شوب فيه: و براى آنهاست آنچه را آرزو دارند كه سلام خالص بدون آميخته و آلوده به چيزى است، بنا بر اين «قولا» براى عبارت وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ سَلامٌ مفعول مطلق تأكيدى است، يعنى آن سلام را تنها از طرف خدا به شمار آريد نه از سوى فرشتگان يا ديگرى.

وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ عبارت «وَ امْتازُوا» يعنى از مؤمنان جدا شويد و به يك سو باشيد و اين هنگامى است كه مؤمنان محشور مى شوند و به سوى بهشت مى روند. گويند: مزته فامتاز و انماز: او را جدا كرد پس او جدا و منفرد شد.

قتاده گفته است: از هر خير و نيكى بر كنار مى شوند. ضحّاك گفته است: براى هر كافرى خانه اى در آتش است كه داخل آن مى رود و در آن بسته مى شود به طورى كه نه مى بيند و نه ديده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 262

أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ ... اين آيه اشاره است به آن عهد و سفارشى كه خداوند به انسان فرمود، تا از شيطان نافرمانى و از خدا اطاعت كند.

هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ اين راهى است كه در نهايت استقامت و راستى است و شايسته است كه در جاى خودش از آن به شايستگى و كمال توصيف شود.

[سوره يس (36): آيات 62 تا 70] ..... ص : 262

اشاره

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ

(62) هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66)

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ (67) وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ (68) وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ (69) لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ (70)

ترجمه: ..... ص : 262

او افراد بسيارى از شما را گمراه كرد، آيا انديشه نكرديد. (62)

اين همان دوزخى است كه به شما داده مى شد. (63)

امروز به كيفر كفرتان در آتش آن داخل شويد و بسوزيد. (64)

امروز بر دهان آنها مهر مى نهيم و دستهايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان به آنچه انجام داده اند گواهى مى دهند. (65)

و اگر بخواهيم چشمان آنها را محو و نابينا مى كنيم، سپس در عبور از راه مى خواهند بر يكديگر پيشى گيرند امّا چگونه مى توانند ببينند. (66)

و اگر بخواهيم آنها را درجاى خود مسخ مى كنيم و به صورت مجسّمه هايى بى روح مى سازيم تا نتوانند كه بروند يا بازگردند (67)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 263

هر كس را عمر دراز داديم در پيرى از خلقتش مى كاهيم و به ناتوانى كودكى باز مى گردانيم، آيا انديشه نمى كنند (68)

ما هرگز او را شعر نياموختيم و شاعرى شايسته مقام او نيست بلكه اين كتاب آسمانى تنها ذكر الهى و قرآن روشن است. (69)

تا اين كه زندگان را از عذاب الهى بترساند و بر كافران، با اتمام حجّت، وعده عذاب مسلّم گردد. (70)

تفسير: ..... ص : 263

وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا لفظ «جبلّا» به چند طريق خوانده شده است از اين قرار:

با دو ضمّه جبلا، با ضمّه و سكون جبلا، با دو ضمّه و تشديد جبلّا، با دو كسره و تشديد جبلّا. و معناى تمام آنها خلق فراوان و جماعت انبوه است كه بر سرشتى آفريده شده اند كه شيطان آنها را گمراه مى كند، به اين طريق كه ابتدا آنها را دعوت به گمراهى مى كند و سپس گمراهشان مى سازد.

اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ امروز، به سبب كفر و تكذيبتان پيامبران را، ملازم و همراه با آتش

و هيزم آن باشيد.

فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ «صراط» در اصل: إلى الصّراط بوده، حرف جرّ حذف شده و فعل متّصل آمده است، يا اين كه عبارت «استبقوا» به معناى سرعت و شتاب است، يا نصب صراط بنا بر ظرفيّت است و معنا اين است كه اگر ما بخواهيم چشمان آنها را محو مى كنيم، بنا بر اين اگر از راهى كه عادت داشتند هميشه به سوى مقصود يا منزلشان بروند بخواهند با سرعت پيشى گيرند، چنان كه قبلا از آن راه براى كوشش در كارهايشان سرعت مى گرفتند، قدرت و توانايى آن را ندارند و چگونه جهت راه را مى بينند و مى دانند در صورتى كه ما آنها را نابينا كرديم؟

وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ كلمه «مكانة» و «مكان» مانند «مقامة» و «مقام» يكى است اين لفظ به صورت مكانتهم و مكاناتهم كه مفرد و جمع باشد نيز خوانده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 264

شده است و مقصود اين است كه ما آنها را چنان مسخ مى كنيم كه در جاى خود منجمد شوند و به صورت سنگ درآيند كه نتوانند از جاى خود پيش روند يا باز گردند.

برخى از مفسّران گويند: ما آنها را به صورت ميمون و بوزينه مسخ مى كنيم. پس آنها نمى توانند از عذاب الهى بگذرند و نه پس از مسخ مى توانند به خلقت اوليه باز گردند.

وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ ما هر كس را عمر دراز داديم خلقت او را تغيير مى دهيم و به عكس آنچه تا كنون بود مى آفرينيم، به اين طريق كه قبلا او را طورى آفريديم كه نيرو و خرد و دانش او رو به كمال برود و به رشد نهايى برسد

و آن گاه كه به انتها رسيد خلقت او را طورى قرار مى دهيم كه تمام قواى او رو به كاهش مى گذارد تا اين كه در ضعف بدنى و عقل و دانش همانند حالت كودكى گردد، مانند تيرى كه واژگون كنند تا سر تير به طرف پايين و ته آن به سمت بالا باشد چنان كه خداوند مى فرمايد: ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ، «سپس به پايين ترين مرحله عمر (كه ضعف و ناتوانى دوران پيرى است) باز گردانديم» (تين/ 5) و نيز مى فرمايد: وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً «بعضى از شما به پست ترين سالهاى عمر يعنى نهايت پيرى باز مى گردد تا هر چه را مى دانست فراموش كند» (نحل/ 70) «نُنَكِّسْهُ» اين فعل چون از ماده تنكيس است به همين صورت خوانده شده است.

وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ، و ما به او، با تعليم قرآن، شعر نياموختيم. مفهوم اين عبارت اين است كه قرآن شعر نيست و هيچ مناسبتى با شعر ندارد، زيرا شعر سخنى است با وزن و قافيه و در قرآن هيچ وزن و قافيه اى نيست و شايسته مقام پيامبر هم نيست كه شاعر باشد و اگر بخواهد شعرى هم بگويد برايش آسان نيست و توانايى آن را ندارد حتى اگر براى تمثيل هم شعرى مى گفت به زبانش غلط و منحرف جارى مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 265

چنان كه روايت شده حضرت به عنوان مثال اين شعر را فرمود: كفى الإسلام و الشّيب للمرء ناهيا اسلام و پيرى براى بازداشتن مرد كافى است. ابو بكر گفت:

شاعر چنين گفته است: كفى الشّيب و الاسلام للمرء ناهيا و شهادت مى دهم كه

تو رسول خدايى. اما اين كه فرمود:

أنا النبىّ لا كذب أنا ابن عبد المطّلب

من پيامبرم و دروغ نمى گويم: من فرزند عبد المطّلبم و مانند اين گونه مواردى كه از آن حضرت روايت شده از جنس سخنى است كه از روى ذوق و سليقه است بى آن كه خصوصيتى از شعر يا قصدى در آن باشد، تنها به طور اتّفاق موزون شده است.

هم چنان كه در بسيارى از گفتارها و خطابه هاى مردم گهگاه مطالبى موزون بيان شده است و هيچ كس آنها را شعر نمى گويد و در ذهن گوينده و شنونده هم خطور نمى كند كه چنين مواردى شعر باشد. علاوه بر اين خليل بن احمد نحوى، در علم عروض، بيتهاى رجزى را شعر به حساب نمى آورد.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ و چون خداى سبحان قرآن را شعر ندانست فرمود إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ ... يعنى اين قرآن چيزى نيست جز تذكّرى از جانب خدا كه آدمى و جنّ از آن پند مى گيرند. هم چنان كه مى فرمايد: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «نيست قرآن مگر تذكّرى براى جهانيان» (يوسف/ 104) اين قرآن نيست مگر كتابى كه در محرابها خوانده مى شود و با خواندن و عمل به آن به فوز و رستگارى دو جهان نائل مى شوند.

لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا قرآن يا پيامبر، كسانى را كه زنده اند، انذار مى كنند و مقصود از زنده يا فرد خردمند و تأمّل كننده است، زيرا غير خردمند مانند مرده است، يا منظور از زنده كسانى است كه از حالشان پيداست كه ايمان مى آورند و به نور ايمان زنده مى شوند، زيرا كافر مانند مرده است.

وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ و براى اين كه

وعده عذاب كافران، به سبب كفرشان، بر آنها مسلّم و محقّق شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 266

[سوره يس (36): آيات 71 تا 76] ..... ص : 266

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ (71) وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ (72) وَ لَهُمْ فِيها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ أَ فَلا يَشْكُرُونَ (73) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ (74) لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (75)

فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ (76)

ترجمه: ..... ص : 266

آيا آنها (كافران) نديدند كه براى آنها به دست قدرت خود چهارپايانى آفريديم كه آنها مالك شوند. (71)

آنها را مطيع و رام ايشان ساختيم تا هم مركب آنان باشند و هم از آن تغذيه كنند (72)

و براى آنان در آن حيوانها بهره هاى فراوانى و نوشيدنيهاى گوارايى است، آيا شكر گزارى نمى كنند. (73)

آنها غير از خدا معبودانى برگزيدند به اميد اين كه يارى شوند. (74)

ولى آنان قادر به يارى ايشان نيستند و اين مشركان لشكر آنها هستند كه در آتش دوزخ حاضر مى شوند (75)

بنا بر اين سخنان آنها تو را محزون و غمگين نكند ما آنچه را پنهان و آشكار كنند مى دانيم (76).

تفسير: ..... ص : 266

مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا أَنْعاماً آنچه را كه ايجاد و آفرينش آن را به عهده گرفتيم و جز ما كسى از عهده آن بر نمى آيد.

فَهُمْ لَها مالِكُونَ ما چهارپايانى براى آنها آفريديم و آنها مالك آن حيوانها شدند و در آنها تصرّف مالكانه مى كنند، يا معنا اين است كه مردمان بر آن حيوانها مسلّطند و آنها را در اختيار دارند و ما آن حيوانها را وحشى و رمنده (فرار كننده) نيافريديم تا مردمان قادر به ضبط آنها نباشند، بنا بر اين آن حيوانها مسخّر و در اطاعت مردمان

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 267

هستند. و اشاره به همين مفهوم است كه فرمود وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ.

فَمِنْها رَكُوبُهُمْ وَ مِنْها يَأْكُلُونَ واژه «ركوب» و ركوبه به معناى حيوانى است كه سوارى مى دهد چنان كه حلوب و حلوبه حيوانى است كه شير مى دهد، يعنى بعضى از حيوانها را با سوار شدن از آنها استفاده مى كنند و برخى را با ذبح كردن و خوردن گوشت آنها.

وَ لَهُمْ فِيها

مَنافِعُ وَ مَشارِبُ از جمله منافع، تهيّه لباس از پشم و كرك و موى آنهاست، همچنين نوشيدن شير و بهره هاى گوناگون ديگر است.

كلمه «مشارب» جمع مشرب است و آن جاى آشاميدن آب است.

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ مشركان خدايانى را برگزيدند، و به اميد اين كه آنها را يارى دهند و از آنها دفاع كنند و پيش خداوند شفيع آنها شوند، آنها را پرستش مى كردند، ولى كار بر عكس آن شد كه تصوّر مى كردند و اين مشركان گروهى هستند كه روز قيامت براى كيفر و عذاب حاضر مى شوند، زيرا معبودانشان آنها را هيزم آتش قرار دادند، يا معنا اين است كه آن معبودها را اختيار كردند به طمع اين كه بتها باعث تقويت و نيرومندى آنها شوند، ولى كار بر خلاف آن شد كه گمان مى كردند، زيرا اين مشركان بودند كه به معبودان خدمت و از آنها حمايت و دفاع مى كردند در حالى كه آن خدايان قادر به يارى آنها نبودند.

فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ بنا بر اين گفتار آنها كه تكذيبت مى كنند و سبب اذيّتت مى شوند تو را محزون و غمگين نسازد و ما به آنچه كه در پنهانى و آشكارا دشمنى مى كنند آگاهيم و آنها را به سبب اين كار كيفر مى دهيم.

[سوره يس (36): آيات 77 تا 83] ..... ص : 267

اشاره

أَ وَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ (77) وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (80)

أَ وَ لَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ (81)

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 268

ترجمه: ..... ص : 268

آيا انسان نديد و نمى داند كه ما او را از نطفه اى بى ارزش آفريديم و او به دشمنى آشكار برخاست. (77)

و براى ما مثالى (جاهلانه) زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ (78)

بگو همان خدايى آن را زنده مى كند كه نخستين بار آن را آفريد و او به هر آفرينشى آگاه و تواناست. (79)

همان خدايى كه براى شما از درخت سبز آتش آفريد و شما با آن، آتش مى افروزيد. (80)

آيا خدايى كه آسمانها و زمين را آفريد قادر نيست همانند آنها را بيافريند؟ آرى (مى تواند) و او آفريننده داناست. (81)

فرمان خدا تنها اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند به او مى گويد موجود باش، آن نيز بلافاصله موجود مى شود. (82)

پس پاك و منزّه است خدايى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست اوست و همه به سوى او باز مى گرديد. (83)

تفسير: ..... ص : 268
[شأن نزول ] ..... ص : 268

روايت شده است كه ابىّ بن خلف، يا عاص بن وائل استخوان پوسيده و نرم شده اى را آورد و گفت: اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله آيا گمان مى كنى كه خدا چنين چيزى را زنده مى كند؟ حضرت فرمود: آرى، پس اين آيه نازل شد. خداوند انكار آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 269

نسبت به بعث (روز قيامت) بشدّت زشت شمرد و تقبيح كرد، زيرا خداوند بر آنان ثابت كرد كه آفرينش آنها از نطفه اى است كه پست ترين چيز است و شگفت است كه آنها با اين آغاز پستى كه دارند، با خداى جبّار مخاصمه مى كنند و مى گويند: چه كسى مى تواند مرده اى را كه استخوانهايش پوسيده است زنده كند؟ (از اين عجيب تر

اين است) كه مجادله و مخاصمه انسان در چيزى است كه از لازمترين حالتها و صفتهاى اوست، و آن اين است كه منشأ و ابتداى وجود او از چيز مرده و موات است. (نطفه) و با اين حال زنده شدن از موات را منكر مى شود و اين سخنى بدون دليل است كه هدف و مقصودى را در پى ندارد.

برخى گويند: معنا اين است كه انسان پس از آن كه از آب پستى به وجود آمد، مردى كامل و با شعور و سخنور شد و بر چنين مخاصمه اى توانايى يافت و توانست آنچه را در ضمير دارد، با فصاحت، اظهار و بيان كند.

مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ اين كه خداوند اين عبارت را مثل ناميد، يا به سبب اين است كه بر داستان شگفتى دلالت مى كند كه مانند مثل است، و آن انكار قدرت خدا بر زنده كردن مردگان است، و يا به سبب اين است كه در آن تشبيهى است، زيرا آنچه انكار شده از چيزهايى است كه خداوند توانايى آن را دارد، زيرا از ابتدا آنها را آفريده است، بنا بر اين هنگامى كه به عنوان انكار مى گويند: چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مى كند؟ خداوند را در چيزى كه قدرت و توانايى آن را دارد ناتوان و عاجز دانسته اند و در اين صورت خدا را، در ناتوانى به خلق خدا، كه قادر بر اين كار نيست، تشبيه كرده اند، واژه «رميم» به معناى استخوان پوسيده است و مانند آن است واژه «رمّه» و رفات و «رميم» اسم است نه صفت و به همين سبب مؤنّث نشده است.

الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ

ناراً مقصود از: درخت «اخضر» دو درخت:

مرخ و عقار است و اين دو، درختانى هستند كه عربها با ساييدن شاخه هاى آنها به يكديگر آتش مى افروزند. خداوند با اين بيان، ثابت مى كند كسى كه قادر است در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 270

درختى كه در نهايت رطوبت و ترى است آتش قرار دهد، به طورى كه هر گاه شاخه هاى آن به يكديگر ساييده شود آتش روشن مى شود، توانايى آن را هم دارد كه مرده را زنده كند.

بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ كلمه «بقادر» هم در اين جا و هم در سوره احقاف، يقدر نيز خوانده شده است. در عبارت «أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» احتمال دو معناست: يا معنا اين است كه به نسبت آسمانها و زمين مى تواند موجودهاى كوچكتر و ضعيفتر بيافريند، و يا مقصود اين است كه آن مرده ها را بار ديگر زنده مى كند، زيرا بعث و اعاده زندگى ابتداى آفريدن نيست، بلكه مثل و مانند آن است.

إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ كلمه «أمر» به معناى مقام و شأن است، يعنى شأن و مقام خداوند طورى است كه هر گاه بودن چيزى را اراده كند به آن مى گويد: باش، موجود شو به اين معنا كه آن چيز را بدون توقّف و تأخيرى به وجود مى آورد و آن ناگزير به وجود مى آيد و حقيقت اين است كه هيچ چيز مانع به وجود آمدن آن نمى شود و آن چيز مانند مأمور مطيعى است كه از طرف آمر مطاعى، دستورى به آن داده شود.

فعل «يكون» خبر براى مبتداى محذوف است و تقدير آن چنين است: فهو يكون. پس اين جمله اى است كه بر جمله امره

أن يقول له كن عطف شده است و كسى كه آن را منصوب مى خواند بر عبارت «يقول» عطف مى كند. و مقصود اين است كه ايجاد چيزى براى خداوند، مانند كارهاى مخلوقات نيست كه هر گاه بخواهند كارى را انجام دهند نياز به مقدّماتى داشته باشد مانند به كار بردن قدرت و به كار گرفتن وسيله ها و تحمل رنج و زحمتى كه در پى دارد. خدا چنين نيست و تنها شأن او توانايى و دانايى ذاتى اوست كه به محض اراده او به ايجاد چيزى، آن شى ء به وجود مى آيد. و چنين خدايى (عزّ اسمه) چگونه از انجام كارى ناتوان مى شود تا از اعاده و زنده كردن مرده ناتوان باشد؟

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 271

بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ او مالك هر چيزى است. و به موجب مشيّت و مقتضاى حكمتش، در هر چيز تصرّف مى كند. مفهوم اين آيه شريفه، خداوند را از ناتوانى در برگرداندن مردگان و هر صفتى كه نسبت به او شايسته نيست، منزّه و پاك مى كند.

ابن عبّاس گفته است: من نمى دانستم چگونه اين فضيلتها به قرائت سوره يس اختصاص يافته است، تا اين كه دانستم به خاطر اين آيه است. «1»

__________________________________________________

1- كنت لا أعلم كيف خصّت سورة «يس» بالفضائل الّتى رويت فى قراءتها فاذا إنّه لهذه الآية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 272

سوره صافّات ..... ص : 272

اشاره

اين سوره مكّى است. و داراى يكصد و هشتاد و يك آيه در نزد بصريان و يكصد و هشتاد و دو آيه پيش ديگران است. و آيه: وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ، غير بصرى است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 272

در حديث ابىّ بن كعب است [كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:] كسى كه سوره صافّات را بخواند به عدد هر جنّ و شيطانى ده حسنه به او عطا مى شود و شيطانهاى پليد و رانده شده از او دور مى شوند و از شرك پاك مى شود و دو فرشته اى كه مأمور حفظ او هستند روز قيامت درباره او شهادت مى دهند كه به پيامبران خدا ايمان داشته است «1».

و از حضرت صادق عليه السلام است كه فرمود: كسى كه سوره صافّات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتى همواره محفوظ مى ماند و در زندگى دنيا هر بلايى از او دفع مى گردد و در دنيا به فراوانترين روزيها داده خواهد شد و خداوند او را در مال و فرزندان و بدن گرفتار شيطانهاى رجيم و گردنكشان لجوج نمى كند و اگر در آن

__________________________________________________

1-

و من قرأ سوره الصّافّات أعطى من الأجر عشر حسنات بعدد كلّ جنّى و شيطان و تباعدت عنه مردة الشّيطان و برى ء من الشّرك و شهد له حافظاه يوم القيمة أنّه كان مؤمنا بالمرسلين.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 273

شب و روز از دنيا برود، خداوند او را شهيد مبعوث مى كند و شهيد مى ميراند و او را با درجه شهدا وارد بهشت مى سازد. «1»

[سوره الصافات (37): آيات 1 تا 10] ..... ص : 273

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (1) فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (2) فَالتَّالِياتِ ذِكْراً (3) إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ (4)

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (5) إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ (6) وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ (7) لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ (8) دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (9)

إِلاَّ مَنْ خَطِفَ

الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (10)

ترجمه: ..... ص : 273

سوگند به صف زدگان [فرشتگان ] صف آرايى كرده اند (1)

و قسم به همانها كه شديدا باز مى دارند (2)

و سوگند به تلاوت كنندگان ذكر الهى (3)

كه مسلّما خداى شما يكى است (4)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقهاست. (5)

ما نزديكترين آسمان را با ستارگان بياراستيم (6)

و آن را از هر شيطان خبيثى حفظ كرديم (7)

آنها نمى توانند به وحى و سخنان فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو هدف تيرهاى شهاب قرار گيرند (8)

آنها بشدّت به عقب رانده مى شوند و براى آنان عذاب هميشگى است. (9)

جز آن كسى [از شياطين ] كه در

__________________________________________________

1-

من قرأ سورة الصّافّات فى كلّ جمعة لم يزل محفوظا من كلّ آفة مدفوعا عنه كلّ بليّة فى حيات الدّنيا مرزوقا باوسع ما يكون من الرّزق و لم يصبه اللَّه فى ماله و لا ولده و لا بدنه بسوء من شيطان رجيم و لا من جبّار عنيد و إن مات فى يومه او فى ليلته بعثه اللَّه شهيدا و ادخله الجنّة مع الشّهداء.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 274

لحظه اى كوتاه بخواهد خبرى را از عالم بالا بربايد، او را شهاب فروزان تعقيب مى كند. (10)

تفسير: ..... ص : 274

برخى از مفسّران حرف «تاء» را در «صاد» صافّات و در «زاى» الزّاجرات و در «ذال» الذّاريات، ادغام كرده اند، ولى بيشتر مفسّران به اظهار خوانده اند.

وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا خداوند- به فرشتگانى كه در آسمان صف بسته اند و يا به فرشتگانى كه قدمهاى خود را مانند صف نماز مؤمنان، در صف نماز قرار داده اند و يا به فرشتگانى كه بالهاى خود را در هوا گسترده و منتظر اوامر خدا هستند- سوگند ياد فرموده است.

فَالزَّاجِراتِ زَجْراً همچنين خداوند به فرشتگانى

كه مردم را شديدا از گناه باز مى دارند و يا به فرشتگانى كه ابرها را با زجر مى رانند سوگند ياد فرموده است.

بعضى گويند: مقصود از زاجرات آيه هاى قرآنى است كه انسان را از قبايح و پليديها باز مى دارد.

فَالتَّالِياتِ ذِكْراً خداوند به «تاليات» نيز سوگند ياد فرموده و مقصود از «تاليات» فرشتگانى هستند كه كتاب خدا را كه براى آنها نوشته شده و رويدادها در آن ذكر شده است، تلاوت مى كنند و به سبب درست بودن آن وقايع، يقين آنها به وجود مخبر زياد مى شود.

برخى ديگر از مفسّران گويند كه مقصود از «صافّات» علماى عاملين و دانشمندانى هستند كه براى برگزارى تهجّد و ساير نمازها و صفوف جماعات، صف زده اند. در اين صورت «زاجرات»، يعنى به وسيله پندها و نصيحتها مانع گناه مى شوند و مقصود از «تاليات» آيه هاى خداوند است كه شرايع او را بيان مى كنند.

پاره اى ديگر گويند: مراد رزمندگان و جنگجويان در راه خدا هستند كه صفهاى خود را مى آرايند و اسبها را براى جهاد سوق مى دهند و مى رانند و با اين حال ذكر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 275

خدا را تلاوت مى كنند و اين گونه كارها آنها را از ذكر خدا باز نمى دارد، هم چنان كه از على عليه السلام اين مطلب نقل شده است.

رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عبارت «رَبُّ السَّماواتِ» يا خبر براى مبتداى محذوف و يا خبر بعد از خبر است.

وَ رَبُّ الْمَشارِقِ مقصود از «مشارق» كه جمع آمده است محلى است كه هر روز خورشيد از آن طلوع مى كند و در مغرب، غروب مى كند [خورشيد در دو روز از يك محل طلوع و غروب نمى كند بلكه هر روز محل آن با

روز پيش تفاوت دارد. و لذا جمع آمده است ]. سبب اين كه تنها مشرقها ذكر شده اين است كه طلوع خورشيد پيش از غروب آن است.

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ مقصود از «السَّماءَ الدُّنْيا» آسمانى است كه به شما نزديك است. كلمه «زينة» مصدر است مانند نسبة و اسم چيزى است كه با آن چيزهاى ديگرى زينت داده مى شود، مانند ليقه كه اسم آن چيزى است كه در دوات مى گذارند، بنا بر اين اگر مصدر باشد، يا به فاعل اضافه شده است، يعنى آسمان را كواكب زينت مى دهند كه در اين صورت كواكب فاعل است و در اصل بزينة الكواكب بوده است يا به مفعول اضافه شده است، يعنى خداوند «كواكب» را زينت داده و آنها را نيكو و درخشان كرده است، زيرا آسمان به حسن ذاتى آنها زينت داده مى شود و اصل آن: بزينة الكواكب، بوده است و اين كه به نصب خوانده شود قرائت ابى بكر بن عيّاش است و اما اگر اسم باشد، براى اضافه دو وجه است: يا كواكب بيان و به منزله تميز براى زينت است، زيرا زينت مبهم است به اين معنا كه ممكن است با كواكب باشد يا با غير از كواكب از چيزهاى ديگرى كه وسيله زينتند و يا مقصود، آن چيزى است كه كواكب با آن زينت داده شده اند. ابن عبّاس گفته است: مقصود از زينت، ضوء و روشنايى كواكب است و جايز است كه مقصود شكلهاى گوناگون ستارگان باشد، مانند شكل بنات النّعش و شكل ثريّا و خوشه پروين و جز اين از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 276

مدارها و محل طلوع آنها و بنا

بر اين معنا، بزينة با تنوين خوانده شده است و كواكب مجرور است تا بدل آن باشد و در صورت نصب كواكب، جايز است كه بدل از محلّ «بزينة» باشد.

وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ كلمه «حفظا» حمل بر معنا مى شود، زيرا در تقدير چنين است: خلقنا الكواكب زينة للسّماء و حفظا من الشّياطين- هم چنان كه مى فرمايد: وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ، «ما آسمان دنيا را با چراغهاى پرفروغى از ستارگان زينت بخشيديم و آنها را تيرهايى (شهابهايى) براى راندن شيطانها قرار داديم». (ملك/ 5) جايز است فعلى در تقدير گرفته شود كه «حفظا» علّت و مفعول له آن باشد و در تقدير چنين مى شود: و حفظا من كلّ شيطان زيّنّاها بالكواكب و به علّت حفظ آسمان از هر شيطانى آن را به ستارگان زينت داديم. بعضى گويند: فعل حفظنا در تقدير است و اصل آن: حفظناها حفظا ... بوده است.

واژه «مارد» به معناى فردى است كه از اطاعت حقّ و آنچه از او خواسته شده است خارج باشد.

لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ ضمير در «لا يَسَّمَّعُونَ» براى تمام شيطانهاست، زيرا مقصود از ضمير جمع، شيطانها هستند. اين كلمه هم با تخفيف و هم با تشديد خوانده شده و اصل آن يتس مّعون از مصدر تسمّع بوده است و معناى تسمّع خواستن و علاقه به شنيدن است، عرب گويد: تسمّع فسمع أو فلم يسمع: خواست بشنود، آن گاه شنيد يا نشنيد.

عبارت «لا يَسَّمَّعُونَ» تا آخر، كلام مستأنفه و از ما قبلش منقطع است. در اين آيه بيان حال شيطانهايى است كه استراق سمع مى كنند، ولى

نمى توانند سخنان فرشتگان را بشنوند و يا مى خواهند براى شنيدن گوش فرا دهند، ليكن از همه سوى آسمان آنها را با تيرهاى شهاب مى رانند و با شدّت آنها را دفع و طرد مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 277

وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ و براى اين شيطانها تا روز قيامت عذاب دائمى است.

إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ مگر از شيطانهايى كه تلاش و كوشش كنند تا بسرعت سخنى را بربايند يا استراق سمع كنند. در اين هنگام با دنبال كردن شهاب ثاقب، كه آتشى پرنور و سوزاننده است، بزودى هلاك مى شوند. تفاوت ميان دو عبارت: سمعت فلانا يتحدّث و: سمعت اليه يتحدّث، اين است كه در اولى (فعل سمع) خودش و بى واسطه به مفعول متعدّى شده است. در اين صورت، بدون گوش دادن، مفيد ادراك و فهميدن مطلب است، ولى در عبارت دومى فعل به واسطه «الى» متعدّى شده است و مفيد گوش دادن با فهميدن است.

مقصود از «ملاء أعلى» فرشتگان هستند، زيرا آنها در آسمانها سكونت دارند و انسانها و جنّيان، چون از ساكنان زمينند، ملاء اسفل هستند. ابن عبّاس گفته است:

مقصود بزرگان ملائكه است و منظور از بزرگان ملائكه فرشتگان نويسنده هستند.

لفظ «دحورا» يا حال است، يعنى در حالى كه دورشان مى كنند يا مفعول له است، يعنى تيرهاى شهاب به آنها مى زنند براى دور شدن.

عبارت «مَنْ خَطِفَ» در محلّ رفع است و بدل از ضمير «لا يَسَّمَّعُونَ» است و معنا اين است كه شيطانها نمى توانند به سخنان فرشتگان گوش فرا دهند مگر شيطانهايى كه به دزدى سخنى را بربايند.

[سوره الصافات (37): آيات 11 تا 26] ..... ص : 277

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ

(11) بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ (12) وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ (13) وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ (14) وَ قالُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ (15)

أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (16) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (17) قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (18) فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ (19) وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ (20)

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25)

بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 278

ترجمه: ..... ص : 278

اى رسول ما از آنها بپرس: آيا آفرينش آنها سخت تر است يا آفرينش موجودات با عظمت ديگر [آسمانها، زمين ] كه ما آفريديم ما آنها را از گل چسبنده اى آفريديم. (11)

تو از انكار آنها تعجّب مى كنى ولى آنها مسخره مى كنند. (12)

و هر گاه به آنها تذكر داده شود هيچ متذكّر نمى شوند. (13)

و چون معجزه و آيتى مشاهده كنند ديگران را نيز به استهزا مى خوانند. (14)

و گويند اين خود پيداست كه سحرى بيش نيست. (15)

آنها گويند: آيا هنگامى كه ما مرديم و استخوانهاى ما خاك شد بار ديگر بر انگيخته خواهيم شد؟ (16)

يا پدران گذشته ما زنده مى شوند؟ (17)

بگو آرى، همه شما زنده مى شويد در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. (18)

تنها يك صيحه عظيم واقع مى شود ناگهان همه از قبرها برخيزند و عرصه قيامت را بنگرند. (19)

و گويند اى واى بر ما اين روز جزاست. (20)

آرى اين همان روز جدايى حقّ از باطل است كه شما آن

را انكار مى كرديد. (21)

در اين هنگام به فرشتگان دستور داده مى شود اينك ستمكاران و همرديفان آنها را و آنچه را كه مى پرستيدند حاضر كنيد. (22)

آنچه را جز خدا مى پرستيدند بياوريد و به سوى دوزخ هدايتشان كنيد. (23)

آنها را نگاه داريد كه مسئولند و بايد بازخواست شوند. (24)

چرا شما از يكديگر يارى نمى خواهيد؟ (25)

ولى آنها در اين روز تسليم قدرت خداوندند. (26)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 279

تفسير: ..... ص : 279

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا اى رسول گرامى از اين منكران معاد، نظر خواهى كن و بپرس كه آيا آفرينش آنها مشكلتر و سخت تر است يا آنچه را كه ما از فرشتگان و آسمانها و زمين، آفريديم؟ و چون عاقل و خردمند، بر غير عاقل غلبه داده شده است، كلمه «من» گفته شده و خداوند فرموده است أَمْ مَنْ خَلَقْنا.

إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ ما آدم عليه السلام را از گل چسبنده آفريديم و چون تمام انسانها از نسل و ذريّه او هستند، همه از چنين گلى آفريده شده اند.

واژه «لاذب» كه در اصل لازم بوده و «ميم» آن به «باء» تبديل شده به معناى گلى است كه ملازم يكديگر و به هم چسبيده باشد و اين گواه و شاهد بر اين است كه انسانها سست و ضعيفند، زيرا موجودى كه از چنين گل سستى آفريده شده است نمى تواند سخت و قوى باشد.

بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ معناى آيه شريفه اين است كه تو از اين كه آنها روز بعث را انكار و مسخره مى كنند تعجّب مى كنى و يا معنا اين است كه تو از تكذيب و انكارشان نسبت به خودت تعجّب مى كنى و آنها تعجّب تو را

مسخره مى كنند.

عبارت «بَلْ عَجِبْتَ» به ضمّ «تاء»: بل عجبت، نيز خوانده شده است و اين قرائت على عليه السلام و ابن عبّاس است و معناى آن اين است كه خداوند مى فرمايد: با اين همه نشانه ها و آيه ها و مخلوقهاى عظيم من، جاى آن دارد كه من تعجّب كنم از اين كه آنها برانگيختن را، از كسى كه چنين كارهايى انجام داده است، انكار مى كنند و نيز كسى كه مرا به توانايى بر بعث و نشور توصيف مى كند مسخره مى كنند.

و نسبت تعجّب به خداى تعالى به معناى بزرگ داشتن و اهميّت آن كار است. در حديث آمده است: پروردگار شما از آه و زارى و دعاهاى شما و سرعت اجابت آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 280

در شگفت است. «1» برخى گويند: تقدير آيه چنين است قل يا محمّد بل عجبت.

وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ و هنگامى كه آنها را از خدا بترسانى و با قرآن پند و اندرز دهى پند نمى پذيرند و متنبّه نمى شوند.

وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ هر گاه آيه اى يا معجزه اى، مانند: شقّ القمر، و غير آن را، ببينند در مسخره كردن و استهزا مبالغه مى كنند. برخى گويند: يستسخرون، يعنى از ديگران هم مى خواهند كه استهزا و مسخره كنند. پاره اى گويند: يعنى باور كردند كه مسخره است. چنان كه گويند: استقبحه يعنى باور داشت كه آن قبيح و زشت است.

أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ عبارت «أَ وَ آباؤُنَا» عطف بر ضمير «مبعوثون» است، و اين عطف را، به علّت فاصله شدن همزه استفهام جايز دانسته اند و يا عطف بر محلّ إنّ و اسمش مى باشد و مقصود اين است كه برانگيختن پدران آنها كه جلوتر

مرده اند و اكنون هيچ اثرى از آنها نيست، به نظر آنها بعيدتر است و برايشان قابل قبول نيست.

و همانند اين آيه است آيه (48) در سوره واقعه أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ.

قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ اى پيامبر بگو: آرى شما برانگيخته مى شويد در حالى كه بسيار ذليل و حقيريد.

فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ اين عبارت جواب شرط مقدّر است و تقدير آن چنين است: إذا كان ذلك فما هى إلا زجرة واحدة يك نفخه و يك دميدن در صور اسرافيل كه آن نفخه زنده كردن و برانگيختن است و هنگامى كه زنده و بينا شدند صحنه محشر را مى نگرند. ضمير «هى» مبهم است و مرجعى ندارد و خبرش آن را توضيح مى دهد و ممكن است كه آيه چنين باشد: فإنّما البعثة زجرة واحدة.

وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ كافرانى كه به بزه كارى خود اقرار دارند مى گويند:

__________________________________________________

1-

عجب ربّكم من إلَّكم و قنوطكم و سرعة اجابتكم إيّاكم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 281

اى واى بر ما اين است روز حساب و كيفر و پاداش.

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ اين روز قضاوت و داورى ميان مردمان است و روزى است كه حقّ از باطل جدا مى شود.

الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ اين عبارت را بعضى از كافران به بعض ديگر مى گويند و برخى از مفسّران گويند: اين كلام فرشتگان است كه در جواب كافران مى گويند.

احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ فعل امر «احشروا» يا خطاب خداوند به ملائكه است و يا خطاب بعضى از ملائكه به بعضى ديگر است و مقصود از «أزواجهم» شبيه و مانند كافران، از كافران ديگر است، بنا بر اين زناكنندگان با زناكنندگان، شاربان خمر با شاربان خمر ...

محشور مى شوند. برخى گويند: مقصود همسران كافر آنهاست و پاره اى گويند: مراد همنشينان آنها از شياطين هستند.

فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ و راه دوزخ را به آنها نشان دهيد تا به آن جا بروند.

وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ آنها را متوقّف و بازداشت كنيد، زيرا آنها در برابر بدعتها و كارهاى ناروايى كه كرده اند مسئولند. ابو سعيد خدرى و سعيد بن جبير گفته اند:

مقصود اين است كه در برابر ولايت علىّ بن ابى طالب مسئولند. گويند: وقفت انا و وقفت غيرى، يعنى خود ايستادم و ديگرى را هم نگه داشتم.

ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ خداوند به عنوان استهزا و سرزنش آنها مى فرمايد: چگونه است، بر خلاف دنيا كه به يكديگر كمك مى كرديد، امروز از كمك و يارى به يكديگر عاجز و ناتوانيد.

بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ بعضى بعضى ديگر را تسليم مى كند و دست از يارى او بر مى دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 282

[سوره الصافات (37): آيات 27 تا 40] ..... ص : 282

اشاره

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمِينِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (29) وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ (30) فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31)

فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوِينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ (34) إِنَّهُمْ كانُوا إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ (35) وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (36)

بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ (37) إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ (38) وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (39) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (40)

ترجمه: ..... ص : 282

در اين هنگام آنها رو به يكديگر كرده و از هم سؤال مى كنند. (27)

تابعين به رهبرانشان مى گويند: شما از راه خير خواهى و نيكى وارد شديد. (28)

آنها در جواب گويند: شما خودتان أهل ايمان نبوديد. (29)

ما هيچ تسلّطى بر شما نداشتيم، بلكه شما خود قومى طغيانگر بوديد. (30)

اكنون وعده انتقام خدا بر همه ما مسلّم و حتمى است و البتّه همگى عذاب او را مى چشيم. (31)

آرى ما شما را گمراه كرديم همان گونه كه خود گمراه بوديم. (32)

و امروز همه آنها در عذاب خدا مشتركند. (33)

آرى ما اين گونه با بزه كاران رفتار مى كنيم. (34)

آنها بودند كه وقتى كلمه توحيد: لا إله إلّا اللَّه به آنها گفته مى شد، سركشى مى كردند. (35)

و پيوسته مى گفتند: آيا ما به خاطر شاعر ديوانه اى خدايان خود را رها كنيم. (36)

چنين نيست، بلكه او حقّ را آورده است و پيامبران پيشين را تصديق كرده است. (37)

امّا شما كه او را تكذيب كرديد بطور مسلّم امروز عذاب دردناك الهى را خواهيد چشيد. (38)

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 283

و جز به كردارتان مجازات نمى شويد. (39)

امروز همه مجازات مى شوند جز بندگان خالص خدا. (40)

تفسير: ..... ص : 283

وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ فعل «يَتَساءَلُونَ» يعنى آنها يكديگر را مورد عتاب و سرزنش قرار دادند و گمراه شده به گمراه كننده مى گفت: چرا مرا گمراه كردى و گمراه كننده در جواب او مى گفت: تو چرا از من پيروى كردى و حرف مرا پذيرفتى؟

واژه «يمين» كنايه از خير خواهى و بركت است و مقصود اين است كه شما از راه دين وارد شديد و دين و حقّى را به ما نشان داديد كه ما به سبب آن گمراه شديم و گروهى گفته اند كه آن كنايه از نيرو و غلبه است، زيرا دست راست موصوف به قدرت است، لذا به وسيله آن حمله مى شود و منظور اين است كه شما از راه قدرت و نيرومندى وارد شديد و ما را مجبور به گمراهى كرديد.

قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ پس آن رهبران به پيروان جواب دادند و گفتند: چنين نيست كه شما مى گوييد بلكه سرزنش و ملامت بر خود شماست و ما هيچ قدرتى بر شما نداشتيم تا با آن شما را مجبور به گمراهى كنيم بلكه شما خود گروهى طغيانگر بوديد و از حد حق گذشته به كفر وارد شديد.

فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ بنا بر اين قول عذاب و تهديد پروردگار ما براى ما محقّق و لازم شد، زيرا خداوند به حال ما آگاه است و ما هم استحقاق كيفر و عقوبت را داريم پس ناچار عذاب او را خواهيم چشيد.

و اگر خداوند حكايت قول عذاب و وعيد را مطابق سياق كلام مى فرمود، مى بايستى

بفرمايد: إنكم لذائقون ليكن چون كافران چنين مطلبى را پيش خود مى گفتند خداوند از خطاب به لفظ متكلّم برگشت. و مانند اين مورد است سخن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 284

شاعر كه گفته است: لقد زعمت هوازن قلّ مالى. «1» [هوازن نام زنى است ] و اگر شاعر مى خواست عين گفته آن زن را، نقل كند، مى بايستى بگويد: ... قلّ مالك.

فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ آن متابعت شدگان و متابعت كنندگان همگى در چنين روزى در عذاب و كيفر خدا شريكند هم چنان كه در گمراهى شريك بودند.

إِذا قِيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ از گفتن كلمه توحيد سر، باز مى زدند و به كسى كه به عنوان پيامبرى آنها را به اين كلمه دعوت مى كرد اهانت مى كردند.

إِنَّكُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِيمِ شما اى مشركان، به سبب كفرتان و به اين سبب كه رسول خدا را به شاعرى و جنون نسبت مى دهيد، حتما عذاب خدا را خواهيد چشيد.

وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ پاداش داده نمى شويد مگر به همان اندازه كه عمل كرده ايد، بنا بر اين در برابر هر عمل زشتى كيفر مى شويد.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ لكن بندگان خالص خدا به وسيله استثناى منقطع، مستثنا شده اند.

[سوره الصافات (37): آيات 41 تا 61] ..... ص : 284

اشاره

أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ (41) فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ (42) فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ (43) عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ (44) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ (45)

بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ (46) لا فِيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ (47) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ (48) كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (49) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (50)

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ (51) يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً

وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيمِ (55)

قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (60)

لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61)

__________________________________________________

1- هوازن گمان كرده كه مال من اندك است. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 285

ترجمه: ..... ص : 285

براى آنان (در بهشت) روزى بى حساب معيّن است. (41)

ميوه هاى گوناگون پر ارزش و آنها بزرگوار و محترمند. (42)

در باغهاى پر نعمت بهشت. (متنعّمند) (43)

بر تختهاى عالى روبروى يكديگر تكيه زده اند. (44)

حور و غلمان جامهاى پر از شراب طهور را در پيرامون آنان مى گردانند. (45)

شرابى سفيد و درخشنده كه براى نوشندگان لذّت بخش است. (46)

شرابى كه نه در آن مايه فساد عقل است و نه موجب مستى مى گردد. (47)

و نزد آن حوران زيبا چشمى است كه جز به شوهران خود به هيچ كس ننگرند. (48)

گويا، از لطافت و سفيدى، همچون تخم مرغهايى هستند كه پنهان مانده اند (و دست كسى آن را لمس نكرده است) (49)

در آن جا مؤمنان بعضى رو به بعض ديگر كرده و از يكديگر سؤال مى كنند. (50)

يكى از آنها گويد:

مرا همنشينى بود. (51)

كه پيوسته مى گفت: آيا براستى تو اين سخن را باور كرده اى؟ (52)

كه وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم بار ديگر زنده مى شويم و جزا داده خواهيم شد؟ (53)

سپس مى گويد: آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟ (54)

آن گاه كه به جستجو بر مى خيزد، ناگهان او را در وسط جهنّم مى بيند. (55)

مى گويد: به خدا سوگند چيزى نمانده بود كه مرا نيز مانند خود

هلاك گردانى. (56)

و اگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 286

نعمت پروردگارم نبود من نيز از احضار شدگان در دوزخ بودم. (57)

آيا ما هرگز نمى ميريم؟ (58)

و جز همان مرگ اول، مرگى براى ما نيست و ما هرگز مجازات نخواهيم شد؟ (59)

براستى اين همان سعادت و رستگارى بزرگ است. (60)

آرى براى چنين پاداشى بايد تلاشگران بكوشند. (61)

تفسير: ..... ص : 286

أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ خداى سبحان براى بندگان مخلص خود رزق معيّن و ويژه اى را مشخص مى فرمايد: سپس آن را به ميوه تفسير مى كند. و آن ميوه ها تنها براى لذّت بردن است، نه آن كه براى بقا و نگهدارى سلامتى بدن تغذيه شود، يعنى اين كه ما تمام ميوه ها را كه روزى آنها قرار داديم، تنها براى لذّت بردن است نه چيز ديگر. و چون بدنهاى آنها محكم و استوار است و براى جاودانى بودن آفريده شده است، از تغذيه براى حفظ الصّحه بى نياز است، بنا بر اين آنچه را كه مى خورند تنها براى لذّت است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از «معلوم» وقت و زمان است. چنان كه مى فرمايد: وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا «و روزى آنها در بهشت، هر صبح و شام، به آنها مى رسد. (مريم/ 62) وَ هُمْ مُكْرَمُونَ اين آن چيزى است كه بزرگان و علما در تعريف ثواب و پاداش گفته اند كه آن استحقاق پاداش است همراه با تعظيم و اجلال و اكرام.

عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ «مُتَقابِلِينَ» يعنى بعضى با نگاه كردن به صورت ديگرى لذّت و بهره مى برد و اين كاملترين انس و شادمانى است.

بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ واژه «كأس» ظرفى است كه در آن شراب باشد. اخفش گويد:

هر كلمه كأسى كه در قرآن است، به

معناى شراب گواراست. عبارت «مِنْ مَعِينٍ» يعنى شرابى كه در جويهاى بهشت جريان دارد و چشم آن را مى بيند و چون شراب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 287

در بهشت مانند آب در نهر جارى است، همانند آب توصيف شده است.

بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ كلمه «بيضاء» صفت «كأس» است. و كلمه «لذّة» مؤنّث: لذّ، است كه بر وزن فعل مانند صبّ و طبّع است. شاعرى در وصف خواب گفته است:

و لذّ كطعم الصّرخدىّ تركته بأرض العدى من خشية الحدثان «1»

يا مقصود از توصيف شراب به لذّت اين است كه شراب عين لذّت و خود آن است.

لا فِيها غَوْلٌ به عقل آنها ضررى ندارد تا اين كه عقلشان زايل شود و همچنين باعث درد و رنجى براى آنها نمى شود.

وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ فعل «يُنْزَفُونَ» از ماده «نزف» است و به معناى نابودى تدريجى چيزى است و هنگامى كه عقل شارب خمر زايل مى شود گويند: نزف الشّارب و به مجروحى كه تمام خونش از بدن رفته است گويند: نزف فمات خونش رفت و سپس مرد. اين فعل به صورت ينزفون از ماده أنزف نيز خوانده شده است. گويند: أنزف الشّارب، به اين معنى است كه عقلش از بين رفت و يا مقصود اين است كه شرابش تمام شد و مقصود از اين عبارت اين است كه مست مى شوند و مانند اين مورد است مثال أقشع السّحاب و قشعته الرّيح ابرها پراكنده شدند، باد آنها را پراكنده كرد و: أكبّ الرّجل و كببته مرد به رو افتاد و من او را به رو انداختم و مقصود اين است كه حقيقت اين دو، داخل در قشع و كبّ شد.

وَ عِنْدَهُمْ

قاصِراتُ الطَّرْفِ عِينٌ مقصود اين است كه چشمانشان تنها به شوهران خودشان است و جز به آنها به كس ديگرى نگاه نمى كنند، يا معنا اين است كه چشمان خود را با عشوه و ناز باز نمى كنند.

__________________________________________________

1- بسا خوابى كه لذّت آن مانند طعم شراب صرخدى است و من آن را در سرزمين دشمن از ترس پيشامدهاى ناگوار رها كردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 288

كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ گويا آن حوران بهشتى در لطافت و سفيدى مانند تخم مرغى است كه در جاى خود پنهان و دست نخورده مانده است و مقصود تخم شترمرغ است. و عربها زنان را به آن تشبيه مى كنند و آنها را بيضات الخدور تخم مرغهاى پنهان، مى نامند.

فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ اين آيه بر آيه يُطافُ عَلَيْهِمْ معطوف است و مقصود اين است كه شراب مى نوشند و درباره آن به گفتگو مى پردازند و بعضى به بعض ديگر رو كرده و از امورى كه در دنيا براى آنها روى داده است سؤال مى كنند.

اما به شيوه خداوند (عزّ اسمه) كه اخبارش را به صورت ماضى بيان مى فرمايد، فعلها در اين آيه ها به صيغه ماضى آمده است.

قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ گوينده اى از آنها مى گويد كه من در دنيا دوستى داشتم.

يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ به طريق انكار به من مى گفت: آيا تو زنده شدن روز قيامت و حساب و پاداش را، باور دارى و تصديق مى كنى؟

أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ واژه «مدينون» به معناى: مجزيّون، است و از ماده دين است كه به معناى جزا و پاداش است و يا به معناى سياست شده است كه در اين صورت از مادّه دان به معناى

سياست كردن است. و هنگامى كه كسى را سياست كنند گويند: دانه، يعنى ساسه و در حديث است كه شخص زيرك و با فراست كسى است كه نفس خود را سياست كند و براى پس از مرگش كار كند. «1»

قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ آن گوينده به برادرانش در بهشت گفت: آيا شما بر دوزخ و آتش مشرف هستيد و از آن اطّلاع داريد تا دوست مرا به من نشان دهيد؟ برخى گويند: قائل و گوينده خداى متعال است و پاره ديگر گويند: بعضى از فرشتگان

__________________________________________________

1-

الكيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 289

هستند. گفته مى شود: طلع علينا فلان: فلانى بر ما مشرف است و أطلع و اطّلع هر دو به يك معنا هستند.

خداوند آنها را بر دوزخ مشرف و مطّلع كرد آنها به آتش نگاه كردند آن گاه او دوستش را ديد كه در وسط جهنّم است.

قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ كلمه «إن» مخفّفه از ثقيله است. و حرف «لام» در عبارت «لتردين» حرف مفارقه است كه فارق ميان إن نافيه و إن مخفّفه است، يعنى براستى تو با گفته هايت نزديك بود مرا هلاك كنى.

وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ و اگر نعمت پروردگارم نبود كه مرا از گناه نگهداشت و توفيق داد، به طور مسلّم امروز با تو براى عذاب از حاضرين در آتش بودم.

أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ حرف «فاء» عطف كننده بر عبارت محذوف است. و در تقدير چنين است:- أ نحن مخلّدون منعّمون «فما نحن بميّتين» و لا معذّبين- و مقصود اين است كه حال مؤمنان چنين است كه تنها تلخى مرگ اول را مى چشند

بر خلاف كافران كه به سبب سختيها و غمها و ناگواريها، هر آن آرزوى مرگ را دارند و اين مطالب را مؤمن به عنوان بازگو كردن نعمت خدا مى گويد. به طورى كه دوستش بشنود تا توبيخ و سرزنشى براى او باشد و رواست كه اين مطالب گفتار همه مؤمنان باشد.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ اين عبارت نيز گفتار آن گوينده مؤمن است و مقصودش اين است كه اين حالت و نعمتى كه ما در آن هستيم فوز عظيمى است و برخى گويند: اين سخن خداى عزّ و جلّ است كه از قول مؤمنان بيان فرموده است. در اين جا داستان مؤمن و دوستش پايان مى يابد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 290

[سوره الصافات (37): آيات 62 تا 74] ..... ص : 290

اشاره

أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ (64) طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66)

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَمِيمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69) فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ (70) وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ (71)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِيهِمْ مُنْذِرِينَ (72) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ (73) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (74)

ترجمه: ..... ص : 290

آيا اين نعمتهاى بهشتى و مقام عالى بهتر است، يا درخت زقّوم؟ (62)

ما آن را مايه رنج و بلاى ستمكاران قرار داديم. (63)

براستى آن درختى است كه از قعر جهنّم مى رويد. (64)

شكوفه آن (در خباثت) گويا سرهاى شيطانهاست. (65)

آنها (اهل جهنّم) از آن مى خورند و شكمهاى خود را پر مى كنند. (66)

سپس روى آن آب داغ متعفّنى مى نوشند. (67)

آن گاه، بازگشتشان به سوى جهنّم است. (68)

چرا كه آنها پدران خود را گمراه يافتند. (69)

با اين حال به دنبال پدران خود شتافتند. (70)

پيش از آنها بيشتر پيشينيان نيز گمراه شدند. (71)

ما براى آنها انذار كنندگان و رسولانى فرستاديم. (72)

بنگر پايان كار انذار شوندگان چگونه بود. (73)

همه هلاك شدند جز بندگان خالص خدا. (74)

تفسير: ..... ص : 290

أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ سپس خداى سبحان به تذكّر و ياد آورى روزى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 291

معلوم بهشتيان بازگشت و فرمود أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلًا خير حاصلا. اصل واژه «نزل زيادى در طعام است و در اين جا براى حاصل و نتيجه چيزى به طور استعاره آورده شده است. و حاصل رزق معلوم، كاميابى و شادمانى است و حاصل درخت زقّوم رنج و عذاب است. و كلمه «نزلا» به عنوان تميز يا به عنوان حال منصوب است و «نزل» طعامى است كه به جاى غذاى اصلى با آن از مهمان پذيرايى مى كنند و يا اولين غذايى است كه براى مهمان مى آورند، بنا بر اين اگر «نزل» به معناى اول باشد، مقصود اين است كه براى روزى معلوم نتيجه و حاصلى است و براى درخت زقّوم نيز نتيجه و حاصلى است و كدام يك از اين دو حاصل بهتر است؟ و

اگر به معناى دوّم باشد مراد اين است كه رزق معلوم غذاى اهل بهشت است و درخت زقّوم غذاى دوزخيان است و كدام يك از اين دو طعام بهتر است؟

فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ خداوند مشركان را با اين درخت آزمايش كرد، زيرا آنها وجود آن درخت را تكذيب كردند. و بعضى از مفسّران گويند: آن درخت را عذاب براى آنها قرار داديم، مانند اين كه مى فرمايد: يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ روزى كه آنها را در آتش عذاب مى كنيم.

طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ «طلع» شكوفه يا ميوه درخت خرماست. ولى چون درخت زقّوم نيز شكوفه اى دارد، «طلع» به عنوان استعاره به آن گفته شده است و خداوند براى اين كه نهايت كراهت و زشتى شكل آن را بيان كند، تشبيه به سر شيطانها فرموده است، زيرا در ذهن انسان شيطان زشت و قبيح است.

برخى از مفسّران گويند: شيطان مارى است بزرگ و يالدار كه بد منظر و بسيار ترسناك است. برخى ديگر گويند: مقصود از درخت «زقّوم» درختى است كه عربها به آن «استن» مى گويند و بسيار بدبو و تلخ و كريه المنظر است و ميوه آن را: رؤس الشّياطين، گويند.

فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ آن كافران از شكوفه و ميوه آن درخت

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 292

مى خورند و از شدت گرسنگى شكمهاى خود را از آن پر مى كنند.

ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَمِيمٍ آن گاه تشنه مى شوند و سپس از آب داغ و سوزانى كه آلوده است مى نوشند.

ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ سپس بعد از آن كه آنها از «زقّوم» خوردند و از «حميم» نوشيدند، آنها را به دوزخ باز مى گردانند. و گويا آنها

را مانند شترانى كه به آبگاه مى برند، به آبشخور «حميم» وارد مى كنند و سپس به «جحيم» كه آتش بر افروخته اى است باز مى گردانند.

إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ آنها تصديق كردند و دريافتند كه پدرانشان از راه حقّ منحرف و گمراه شدند.

فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ پس آنها با سرعت به دنبال پدران خود مى روند و از آنها پيروى مى كنند، مقصود اين است كه پيش از اين كافران كه گمراهند بيشتر امّتهاى گذشته نيز گمراه بودند و اين مى رساند كه در هر دوره اى اهل حقّ از اهل باطل كمتر بوده اند. خداوند پس از آن كه شرح حال منذرين و پيامبران و سرانجام بد انكار كنندگان آيات حقّ را بيان فرموده، به بيان داستان نوح و نفرين او به قومش، پس از نااميد شدن وى از هدايتشان، مى پردازد و مى فرمايد:

[سوره الصافات (37): آيات 75 تا 96] ..... ص : 292

اشاره

وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ (75) وَ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (76) وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ (77) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (78) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ (79)

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (80) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (81) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ (82) وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84)

إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87) فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89)

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92) فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94)

قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 293

ترجمه: ..... ص : 293

همانا نوح ما را بر يارى خود ندا كرد و ما دعاى او را اجابت كرديم و چه خوب اجابت كننده اى هستيم. (75)

و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم. (76)

و فرزندانش را بازماندگان روى زمين قرار داديم. (77)

و نام نيك او را در ميان آيندگان باقى گذارديم. (78)

سلام و درود در ميان جهانيان بر نوح باد. (79)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (80)

چرا كه او بحقيقت از بندگان با ايمان ما بود. (81)

سپس ديگران (غير از او و پيروانش) را غرق كرديم. (82)

و به حقيقت از پيروان نوح، در دعوت به توحيد، ابراهيم خليل است. (83)

به ياد بياور هنگامى را كه ابراهيم با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد. (84)

هنگامى كه به پدر و قومش گفت: اينها چه چيز است كه مى پرستيد؟

(85)

آيا غير از خدا به سراغ اين معبودان دروغين مى رويد؟ (86)

شما درباره پروردگار جهانيان چه گمان مى بريد؟ (87)

آن گاه ابراهيم نگاهى به ستارگان افكند. (88)

و گفت من بيمارم (و به مراسم جشن نمى آيم) (89)

آنها از او روى بر تافته و به او پشت كردند و به سرعت دور شدند. (90)

او پنهانى وارد بتخانه شد و نگاهى به معبودان آنها كرد و با تمسخر گفت: چرا (از اين غذاها) نمى خوريد؟ (91)

چرا سخن نمى گوييد؟ (92)

سپس با دست راست و با تبر ضربه اى محكم بر بتها زد و جز بت بزرگ همه را درهم ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 294

شكست (93)

آنها با شتاب به سوى او آمدند. (94)

ابراهيم گفت: آيا چيزى را مى پرستيد كه با دست خود مى تراشيد؟ (95)

با اين كه خداوند هم شما را و هم بتهايى را كه مى سازيد آفريده است. (96)

تفسير: ..... ص : 294

فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ ما خوب اجابت كننده اى هستيم. و لام «فَلَنِعْمَ» جواب قسم محذوف است.

هُمُ الْباقِينَ مقصود اين است كه نسل نوح باقى مى ماند و بجز آنها همه هلاك و نابود مى شوند، يا معنا اين است كه ذريّه نوح باقى مى مانند و تا روز قيامت توالد و تناسل مى كنند، زيرا تمام مردم از فرزندان نوح هستند: نژاد عرب و عجم از فرزندان سام بن نوح و سياهان از فرزندان حام بن نوح و تركها و خزريها و ياجوج و مأجوج از فرزندان يافث بن نوح هستند.

وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ و در ميان امّتها اين كلمه را براى نوح باقى گذاشتيم و آن اين است:

سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ اين امتها تا روز قيامت بر نوح سلام و درود مى فرستند و اين سخن كلامى است

كه حكايت از عبارت پيش است و معناى «عالمين» اين است كه اين تحيّت و درود براى جميع جهانيان ثابت است. و علّت اين پاداش عظيم و اين كرامت گسترده، كه باقى ماندن ذكر او و درود همه جهانيان تا روز قيامت بر اوست، اين است كه او محسن و نيكوكار بوده و علت محسن بودنش اين است كه او از بندگان مؤمن بوده است و همه اينها براى اين است كه مقام ايمان را ارائه دهد.

وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ مقصود از «شِيعَتِهِ» كسى است كه نوح را در اصول دين پيروى مى كرده است، يا مراد كسى است كه در استوارى و پايدارى در دين خدا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 295

شكيبايى در برابر منكرين از او پيروى مى كرده است.

إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ كلمه «إذ» يا به مشايعت كه در معناى شيعه است متعلّق است و در تقدير چنين است: و إنّ ممّن شايعه على دينه و تقواه حين «جاء ربّه بقلب سليم» لإبراهيم براستى كسى كه نوح را در دين و تقوى پيروى كرد، هنگامى كه با قلب سليم به درگاه خدا رو آورد، ابراهيم است، و يا به فعل محذوف اذكر متعلّق است و معنا اين است كه به ياد آور هنگامى كه ابراهيم دلش را براى خدا خالص كرد و از هر چيزى جز خدا پاك ساخت و دلش به هيچ چيز جز خدا تعلّق نداشت. و كلمه «جاء» را براى چنين مفهومى مثال قرار داده است.

أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ كلمه «إفكا» مفعول له است و در تقدير چنين است:

أ تريدون آلهة من دون اللَّه افكا آيا

غير از خدا، خدايانى را براى دروغ و باطل بودنشان بر مى گزينند؟ و به سبب توجّه و عنايت به آن مقدّم شده است، همچنين بر مفعول به (آلهة) نيز مقدّم شده است، زيرا پيش ابراهيم مهمّ اين است كه به مشركان بفهماند كه در شركشان بر دروغ و باطل هستند. و رواست كه «افكا» مفعول به باشد يعنى به عوض خداوند، افك و دروغى را اراده كرده ايد. سپس با گفتن «آلهة» كلمه «افك» را چنين تفسير كرده است كه خدايان شما خود افك و دروغ هستند. و ممكن است كه «افكا» حال باشد، يعنى آيا شما جز خدا، خدايانى را اراده كرده ايد در حالى كه همه افك و دروغند.

فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ پس گمان شما به كسى كه شايسته عبادت و پرستش است چيست؟ زيرا در حقيقت كسى كه پروردگار جهانيان است شايسته است كه آنها او را عبادت و پرستش كنند، بنا بر اين چه گمان كرده ايد كه به خاطر عبادت بتها پرستش او را ترك كرده ايد، يا مقصود اين است كه هيچ چيزى در گمان و وهم، نمى تواند مانع پرستش او شود، يا معنا اين است كه شما چه گمانى مى كنيد و خداوند با شما چه بايد بكند در صورتى كه غير او را پرستش مى كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 296

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ مقصود از «نجوم» يا علم نجوم و يا كتاب نجوم و يا احكام نجوم است، زيرا آن قوم در علم نجوم وارد شده و به آن مى پرداختند، در نتيجه گمان كردند كه حضرت ابراهيم در علم نجوم نشانه اى بر مريضى خود يافته است، بنا بر اين گفت من

مريضم يعنى مشرف بر مريض شدن هستم. و اين نوعى سخن كنايه و توريه است و مقصودش اين بوده است كه هر كس آخر كارش مرگ باشد، مريض است. و از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام روايت شده كه فرمودند: به خدا قسم نه مريض بود و نه دروغ گفت.

فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ پس از او رو گرداندند و او را ترك كرده و به سوى عيدگاه و جشنگاه رفتند.

فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ آن گاه در پنهانى به بتها توجه كرد و با سخريّه و استهزا و به خاطر نكوهش و سرزنش پرستش كنندگان آنها گفت: چرا غذا نمى خوريد؟ چرا سخن نمى گوييد؟ أَ لا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ.

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ پس به بتها رو كرد و آنها را بشدّت زد، يا معنا اين است كه آنها را با دست راست زد، يعنى بسيار سخت و شديد زد، زيرا دست راست قويترين و نيرومندترين دو دست است.

برخى از مفسّران گويند: مقصود از يمين قسم است، يعنى زدن به سبب قسم بوده است و آن در اين آيه است: تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ «به خدا قسم من اين بتها را با هر تدبيرى كه بتوانم درهم مى شكنم» (انبياء/ 57) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ پس از اتمام كارهاى جشن با سرعت به ابراهيم روى آوردند.

كلمه «يزفّون» به صورت يزفّون نيز خوانده شده است. و اين يا به معناى: زفيف النّعام، است، يعنى حركت شتر مرغ كه حركتى است ميان دويدن و راه رفتن معمولى و يا از ماده ازفّ است كه به معناى سرعت گرفتن است و يا از مادّه ازفّه است كه به معناى وادار كردن كسى

را بر شتاب و سرعت است، يعنى بعضى، بعضى ديگر را به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 297

سرعت و شتاب وا مى داشتند. و به صورت مخفّف يزفون نيز خوانده شده است كه از ماده وزف يزف مى باشد.

أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ حضرت ابراهيم براى مجاب كردن آنها گفت: آيا آنچه را كه با دست خود مى تراشيد، پرستش مى كنيد؟

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ در صورتى كه خداوند هم شما را و هم بتهايى را كه مى سازيد آفريده است. عبارت «و ما تعملون» مانند اين است كه گويند: نجّار، فلان در، يا صندلى را ساخت. يا زرگر آن دستبند و انگشتر را ساخت.

در اين موارد منظور ساختن شكل و صورت اين چيزهاست نه اصل جوهر و ماده آنها. بتها هم داراى يك اصل و ماده اى (مانند سنگ يا چوب اند) و داراى شكل و صورتى هستند، بنا بر اين آفريننده جوهر و ماده آنها خداوند است ولى شكل دادن و نقش آفرينى آنها به وسيله تراشيدن، مربوط به بت تراش و سازنده آنهاست.

عبارت «ما تَعْمَلُونَ» ترجمه و تفسير جمله «ما تَنْحِتُونَ» است و لفظ «ما» در عبارت «ما تَنْحِتُونَ» موصوله است (نه مصدريّه) و در اين بحثى نيست و تفاوت گذاشتن ميان آن و «ماى» در «ما تَعْمَلُونَ» تعسّف و زورگويى است [يعنى هر دو موصوله هستند].

[سوره الصافات (37): آيات 97 تا 113] ..... ص : 297

اشاره

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97) فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ (101)

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ

افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ (106)

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ (109) كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111)

وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 298

ترجمه: ..... ص : 298

آنها گفتند آتشخانه مرتفعى براى او بسازيد و او را در جهنّمى از آتش بيفكنيد. (97)

آنها طرحى براى نابودى ابراهيم ريخته بودند ولى ما آنها را پست و مغلوب ساختيم. (98)

ابراهيم پس از نجات از نمروديان گفت: من به سوى پروردگارم مى روم كه البتّه هدايتم خواهد فرمود. (99)

پروردگارا به من از فرزندان صالح عطا فرما. (100)

ما او را به جوانى بردبار و با استقامت مژده داديم. (101)

هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد ابراهيم گفت: فرزندم من در خواب ديدم كه بايد تو را قربانى كنم در اين واقعه تو را چه نظرى است؟ گفت: پدرم هر چه دستور دارى انجام ده كه ان شاء اللَّه مرا از صابران خواهى يافت. (102)

هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد. (103)

او را ندا داديم كه اى ابراهيم. (104)

آنچه را در خواب مأموريّت يافتى، انجام دادى، ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (105)

اين مسلّما امتحان بزرگ و آشكارى است (كه حقيقت حال اهل ايمان را روشن مى كند.) (106)

ما ذبح بزرگى را فداى

او كرديم. (107)

و نام نيك او را در امّتهاى بعد باقى گذاشتيم. (108)

سلام بر ابراهيم باد. (109)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. (110)

او (ابراهيم) از بندگان با ايمان ماست. (111)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 299

ما او را به فرزندش اسحاق كه پيامبرى شايسته است، بشارت داديم. (112)

ما به او و اسحاق بركت داديم و از دودمان آنها برخى نيكوكار به وجود آمدند و پاره اى آشكارا به خود ستم كردند. (113)

تفسير: ..... ص : 299

قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ هنگامى كه نمروديان، به گمان خود، ابراهيم را [به اتّهام شكستن بتها] محكوم كردند گفتند: براى او بناى رفيعى، كه جاى آتش بسيارى باشد، بسازيد. ابن عبّاس گفته است كه ديوارى از سنگ ساختند كه طول آن سى ذرع و عرض آن بيست ذرع بود و پر از آتش كردند و حضرت ابراهيم را در آن افكندند.

فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ نمروديان را نابود كرديم و ابراهيم را نجات داديم و او را سالم نگه داشتيم.

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي ابراهيم گفت: من به جاى از سرزمين شام مهاجرت مى كنم كه پروردگارم دستور داده است كه به آنجا مهاجرت كنم.

رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ مقصود ابراهيم از هبه خداوند، فرزند است، زيرا لفظ:

هبه، بيشتر درباره فرزند گفته مى شود، گرچه در اين آيه درباره برادر هم لفظ هبه آمده است: وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا «و ما از رحمت خود برادرش هارون را به او بخشيديم» (مريم/ 53) ليكن خداوند در آيه هاى ديگر فرموده است:

وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى «و ما به او يحيى را بخشيديم». (انبياء/ 90) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ «و ما به او

اسحاق و يعقوب را عطا كرديم». (انعام/ 84) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ بشارت در اين جا شامل چند مورد است: اول اين كه آن فرزند پسر است. دوم اين كه به سن بزرگى مى رسد. سوم اين كه به صفت شكيبايى و بردبارى توصيف شده است و چه شكيبايى و حلمى از اين بزرگتر و بالاتر است كه چون پدرش امر قربانى و ذبح شدن را به او گوشزد كرد گفت: سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 300

و سپس تسليم امر خداوند شد.

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ كلمه «معه» بيان عبارت محذوف است، گويا هنگامى كه خدا فرمود: چون اسماعيل به حدّى رسيد كه توانست [بين صفا و مروه ] سعى كند پرسيده شد با چه كسى؟ جواب داده شده است «معه» با پدرش و اين هنگام كه ابراهيم در خواب ديد كه بايد پسرش را قربانى كند، اسماعيل نوجوانى سيزده ساله بود.

قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ چون خواب پيامبران وحى است، ابراهيم اين عبارت را گفت. و بهتر است بگوييم وحى در بيدارى شده است، ليكن در خواب تعبّد و تأكيد بر آن بوده است.

فَانْظُرْ ما ذا تَرى بنگر چه نظر مى دهى؟ يا چه رأى و نظرى دارى؟ بنا بر اين كلمه «ما ذا» در محلّ نصب و به جاى يك اسم است و بنا بر معناى اول «ذا» به معناى «الّذى» است. يعنى: رأى تو چه چيز است؟

لفظ «ما» مبتدا و موصول وصله اش خبر آن است و به صورت: ما ذا ترى، به ضمّ «تاء» و كسر «راء» خوانده شده و مقصود اين است كه آيا در آنچه بايد

تحمّل كنى استوار و پايدارى يا سست و بى تابى.

قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ عبارت «ما تُؤْمَرُ» يا در اصل: ما تؤمر به، بوده است كه كلمه «به» حذف شده چنان كه در اين شعر حذف شده است: أمرتك الخير فافعل ما أمرت «1» [كه ما امرت به بوده است ]. يا در اصل أمرك بوده است كه اضافه مصدر به مفعول است و مأمور به نيز امر ناميده شده است.

فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ على عليه السلام و ابن عبّاس، سلّما خوانده اند و هر گاه كسى در برابر امر خدا تواضع كرد و به آن گردن نهاد گويند: سلّم، يا أسلم، يا استسلم لأمر اللَّه

__________________________________________________

1- تو را به نيكى امر مى كنم پس آنچه را امر شده اى انجام ده.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 301

و حقيقت معنا اين است كه ذات و نفس خودش را براى خدا خالص و سالم كرد.

قتاده گفته است: أسلما يعنى پدر، فرزندش را و فرزند، جان خودش را تسليم كرد.

جواب «لمّا» حذف شده و تقدير آن چنين است فلمّا أسلما و تلّه للجبين و ناديناه أن يا ابراهيم قد صدّقت الرّؤيا هنگامى كه ابراهيم تسليم شد و چنين كارهايى را انجام داد كه قابل توصيف نيست از قبيل شكر و سپاس آنها خداوند را به سبب نعمتهايى كه به آنها عطا فرمود، و دفع بلاى بزرگى كه به آنها روى آورده بود و نيز به دست آوردن ثواب و خشنودى خدا و عوضهاى با ارزشى كه نصيب آنها شد، بعد از همه اينها گفتيم اى ابراهيم مأموريت خود را انجام دادى.

واژه «تلّ» به معناى صرع و به زمين افكندن است. گويند پيشانى

فرزند را بر زمين گذاشت تا صورت او را نبيند و دستخوش رقّت و مهر پدرى نگردد.

قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا آنچه را كه در خواب به تو امر شده بود انجام دادى.

إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ اين آيه علّت است براى نعمتهايى كه خداوند به آنها عطا فرموده بود، از گشايش و فرج پس از بلاها و سختيها.

إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ مقصود اين است كه اين امتحان آشكار و رنج سختى است كه سخت تر از آن نيست يا معنا اين است كه اين آزمايش آشكارى است كه به وسيله آن بندگان خالص از ديگران جدا و مشخّص مى شوند.

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ مقصود از «ذبح» آن حيوانى است كه آماده و مهيّا شده كه ذبح و قربانى شود و منظور از «عظيم» بزرگى جثّه و چاقى آن است. خداوند عزّ و جلّ ذاتى است كه براى او فدا مى شود، زيرا او امر به ذبح كرده است و ابراهيم عليه السلام فدا كننده است، خداوند قوچى را براى او فرستاد تا آن را فداى اسماعيل و به جاى او قربانى كند. و چون خداوند آن چيزى را كه ممكن است فدا شود عطا فرمود، فدا را، به سبب هديه كردن، به خود نسبت داد و فرمود «وَ فَدَيْناهُ ...»

مفسّران در «ذبيح» و آن كسى كه مى بايستى قربانى شود اختلاف كرده و دو قول ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 302

گفته اند: يكى از دو قول اين است كه ذبيح حضرت اسحاق است ليكن آنچه از روايتها بيشتر فهميده مى شود اين است كه ذبيح حضرت اسماعيل بوده است و اين گفتار پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نيز آن را تأييد

مى كند كه فرمود:

أنا ابن الذّبيحين

من فرزند دو ذبيحم «1» و همچنين مؤيّد اين مطلب است گفتار خداى سبحان كه پس از داستان ذبح فرموده: وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ در اين جا ناگزير مضاف محذوفى در تقدير است و اصل آن: و بشّرناه بوجود اسحق بوده است و كلمه «نبيّا» حالى است كه مقدّر شده است در آينده تحقّق يابد، يعنى اسحاق به وجود مى آيد در حالى كه پيامبرى او مقدّر شده است و عامل در حال همان كلمه وجود است نه فعل بشارت در عبارت: فبشّرناه و اين مورد مانند اين آيه است: فَادْخُلُوها خالِدِينَ «در بهشت در آييد جاودانه» (زمر/ 73). كلمه «صالحين» حال دوّمى است كه براى تمجيد و ستايش گفته شده است، زيرا هر پيامبرى ناچار از صالحان است.

وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ بركت خير و خوبيهايى را كه به آن دو عطا كرديم ثابت و دائمى قرار داديم. و ممكن است كه مراد زيادى فرزندان و دوام و بقاى آنها در قرنهاى متمادى تا روز قيامت باشد.

[سوره الصافات (37): آيات 114 تا 122] ..... ص : 302

اشاره

وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ (114) وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (115) وَ نَصَرْناهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغالِبِينَ (116) وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ (117) وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ (118)

وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرِينَ (119) سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ (120) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (121) إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (122)

__________________________________________________

1 مقصود حضرت اسماعيل و عبد اللَّه، پدر پيامبر است، كه قرار بود هر دو ذبح شوند م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 303

ترجمه: ..... ص : 303

ما به موسى و هارون نعمت سنگينى بخشيديم (114)

آنها و قومشان را از بلاى بزرگ فرعونيان، نجات داديم. (115)

و آنها را يارى كرديم تا بر دشمنان خود، فرعونيان، پيروز شدند. (116)

ما به آن دو كتابى با بيان روشن عطا كرديم. (117)

هر دو را به راه راست هدايت كرديم. (118)

و نام نيك آنها را در آيندگان باقى گذارديم. (119)

سلام و درود خدا بر موسى و هارون باد. (120)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم كه به موسى و هارون داديم. (121)

هر دو از بندگان خاصّ و با ايمان ما بودند. (122)

تفسير: ..... ص : 303

مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ مقصود از «كرب عظيم» تسلّط فرعونيان بر آنها و به كار گرفتنشان در كارهاى سخت و پر زحمت است.

وَ نَصَرْناهُمْ ضمير «هم» به موسى و هارون و به قوم آنها بر مى گردد، هم چنان كه مى فرمايد: وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما.

الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ كتابى با بيانى بسيار بليغ و روشن به آنها عطا كرديم و آن تورات است.

[سوره الصافات (37): آيات 123 تا 132] ..... ص : 303

اشاره

وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)

إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (129) سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ (130) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (132)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 304

ترجمه: ..... ص : 304

مسلّما الياس از رسولان ما بود. (123)

به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت: آيا تقوى پيشه نمى كنيد. (124)

آيا بت «بعل» را خدا مى خوانيد و بهترين آفريننده را رها مى سازيد؟ (125)

خدايى كه پروردگار شما و پروردگار نياكان شماست. (126)

امّا آنها رسالت او را انكار كردند ولى بى ترديد همگى، براى عذاب، در دادگاه عدل الهى احضار مى شوند. (127)

جز بندگان خالص خدا. (128)

ما نام نيك او (الياس) را در ميان امّتهاى آينده برقرار كرديم. (129)

سلام بر الياسين. (130)

ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم كه به الياس داديم. (131)

او از بندگان خاصّ و با ايمان ماست. (132).

تفسير: ..... ص : 304

مفسّران در شخص الياس اختلاف كرده اند، برخى گويند: او ادريس پيامبر است بعضى گويند: او پيامبرى از بنى اسرائيل از فرزندان هارون بن عمران پسر عموى يسع است پاره اى ديگر گويند: او يسع را در بنى اسرائيل جانشين خود كرد و خداوند او را بالا برد و به او بالهايى عطا فرمود كه يك انسان زمينى به صورت يك فرشته آسمانى در آمد برخى گويند: الياس صاحب بيابانهاست و خضر صاحب جزيره هاست و هر روز «عرفه» در صحراى «عرفات» جمع مى شوند.

أَ تَدْعُونَ بَعْلًا «بعل» نام بتى از آنها بود كه آن را پرستش مى كردند.

اللَّهَ رَبَّكُمْ كلمه «اللَّه» را، بنا بر اين كه مبتدا باشد، به رفع و بنا بر اين كه بدل باشد به نصب خوانده اند.

فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ بى ترديد آنها براى حساب يا براى عذاب يا ورود در آتش، احضار مى شوند.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ از آن قوم كسانى كه خدا را خالص پرستش كردند، براى احضار و عذاب، مستثنى شده اند.

سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ كلمه «الياسين» لغتى است به معناى: الياس، و هر

دو به يك ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 305

معناست.

ابن مسعود و اعمش، و إنّ ادريس و على ادراسين، خوانده اند و شايد در زبان سريانى براى زياد شدن «ياء» و «نون» معناى خاصّى باشد و اگر اين كلمه جمع مى بود مسلّما با الف و لام تعريف گفته مى شد. اين عبارت به صورت «آل يسين» نيز خوانده شده است.

در قرآن كلمه «آل» جداى از «ياسين» يافت شده است و جدا بودنش دلالت دارد كه «آل» هم چنان كه ابو على فارسى گفته است، لفظى است كه مصغّر آن اهيل است.

از ابن عبّاس نقل شده است كه مقصود از آل ياسين خاندان حضرت محمّد است، زيرا ياسين يكى از نامهاى آن حضرت است.

[سوره الصافات (37): آيات 133 تا 148] ..... ص : 305

اشاره

وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (133) إِذْ نَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِي الْغابِرِينَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (136) وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ (137)

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ (142)

فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ (143) لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ (146) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (147)

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ (148)

ترجمه: ..... ص : 305

لوط از رسولان ما بود. (133)

به يادآور زمانى را كه ما خواستيم قوم او را هلاك كنيم، او و همگى خاندانش را نجات ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 306

داديم. (134)

مگر پير زنى كه در ميان قومى كه هلاك شدند باقى ماند [و مانند آنها هلاك شد]. (135)

سپس همه را نابود ساختيم. (136)

و شما پيوسته صبحگاهان بر ديار ويران آنها مى گذريد. (137)

و شبانگاه آيا باز هم نمى انديشيد. (138)

و يونس از رسولان ما بود. (139)

به خاطر بياور زمانى را كه او به سوى كشتى پر جمعيتى گريخت. (140)

و با آنها قرعه افكند و به نام او اصابت كرد و مغلوب شد. (141)

او را به دريا افكندند و ماهى عظيمى او را به كام كشيد در حالى كه شايسته سرزنش بود. (142)

و اگر او از تسبيح كنندگان نبود. (143)

تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند. (144)

باز يونس را از شكم ماهى به سرزمين خشك و خالى از گياه افكنديم در حالى كه بيمار بود. (145)

و بر فراز سرش بوته كدويى رويانديم [تا در سايه برگهايش

آرامش يابد]. (146)

و باز او را به سوى قوم يكصد هزار نفرى يا افزون بر آن، به رسالت فرستاديم. (147)

آنها ايمان آوردند ما هم آنها را تا مدت معلومى از مواهب زندگى بهره مند ساختيم. (148)

تفسير: ..... ص : 306

وَ إِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ هنگامى كه براى تجارت به شام مى رويد، هر صبح و شام بر منزلهاى ويران آنها مى گذريد. «مصبحين» يعنى در حالى كه داخل در صبح مى شويد.

وَ بِاللَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

كلمه «باللّيل» عطف بر «مصبحين» است، يعنى داخل در شب مى شويد و آيا با ديدن اين ويرانه ها عبرت نمى گيريد و انديشه نمى كنيد؟

إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

واژه «ابق» به معناى فرار كردن است، يعنى از ترس اين كه عذابى بر قومش نازل بشود و او هم در ميان آنها باشد [و به عذاب گرفتار شود] به سوى كشتى پر از جمعيّت و بار فرار كرد.

فَساهَمَ فَكانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ

آن گاه قرعه افكندند و او از مغلوبين بود، يعنى قرعه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 307

به نام او اصابت كرد و او را در دريا افكندند.

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ پس ماهى بزرگى او را بلعيد (يك لقمه كرد) در حالى كه او، چون بدون دستور خداوند از ميان قومش بيرون رفته بود، شايسته ملامت و سرزنش بود.

مِنَ الْمُسَبِّحِينَ كسانى كه خداوند را به تسبيح و تقديس بسيار ياد مى كنند.

لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ مقصود اين است كه در شكم ماهى، در حالى كه زنده بود، تا روز بعث درنگ مى كرد. «1» قتاده گفته است: شكم ماهى تا روز قيامت، قبر اوست.

فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ عبارت «فَنَبَذْناهُ» يعنى او را افكنديم و واژه «عراء» به معناى سرزمينى است

كه خالى از گياه و درخت باشد.- مقصود اين است كه او را، در حالى كه بيمار بود، در سرزمينى كه خالى از گياه و درخت بود افكنديم.-

شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ واژه «يَقْطِينٍ» به معناى هر گياهى است كه بدون ساقه روى زمين گسترده مى شود مانند بوته خربزه و خيار و برخى گويند: منظور بوته كدو تنبل است و فايده اش اين است كه مگس نزديك آن جمع نمى شود. پاره اى ديگر گويند:

زيتون است و بعضى گويند: مقصود موز است كه برگهايش او را مى پوشاند و شاخه هايش بر او سايه مى افكند و از ميوه هايش افطار مى كند.

وَ أَنْبَتْنا عَلَيْهِ اين عبارت به معناى: انبتنا فوقه، مى باشد. هم چنان كه خيمه بالاى سر انسان كشيده مى شود.

وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ قتاده گفته است: خداوند او را به سوى مردم نينوا از

__________________________________________________

1- قال الزمخشرى: الظّاهر لبثه فيه حيّا الى يوم البعث: ظاهر عبارت اين است كه در حالى كه زنده بود در شكم ماهى تا روز بعث درنگ مى كرد. و أمّا ما نقل عن قتاده فهو خلاف الظّاهر لا يصار إليه ما لم يدلّ دليل عليه (و اما آنچه قتاده گفته است خلاف ظاهر است و تا دليلى بر آن دلالت نكند عبارت آن را نمى رساند).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 308

سرزمين موصل فرستاد.

أَوْ يَزِيدُونَ مقصود اين است كه در نظر بيننده اى زيادتر مى آمد و هر گاه ناظرى به آنها مى نگريست، مى گفت تعداد آنها صد هزار يا بيشتر است. امام صادق عليه السلام «و يزيدون» با «واو» خوانده است.

فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ آنها ايمان آوردند و توبه كردند بنا بر اين ما نيز آنها را تا رسيدن اجل طبيعيشان، از زندگى بهره مند

ساختيم. احتمال دارد كه يونس براى قوم ديگرى غير از قوم خودش و يا براى همان قوم اولى خودش، به رسالت فرستاده شده باشد.

[سوره الصافات (37): آيات 149 تا 160] ..... ص : 308

اشاره

فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّكَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ (153)

ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (155) أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ (156) فَأْتُوا بِكِتابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (157) وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (158)

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (160)

ترجمه: ..... ص : 308

(اى رسول ما) از اين مشركان (كه فرشتگان را دختران خدا مى خوانند) بپرس آيا پروردگار تو دخترانى دارد و براى آنها پسرانى است؟ (149)

آيا ما فرشتگان را به صورت دختران آفريديم و آنها ناظر و شاهد بودند؟ (150)

بدان كه آنها بر خدا تهمت و دروغى بزرگ بسته اند و مى گويند: (151)

خدا را فرزند مى باشد، ولى قطعا دروغ مى گويند. (152)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 309

آيا خدا دختران را بر پسران ترجيح داده؟ (153)

شما چرا چنين جاهلانه حكم مى كنيد؟ (154)

آيا متذكّر نمى شويد؟ (155)

آيا شما بر عقيده خود دليل روشنى داريد؟ (156)

كتاب و برهانتان را بياوريد اگر راست مى گوييد. (157)

آنها ميان خدا و جنّ نسبت و خويشى قائل شده اند در حالى كه جنّيان مى دانستند كه اين بت پرستان در درگاه الهى براى كيفر احضار مى شوند. (158)

پاك و منزّه است خدا از توصيفى كه آنها مى كنند. (159)

مگر بندگان خالص خدا. (160)

تفسير: ..... ص : 309

فَاسْتَفْتِهِمْ اين عبارت به مانند خودش [فاستفتهم آيه 11] در همين سوره، عطف شده است، هر چند ميان آن دو فاصله زيادى است. خدا در آن جا رسولش را امر فرمود از قريش سؤال كند كه چرا زنده شدن روز قيامت را انكار مى كنند؟ سپس با اتّصال و تناسب برخى از عبارتها با بعضى ديگر، كلام ادامه مى يابد و پس از آن باز خداوند به پيامبرش امر مى فرمايد كه از مشركان علّت اين تقسيم نادرست و غير عادلانه را بپرسد كه چرا با اين كه آنها از وجود دختر كراهت داشتند و آنها را زنده به گور مى كردند در عين حال دختران را براى خدا قرار دادند و پسران را براى خودشان، زيرا مى گفتند: الملائكة بنات اللَّه فرشتگان دختران

خدا هستند.

أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِكَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ عبارت «أَمْ خَلَقْنَا» در اصل: بل أخلقنا ...،

بوده است يعنى آيا ما فرشتگان را دختر آفريديم و هنگامى كه ما آنها را آفريديم، مشركان شاهد و حاضر بودند؟ پس با اين كه نديده اند چگونه مى گويند آنها دخترند؟

مشركان با اين گفتارشان مرتكب سه گونه گناه شدند: اول اين كه خدا را جسم دانستند، زيرا تولّد فرزند مخصوص اجسام است، دوم اين كه خودشان را بر خداوند برترى دادند، زيرا پسر را براى خود اختيار كردند و دختر را براى خدا، سوم اين كه با دختر دانستن فرشتگان، آنها را پست و كوچك شمره اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 310

أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِينَ كلمه «أصطفى» در اصل: أ اصطفى، بوده است كه همزه استفهام بر همزه وصل داخل شده و همزه وصل حذف شده است مانند اين شعر ذى الرّمه:

استحدث الرّكب عن اشياعهم خبرا ام راجع القلب من أطرا به طرب

در اين جا كلمه «استحدث» در اصل: أ استحدث، بوده است.

ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ چه چيز باعث شده است كه شما براى خدا به دختران حكم كنيد و براى خودتان به پسران.

أَ فَلا تَذَكَّرُونَ آيا انديشه نمى كنيد كه چنين سخنى را نگوييد.

أَمْ لَكُمْ سُلْطانٌ مُبِينٌ آيا حجت و دليلى از آسمان براى شما نازل شده است كه ملائكه دختران خدا هستند؟ بنا بر اين آن كتابى را كه در اين خصوص از آسمان براى شما فرستاده شده است بياوريد.

وَ جَعَلُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً و چون آنها گمان مى كردند كه فرشتگان، دختران خداوندند، با اين حرف جنسيّت جامع و همانندى براى خدا و فرشتگان، ثابت كردند. و چون

فرشتگان از ديده پنهانند و با چشم ديده نمى شوند، «جنّه» ناميده شده اند. برخى از مفسّران گويند: اين عبارت سخن زنديقان است كه مى گفتند:

خداوند خالق خير و شيطان خالق شرّ است.

وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ فرشتگان مى دانند كه آنها دروغ مى گويند و به سبب همين دروغ و تهمتشان براى عذاب در آتش احضار مى شوند.

سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ سپس خداوند خودش را از آنچه به او نسبت داده اند پاك و منزّه مى كند.

إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ اين عبارت، استثناى منقطع از «واو» در «يصفون» است، يعنى مشركان خداوند را به چنين چيزهايى توصيف مى كنند، ليكن مخلصان و بندگان خالص، خدا را از اين گونه صفتها پاك و منزّه مى دانند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 311

[سوره الصافات (37): آيات 161 تا 182] ..... ص : 311

اشاره

فَإِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (161) ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ (162) إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ (163) وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (164) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (165)

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (166) وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ (167) لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِكْراً مِنَ الْأَوَّلِينَ (168) لَكُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (169) فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (170)

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ (171) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (172) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (173) فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (174) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (175)

أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (176) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ (177) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ (178) وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ (179) سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ (180)

وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ (181) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (182)

ترجمه: ..... ص : 311

شما و آنچه پرستش مى كنيد. (161)

هرگز نمى توانيد كسى را مفتون و گمراه كنيد. (162)

مگر كسانى كه بخواهند [با اختيار خود] در آتش دوزخ بسوزند. (163)

هر يك از ما (فرشتگان) مقام معلومى داريم. (164)

و همه، براى اطاعت خدا، به صف ايستاده ايم. (165)

و ما همگى تسبيح او مى گوييم. (166)

و كافران پيوسته مى گفتند. (167)

اگر يكى از كتابهاى پيشينيان نزد ما بود. (168)

ما از بندگان با اخلاص خدا بوديم. (169)

البتّه دروغ مى گفتند، زيرا قرآن بر آنها نازل شد. آنها به آن كافر شدند ولى بزودى نتيجه كار خود را خواهند دانست. (170)

وعده قطعى ما براى بندگانى كه به رسالت فرستاديم از پيش مسلّم شده است. (171)

كه آنها يارى مى شوند. (172)

و همواره سپاه ما بر دشمن پيروز است. (173)

و اينك از آنها روى بگردان تا زمان معيّنى. (174)

و وضع آنها را در عناد و اصرار به انكار بنگر و آنها بزودى

نتيجه اين كار خود را مى بينند. (175)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 312

آيا كافران براى عذاب ما شتاب مى كنند؟ (176)

امّا هنگامى كه عذاب ما در اطراف آنها فرود آيد صبحگاهان بدى خواهند داشت. (177)

و از آنها تا زمان معيّنى روى بگردان. (178)

و وضع آنها را بنگر، آنها هم بزودى نتيجه كار خود را مى بينند. (179)

پاك و منزّه است پروردگار تو، پروردگار مقتدر و بى همتا، از توصيفهايى كه آنها مى كنند. (180)

و سلام الهى بر رسولان. (181)

و حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. (182)

تفسير: ..... ص : 312

ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ بِفاتِنِينَ ضمير در «عليه» به خداى عزّ و جلّ بر مى گردد و معنا اين است كه شما و معبودهايتان همگى، نمى توانيد احدى را نسبت به خداوند گول بزنيد و گمراه كنيد. چنان كه هر گاه كسى زنى را نسبت به مردش گمراه كند گويند:

فلانى زن فلانى را نسبت به او اغوا و گمراه كرد.

إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِيمِ به جز كسى را كه پيشتر در علم خدا گذشته است كه به سبب كارهاى زشتش شايسته سوختن در جهنّم است.

و محتمل است كه حرف «واو» در عبارت «وَ ما تَعْبُدُونَ» به معناى «مع» باشد، در اين صورت آيه جمله مستقلّى است و سكوت بر آن جايز است چنان كه گويى: كلّ رجل و ضيعته: هر مردى با دست آوردهايش، بنا بر اين معناى عبارت شما با آنچه مى پرستيد اين است كه شما با بت پرستيتان، يا شما با همانندهاى خود و ضمير در «عليه» به كلمه «ما» در عبارت «وَ ما تَعْبُدُونَ» بر مى گردد و مقصود اين است كه شما نمى توانيد پرستيدن بتهايتان را به كسى تحميل و

او را گمراه كنيد به جز كسى را كه به اختيار خود دوزخ را برگزيده است و مانند شما در آن مى سوزد.

وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ تقدير عبارت: و ما منّا ملك ...، بوده كه موصوف حذف شده و صفت به جاى آن آمده است. هم چنان كه شاعر گفته است: انا بن جلا و طلاع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 313

الثّنايا «1» كه در تقدير انا بن رجل ... بوده است. و مقصود از «مقام معلوم» جايى است در آسمانها كه مقرّر شده فرشتگان در آن جا خداوند را عبادت كنند، يا مقصود اين است كه در عبادت مقام و اندازه معيّنى است كه خداوند به آنها دستور داده است و از آن تجاوز نمى كنند چنان كه در روايت آمده است كه بعضى از فرشتگان هميشه در سجودند و ركوع نمى كنند و بعضى در ركوعند و قيام نمى كنند.

لَنَحْنُ الصَّافُّونَ «صافّون» يعنى هميشه در حال صف هستيم و مقصود اين است كه با قدمهايمان براى نماز صف بسته ايم و يا معنا اين است كه با بالهاى خود در اطراف عرض صف بسته ايم و مؤمنان را دعا مى كنيم و يا منظور اين است كه در هوا صف بسته ايم و منتظر دستورهاى خداونديم.

برخى گويند: از هنگامى كه اين آيه نازل شد، مسلمانان در نماز صف بستند و هيچ ملّتى جز مسلمانان در نماز صف نمى بندند.

وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ مقصود از «مسبّحون» نمازگزاران، يا يادكنندگان خداوند به پاكى است.

وَ إِنْ كانُوا لَيَقُولُونَ حرف «إن» در اين جا مخفّفه از مثقّله است و مقصود مشركان قريشند كه مى گفتند «لو أنّ عندنا ذكرا» اگر كتابى از كتابهاى رسولان

پيشين، مانند تورات و انجيل، پيش ما بود قطعا عبادت خود را خالص براى خدا انجام مى داديم و هيچ مخالفتى نمى كرديم. پس قرآن، كتابى كه بزرگترين كتابهاى آسمانى و در ميان آنها معجزه بود، براى مشركان آمد.

فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ پس آنها به قرآن كافر شدند و بزودى عاقبت و نتيجه كفر خود را خواهند دانست.

وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا ... مقصود از «كلمه، عبارت «إنّهم لهم المنصورون و إنّ جندنا

__________________________________________________

1- من فرزند مردى هستم كه شجاعت او آشكار است و براى كارهاى سخت برگزيده مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 314

لهم الغالبون» مى باشد. هر چند اين عبارتها داراى كلمه هاى زيادى هستند ولى چون يك معنا را بيان مى كنند و به منزله يك كلمه هستند، خداوند آنها را كلمه ناميد.

إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ ضمير «هم» در «لهم» ضمير فصل است و مقصود نويد و مژده اى است كه خداوند به رسولان خود داده است كه آنها در دنيا و آخرت بر دشمنان خود پيروز مى شوند.

فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ پس از آنها اعراض كن و تا زمان كمى از آنها رو بگردان و آن زمان، مدتى است كه از جنگ دست بر مى دارند.

وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ و به آنها و آنچه درباره آنها از قتل و اسارت در اين دنيا و عذاب دردناك در آخرت، انجام مى شود. بنگر و نگاه كن. و آنها هم بزودى آنچه را درباره تو از پيروزى در اين دنيا و ثواب و نعمتهاى آن دنيا، انجام مى شود، خواهند ديد.

مقصود از امر به ديدن وعده اى كه مورد انتظار است، در زمان حال، اين است كه آن «موعود منتظر» ناگزير اتّفاق مى افتد و وقوع آن نزديك است

و گويى جلو دو چشم تو است. در اين بيان تسليت و دلجويى از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

عرب عادت داشت كه براى غارت دشمنان، هنگام صبح يورش مى كرد و اين عبارت بر اساس عادت عربها گفته شده است و گويا عذابى كه به خانه آنها نازل مى شود سپاه دشمنى است كه به خانه آنها حمله كرده است و از چهار طرف براى غارت يورش آورده است. خداوند نيز عادت را بر اين گذاشته است كه امتها را هنگام صبح عذاب كند چنان كه فروده است: إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ «همانا وعده ايشان صبح است آيا صبح نزديك نيست» (هود/ 81).

معناى عبارت «فساء صباح المنذرين» اين است كه صبح انذار شدگان چه صبح بدى است و همچنين صبح مشركان.

وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ اين آيه تكرار شده است تا تسليت ديگرى براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 315

تأكيدى براى حصول وعده ها باشد و برخى از مفسّران گويند: مقصود از يكى، دنيا و از ديگرى، آخرت است.

وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ حذف مفعول در اين آيه فايده بسيارى دارد و بيانگر اين است كه [اى پيامبر] انواع شادمانى كه براى توست و انواع عذاب و ناگواريها كه براى كافران است، به اندازه اى است كه قابل توصيف نيست.

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ چون عزّت مخصوص خداوند است كلمه «ربّ» به «العزّة» اضافه شده است و گويا فرموده است: ذوا العزّة، صاحب و مالك عزّت است و هيچ عزّتى براى كسى نيست مگر اين كه خداوند مالك آن است چنان كه مى فرمايد: وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ «هر كس

را كه بخواهد عزيز مى كند» (آل عمران/ 26) از على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس مى خواهد پيمانه اجرش در روز قيامت كامل و پر باشد بايد آخرين گفتار وى در مجلسش اين باشد كه بگويد:

سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ... «1» تا آخر سوره.

__________________________________________________

1-

من اراد أن يكتال بالمكيال الأوفى فليكن آخر كلامه فى مجلسه سبحان ربّك ربّ العزّة عمّا يصفون ...

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 316

سوره «ص» ..... ص : 316

اشاره

اين سوره مباركه در مكّه نازل شده و پيش كوفيان داراى 88 آيه است و پيش غير كوفيان (بصريان- حجازيان- شاميان) 86 آيه است كه آيه «ذِي الذِّكْرِ» و آيه «غوّاص» (37) را با آيه بعدى يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 316

ابىّ بن كعب از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: هر كس سوره «ص» را بخواند به اندازه وزن هر كوهى كه خدا مسخّر داود فرموده است، حسنه به او داده مى شود. «1»

در حديثى ديگر از امام باقر عليه السلام چنين آمده است: هر كه سوره «ص» را در شب جمعه بخواند، خداوند از خير دنيا و آخرت آن اندازه به او مى بخشيد كه به هيچ كس، جز پيامبران مرسل و فرشتگان مقرّب، عطا نكرده است و خداوند او را و هر كسى را كه از خانواده اش بخواهد، وارد بهشت مى كند. «2»

__________________________________________________

1-

من قرء سورة «ص» اعطى من الأجر بوزن كلّ جبل سخّره اللَّه لداود حسنات.

2-

من قرء سورة «ص» فى ليلة الجمعة أعطى من خير الدّنيا و الآخرة ما لم يعط أحد من النّاس إلّا نبىّ مرسل او ملك مقرّب و أدخله الجنّة و كلّ من احبّ من أهل بيته.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 317

[سوره ص (38): آيات 1 تا 8] ..... ص : 317

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ (1) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2) كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ (3) وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ (4)

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ (5) وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ (6) ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7) أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ (8)

ترجمه: ..... ص : 317

«ص» يا رمزى است ميان خدا و رسولش و يا اشاره است به «صاد» هاى صمد و صانع و صادق از نامهاى خداوند. سوگند به قرآنى كه صاحب ذكر است. (1)

[كه محمّد رسول بر حقّ و قرآن مجيد معجزه اوست ]. ليكن كافران در مقام سركشى و عداوت اند (2)

ما ملّتها و قومهاى بسيارى را پيش از آنها نابود كرديم و به هنگام فرستادن عذاب فريادها كردند، ولى زمان نجات گذشته بود. (3)

مشركان مكّه تعجّب كردند كه پيامبر بيم دهنده اى از ميان آنها برخاسته و كافران گفتند: اين ساحرى دروغگوست. (4)

آيا او به جاى اين همه خدايان خداى واحدى قرار داده؟ اين براستى چيز عجيبى است. (5)

پيشوايان آنها بيرون آمدند و گفتند برويد و در پرستش خدايان خود ثابت باشيد كه اين روشى مطلوب است. (6)

ما هرگز چنين چيزى از ملّتهاى ديگر نشنيده ايم، اين فقط يك دروغ است. (7)

آيا از ميان همه ما قرآن تنها بر او (محمّد) فرود آمد؟ آنها در حقيقت در وحى من ترديد دارند، بلكه آنها هنوز عذاب الهى

را نچشيده اند. (8)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 318

تفسير: ..... ص : 318

ص: اگر «ص» را حرفى از حروف الفبا قرار دهيم در اين صورت براى مبارزه جويى و آگاهانيدن به اعجاز و عظمت قرآن، گفته شده است و عبارت وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ سوگندى است كه جواب آن، به سبب دلالت تحدى بر آن، حذف شده است و گويا خداوند فرموده است: و القرآن ذى الذكر إنّه لكلام معجز: سوگند به قرآن صاحب ذكر كه آن قرآن معجزه است و اگر «ص» را، به عنوان اين كه نام سوره است، خبر مبتداى محذوف قرار دهيم در تقدير چنين است و گويا خدا فرموده است: هذه «ص» وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ: اين سوره اى است كه فصحاى عرب را عاجز كرده است و قسم به قرآن كه صاحب ذكر است، هم چنان كه مى گويى: سوگند به خدا، اين حاتم است. منظور اين است كه سوگند به خدا، اين شخص همان حاتم است، كه به خدا قسم تو اراده كرده اى و او به خدا قسم مشهور به جود و سخاوت است، و اگر ص را قسم قرار دهيم، يعنى خداوند به «ص» سوگند ياد فرموده است، مانند مورد قبلى است و گويا خداوند فرموده اقسمت بصاد و القرآن ذى الذكر انّه لمعجز، قسم به ص و قسم به قرآن صاحب ذكر، ولى تنها «ص» را مورد قسم قرار دهى و عبارت «وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ» را عطف به آن كنيم رواست كه از كلمه قرآن يا تمام قرآن و يا تنها همين سوره را اراده كنيم، بنا بر اين معنا چنين است: قسم مى خورم به اين سوره شريفه و قرآن صاحب

ذكر چنان كه مى گويى: به مرد كريم و به نفس شريفى گذشتم و مقصودت از نفس شريف، همان مرد كريم است.

مقصود از «ذكر» يا شرف و عزت است يا تذكر و موعظه است يا بيان آنچه انسان به آن نياز دارد از قبيل احكام دينى و توحيد و نامبردن پيامبران و اخبار امتها و احوال قيامت.

بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ كافران مكه از قبول حق در نهايت تكبر و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 319

مخالفت و دشمنى شديدند.

كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ اين عبارت تهديدى است براى كافرانى كه راه غرور و مخالفت و دشمنى را پيش گرفتند.

فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ هنگام وقوع عذاب و هلاك شدن فرياد مى زدند و استغاثه مى كردند ولى زمان آن گذشته بود. حرف «لا» در كلمه «لات» «لاء» مشبهه به ليس است و تاء تأنيث، براى تأكيد، بر آن افزوده شده است چنان كه براى تأكيد به حرف «ربّ» و «ثمّ» نيز افزوده مى شود (ربّت و ثمّت گفته شده) و در اين صورت حكم «لا» تغيير مى كند، زيرا تنها بر زمان داخل مى شود و فقط اسم و يا خبرش در عبارت مى آيد و هرگز هر دو با هم گفته نمى شوند. و تقدير آن چنين است: و لات الحين حين مناص و ليس الحين و حين مناص. و اگر «حين» را به رفع بخوانيم تقدير آن چنين است: و لات حين مناص حاصلا لهم. و واژه «مناص» به معناى «ملجأ» و پناهگاه است.

وَ قالَ الْكافِرُونَ خداوند براى آن كه شدت خشم خود را آشكار كند، كافران را به صيغه مفرد «قال» فرمود و با لفظ جمع «قالوا»

نفرمود. علاوه بر آن اين بيان دلالت دارد كه هيچ كس جرأت و جسارت چنين گفتارى را ندارد، مگر كافرى كه به كفر خود ادامه مى دهد.

أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً كلمه «جعل» در اين جا به معناى قرار دادن به حسب گفتار و ادعاست نه به حسب واقع، گويا كافران قريش مى گويند: او به گفتار و اعتقادش جماعتى را يكى مى كند.

إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ به گمان آنها اين چيز بسيار شگفتى است كه تعدادى را يكى قرار مى دهد، وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ، «ملأ» اشراف و بزرگان قريش بودند كه پيش حضرت ابو طالب آمدند و خواستند از مجلس ابو طالب بيرون بروند، آنها بيست و پنج نفر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 320

بودند، وليد بن مغيره كه بزرگترين آنها بود، ابو جهل، ابى بن خلف، برادرش اميه، عتبه، شبيه، و نضر بن حارث، پس به ابو طالب گفتند: ما پيش تو آمديم تا ميان ما و فرزند برادرت قضاوت كنى، زيرا او عقايد و عقلهاى ما را مسخره و استهزاء مى كند و خدايان ما را ناسزا مى گويد. پس ابو طالب گفت: اى پسر برادرم اينها خويشان تو هستند كه از تو پرسش مى كنند و مى گويند تو ما و خدايان ما را رها كن ما هم تو و خداى تو را رها مى كنيم. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آيا يك كلمه به من مى گوييد تا مالك و پادشاه عرب و عجم بشويد؟ ابو جهل گفت خدا پدرت را رحمت كند ما آن را و ده برابر آن را براى تو مى گوييم. پس فرمود بگوييد: لا اله الا اللَّه، آن گاه همگى بلند شدند و به

يكديگر گفتند برويد صبر و بردبارى پيشه كنيد. زيرا براى كار محمد صلّى اللَّه عليه و آله چاره اى نداريد.

روايت شده كه پيغمبر پس از اطلاع از گفتار قريش اندوهگين شد و سپس فرمود: اى عمو به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند هرگز سخن خود را ترك نمى كنم. تا اين كه يا آن را اجرا كنم و يا به خاطر آن كشته شوم. آن گاه ابو طالب گفت: برو كارت را پى گيرى كن، به خدا سوگند هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت.

حرف «أن» در عبارت «أن امشو» حرف تفسير است و به معناى كلمه «اى» است، زيرا بيرون رفتن اشراف قريش از مجلس گفتگو، متضمن گفتار و قولى است كه حرف «أن» آن را تفسير مى كند.

إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ اين امرى است كه اراده شده، يعنى خداى متعال آن را خواسته است و هر چه را كه خدا اراده كند، تخلف ناپذير است و چاره اى جز صبر در آن نيست.

برخى گويند: مقصود اين است، اين امرى كه ما از زياد شدن ياران محمد صلّى اللَّه عليه و آله مى بينيم چيزى است از بلاهاى روزگار كه به ما وارد شده و نمى توانيم از آن جدا ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 321

شويم.

وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ مقصود اين است كه در عبادت و تمسك به بتهايتان بردبار باشيد به طورى كه از آنها دور نشويد.

ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ مقصود از ملت اخير، يا حضرت عيسى و نصاراست كه آخرين ملت پيش از اسلام بودند، زيرا نصارا قائل به تثليث (اب، ابن، روح القدس) بودند و مى گفتند

خداوند سومين نفر از سه نفر است، يا منظور خود قريش است، يعنى ما از ملت قريش كه پدران ما بودند چنين چيزى را نشنيديم، و يا مراد اين است كه ما نشنيديم كه چنين چيزى در دوره آخر الزمان واقع شود. اين معنا در صورتى است كه جمله فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ حال براى «بهذا» باشد و مقصود اين است كه ما از كتابها و از كاهنان نشنيديم كه در آخر الزمان دين توحيد ظهور مى كند.

إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ اين حرف دروغى بيش نيست كه از پيش خود ساخته است.

سپس كافران قريش انكار مى كنند كه از ميان آنها و بزرگانشان تنها محمد صلّى اللَّه عليه و آله، بدون آنها، به نزول قرآن و مقام نبوت، اختصاص يابد و لذا گفتند: أ أنزل عليه الذكر من بيننا.

بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي، بلكه آنها از نزول قرآن در شك و ترديد و به سبب حسادت، بر خلاف عقيده خودشان، آن را اختلاق و دروغ مى گفتند.

بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ بلكه آنها هنوز عذاب مرا نچشيده اند كه چنين گستاخيهايى مى كنند و هنگامى كه عذاب مرا بچشند، ترديد و حسادت آنها بر طرف مى شود.

[سوره ص (38): آيات 9 تا 16] ..... ص : 321

اشاره

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ (9) أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ (10) جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (11) كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ (13)

إِنْ كُلٌّ إِلاَّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14) وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15) وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا

قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ (16)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 322

ترجمه: ..... ص : 322

آيا خزينه هاى رحمت پروردگار قادر و بخشنده ات پيش آنهاست (تا مقام نبوّت را به هر كه خواهند ببخشند)؟ (9)

يا اين كه مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است از آن آنهاست؟ اگر چنين است به هر سبب كه مى توانند به آسمانها بروند و جلو نزول وحى را بر محمّد بگيرند. (10)

(اى رسول ما) اينها سپاه ناچيز شكست خورده اى از احزابند. (11)

پيش از آنها قوم نوح و عاد و فرعون با قدرت (پيامبران ما را) تكذيب كردند. (12)

و قوم ثمود و لوط و اصحاب ايكه (قوم شعيب)، احزابى بودند كه پيامبران را تكذيب كردند. (13)

هر يك از اين گروه ها پيامبران را تكذيب كردند و عذاب الهى درباره آنها ثابت و واجب شد. (14)

اينها، با اين اعمالشان، انتظارى جز اين نمى كشند كه يك صيحه آسمانى، صيحه اى كه هرگز بازگشتى در آن نيست، فرود آيد و همگى را نابود سازد. (15)

آنها (از روى خيره سرى و تمسخر) گفتند: خدايا قسمت ما را از عذابت هر چه زودتر، پيش از روز حساب، به ما بده. (16)

تفسير: ..... ص : 322

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ گنجينه هاى خداى مهربان پيش آنها بست و كليدهاى پيامبرى در دست آنها نيست تا هر جا بخواهند بگذارند و هر كس را بخواهند به پيامبرى برگزينند.

أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يا سلطنت و حاكميت آسمانها و زمين از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 323

آنهاست تا در كارهاى خدا و امور مهمى كه مخصوص پروردگار تواناست دخالت و چون و چرا كنند؟

سپس خداوند با سخريه و استهزا به آنها مى گويد: اگر تدبير كارهاى جهان در دست آنهاست و حكمت و دانش

آن را دارند كه بدانند چه فردى شايسته تر به مقام نبوت است، پس از راههاى آسمان بالا روند. تا به عرش برسند و بر آن قرار گيرند و كارهاى جهان را اداره كنند و وحى را به هر كس كه پيامبرى برگزيده اند، فرو فرستند.

جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ سپس خداوند از وضعيت و عاقبت آنها خبر مى دهد و مى فرمايد: «جُنْدٌ ما هُنالِكَ» يعنى اينان سپاهيان ناچيزى بيش نيستند و از جمله كافران و گروه هايى هستند كه همواره عليه خدا و پيامبرانش حزب تشكيل مى دهند و بزودى، مانند احزاب پيش، شكست خواهند خورد، بنا بر اين از آنها باكى نداشته باش.

حرف «ما» در عبارت «جُنْدٌ ما» زايد است و به طريق سخريه و استهزاء به معناى استعظام است. چنان كه امرء القيس گفته است: و حديث ما على قصره «1».

اسم اشاره «هنالك» اشاره به موقعيتى است كه كافران خودشان را در آن قرار دادند و خود را براى گفتن چنين گفتار عظيمى شايسته دانستند، چنان كه به فردى كه عهده دار كارى بشود و شايستگى آن را نداشته باشد مى گويند: لست هنالك، تو شايسته آن مقام نيستى، برخى گويند: اشاره به قتلگاه آنهاست كه تفسير و تأويلش در جنگ بدر آشكار شد.

وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ عبارت «ذُو الْأَوْتادِ» كنايه از ثبات و استحكام سلطنت فرعون است چنان كه اسود گفته است: و لقد غنوا فيها بأنعم عيشه- فى ظلّ ملك ثابت

__________________________________________________

1- گفتار يا نامه مهمى با كوتاهيش.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 324

الاوتاد «1».

برخى از مفسران گويند: اين صفت به مناسبت اين است كه مردم را با كوبيدن ميخ به بدنهاى آنها شكنجه مى كرد.

أُولئِكَ الْأَحْزابُ «اولئك» اشاره

به اين است كه آن احزابى را كه از سپاهيان شكست خورده قرار داديم همين گروه هايى هستند كه گفته شدند. (قوم عاد، فرعون، ثمود ...) و اين كافران قريش هم از آن گروه هايى هستند كه پيامبران را تكذيب كردند.

إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ، خداوند در آيه پيش ضمن جمله خبرى، تكذيب آن گروه ها را به طور مبهم بيان كرده و سپس در اين آيه، ضمن جمله استثنايى، آن را توضيح داده كه هر يك از اين گروه ها تمام پيامبران را انكار كردند، زيرا هر گاه گروهى پيامبرى را انكار كند مانند اين است كه تمام آنها را انكار كرده است.

فَحَقَّ عِقابِ به سبب انكارشان واجب و لازم است كه آنها را آن طور كه شايسته عذابند، كيفر كنم.

وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً اين كافران مكه انتظارى ندارند مگر يك صيحه آسمانى را.

ما لَها مِنْ فَواقٍ آن صيحه اى كه بازگشت و مهلتى براى آن نيست. كلمه «فواق» هم به فتح «فاء» و هم به ضم آن خوانده شده است يعنى هنگامى كه صيحه بيايد، به اندازه مدت فواق هم مهلت داده نمى شود. واژه فواق يا زمان دو دوشيدن شير از پستان است كه بسيار اندك است. و يا فاصله دو زمانى است كه حيوانى بچه اش را شير مى دهد و مقصود اين است كه هر گاه وقت صيحه بيايد، به اندازه اين مقدار از

__________________________________________________

1- مسلما آن مردم در آن سرزمين كه اكنون ويرانه است در سايه سلطنت و قدرت ثابت و آسايش زندگى مى كردند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 325

زمان هم به تأخير نمى افتد. ابن عباس گفته است: براى آن صيحه بازگشت و رجوعى نيست. و

هنگامى كه مريض به صحت و سلامتى خود باز مى گردد. مى گويند: أفاق المريض و «فواق» از اين ماده است و فواق الناقة: زمانى است كه شير به پستان حيوان بر مى گردد. مقصود آيه شريفه اين است كه تنها يك صيحه است كه نه دو صيحه مى شود و نه برگشتى دارد.

عَجِّلْ لَنا قِطَّنا مقصود اين است كه قسمت و سهم ما را از عذابى كه وعده مى دهى زودتر بده و يا معنا اين است كه نامه اعمال ما را زودتر به ما بده تا آن را نگاه كنيم. و واژه «قط» به معناى: يك قسمت از چيزى است، زيرا «قط» به چيزى مى گويند كه از چيز ديگر جدا شده باشد و قطعه اى از آن باشد. و به همين سبب به نامه اى كه جايزه اى در آن نوشته باشد «قط» مى گويند، زيرا يك قطعه از كاغذ است.

[سوره ص (38): آيات 17 تا 25] ..... ص : 325

اشاره

اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17) إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ (18) وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19) وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20) وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21)

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَيْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (22) إِنَّ هذا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنِيها وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ (23) قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ

أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ (24) فَغَفَرْنا لَهُ ذلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 326

ترجمه: ..... ص : 326

(اى رسول ما) در برابر آنچه مى گويند شكيبا باش و از بنده ما داود ياد كن كه در اجراى فرمان ما بسيار نيرومند بود و پيوسته به درگاه ما توبه مى كرد. (17)

ما كوه ها را مسخّر او كرديم كه هر شامگاه و صبحگاه با او تسبيح مى گفتند. (18)

و پرندگان را نيز همگى مسخّر او ساختيم تا همراه او تسبيح خدا گويند و همه به دربارش باز آيند. (19)

و حكومت و سلطنت او را نيرومند ساختيم و به او هم دانش و حكمت و هم قوّه تميز حقّ از باطل عطا كرديم. (20)

آيا داستان شاكيان، هنگامى كه از محراب داود بالا رفتند، به تو رسيده است. (21)

هنگامى كه ناگهان بر او وارد شدند سخت هراسان شد، آنان گفتند نترس ما دو نفر شاكى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى ستم كرده، اكنون ميان ما به حقّ داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت فرما. (22)

اين برادر من است كه نود و نه رأس ميش دارد و من يكى بيش ندارم، امّا او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه كرده است. (23)

داود گفت: براستى او با درخواست يك ميش تو براى افزودن به ميشهايش به تو ستم كرده است و بسيارى از دوستان به يكديگر ستم مى كنند مگر آنها كه ايمان آورده اند و عمل صالح دارند، امّا آنها بسيار اندكند. داود گمان كرد ما

او را، با اين جريان، آزموده ايم، لذا از پروردگارش طلب آمرزش كرد و به سجده افتاد و توبه كرد. (24)

ما اين عمل را بر او بخشيديم و او پيش ما داراى مقامى والا و آينده اى نيك است. (25)

تفسير: ..... ص : 326

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ عبارت «ذا الايد» به معناى صاحب قوت و نيرو در عبادت است، آن نيرو و توانايى كه تاب تحمل اداى نبوت و رسالت را داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 327

برخى از مفسران گويند: داراى قدرت و نيرو نسبت به دشمنانش بود، زيرا داوود اگر با فلاخنش سنگى بر سينه فردى مى زد از پشتش خارج مى شد و به نفر بعدى مى خورد و او را هم مى كشت.

عبارتهايى مانند اين كه مى گويند: فلان ائّد و ذو ايد و ذو آد و اياد، همگى به معناى قدرت و نيرومندى است.

إِنَّهُ أَوَّابٌ حضرت داوود از هر چه كه پيش خدا كراهت بسيار توبه مى كرد و به آنچه خداوند دوست مى داشت بر مى گشت. بعضى از مفسران مى گويند: منظور از تواب اين است كه بسيار تسبيح مى كرد و مطيع خدا بود.

يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْراقِ عبارت «يسبّحن» حال است. اگر چه كلمه: مسبحات، هم همان معناى «يسبحن» را مى رساند، ليكن چون مقصود اين بوده است كه تسبيح كوه ها آن به آن تجديد مى شده و زمانى پس از زمان ديگر، انجام مى گرفته است، اين كلمه به جاى «مسبحات» اختيار شده است و خداوند چنين قرار داده بود كه هر گاه داوود تسبيح خدا مى كرد. كوه ها هم با او همصدا شده و تسبيح مى كردند.

وَ الطَّيْرَ مَحْشُورَةً پرندگان پيش داوود جمع مى شدند و با او تسبيح مى كردند. و همين است معناى

حشر آنها.

كُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ هر يك از كوه ها و پرندگان، به خاطر تسبيح داوود، تسبيح خداوند مى كردند، زيرا آنها به سبب تسبيح داوود بود كه تسبيح مى گفتند، و اين كه كلمه «اواب» به جاى مسبح قرار داده شده است، يا براى اين است كه آنها به ذكر تسبيح، بسيار رجوع مى كردند. و مراجعه كننده بسيار، «رجاع» است (و اين يك معناى اواب است) و يا مقصود اين است كه آنها به سبب رجوع بسيارشان به خشنودى خدا و ادامه تسبيح و ذكر او، بسيار توبه كننده اند (و اين هم معناى ديگر اواب است). برخى گويند: ضمير در «له» به خدا بر مى گردد يعنى حضرت داوود و كوه ها و پرندگان براى خدا بسيار تسبيح مى گفتند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 328

وَ شَدَدْنا مُلْكَهُ وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ او را در سلطنتش نيرومند و استوار ساختيم و به او حكمت را، كه همان زبور و علم به شرايع است، عطا كرديم، برخى گويند: هر كلامى كه موافق حق باشد حكمت است.

وَ فَصْلَ الْخِطابِ واژه «فصل» به معناى، مفصول است مانند ضرب الامير، كه ضرب به معناى مضروب است (و در حقيقت مصدر به معناى مفعول است) و آن كلامى است روشن و آشكار كه مخاطب آن كاملا مى فهمد و هيچ اشتباه و ابهامى براى او در آن نيست و يا به معناى: فاصل، است مانند صوم كه به معناى: صائم، است (و در حقيقت مصدر، به معناى فاعل است) و فردى كه صاحب رأى و فصل دهنده خطاب است، كسى است كه حق را از باطل و درست را از نادرست، جدا و مشخص مى كند. و «فصل خطاب»

همان سخن و كلامى است كه حضرت داوود در مورد قضاوت و حكومت و اداره مملكت مى فرمود. على عليه السلام فرموده است: فضل خطاب، عبارت از فرمايش آن حضرت

البيّنة على المدّعى و اليمين على المدّعى عليه

است. و اين قاعده فاصل ميان حق و باطل است. و برخى عبارت اما بعد را كه حضرت داوود پيش از آغاز سخن به كار مى برد، فضل خطاب دانسته اند. (زيرا حضرت داوود اوّلين فردى بوده است كه اين جمله را گفته است).

وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ ظاهر عبارت استفهام است و مقصودش اين است كه آن خبر از خبرهاى عجيبى است كه نبايد پنهان بماند.

كلمه خصم در اين جا جمع و به معناى خصما مى باشد، اين كلمه هم براى مفرد و هم براى جمع به كار مى رود، مانند كلمه ضيف، زيرا در اصل مصدر است، مانند خصومت و در موردى كه از خصمان جمع اراده شده است، مقصود دو فرقه دشمن بوده است. چنان كه در آيه ديگر آمده است: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا، اين دو گروه با يكديگر دشمنند (حج/ 19) إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ كلمه «اذ» به وسيله فعل محذوف، منصوب است و تقدير آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 329

چنين است: و هل أتاك نبؤ تحاكم الخصم، حين «تسوّروا المحراب» يعنى آنها از ديوار محراب بالا رفتند و بر داوود وارد شدند. واژه «سور» به معناى ديوار بلند است و اين مانند عبارت: تسمّه است كه هنگام بالا رفتن از: سنام (كوهان شتر) گفته مى شود. و مانند تفزعه است كه هنگام به فزع آوردن به كار برده مى شود.

إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ جمله «اذ دخلوا» بدل از عبارت «اذ تسوّروا» مى باشد.

لا

تخف خصمان بغى بعضنا على بعض، كلمه خصمان خبر براى مبتداى محذوف است. و اصل آن «نحن خصمان» بوده است.

وَ لا تُشْطِطْ جور و ستم نكن، چنان كه شاعر گفته است. ألا يا لقومى قد أشطّت عوازلى. «1»

إِنَّ هذا أَخِي كلمه «أخى» يا بدل از «هذا» و يا خبر براى «ان» است و مقصود از برادر، يا برادر دينى است و يا در دوستى و محبت برادر است و يا انس و الفت.

فَقالَ أَكْفِلْنِيها آن ميش را به ملكيت من بده، و حقيقت «أَكْفِلْنِيها» اين است كه آن را در كفالت و سرپرستى من قرار ده، مانند كفالتى كه از اموال خود مى كنم.

وَ عَزَّنِي فِي الْخِطابِ يا معنا اين است كه در حرف زدن و حجت آوردن و مجادله بر من پيروز مى شود و يا مقصود از «خطاب» خواستگارى كردن زن است چنان كه گويند: خطبها هو، مرد آن زن را خواستگارى كرد و گويند: خاطبنى خطابا يعنى او در خواستگارى بر من غلبه كرد، زيرا وى با آن زن ازدواج كرد، نه من بنا بر اين كلمه «نعجة» كنايه از زن است. هم چنان كه شاعر در اين شعر كلمه «شاة» را كنايه از زن آورده است: يا شاة ما قنص لمن حلت له حرمت علىّ وليتها لم تحرمى. «2»

__________________________________________________

1- اى قوم من براستى كه خانواده من ستم كرده اند.

2- اى گوسفند شكار نشده براى چه كسى حلال شده اى كه بر من حرام شده اى و اى كاش حرام نمى شدى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 330

قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ عبارت «لَقَدْ ظَلَمَكَ» جواب قسم محذوف است و كلمه سؤال مصدرى است كه به مفعول اضافه شده

است و چون «سؤال» متضمن معناى اضافه است به وسيله «الى» به مفعول دوم (نعاجه) متعدى شده است و گويا حضرت داود گفته است: باضافة نعجتك الى نعاجه، يعنى آن شخص كه از تو سؤال و در خواست كرده است كه يك ميش خود را به ميشهاى او اضافه كنى، به تو ستم كرده است.

وَ قَلِيلٌ ما هُمْ، حرف «ما» در اين عبارت زيادى است و مفهوم آن شگفتى و مبالغه در اندكى آنهاست.

وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ چون ظن و گمان قوى در چيزى مانند علم و يقين است، كلمه «ظن» كنايه از علم است و به جاى آن گفته شده است و در حقيقت آيه: علم داود، بوده است، يعنى داوود يقين كرد و دانست كه ما او را مورد آزمايش قرار داديم و ناگزير به همسر «اوريا» گرفتارش كرديم.

گويند: در زمان داوود عادت و رسم مردم اين بود كه مردى براى خاطر مرد ديگرى كه شيفته همسر او شده است، همسر خود را ترك مى كرد تا ديگرى بتواند با او ازدواج كند. و اتفاقا چشم داوود به همسر مردى به نام او ريا افتاد و شيفته او شد و از شوهرش خواست كه همسر خود را ترك كند، او هم از داوود شرم كرد كه قبول نكند و همسرش را طلاق داد و داوود با او ازدواج كرد و به اين سبب به داوود گفته شد: تو با اين جايگاه بلند و همسران بسيارى كه دارى، شايسته نبود از مردى كه تنها يك همسر دارد بخواهى كه او را ترك كند، برخى گويند كه اوريا از آن زن خواستگارى كرد و حضرت

داود هم خواستگارى كرد و خانواده آن زن حضرت داوود را برگزيدند.

از حضرت على عليه السلام روايت شده كه فرمود: كسى را پيش من نمى آورند كه بگويد داوود با همسر اوريا ازدواج كرده، مگر اين كه درباره او دو حد جارى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 331

مى كنم، يكى براى توهين به مقام نبوت و يكى حد اسلام؟ «1» (براى افترا و دروغ نسبت به مؤمنى).

روايت شده كه اختلاف و محاكمه ميان دو فرشته بوده است. [كه براى آزمايش داوود به صورت دو انسان آمده بودند] و برخى گويند: آنها دو انسان بودند و اختلاف واقعا ميان آن دو بوده است، ولى در گوسفندها با هم شريك و مخلوط بودند، يكى از آنها توانگر و داراى همسران بسيار از كنيز و زنان آزاد با مهريه بوده است. و دومى فقير و بى چيز بوده و جز يك همسر، همسر ديگرى نداشته است. و آن توانگر از او خواسته است كه همسرش را ترك كند.

و چون آنها در زمانى غير از هنگامى كه داوود قضاوت و حكم مى كرد وارد شدند، داوود، ترسيد كه آنها تروريست باشند و علت اين كه مورد سرزنش و ملامت قرار گرفت اين بود كه پيش از اثبات حق، در قضاوت و صدور حكم، شتاب كرد و شايسته بود كه هنگام شنيدن ادعاى يكى از آنها از ديگرى هم پرسش مى كرد تا آنچه را كه مى خواهد بگويد.

مجاهد گفته است: داوود چهل روز در حال سجده بود و جز براى خواندن نمازهاى واجب و يا كارهاى ضرورى، سرش را از سجده بلند نمى كرد.

گاهى از: سجود، تعبير به ركوع مى شود. (بنا بر اين مقصود از: ركوع، همان

سجده است).

[سوره ص (38): آيات 26 تا 29] ..... ص : 331

اشاره

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ (26) وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27) أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ (28) كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (29)

__________________________________________________

1-

لا اوتى برجل يزعم أنّ داوود تزوج امرأة اوريا الا جلّدته حدّين حدا للنبوة و حدا للاسلام.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 332

ترجمه: ..... ص : 332

اى داوود ما تو را خليفه (و نماينده خود) در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به درستى داورى كن و هرگز از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا گمراه مى سازد و آنان كه از راه خدا گمراه شوند، بدان سبب كه روز حساب را از ياد برده اند، به عذابى سخت گرفتار مى شوند. (26)

ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست بيهوده نيافريديم، اين گمان كافران است، پس واى بر كافران از آتش (دوزخ). (27)

آيا كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند همانند فسادكنندگان در زمين قرار خواهيم داد يا پرهيزكاران را چون گناهكاران قرار مى دهيم؟ (28)

اين كتابى است پر بركت كه بر تو فرو فرستاديم تا در آيه هايش بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند. (29)

تفسير: ..... ص : 332

إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ مقصود اين است كه ما تو را خليفه پيامبران پيشين قرار داديم، يا معنا اين است كه ما تو را از طرف خود در زمين خليفه كرديم و سلطنت داديم.

بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ معنا اين است: بدين سبب كه روز قيامت را فراموش كردند، عذاب شديدى براى آنهاست، يا مقصود اين است: به سبب اين كه چيزهايى از حقيقت را فراموش كردند كه همان گمراه شدن از راه خداست، عذاب سخت روز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 333

قيامت براى آنهاست.

و ما بينهما باطلا، معنايش اين است كه ما آفريده بيهوده اى نيافريديم كه بدون هدف درستى يا بدون حكمت كاملى باشد، يا مقصود اين است كه خلق مبطل و بيهوده كننده اى كه داراى صفت باطل باشد، نيافريديم، يا اين است كه كلمه «باطلى» به جاى

«عبث» قرار داده شده چنان كه كلمه هنيئا را به جاى مصدر قرار داده اند و «باطلا» صفت است، يعنى ما آسمان و زمين را آنچه را ميان آنهاست، براى بيهوده بودن نيافريديم، بلكه براى حق و درستى آشكارى آفريديم و آن اين است كه انسانها را آفريديم و به آنها خرد و نيروى تشخيص عطا كرديم و با تعيين تكليف منافع بزرگى به آنها ارائه داديم و براى كارهاى آنها پاداش آماده ساختيم.

ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا كلمه «ذلك» اشاره به باطل بودن آفرينش آسمان و زمين است. و كلمه «ظن» به معناى مظنون است، يعنى بيهوده بودن خلق آسمان و زمين كه بى حكمت و بى هدف صحيح باشد، گمان و مظنون كافران است و چون انكار كافران نسبت به بحث و برانگيختن، باعث مى شود كه آفرينش را عبث بدانند، خدا آنها را در موقعيتى قرار مى دهد كه گويا به چنين چيزى گمان دارند، زيرا اين پاداش و كيفر است كه باعث مى شود تا آفرينش جهان داراى حكمت باشد و كسى كه پاداش را انكار كند، حكمت آفرينش را انكار كرده است و كسى كه حكمت آفرينش جهان را انكار كند. آشكار است كه حق و منزلت خدا را نشناخته است.

أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا ... حرف «ام» منقطعه است و استفهام آن استفهام انكارى است و مقصود اين است كه اگر پاداش و كيفر كارها را باطل كنيم هر آينه افراد نيك و بد و نيكوكار و بدكار پيش خداوند مساوى و برابرند و كسى كه آنها را برابر و مساوى بداند حكيم نيست.

لِيَدَّبَّرُوا اين عبارت را «لتدبروا» به صورت مخاطب، نيز خوانده اند و معناى تدبر در

آيات، اين است كه در آنها تفكر و دقت نمايند و از پند و اندرزهاى آنها پند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 334

بگيرند. و كلمه مبارك، كه صفت كتاب (قرآن) است به معناى نفع و خير بسيار است.

[سوره ص (38): آيات 30 تا 40] ..... ص : 334

اشاره

وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30) إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِناتُ الْجِيادُ (31) فَقالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32) رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33) وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّياطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ (39)

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)

ترجمه: ..... ص : 334

ما سليمان را به داوود عطا كرديم، چه بنده نيكويى بود، زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مى كرد. (30)

به ياد بياور آن گاه را كه به هنگام عصر اسبان تيزرو را كه ايستاده بودند به او ارائه دادند. (31)

گفت من از دوستى اين اسبان نيكو از ذكر و نماز خدا غافل شدم تا خورشيد در پرده غروب پوشيده شد (32)

گفت: بار ديگر آنها را باز گردانيد و دست به ساقها و گردنهاى آنها كشيد. (33)

ما سليمان را آزموديم و بر تخت او كالبدى افكنديم، سپس او به درگاه خداوند توبه و انابه كرد. (34)

گفت: پروردگارا به لطف و كرمت مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه پس از من سزاوار هيچ كس نباشد كه تو بسيار بخشنده اى. (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 335

ما باد را، رام او كرديم تا آهنگ هر جا كند به فرمانش به نرمى روان شود. (36)

و ديوها را كه هم بنّا بودند و هم غوّاص، به فرمان

او گذاشتيم. (37)

و گروه ديگرى (از شيطانها) را كه در غل و زنجير بودند در اختيار او قرار داديم. (38)

اين عطاى بى حساب ماست، به هر كه خواهى ببخش و از هر كه خواهى نگه دار. (39)

و براى او (سليمان) پيش ما مقامى ارجمند و سرانجامى نيك است. (40)

تفسير: ..... ص : 335

نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ اين عبارت در اصل: نعم العبد هو ...، بوده است و مخصوص به مدح (هو) حذف شده است. و علت نيكى او اين بوده است كه توبه مى كرد و در كارهاى خود، بسيار به خدا روى مى آورد. يا مقصود از «اواب» اين است كه بسيار به تسبيح و تقديس خدا رجوع مى كرد، زيرا هر تسبيح كننده اى بسيار اواب است.

الصَّافِناتُ الْجِيادُ منظور از «صافنات» اسبانى هستند كه روى سه پا مى ايستند و سر سم يك دست را روى زمين مى گذارند [گويى هر آن آماده حركتند] و واژه:

جياد، به معناى اسبان تند رو است كه گامهاى فراخترى دارند. خداى سبحان، دو صفت نيك اين اسبان را كه يكى در حال ايستادن و يكى در حال دويدن است، با هم ذكر فرمود.

أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي فعل «احببت» معناى فعل متعددى به «عن» را در بردارد و گويا سليمان گفته است: انبت حبّ الخير عن ذكر ربّى دوستى اين اسبان را بر ياد خدا برگزيدم، يا گفته است:

جعلت حب الخير مغنيا عن ذكر ربى دوستى اسبان را بى نياز كننده از ياد خدا قرار دادم.

مقصود از «خير» مال و ثروت است چنان كه در اين آيه ها آمده است: وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ و انسان بر دوستى مال دنيا سخت فريفته است (عاديات- 8) إِنْ تَرَكَ خَيْراً

ترجمه

جوامع الجامع، ج 5، ص: 336

، اگر مالى به جاى گذاشت (بقره 180) و منظور از مال همان اسبانى هستند كه سليمان را به خود مشغول كردند. و «خيل» را «خير» گفته اند گويا اسبها براى اين كه خوبيهاى بسيارى در بر دارند، خود خير هستند. چنان كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است:

خير و نيكى تا روز قيامت بر پيشانى اسبها بسته شده است. و همچنين به زيد الخيل، هنگامى كه بر پيامبر وارد شد و اسلام آورد، فرمود: تو زيد الخير هستى.

حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ ضمير در كلمه «توارت» به «شمس» برمى گردد، يعنى خورشيد غروب كرد و كلمه توارى، از عبارت «توارى الملك بحجابه» به طور مجاز به معناى غروب آمده است و دليل اين كه ضمير «به شمس» بر مى گردد، ذكر كلمه «عشى» است كه پيش از آن آمده و ناچار براى مضمر يا بايد ذكرى شده باشد يا دليلى بر ذكر آن باشد. بعضى گويند: ضمير به «صافنات» بر مى گردد، يعنى سليمان بر اسبها نگاه مى كرد تا در حجاب شب، كه ظلمت و تاريكى است، پنهان شدند.

رُدُّوها عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ عبارت «فَطَفِقَ مَسْحاً» يعنى با شمشير شروع كرد به قطع كردن ساقها و گردنهاى آنها. هنگامى كه فردى با شمشير گردن ديگرى را قطع كند گويند: مسح علاوته و همچنين هنگامى كه نويسنده كتابى، اطراف كتاب را با شمشير ببرد و قطع كند، گويند مسح المسفر الكتاب. برخى از مفسران گويند: منظور اين است كه از روى مهربانى و شيفتگى دست به پاها و گردنهاى آنها كشيد. و سپس آنها را در راه خدا روانه جهاد كرد.

كلمه «سوق» جمع

«ساق» است. مانند: اسد، كه جمع اسد است عبارت «رُدُّوها عَلَيَّ» به عبارت محذوفى متصل مى شود و تقدير آن چنين است: قال ردوها علىّ و جواب آن نيز در تقدير است. چون ظاهر- امر كه اشتغال پيامبر خدا به امور دنياست تا نمازش قضا شود اقتضاى سؤال مى كند، فردى مى پرسد كه: سليمان چه گفت؟ و بعضى گفتند: سليمان براى تقرب به خدا و براى اين كه گوشت اسبها را صدقه بدهد، آنها را ذبح كرد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 337

بعضى از مفسران گويند: معناى «رُدُّوها عَلَيَّ» اين است كه از خدا خواست تا خورشيد را براى وى برگرداند و خداوند هم خورشيد را برايش برگرداند تا نماز بعد از ظهرش را كه قضا شده بود به جا آورد، بنا بر اين ضمير «هاء» در عبارت «ردّوها» به كلمه «شمس» بر مى گردد.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَ أَلْقَيْنا عَلى كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ ما سليمان را مورد آزمايش قرار داديم و به ناگواريهاى سختى گرفتار كرديم.

مفسران درباره «جسد» اختلاف كرده اند، برخى چنين گفته اند: روزى سليمان با خود گفت: امشب با همسرانم كه هفتاد نفر هستند همبستر مى شوم تا هر يك از آنها پسرى برايم بياورد كه در راه خدا شمشير بزند، ولى نگفت: ان شاء اللَّه و چون همبستر شد هيچ يك باردار نشدند جز يكى آن هم فرزند ناقصى به دنيا آورد و آن همان جسدى است كه روى تختش افكندند. و روايت شده كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

قسم به آن كه جان محمد در دست او است، اگر سليمان إن شاء اللَّه مى گفت، فرزندانى مى داشت كه سواره در راه خدا جهاد

مى كردند. «1»

ثُمَّ أَنابَ، سپس به سوى خدا بازگشت و توبه كرد و پيوسته با نماز و دعا به درگاه خداوند به او پناه مى برد.

برخى گويند: براى سليمان پسرى زاده شد و او از ترس شيطانها و ديوها او را، براى شير دادن، در ابرها گذاشت و از او خبرى نداشت تا اين كه مرده او را روى تختش گذاشتند و اين به سبب تنبيه او بود و خدا خواست به او بفهماند كه مواظبت نمى تواند از تقدير و سرنوشت جلوگيرى كند.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً اين كه سليمان طلب مغفرت و آمرزش را به درخواست بخشش سلطنت مقدم داشت به سبب عادت پيامبران است كه امور دين

__________________________________________________

1-

و الذى نفس محمد بيده لو قال انشاء اللَّه لجاهدوا فى سبيل اللَّه فرسانا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 338

را بر امور دنيا مقدم مى دارند.

لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي سلطنتى با خصوصيتى كه وجود آن براى ديگرى ممكن و آسان نباشد و عبارت «مِنْ بَعْدِي» يعنى به جز من.

حضرت سليمان سلطنتى را با خصوصيتى بسيار بيشتر از سلطنتهاى ديگر، تا آن جا كه به حدّ اعجاز مى رسيد، از خداوند درخواست كرد تا دليلى بر صحت پيامبريش باشد و معناى گفتارش كه گفت «لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي» همين است.

بعضى گويند: چون سلطنت بزرگى بود، سليمان ترسيد كه چنين سلطنتى به كس ديگرى داده شود و او نتواند در مملكتش حدود خدا را حفظ كند. چنان كه فرشتگان به خداوند گفتند: أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها «آيا در زمين كسانى را قرار مى دهى كه در آن فساد مى كنند.» «1»

رُخاءً حَيْثُ أَصابَ واژه «رخاء» به معناى نرم و

آرام و بدون تكان خوردن است و برخى گويند: يعنى باد فرمانبردار اوست و به هر جا كه بخواهد مى رود. و «حيث أصاب» يعنى هر جا كه قصد و اراده كند.

و الشياطين كلّ بنّاء و غواص كلمه «الشياطين» به كلمه «الريح» عطف است. و عبارت «كلّ بنّاء» بدل از «الشياطين» است.

وَ آخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ كلمه «اخرين» به كلمه «كلّ» عطف است و در حكم بدل است و بدل كلّ از كلّ، هم هست.

شيطانها و ديوها براى سليمان از ساختمانهاى رفيع هر چه را كه مى خواست، مى ساختند و در دريا غواصى مى كردند و آنچه را كه از درّ و گوهر مى خواست براى او از دريا بيرون مى آوردند و او اولين كسى است كه از دريا درّ و گوهر استخراج كرد. سليمان، شيطانهاى سركش و متمرد را با يكديگر در غل ها و زنجيرها جمع

__________________________________________________

1- بقره/ 30.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 339

مى كرد و هر دو يا سه نفر را به يك زنجير مى بست و هر گاه سركشى و نافرمانى مى كردند، آنها را تنبيه و ادب مى كرد.

واژه «صفد» به معناى قيد و بند است و بخشش و عطا را هم صفد مى گويند زيرا بخشش باعث مى شود كه نعمت گيرنده (منعم عليه) اسير و در قيد عطا و نعمت باشد. برخى ميان دو فعل «صفد» و «أصفد» تفاوت گذاشته اند و گفته اند: صفد به معناى قيد و أصفد به معناى بخشش است.

هذا عَطاؤُنا معناى اين آيه است كه آنچه از سلطنت و بسط قدرت بى حساب و نعمتهاى بسيار زيادى كه قابل شمارش نيست، به تو بخشيديم، يا مقصود اين است كه از اين نعمتها آنچه را كه ببخشى يا نبخشى،

روز قيامت از آن پرسش و حسابى نمى شود.

فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ كلمه «فامنن» از ماده «منّت» و به معناى عطا و بخشش است، يعنى از اين نعمتها خواستى ببخشش و خواستى نبخش تصرف در آن به تو واگذار شده است. يا مقصود اين است كه از شيطانهايى كه مسخر تو هستند هر كس را كه خواستى، با آزاد كردن، ببخش و هر كس را كه خواستى در اختيار خود نگهدار و در اين مورد حسابى بر تو نيست.

وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ، مسلّما براى سليمان در روز قيامت پيش ما نعمتهاى جاويدى موجود است: و آن مقام بلند و تقرب نزد ما و فرجام نيك است.

[سوره ص (38): آيات 41 تا 44] ..... ص : 339

اشاره

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41) ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42) وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (43) وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 340

ترجمه: ..... ص : 340

و از بنده ما ايّوب ياد كن آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا در رنج و عذاب افكنده است. (41)

(به او گفتيم) پايت را به زمين بكوب، اين چشمه آبى است سرد براى شستشو و براى آشاميدن (42)

و ما خانواده اش را و همانند آنها را با آنها به او بخشيديم تا رحمتى از سوى ما و تذكّرى براى صاحبان خرد باشد. (43)

(به او گفتيم) دسته اى از چوبهاى باريك (ساقه هاى گندم و مانند آن) را به دست گير و با آن همسرت را بزن و سوگند خود را مشكن، ما او را (ايّوب را) بنده شكيبايى يافتيم، چه نيكو بنده اى بود كه پيوسته روى به درگاه ما داشت. (44)

تفسير: ..... ص : 340

وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ كلمه «ايوب» عطف بيان و حرف «إذ» بدل اشتمالى آن است.

عبارت «انّى» در اصل بأنى مسّنى بوده است و نقل قول ايوب است كه به سبب آن خدا را ندا داد و اگر نقل قول و حكايت سخن او نمى بود مى بايستى چنين مى گفت: بأنّه مسّه كلمه «بنصب» هم به فتح «نون» و «صاد» و هم به ضم «نون» خوانده شده است و واژه: نصب و نصب مانند رشد و رشد هر دو به معناى رنج و مشقّت است و كلمه «نصب» مثقّل نصب است. و مقصود از عذاب، دردها و مرضهاى گوناگونى است كه ايوب به آنها گرفتار شده بود. برخى گويند: مقصود از «نصب» مرضها و ضررهاى بدنى است و منظور از «عذاب» پراكنده شدن اموال و خاندان اوست. و چون شيطان او را وسوسه مى كرد و بلاها را

در نظرش بزرگ جلوه مى داد و او را تحريك و وادار مى كرد كه آه و ناله و اظهار بى صبرى كند، اين بلاها را به او نسبت داد و از خدا خواست تا با رفع بلاها، او را از شر وسوسه هاى شيطان حفظ كند.

ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ در عبارت «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ» مفهوم

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 341

قول در تقدير است و در اصل قلنا له اركض برجلك بوده است، يعنى ما به او گفتيم كه پايت را به زمين بزن و اين چشمه آب سردى است كه هم با آن بدنت را شست و شو مى دهى و از آن مى آشامى تا هم ظاهر بدنت و هم باطنت بهبودى يابد. برخى از مفسران گويند: در آن جا دو چشمه پديد آمد كه با يكى غسل كرد و از ديگرى آشاميد تا اين كه به اذن خداوند مرضها از ظاهر و درون او رفتند.

رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ كلمه «رحمة» و «ذكرى» هر دو مفعول لأجله هستند و معنا اين است كه بخشيدن خانواده اش را به او، به خاطر رحمت و مهربانى به او بود و به اين خاطر بود، كه خردمندان متذكر شوند، زيرا اگر آنها چنين بخششى را بفهمند، تشويق مى شوند كه در بلاها صابر و شكيبا باشند.

وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فعل «خذ» عطف بر «اركض» است و واژه «ضغث» به معناى يك مشت پر از چوبهاى نازك خرما (يا مانند آن) است و سبب آن اين بود كه همسرش در امرى او را ناراحت كرده بود و ايوب عليه السلام سوگند ياد كرده بود كه هر گاه خوب شود، صد

تازيانه به او بزند.

فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ و يك مرتبه (چوبهاى نازك را) به او بزن و سوگندت را نشكن.

إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً ما دانستيم كه او در برابر بلاهايى كه ما او را گرفتار كرده بوديم، صابر و شكيباست.

[سوره ص (38): آيات 45 تا 54] ..... ص : 341

اشاره

وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ (45) إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ (46) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ (47) وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ (48) هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (49)

جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (50) مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ (51) وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ (52) هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ (53) إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 342

ترجمه: ..... ص : 342

به ياد آور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را آن مردانى كه نيرومند و بينا بودند. (45)

آنها را خالص و پاكدل كرديم تا ياد قيامت كنند. (46)

آنها پيش ما از برگزيدگان و نيكانند. (47)

و ياد كن از اسماعيل و يسع و ذا الكفل كه همه از نيكان بودند. (48)

اين يادآورى و پند است و براى پرهيزكاران بازگشت نيكويى است (49)

باغهاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان باز است (50)

در حالى كه بر تختها تكيه زده اند، ميوه ها و نوشيدنيهاى گوناگون بسيارى مى طلبند. (51)

همسرانى از حوران همسال كه جز به شوهر خويش نظر ندارند، گرداگرد آنهاست. (52)

اين است آن چيزهايى كه براى روز حساب به شما وعده داده اند. (53)

اين روزى ماست كه هرگز پايان نمى گيرد. (54)

تفسير: ..... ص : 342

وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ابراهيم و اسحاق و يعقوب براى عبارت «عبادنا» عطف بيانند. و كسى كه عبدنا خوانده است تنها ابراهيم را عطف بيان مى داند و اسحاق و يعقوب را عطف بر عبدنا كرده است.

أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ صاحب كارهاى دينى و انديشه هاى علمى. گويا كسانى كه اعمال آخرت را نمى دانند و همانند متفكران دينى در امورى كه براى آنها لازم كرده ام تفكر و انديشه نمى كنند همچون كسانى هستند كه زمين گير شده و توانايى كار با اعضاى خود را ندارند. و همانند بى خردانى هستند كه بصيرت و بينايى را از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 343

دست داده اند.

كلمه «أبصار» جمع بصر است كه مقصود خرد و بينايى عقلى است.

إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ما آنها را نسبت به خودمان خالص قرار داديم و خصلت خلوص و پاكدلى، كه هيچ چيز با آن نياميخته است،

به آنها داديم و سپس آن خصلت خالص را با عبارت «ذِكْرَى الدَّارِ» تفسير و بيان كرده و اين خود گواه است كه آنها با خلوص و صفا و بدون هيچ كدورتى پيوسته به ياد آخرت بوده اند.

برخى عبارت «بِخالِصَةٍ ذِكْرَى» را: بخالصة ذكرى، به اضافه، خوانده اند و مقصود اين است كه ذكر آخرت چنان خالص و پاك بود كه هيچ اراده و قصد ديگرى همراه آن نبود و تنها همت و عزم آنها ذكر آخرت بود و نه چيز ديگر و معناى جمله «ذِكْرَى الدَّارِ» يا اين است كه آنها پيوسته به ياد آخرت بودند به طورى كه آن ياد آخرت باعث شده بود كه امور دنيا را فراموش كنند، و يا معنا اين است كه آنها پيوسته به ياد آخرت بودند به طورى كه آن ياد آخرت باعث شده بود كه امور دنيا را فراموش كنند، و يا معنا اين است كه آنها همواره به فكر آخرت بودند و تمايل و رغبت به آن داشتند و نسبت به دنيا زاهد و بى نظر بودند. چنان كه مقام و شأن پيامبران همين است.

برخى از مفسران گفته اند: مقصود از ذكرى الدار، حمد و ستايش نيك است در دنيا و زبان راستى كه براى ديگران نيست و منظور اين است كه آنها را به سبب اين خصلت، مقام ذكرى الدار داده ايم و اين كه آنها اهل اين صفت و خصلت هستند، و يا مقصود اين است كه ما آنها را خالص كرديم به توفيق يافتن «ذِكْرَى الدَّارِ» لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ آنها پيش ما، از ميان انسانها، از برگزيدگان هستند.

كلمه «اخيار» جمع خيّر (با تشديد) يا خير بدون تشديد

است، مانند: اموات، كه جمع ميّت و ميت است.

وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ اگر «وَ الْيَسَعَ» را به همين صورت بخوانيم، حرف تعريف

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 344

بر «يسع» داخل شده است و چنانچه مانند بعضيها الليسع بخوانيم حرف تعريف بر ليسع داخل شده است. اين كلمه بر وزن فيعل از ماده: لسع، به معناى گزيدن است.

وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ تنوين در كلمه «كل» عوض از مضاف اليه است و اصل آن:

كلهم من الأخيار، بوده است.

هذا ذِكْرٌ آن نوعى از ذكر است و منظور قرآن است و چون خداوند ذكر پيامبران و ائمه را بيان كرد و به پايان رساند، گفت «هذا ذِكْرٌ» چنان كه گويند: هذا باب.

وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ سپس خداوند در پى داستان مذكور بر آن شد تا داستان بهشت و اهل آن را بيان كند، لذا فرمود «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ ...» يعنى جاى بازگشت نيكويى براى پرهيزگاران است و چون داستان بهشت را تمام كرد و خواست كه به دنبال آن داستان اهل دوزخ را بيان كند فرمود: هذا و ان للطاغين لشر مأب. بعضى گويند:

مقصود اين است اينها كه گفتيم، ذكر شرافت و نيكيهايى است كه پيوسته آنها را با آن ياد مى كنند. ابن عباس گفته است: اين ذكرى از انبياى گذشته است.

«جَنَّاتِ عَدْنٍ» اين عبارت معرفه است. به دليل اين كه در آيه فرمود: جنات عدن التي وعد الرحمن عباده «بهشت عدنى كه خداوند براى بندگان صالح وعده فرموده» «1» عبارت «جَنَّاتِ عَدْنٍ» عطف بيان براى جمله «لَحُسْنَ مَآبٍ» مى باشد.

مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ كلمه «مفتحة» حال است و عامل آن، مفهوم فعلى است كه در كلمه «للمتقين» مى باشد. در

اين كلمه ضميرى است كه به «جنات» بر مى گردد و كلمه «أبواب» بدل از آن ضمير است. و در تقدير چنين است: مفتحة هى الأبواب، چنان كه گويند: ضرب زيد اليد و الرجل دست و پاى زيد را زدند و اين بدل اشتمال است.

قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ كلمه «اتراب» جمع «ترب» است، گويا آنها را «أتراب» مى نامند، براى اين كه خاك، آنها را در يك زمان لمس مى كند (در يك وقت متولد

__________________________________________________

(1) مريم/ 61.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 345

مى شوند) و چون ميان همسالان دوستى و محبت پايدارتر است، آنها را همسال قرار داده اند، برخى از مفسران گويند: آنها با شوهرانشان در يك سن هستند و سن آنها به اندازه سن شوهرانشان است.

هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ فعل «توعدون» هم با «تاء» و هم با «ياء» (يوعدون) خوانده شده است. عبارت (ليوم الحساب) يعنى براى خاطر روز حساب، چنان كه گويند: اين چيزى است كه به خاطر روز حساب ذخيره شده است، يعنى روزى كه هر فردى آن طور كه كار كرده است پاداش داده مى شود.

إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ براستى آنچه را كه ما متذكر شديم، روزى و بخشش پيوسته و هميشگى ماست كه هرگز نيستى و انقطاعى براى آن نيست.

[سوره ص (38): آيات 55 تا 66] ..... ص : 345

اشاره

هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ (55) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ (56) هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ (57) وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ (58) هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (59)

قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ (60) قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ (61) وَ قالُوا ما لَنا لا

نَرى رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (62) أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (63) إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (64)

قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (65) رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (66)

ترجمه: ..... ص : 345

اين پاداش نيكوكاران است و براى سركشان بدترين محلّ بازگشت است. (55)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 346

به دوزخ مى روند كه بد جايگاهى است. (56)

آن جا بايد آب جوشان و چرك و خونابه دوزخيان را بنوشند. (57)

و جز اينها شكنجه هاى گوناگون ديگرى دارند. (58)

به رؤساى كفر گفته مى شود اينها، گروه تابعان، با شما به آتش وارد مى شوند (آنها گويند) خوشآمد بر آنها مباد كه در آتش خواهند سوخت. (59)

آنها در جواب گويند: نه، خوشآمد شما را مباد كه اين عذاب را پيشاپيش براى ما فراهم ساختيد، چه بد جايگاهى است. (60)

تابعان گويند: پروردگارا هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته است، عذابش را در آتش دو چندان افزون كن. (61)

گويند: چرا مردانى را كه از اشرار مى شمرديم اكنون نمى بينيم. (62)

آيا ما آنان را به سخريّه گرفتيم يا از نظرها دور مانده اند؟ (63)

اين جدال و گفتگوى خصمانه دوزخيان يك واقعيّت است. (64)

بگو: من بيم دهنده اى بيش نيستم و هيچ خدايى جز خداى يكتاى قهّار نيست. (65)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست خداى مقتدر و آمرزنده است. (66)

تفسير: ..... ص : 346

هذا امر چنين است. يا مقصود اين است كه جريان كارها آن طور است كه بيان شد.

وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ به حقيقت براى كسانى كه نسبت به خداوند سركشى و طغيان مى كنند، جاى بازگشت بسيار بدى است.

جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ كلمه «جهنم» عطف بيان براى عبارت «لشرّ مأب» است.

خداوند، آتش زير آنها را به بستر خواب و گهواره، تشبيه كرده و فرموده است «فبئس المهاد» «مهاد» گهواره يا بسترى است كه انسان در آن مى خوابد.

هذا فَلْيَذُوقُوهُ اين حميم و آب جوشان است كه بايد

بچشيد و يا در تقدير چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 347

بوده است: العذاب هذا فليذوقوه اين است عذابى كه بايد بچشيد و سپس جمله را از ابتدا شروع مى كند و مى فرمايد:

هو حميم و غسّاق آن، آب جوشان و چرك دوزخيان است يا عبارت چنين بوده است:

ليذوقوا هذا فليذوقوه بايد اين نوشابه متعفن و سوزان را بچشيد پس آنها هم چشيدند، مانند اين آيه كه فرمود فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ «تنها از من بايد بترسيد» «1» كلمه «غسّاق» را هم به تشديد و هم بى تشديد خوانده اند و معناى آن چركى است كه از زخمهاى دوزخيان جارى مى شود و هنگامى كه اشك چشم جارى مى شود مى گويند: غسقت العين. برخى گويند: مقصود از «حميم» آبى است كه گرمى و حرارت آن مى سوزاند و «غسّاق» نوشابه اى است كه سردى و برودت آن مى سوزاند.

وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ مقصود از كلمه «اخر» چيزهاى نوشيدنى ديگرى است كه در تعفن و سوزندگى مانند اين نوشيدنيهاست. «ازواج» به معناى گوناگون و متعدد است. برخى آخر خوانده اند كه معناى آن عذاب ديگر يا چشيدنى ديگرى است.

كلمه «ازواج» صفت براى «اخر» است زيرا «آخر» ممكن است اقسام گوناگونى باشد و يا ممكن است كه صفت براى هر سه كلمه «حميم»، «غسّاق» و «اخر من شكله» باشد.

هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ اين گروه انبوهى است كه با شما وارد اين دوزخ هولناك مى شوند و اين نقل قول و حكايت سخنان سركشان و طاغيان است كه به يكديگر مى گفتند «هذا فَوْجٌ ...»

__________________________________________________

1- بقره/ 40.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 348

و مقصود از كلمه «فوج» گروه تابعين آنها هستند كه خطر ضلالت و گمراهى را با آنها پذيرفتند و اكنون هم

بايد خطر وارد شدن به دوزخ را با آنها بپذيرند.

لا مَرْحَباً بِهِمْ نفرينى است از رؤسا به پيروانشان كه به وسعت و گشايشى دست نيابند، زيرا آنها آتش را اختيار كرده اند. پيروانشان در جواب گفتند: اين شما هستيد كه شايسته است جاى شما وسعت نداشته باشد، زيرا شما بوديد كه ما را به راهى برديد كه امروز آتش بر ما واجب شد. ضمير در عبارت «قدّمتموه» به عذاب برمى گردد، يعنى شما عذاب را از پيش براى ما مهيا كرديد. و براى مهمان و تازه واردى كه بخواهى خوشآمد بگويى، مى گويى: مرحبا، يعنى به جايى فراخ و وسيعى وارد شدى. يا مقصود اين است كه جاى تو و شهر تو با وسعت باد و سپس براى نفرين (ضد خوشآمد) حرف «لا» بر آن داخل مى شود.

كلمه «بهم» بيان براى دعوت شده هاى به دوزخ است كه پيروان باشند.

قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ پيروان گفتند: خدايا عذاب كسانى را كه پيشاپيش ما را به چنين عذابى گرفتار كرده اند دو برابر كن. كلمه «ضعف» مثل و مانند چيزى است و بنا بر اين عذاب آنها دو برابر مى شود چنان كه در اين آيه مى فرمايد: رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ «پروردگارا عذاب آنها را مضاعف و دو برابر ساز» «1» وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنَّا مقصود از «رجالا» مؤمنانى بودند كه كافران به آنها اعتنايى نمى كردند.

نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ منظور از اشرار كسانى هستند كه خير و نيكى در آنها نيست و چون مؤمنان بر خلاف دين آنها بودند، مشركان آنها را اشرار مى شمردند. از حضرت باقر عليه السلام نقل شده است: مقصود

آنها شما هستيد، به خدا سوگند يكى از

__________________________________________________

1- احزاب/ 68.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 349

شما مؤمنان را در آتش نمى بينند.

أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا اين عبارت به عنوان خبر خوانده شده است تا صفت «رجال» باشد و با همزه استفهام خوانده شده است تا انكارى بر خودشان و توبه اى از سخريه كردن آنها باشد أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ در اين عبارت دو احتمال است: يكى آن كه به جمله «ما لنا» متصل باشد و مقصود اين است كه چرا ما آنها را در آتش نمى بينيم يا آنها در دوزخ نيستند يا همين جا هستند ولى از چشم ما بركنارند و ما آنها را نمى بينيم.

احتمال ديگر اين است كه به عبارت «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا» متصل باشد. در اين صورت حرف «أم» يا متصله است يا منقطعه، اگر متصله دانستيم، مقصود اين است كه ما كدام يك از دو عمل را نسبت به آنها انجام داديم، مسخره كردن آنها، يا كوچك شمردن و اين كه ما به چشم حقارت به آنها نگاه مى كرديم و منظورشان انكار هر دو كار است.

اما اگر «ام» منقطعه باشد. در اين صورت چنان كه گذشت، عبارت «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا» يا جمله خبرى است يا استفهامى است. چنان كه گويند: آن حيوان يا شتر است يا گوسفند يا زيد پيش تو است، يا عمر و كسى هم كه بدون همزه مى خواند ممكن است كه همزه را در تقدير بداند، زيرا حرف «أم» بر آن دلالت دارد. در اين صورت در معنى و مقصود، ميان دو قرائت (با همزه و بى همزه) تفاوتى نيست.

إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ آنچه درباره كافران گفتيم حق است و ناگزير آنها چنين سخنانى

را با يكديگر مى گويند.

سپس خداوند بگو مگوى آنها را با عبارت «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» تعبير و بيان مى فرمايد، و چون آنچه را كه ميان دوزخيان گفتگو مى شود به مخاصمه تشبيه فرموده، آن را «تخاصم» ناميده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 350

[سوره ص (38): آيات 67 تا 88] ..... ص : 350

اشاره

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ (67) أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (68) ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ (69) إِنْ يُوحى إِلَيَّ إِلاَّ أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ (70) إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ (71)

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ (72) فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (73) إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ (74) قالَ يا إِبْلِيسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ (75) قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (76)

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (77) وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى يَوْمِ الدِّينِ (78) قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (79) قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ (80) إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (81)

قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ (82) إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ (83) قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ (84) لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ (85) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ (86)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ (87) وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ (88)

ترجمه: ..... ص : 350

بگو اين خبرى بزرگ است. (67)

كه شما از آن روى گردان هستيد. (68)

من از ساكنان عالم بالا هنگامى كه با يكديگر (درباره آفرينش آدم) جدال مى كردند، خبرى نداشتم. (69)

تنها چيزى كه به من وحى مى شود اين است كه من بيم دهنده اى آشكارا هستم. (70)

بياد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مى آفرينم. (71)

چون كاملا تمامش كردم و در آن از روح خود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 351

دميدم همه بر او سجده كنيد. (72)

آن هنگام همه فرشتگان سجده كردند. (73)

مگر ابليس كه تكبّر

ورزيد و از كافران شد. (74)

گفت:

اى ابليس چه چيز باعث شد كه تو به موجودى كه من با قدرت خود او را آفريدم سجده نكنى، آيا تكبّر و نخوت كردى يا مقامى ارجمند داشتى؟ (75)

گفت: من از او بهترم مرا از آتش آفريده اى و او را از گل. (76)

فرمود: از اين جايگاه دور شو كه تو رانده درگاه منى. (77)

و مسلّما تا روز قيامت لعنت من بر توست. (78)

شيطان گفت: پس مرا مهلت ده كه تا روز قيامت زنده مانم. (79)

فرمود: تو از مهلت يافتگانى. (80)

(ولى) تا روز معيّن و معلومى. (81)

گفت: به عزّت و جلالت سوگند همگان را گمراه خواهم كرد. (82)

مگر آنها كه از بندگان خالص تو باشند. (83)

خداوند گفت: به حقّ سوگند و آنچه مى گويم حقّ و راست است. (84)

كه جهنّم را از تو و از همه پيروانت پر مى كنم. (85)

(اى رسول ما) بگو: من از شما مزدى نمى خواهم و من از آنان نيستم كه به دروغ چيزى بر خود مى بندند. (86)

اين قرآن جز اندرز و پند براى جهانيان نيست. (87)

و پس از مدّتى از خبر آن آگاه مى شويد. (88)

تفسير: ..... ص : 351

قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ آنچه به شما خبر دادم از اين كه من پيامبرم و خدا يكى است و از روز قيامت، همه خبرهاى بزرگ و مهمى هستند كه جز فرد بسيار غافل و بى خبر از آن اعراض نمى كند. برخى از مفسران گويند: مقصود از «نَبَأٌ عَظِيمٌ» قرآن است.

ما كانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ يَخْتَصِمُونَ براى من از سخنان فرشتگان، هنگامى كه مخاصمه مى كردند، آگاهى نبود.

إِذْ قالَ رَبُّكَ ... عبارت «إِذْ قالَ» بدل از جمله «إِذْ يَخْتَصِمُونَ» است و مقصود

از «ملأ أعلى» همان افراد داستان بعدى هستند كه عبارتند از فرشتگان، آدم و ابليس، زيرا آنها همه در آسمان بودند و گفتگو ميان آنها بود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 352

إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ كلمه «أنما» به عنوان اين كه حكايت و نقل قول باشد، به كسر خوانده شده است، يعنى جز اين سخن كه به شما بگويم من تنها بيم دهنده آشكارى هستم، به من چيز ديگرى وحى نشده است و در صورتى كه به فتح خوانده شود در تقدير لأنّما بوده است و مقصود اين است كه به من وحى نشده است مگر براى انذار و بيم دادن، پس حرف (لام) حذف شده است و فعل به آن مربوط مى شود و ممكن است كه در موضع و محل رفع باشد، يعنى به من جز اين سخن وحى نشده است و آن اين است كه انذار و تبليغ كنم و در آن كوتاهى نكنم.

لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ مقصود از «بيدى» اين است كه من خودم، بى واسطه غير، آفريدن او را به عهده گرفتم و علت اين كه فرموده با دستهايم آفريدم اين است كه انسان بيشتر كارهايش را با دست انجام مى دهد و نسبت به كارهايى كه با اعضاى ديگر انجام مى شود، غلبه با كارهاى دست است، حتى در كار قلب هم مى گويند:

كارى است كه دستهايت انجام مى دهد و همچنين به كسى دو دست ندارد، گويند:

(دستهايت بسته است و دهانت مى دمد) و از اين مورد است، اين آيه كه خداوند مى فرمايد: مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينا، «از حيواناتى كه به قدرت خود آفريديم» «1» و همچنين است آيه مورد بحث «لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» برخى گويند:

عرب كلمه يدان و يدين را بر قدرت و توانايى اطلاق مى كند. چنان كه شاعر گفته است: تحملت من ذلفاء ما ليس لى به و لا للجبال الراسيات يدان. «2»

أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالِينَ خود را بالاتر از آنچه هستى، مى دانى يا خود را از كسانى مى دانى كه شأن و مقامشان بالاتر از اين است كه سجده كنند، بنا بر اين از اين جا بيرون رو و منظور از (اين جا) يا بهشت است و يا آسمانها و برخى هم گفته اند:

__________________________________________________

1- يس/ 71.

2- من از ذلفا چيزى را تحمل كردم كه نه در قدرت من بود و نه در قدرت كوه هاى بلند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 353

مقصود، مقام و مرتبه اى است كه در آفرينش به او داده شده بود: (و پس از رانده شدن) از سفيدى و نورانيتى كه داشت، به سياهى و ظلمت، تغيير يافت.

قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ كلمه «فالحق» هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، در صورت رفع بنا بر اين است كه يا خبر براى مبتداى محذوف است و در تقدير فانا الحق بوده است و يا مبتدايى است كه خبر آن حذف شده و در اصل فالحق قسمى بوده است. و در صورت نصب، بنا بر اين است كه مورد قسم است و در تقدير «الحق لأملان» بوده است به حق قسم كه جهنم را پر مى كنم. و مانند اين عبارت است: اللَّه لأفعلن به خدا سوگند مسلما انجام مى دهم.

عبارت «وَ الْحَقَّ أَقُولُ» جمله معترضه است كه ميان مقسم به (الحق) و مقسم عليه (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ...) براى تأكيد بيان شده است و مقصود از «حق» يا

نام خداوند جل و علاست و يا چيزى است كه نقيض باطل است. و خدا با قسم خوردن به آن، آن را بزرگ داشته است.

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ «منك» يعنى آن كه از جنس تو است كه منظور همان شيطانها هستند. و كسانى از فرزندان آدم كه از آنها پيروى كردند و مقصود اين است كه جهنم را از متبوعان و تابعان، همگى پر مى كنم.

قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ من براى قرآن از شما اجر و مزدى نمى خواهم.

وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ و من از كسانى نيستم كه خود نمايى و تصنع به چيزى كند كه آن را ندارد.

پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: براى شخص متكلف، سه نشانه است: با برتر از خودش جدال و منازعه مى كند، اقدام به كارهايى مى كند كه به آنها دست نمى يابد، چيزهايى مى گويد كه نمى داند.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ اين قرآن چيزى نيست جز تذكر و اندرزى براى جهانيان و همه مردم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 354

وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ و البته خبر راستى و حقيقت قرآن را بعد از زمانى خواهيد دانست، زمان پس از مرگ، يا زمان آشكار شدن دين و گسترش اسلام.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 355

سوره زمر ..... ص : 355

اشاره

اين سوره مباركه، جز چند آيه اى (بقولى سه آيه اش)، در مكّه نازل شده و مكّى است.

عدد آيه هاى اين سوره پيش كوفيان 75 آيه و پيش بصريان 72 آيه است. عبارت:

فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ، غير كوفى است. و عبارت: مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ دوّمى و: مُخْلِصاً لَهُ دِينِي و: مِنْ هادٍ دوّمى و: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ، هر چهار تا كوفى هستند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 355

ابىّ بن كعب از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: هر كس سوره زمر را بخواند خدا اميد او را از رحمت خود قطع نمى كند. و ثواب خائفان از خدا را به او مى دهد. «1»

حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كس سوره زمر را بخواند خدا شرافت و عزّت دنيا و آخرت را به او مى دهد و بدون مال و عشيره او را عزيز و محترم مى كند به گونه اى كه هر كس او را با شكوه و هيبت مى بيند و بدنش را بر آتش حرام مى كند. «2»

__________________________________________________

1-

و من قرأ سورة الزّمر لم يقطع اللَّه رجاءه و اعطاه ثواب الخائفين خافوا اللَّه.

2-

من قرأ سورة الزّمر اعطاه اللَّه شرف الدّنيا و الآخرة و اعزّه بلا مال و لا عشيرة حتّى يهابه من يراه و حرّم جسده على النّار.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 356

[سوره الزمر (39): آيات 1 تا 5] ..... ص : 356

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (1) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (2) أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ (3) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (4)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ (5)

ترجمه: ..... ص : 356

اين كتابى است كه از جانب خداوند پيروزمند حكيم نازل شده است. (1)

ما اين كتاب را به حق و راستى بر تو فرستاديم، پس خدا را پرستش كن و دينت را براى او خالص گردان. (2)

آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداوند است. و آنان كه جز خدا را به دوستى و پرستش برگرفتند و گفتند ما اينان را نمى پرستيم مگر براى اين كه وسيله تقرّب ما به خداوند باشند و خدا در آنچه اختلاف داشتند ميان آنها داورى مى كند. خدا آن را كه دروغگو و بسيار كفران كننده است هرگز هدايت نمى كند. (3)

اگر (به فرض محال) خدا مى خواست كه فرزند انتخاب كند، از ميان مخلوقاتش هر چه را كه مى خواست برمى گزيد، او منزّه است، اوست خداى يكتاى قهّار. (4)

آسمانها و زمين را به حقّ آفريد، شب را بر روز داخل مى كند و روز را بر شب و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 357

خورشيد و ماه را مسخّر فرمان خويش قرار داد، هر كدام

تا مدّت معينى به حركت خود ادامه مى دهند، آگاه باشيد او قادر بخشنده است. (5)

تفسير: ..... ص : 357

تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ كلمه «تنزيل» يا مبتداست و خبر آن ظرف است و يا خبر مبتداى محذوف است و در تقدير چنين است: هذا تنزيل الكتاب عبارت جار و مجرور صله «تنزيل» است، چنان كه گويى: نزل من عند اللَّه، و ممكن است كه صله نباشد و خبر بعد از خبر باشد و يا حال است براى «تنزيل» كه معناى اسم اشاره عامل آن است.

مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ در حالى كه دينت را، به سبب ايمان به توحيد و صفاى باطن، از شرك و ريا پاك كرده باشى و دين خالص دينى است كه از هر گونه ريا و سمعه پاك باشد. قتاده گفته است: منظور شهادت به يگانگى خداست.

برخى گويند: آن اعتقاد واجب است از توحيد، عدل، نبوّت و عمل به دستورهاى دين و بيزارى از دينهاى ديگر غير از اسلام.

وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ كسانى كه جز خداوند، دوستان و معبودانى گرفتند و گفتند: ما آنها را پرستش و عبادت نمى كنيم مگر براى اين كه وسيله نزديكى و تقرّب ما پيش خدا باشند، يعنى پيش خداوند شفيع ما شوند.

إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى كلمه «زلفى» اسمى است كه به جاى مصدر «قربى» آمده است. و خبر «الذين» عبارت «إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ» است.

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي منظور از هدايت نكردن اين است كه خداوند آنها را مورد لطف و مرحمت خود قرار نمى دهد و در علم خداوند گذشته است كه آنها از هلاك شوندگانند و خداوند اراده نكرده است كه آنها را به ايمان، هدايت كند به

اين دليل كه در اين آيه فرموده است: أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ «اما قوم ثمود را هدايت كرديم» يعنى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 358

براى آنها رسول فرستاديم.

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً خداوند سخن كسانى را كه مى گفتند: فرشتگان دختران خداوندند تكذيب مى كند، لذا در پى آن مى فرمايد لَوْ أَرادَ اللَّهُ ... اگر خدا اراده مى كرد كه فرزندى بگيرد ممتنع بود، زيرا اين امر محال است، مگر اين كه از ميان آفريده هايش بعضى را برگزيند و به خود نزديك سازد. چنان كه پدرى فرزندش را به خود نزديك كند.

سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ سپس خداوند با ذكر اين آيه «سُبْحانَهُ ...» خودش را از اين كه فرزندى اتخاذ كند، پاك و منزه مى داند.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ سپس خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و به هم پيچيدن شب و روز را بر يكديگر و مسخر كردن خورشيد و ماه و سير آنها را تا زمان معين و پراكنده شدن و كثرت انسانها را از يك پدر و خلقت حيوانها را بر يگانگى و وحدانيت خود و اين كه شريك و همتايى ندارد، دليل آورده است.

الواحد القهار واژه «قهار» يعنى هميشه پيروز است و هرگز مقهور و مغلوب نمى شود.

يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ فعل «يُكَوِّرُ» از ماده: تكوير، به معناى پيچيدن است چنان كه گويند: كان العمامة على رأسه و كورها: عمامه را بر سرش پيچ داد و آن را پيچيد.

مقصود اين است كه چون تاريكى شب روز را مى برد و شب جاى آن را مى گيرد، گويا شب به روز پيچيده شده است هم چنان كه لباس به شخصى كه آن را پوشيده پيچيده شده است، بعضى از

مفسران گويند: معنايش اين است كه هر يك ديگرى را پنهان مى كند، بنا بر اين به شى ء ظاهرى تشبيه شده است كه هر گاه چيزى بر آن پيچيده شود آن را از نظرها پنهان مى كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 359

[سوره الزمر (39): آيات 6 تا 10] ..... ص : 359

اشاره

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (6) إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (7) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (8) أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (9) قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ (10)

ترجمه: ..... ص : 359

او شما را از يك تن آفريد و از آن يك تن همسرش را آفريد و برايتان از چهارپايان هشت جفت ايجاد كرد. او شما را در شكم مادرتان در چند مرحله گوناگون در تاريكيهاى سه گانه، آفرينش بخشيد. اين است خداى يكتا پروردگار شما، فرمانروايى از آن اوست.

هيچ معبود و خدايى جز او نيست. پس چگونه از حقّ رويگردان مى شويد. (6)

اگر ناسپاسى كنيد خدا از شما بى نياز است و هرگز

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 360

ناسپاسى را براى بندگانش نمى پسندد. و اگر سپاسگزار باشيد آن را براى شما مى پسندد و هيچ كس بار

گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد.

سپس بازگشت همه به سوى پروردگارتان است، او شما را از كارهايى كه مى كرديد آگاه مى سازد، زيرا او از رازهاى درون خلق به خوبى آگاه است. (7)

چون به آدمى گزندى رسد به پروردگارش روى مى آورد و او را مى خواند امّا آن گاه كه نعمتى به او ببخشد همه آن دعاها را كه پيش از اين كرده بود، از ياد مى برد و براى خدا همتايانى قرار مى دهد تا مردم را از راه او گمراه كند، بگو: اندكى از كفرت بهره مند شو كه تو از دوزخيان خواهى بود. (8)

آيا چنين كسى با آن كس كه در ساعتهاى شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام از عذاب آخرت بيمناك است و به رحمت پروردگارش اميداوار است يكسان است؟ بگو آيا آنان كه مى دانند با آنها كه نمى دانند برابرند؟ تنها خردمندان متذكّر مى شوند. (9)

بگو اى بندگان من كه ايمان آورده ايد از پروردگارتان بترسيد، براى كسانى كه در اين جهان نيكى كرده اند پاداش نيك است و زمين خدا بسيار پهناور است، همانا پاداش صابران بى حساب و كامل ادا مى شود. (10)

تفسير: ..... ص : 360

خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ شما را از آدم آفريد و حوا همسرش را نيز از دنده هاى او آفريد. عبارت «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» به وسيله «ثمّ» عطف شده است تا دلالت كند كه اين قسمت از آيه كه دلالت بر آفرينش يك فرد از يك فرد مى كند و بر خلاف جريان عادى است، با قسمت اول آيه كه بيانگر ايجاد خلق كثيرى از يك فرد است، در فضيلت و مزيت مباينت دارد.

برخى از مفسران گويند: مقصود اين است كه خداوند ابتدا ذريه

آدم را از پشتش مانند مورچه خارج كرد و پس از آن حوا را آفريد.

وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ اين چارپايان قسمت و مقدر شما شده است چون

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 361

مقدرات و قسمتهاى انسان به نزول از آسمان توصيف مى شوند، زيرا آنچه بايد بشود در لوح محفوظ نوشته شده است و گويى از آن جا نازل مى شود و برخى گفته اند: چون حيوانها به وسيله گياه زندگى مى كنند و گياه به وسيله باران مى رويد و باران هم از آسمان نازل مى شود، گويا حيوانها نازل شده اند.

ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مقصود از كلمه «ازواج» نر و ماده اين حيوانات است، شتر نر و ماده، گاو نر و ماده، ميش نر و ماده، بز نر و ماده. «1»

خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ آفرينشى پس از آفرينشى بدين طريق كه ابتدا نطفه است، سپس علقه، و پس از آن مضغه، و بعد مضغه با استخوان، سپس استخوان با گوشت.

تا اين كه انسانى مستوى الخلقه و كامل مى شود.

فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ تاريكيهاى سه گانه عبارتند از: تاريكى شكم، تاريكى رحم، تاريكى مشيمه (بچه دان).

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ آن كه چنين كارهايى مى كند خدايى است كه پروردگار شماست.

و فرمانروايى جهان هستى از آن اوست.

فَأَنَّى تُصْرَفُونَ با اين دليلهاى آشكار چگونه شما از عبادت خدا منصرف مى شويد و به عبادت غير او روى مى آوريد.

إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ مسلما خداوند از شما و ايمانتان بى نياز است و اين شما هستيد كه به او نيازمنديد.

وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ خداوند، از لطف و رحمتى كه دارد، كفر و ناسپاسى را براى بندگانش نمى پسندد و از آن راضى نيست، زيرا سبب هلاكت و نابودى آنها مى شود.

__________________________________________________

1- بايد

توجه داشت كه كلمه «زوج» به هر يك از جنس نر و ماده گفته شده است كه مجموعا هشت زوج مى شوند- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 362

وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ و اگر سپاسگزار باشيد مى پسندد و از آن راضى است، زيرا آن سبب كاميابى و رستگارى شماست و اين كه خداوند از كفر و ناسپاسى شما ناراضى است و از شكر و سپاسگزارى خوشنود است به جهت نفع و صلاح شماست و گرنه (از كارهاى شما) هرگز نفعى و بهره اى به او نمى رسد. حرف «هاء» در فعل «يرضه» ضميرى است كه به «شكر» بر مى گردد كه از مفهوم عبارت «ان تشكروا» فهميده مى شود.

مُنِيباً إِلَيْهِ تنها به سوى خدا برگشت كنيد و از غير او اميدى نداشته باشيد.

ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ هنگامى كه خداوند به انسان بخشش و عطا كند، اصل «خول» يا به اين معناست كه خدا انسان را، خائل مال، و خال مال، قرار داده است و او كسى است كه از مالى سرپرستى كند و به خوبى از عهده آن برآيد، يا معنا اين است كه خداوند انسان را بزرگ و مفتخر كرد و از اين معناست اين مثال كه گويند: الغنى طويل الذيل مياس. «1»

نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ انسان [در حال غنا] آن بلاها و ضررهايى را كه از خدا مى خواست تا آنها را بر طرف كند فراموش مى كند. برخى از مفسران گفته اند:

معنا اين است خدايى را كه بدرگاه او تضرع و زارى مى كرد، فراموش مى كند. حرف «ما» به جاى (من) آمده است چنان كه در اين آيه فرموده است: وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى «قسم به مخلوقهايى

كه خداوند آنها را نر و ماده آفريد» [كه حرف «ما» به جاى «من» گفته شده است ] «2».

لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ فعل «ليضل» هم به فتح «ياء» و هم به ضم آن خوانده شده است و مقصود اين است كه نتيجه شريك قرار دادن براى خداوند، گمراه شدن يا گمراه

__________________________________________________

1- غنى و ثروتمند بلند دامن است حالش نيكوست و خرامان مى رود.

2- الليل/ 3.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 363

كردن از راه حق و خداوند است. گاهى غرض و هدف از كار، نتيجه آن است و گاهى نتيجه كار غرض و هدف نيست.

قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا اين عبارت جمله امرى است كه در معناى خبر است، مانند اين كه عربها مى گويند: اذا لم تستحى فاصنع ما شئت اكنون كه شرم نمى كنى هر چه مى خواهى انجام ده. گويا به او مى گويند: اكنون كه از دستور و امر به ايمان، اطاعت نمى كنى، شايسته است كه از اين پس به تو امرى نشود و حتى براى زياد شدن بدبختى و شقاوتت، امر به ترك آن شوى.

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ كلمه «أمن» هم بدون تشديد خوانده شده كه در اين صورت همزه حرف استفهام است و هم با تشديد خوانده شده بنا بر اين كه حرف «أم» بر كلمه «من» داخل شده و در تقدير چنين است: ام من هو قانت كغيره، «من» مبتدا است كه خبر آن به سبب دلالت سياق كلام بر آن، حذف شده است. و آن جريان ذكر كافران است پيش از آن و همچنين آيه پس از آن قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ.

بعضى گويند: مقصود و معنا اين است كه آيا اين [شخص گمراه ]

بهتر است يا كسى كه عبادت كننده است و يا معنا اين است كه آيا شخص عبادت كننده بهتر است يا كسى كه كافر است؟

آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً در ساعتهاى شب سجده كننده و قيام كننده است، مقصود اين است كه در نماز شب گاهى در سجده و گاهى در قيام است و مراد از قنوت دعايى است كه نمازگزار ايستاده در نماز «وتر» مى خواند و در حديث است كه بهترين نماز نمازى است كه قنوت آن طولانى باشد. «1»

قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ مقصود از كسانى كه مى دانند، يا

__________________________________________________

1-

أفضل الصلاة طول القنوت.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 364

عالمان دينى هستند كه به علم خود عمل مى كنند. گويا كسانى كه به علم خود عمل نمى كنند، عالم نيستند. و يا معنا اين است كه قنوت كنندگان با غير قنوت كنندگان برابر نيستند، هم چنان كه دانشمندان با جاهلان برابر نيستند. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: ما كسانى هستيم كه مى دانند و دشمنان ما كسانى هستند كه نمى دانند. و شيعيان ما «اولوا الالباب» صاحبان خرد هستند. «1»

لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ عبارت «فِي هذِهِ الدُّنْيا» متعلق به جمله «أَحْسَنُوا» است نه به كلمه «حسنة» معنا اين است كسانى كه در اين دنيا كار نيك كرده اند، براى آنها در آخرت، پاداش نيك و حسنه است كه همان دخول در بهشت است و مقصود، حسنه اى است كه اندازه و نهايتى ندارد. برخى گويند: متعلق به «حسنة» است، يعنى براى نيكوكاران، در همين دنيا حسنه و پاداش نيك است. و آن ستايش و ستودن و سلامتى و روزى فراوان است.

وَ

أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ براى اين كه هيچ عذر و بهانه اى براى آنان كه مى گويند: ما در وطن خود نمى توانيم به كارهاى نيك دست يازيم و اعمال دينى خود را به خوبى انجام دهيم باقى نماند به آنها گفته شده: زمين خدا پهناور است و شهرهاى فراوان دارد، بنا بر اين به شهر ديگرى كوچ كنيد. و در مهاجرت به شهرهاى ديگر، از پيامبران و مؤمنان برگزيده، پيروى كنيد تا احسان شما بر احسان آنها افزوده شود.

إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ اجر و پاداش صابران، به سبب شكيبايى و استقامتشان در اطاعت و سختيها، به تمام و كمال و بى حساب داده مى شود. و به علت زيادى، شماره و حساب آن ممكن نيست. ابن عباس گفته است كه هيچ حسابگرى به حساب آن نمى تواند برسد.

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است:

__________________________________________________

1-

نحن الذين يعلمون و عدونا الذين لا يعلمون و شيعتنا أولو الالباب.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 365

هنگامى كه نامه هاى اعمال گشوده شود و ترازوهاى عدالت نصب گردد، براى أهل بلا نه ترازويى نصب مى شود و نه نامه عملى گشوده خواهد شد. و سپس اين آيه را تلاوت فرمود. «1»

[سوره الزمر (39): آيات 11 تا 20] ..... ص : 365

اشاره

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ (11) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ (12) قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (13) قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي (14) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ (15)

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ

ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ (16) وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (18) أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ (19) لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ (20)

ترجمه: ..... ص : 365

بگو: من مأمورم كه خدا را پرستش كنم و دينم را براى او خالص نمايم. (11)

و مرا فرموده اند كه نخستين مسلمان باشم. (12)

بگو: اگر من نافرمانى پروردگارم كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت)

__________________________________________________

1-

اذا نشرت الدواوين و نصبت الموازين لم ينصب لاهل البلاء ميزان و لم ينشر لهم ديوان و تلا هذه الاية.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 366

مى ترسم. (13)

بگو من تنها خدا را مى پرستم و دينم را براى او خالص مى كنم. (14)

شما هر كس را جز او مى خواهيد بپرستيد، بگو:

زيان كنندگان كسانى هستند كه در روز قيامت نفس خود و خويشان خود را از دست بدهند. به هوش باشيد كه اين زيانى آشكار است. (15)

بالاى سرشان پرده ها و طبقاتى از آتش است و در زير پايشان نيز پرده ها و فرشهايى است، اين چيزى است كه خدا بندگان خود را با آن مى ترساند. پس اى بندگان من از نافرمانى من بپرهيزيد. (16)

كسانى كه از پرستش بتان دورى كرده اند و به خدا روى آورده اند، بشارت از آن آنهاست، بنا بر اين بندگان مرا بشارت ده. (17)

آنان كه به سخن گوش مى دهند و از نيكوترين آن پيروى مى كنند، آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و

اينان خردمندانند. (18)

آيا تو مى توانى كسى را كه فرمان عذاب بر او محقّق و قطعى شده، رهايى بخشى؟ آيا مى توانى كسى را كه درون آتش است، برهانى. (19)

امّا براى آنان كه از خدا مى ترسند غرفه هايى بر فراز هم ساخته شده كه از زير آن غرفه ها نهرها جارى است. اين وعده خداوند است و خداوند در وعده خود خلاف نمى كند. (20)

تفسير: ..... ص : 366

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ من به اخلاص دين براى خدا مأمور شدم.

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ علت امر به اخلاص اين است كه از نخستين مسلمانان باشم، يعنى در اسلام از همه پيشى بگيرم و پيشواى مسلمانان در دنيا و آخرت باشم و مقصود اين است كه اخلاص براى خدا، سبقت در دين هم هست، بنا بر اين كسى كه دين را براى خدا خالص كند، سبقت در آن هم دارد قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي تكرار اين عبارت براى اين است كه در عبارت اولى از امر به عبادت و اخلاص خبر مى دهد. و در دومى خبر مى دهد كه من تنها دين و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 367

عبادتم را براى خدا خالص مى كنم، و لذا در دومى لفظ «اللَّه» پيش از «اعبد» آمده است، ولى در اولى پس از «اعبد» ذكر شده است، بنا بر اين در عبارت اول سخن از نفس عبادت است و در دومى از خدايى كه عبادت براى او انجام مى شود، لذا پس از آن اين آيه را فرمود: فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ.

قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بگو آنان كه كاملا زيانكارند، كسانى هستند كه نسبت به نفس خود و نسبت

به بستگان خود، زيان كرده اند، زيرا نفس خود را در دوزخ انداخته اند و خويشان آنها در بهشتى هستند كه برايشان آماده شده است. (و هرگز با اينها ارتباطى نخواهند داشت).

أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ خداوند با اين آيه كه با حرف تنبيه شروع مى شود و ضمير فصل (هو) ميان مبتدا و خبر آمده است و كلمه «خسران» به صفت «مبين» توصيف شده است، نهايت زيان آنها را بيان مى فرمايد.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ كلمه «ظلل» جمع ظله است و به معناى پرده اى است كه در سمت بالا نصب شده باشد و منظور طبقاتى از آتش است.

وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ و از زير آنها طبقاتى از آتش است كه «ظلل» و پرده هايى است براى ديگران كه در زير هستند، زيرا آتش طبقات پايين همه جا را فرا گرفته است.

ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ اين چگونگى عذاب كه بيان شد، چيزى است كه خداوند به وسيله آن بندگانش را مى ترساند تا با امتثال از دستورهاى او از عذابش پرهيز كنند.

يا عِبادِ فَاتَّقُونِ اى بندگان من پرهيزگار باشيد، زيرا حجت بر شما تمام شده است.

وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ واژه (طاغوت) چون مصدر است، (هم براى مفرد) يك شيطان (و هم براى جمع) شيطانها گفته مى شود، ولى در اين جا منظور جمع است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 368

أَنْ يَعْبُدُوها اين عبارت بدل اشتمال از (طاغوت) است.

فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ مقصود از بندگانى كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترينش را پيروى مى كنند، همان بندگانى هستند كه از طاغوت، دورى و به سوى خدا بازگشت كرده اند، نه غير آنها. آن گاه اسم ظاهر به

جاى ضمير آورده شده است. و خداوند اراده كرده است كه آن بندگان در دين نقاد باشند و ميان خوب و خوبتر تميز دهند و اين نقادى شامل مذهبها هم مى شود و بايد مذهبى را كه ثابت تر و از نظر دليل قوى تر است، اختيار كنند.

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ اين آيه در اصل و تقدير چنين است: أ فمن حق ...

أ فأنت تنقذه و تخلصه من النار اسم ظاهر «من فى النار» به جاى ضمير آمده است برخى گويند: عبارت «كَلِمَةُ الْعَذابِ» آخر جمله است و مقصود اين است كسانى كه عذاب بر آنها واجب شده است مانند كسانى هستند كه بهشت بر آنها واجب شده است. سپس «أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ ...» جمله ديگرى است كه شروع مى شود (در اين صورت آيه داراى دو جمله است) و مراد از «كَلِمَةُ الْعَذابِ» اين آيه است كه مى فرمايد:

«لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ...» منظور اين است كه اى رسول ما تو نمى توانى اسلام را به زور در دل آنها وارد كنى.

لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مقصود از «غرف» در اين جا طبقه هاى فوقانى ساختمان است كه روى هم ساخته مى شود.

وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ كلمه «وعد» مصدر و مفعول مطلق تأكيدى است زيرا عبارت «لَهُمْ غُرَفٌ» به معناى «وعدهم اللَّه ذلك» است.

[سوره الزمر (39): آيات 21 تا 25] ..... ص : 368

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (21) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (22) اللَّهُ

نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (23) أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (24) كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ (25)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 369

ترجمه: ..... ص : 369

آيا نديده اى كه خداوند از آسمان باران فرستاد و آن را به صورت چشمه سارهايى در زمين روان گردانيد. آن گاه با آن گياهان و زرعهاى گوناگون برويانيد. سپس همه خشك مى شوند به گونه اى كه آن را زرد مى بينى و پس از آن مى شكند و خردشان مى كند. هر آينه در اين جريان اندرزى براى خردمندان است. (21)

آيا كسى كه خدا سينه و دلش را براى اسلام گشوده و او در پرتو نور پروردگارش قرار گرفته است، همانند كسى است كه ايمان ندارد؟ پس واى بر آنان كه دلهايى سخت در برابر ذكر خدا دارند، آنها در گمراهى آشكارند. (22)

خدا بهترين سخن را نازل كرده است. كتابى كه آياتش، در فصاحت و بلاغت، همانند يكديگر است و آيه هايى مكرّر دارد كه از شنيدن آياتش، لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند، مى افتد.

سپس جان و تنشان را به ذكر خدا آرام و مشغول سازد. اين كتاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 370

هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى كند و هر كه را خدا گمراه كند، براى او هيچ راهنمايى نخواهد بود. (23)

آيا كسى كه روز قيامت، عذاب سخت الهى را با چهره خويش

از خود باز مى دارد، مانند فرد بهشتى است؟ به ستمكاران گفته مى شود: به كيفر كارهايى كه مى كرديد عذاب را بچشيد. (24)

كسانى كه پيش از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند و عذاب از جايى كه نمى دانستند بر آنها فرود آمد. (25)

تفسير: ..... ص : 370

فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ اين آب باران به داخل زمين نفوذ مى كند و از آن جا، به صورت چشمه و نهر و قنات، روى زمين جارى مى شود.

ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ مقصود از گوناگون بودن زراعت، يا اقسام آن است مانند گندم، جو، برنج و غيره و يا رنگهاى آن است مانند سبز، زرد، سفيد و سرخ.

ثُمَّ يَهِيجُ پس از مدتى آن زراعت خشك مى شود.

ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً سپس آنها را مى شكند و خرد مى كند.

إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ در اين فرايند اندرز و تذكرى است براى دارندگان عقل سليم در شناختن صانعى كه ايجاد كننده جهان است.

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ آيا كسى كه خدا را شناخت و دانست كه داراى لطف و مرحمت است و به او لطف كرده كه سينه او را براى قبول اسلام باز كرده است، مانند كسى است كه لطفى به او نشده و سينه اش تنگ و دلش سخت است. در اين آيه هم مانند آيه أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ خبر حذف شده است.

فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ مقصود از نور خدا همان لطف و رحمت اوست.

مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ به سبب ذكر خدا. مقصود اين است كه هر گاه خداوند و آيات او را پيش آنها يادآورى مى كردند متنفر مى شدند و قساوت و سنگدلى آنها بيشتر مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 371

كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ كلمه

كتاب بدل يا حال براى عبارت «أحسن الحديث» است.

كلمه «متشابها» مطلق شباهت است، يعنى هر بخشى از قرآن شبيه بخش ديگر است، بنا بر اين هم شامل تشابه در معناست مانند صحت و درستى و بهره مند شدن مردم از آن و هم شامل تشابه در الفاظ است، مانند تناسب در الفاظ و تشابه در اعتدال آنها و جودت معانى و هماهنگى در نظم و تأليف و اعجاز.

كلمه «مثانى» جمع: «مثنى» است و به معناى مكرر و تكرار است. و چون داستانها و احكام و اندرزهاى قرآن تكرار شده است. به صفت «مثانى» توصيف شده است. برخى گويند: بدين سبب است كه تكرار تلاوتش ملال آور نيست، چنان كه در وصف قرآن گفته شده است: قرآن با خواندن مكرر بى ارج و كهنه نمى شود. «1»

چون كتاب مجموعه اى از جزئيات و تفصيلهاست و اجزاء يك چيز همان مجموعه آن است، براى لفظ كتاب، با اين كه مفرد است (نظر به مجموعه اش)، صفت جمع كه مثانى باشد آورده شده است.

ممكن است نصب «مثانى» به عنوان تميز «متشابها» باشد (نه به سبب صفت بودن) چنان كه گويى: رأيت رجلا حسنا شمائل مردى را كه از نظر خوى و سرشت نيكو بود، ديدم. در اين صورت معنا اين است كه (كتاب) از نظر «مثانى» متشابه است و فايده تكرار اين است كه نفس انسانى از اندرز و موعظه متنفر است و اگر پس از مرتبه اول تكرار نشود تأثير چندانى نخواهد داشت.

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ فعل «تقشعر» به معناى لرزيدن و منقبض شدن است، يعنى اندام آنها (از خوف خدا) سخت مى لرزد و منقبض مى شود و هر گاه اندام

كسى از ترس بلرزد و موى بدنش راست شود گويند: اقشعر جلوده من الخوف وقف شعره، مقصود اين است كه هر گاه قرآن و آيه هاى تهديد آميز آن را

__________________________________________________

1- لا يتفه ولايتشان و لا يخلق على كثرة الرد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 372

بشنوند، ترك شديدى آنها را فرا مى گيرد. سپس هنگامى كه خدا و رحمت و مغفرت واسعه اش را متذكر مى شوند، اندامشان نرم و دلهايشان آرام مى شود. و چون «لان» معناى فعلى را كه به «الى» متعدى مى شود در بردارد، به الى متعدى شده است و گويا خداوند فرموده است: سكنت، يا اطمأنت الى ذكر اللَّه، يعنى با ياد خدا مطمئن مى شوند و نرمى بى انقباض و اميد بى ترس و خوف مى يابند.

از آن جا كه رحمت خدا بر غضبش پيشى دارد، در عبادت تنها به «ذكر اللَّه» بدون ذكر رحمت، اكتفاء شده است، بنا بر اين اصل و اساس كار خدا بر رحمت و رأفت است و گويا خداوند فرموده است: هنگامى كه خدا و مبناى كار او را كه بر رحمت و مهربانى است، متذكر مى شوند ترس دلشان و لرزش اندامشان بدل به اميد و نرمى مى شود.

ذلِكَ هُدَى اللَّهِ اشاره به «كتاب» است، و آن كتاب، هدايت الهى است و با آن هر كس از بندگانش را كه بخواهد، يعنى پرهيزكاران را، براى رسيدن به مقام اين خوف و رجا، توفيق مى دهد و هدايت مى فرمايد.

يا اين كه «ذلك» اشاره است كه خوف و رجا هدايت الهى است، يعنى اثر هدايت خداوند، كه همان لطف اوست، همين بيم و اميد است و چون اين بيم و اميد به سبب هدايت حاصل شده، خداوند آن را هدايت

ناميده است.

يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ خداوند به وسيله اين اثر هر كس از بندگانش را كه بخواهد هدايت مى كند. مقصود اين است كه هر كس با اين افراد خائف و راجى دوستى و مصاحبت كند و آنها را در حال بيم و اميد ببيند، از آنها پيروى مى كند.

وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ كسانى را كه خدا گمراه كند، يعنى به علت قساوت دلشان لطف خدا در آنها اثر نكند، هيچ چيز ديگرى براى راهنمايى در آنها اثرى ندارد و هدايت نمى شوند.

أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ اين عبارت در اصل: أ فمن يتقى بوجهه سوء

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 373

العذاب كمن أمن العذاب بوده است. و خبر آن حذف شده است.

عرب گويد: اتقاه بترسه، با سپر خودش را حفظ كرد، يعنى ابتدا با حادثه اى روبرو شد و سپس خودش را با سپر حفظ كرد، مقصود اين است كه هر گاه انسان با حادثه اى روبرو مى شود، با دست به مقابله آن مى رود و مى خواهد چهره خودش را با دست از حادثه نگهدارد، زيرا صورت مهمترين اعضاى بدن است.

كسانى كه با دستهاى به گردن بسته در آتش افكنده مى شوند هيچ وسيله اى ندارند كه خود را از آتش نگهدارند جز صورتشان كه در حادثه ها آن را به وسيله اعضاى ديگر (مانند دست) حفظ مى كردند.

برخى گفته اند مراد از وجه جمله «مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ» است يعنى از سويى كه گمان نمى بردند و هيچ فكر نمى كردند كه از اين راه عذاب بر آنها وارد شود.

[سوره الزمر (39): آيات 26 تا 31] ..... ص : 373

اشاره

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (26) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ

مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (27) قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (29) إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30)

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)

ترجمه: ..... ص : 373

خداوند عذاب و خوارى دنيا را به آنها چشانيد، ولى اگر بدانند، عذاب آخرت، بسيار سخت تر است. (26)

ما براى مردم در اين قرآن هر گونه مثلى آورديم شايد پند گيرند. (27)

قرآنى است به زبان عربى (فصيح) بى هيچ انحراف و كجى شايد مردم پرهيزكار شوند. (28)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 374

خداوند مثلى مى زند: مردى را كه چند تن در او شريكند [مانند برده اى كه ميان چند نفر مشترك باشد]. و بر سر او اختلاف دارند و مردى را كه تسليم فرمان يك نفر است، آيا اين دو يكسانند؟

سپاس مخصوص خداست ولى بيشترشان نمى دانند. (29)

تو مى ميرى و آنها نيز مى ميرند. (30)

سپس تمام شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه و دادخواهى مى كنيد. (31)

تفسير: ..... ص : 374

قُرْآناً عَرَبِيًّا هر دو كلمه حال تأكيدى هستند. چنان كه گويند: جاءني زيد رجلا صالحا، زيد كه مرد صالحى است، پيش من آمد و ممكن است كه منصوب به مدح باشند [و فعل مدح حذف شده باشد].

غَيْرَ ذِي عِوَجٍ مستقيم است و هيچ گونه كجى و تضاد و اختلافى در آن نيست، واژه «عوج» مخصوص كجيهاى معنوى است نه انحرافهاى ظاهرى و لفظى.

رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ برده اى كه مشترك ميان چند شريك است و شريكها پيوسته با هم اختلاف و نزاع دارند و هر يك مى خواهد كه آن برده تنها در خدمت او باشد و او هم بايد به نوبت خدمت كند.

وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ و مردى كه تسليم يك مالك است و تنها خالص براى اوست و در آنچه صلاح اوست به او اعتماد مى كند و توجه و همّ او فقط به يك چيز است، آيا كدام يك از اين دو بنده حالش بهتر

و كارش به صلاح نزديك تر است؟

مقصود اين است كه خداوند مجسم كرده حال كسى را كه به خدايان متعدد عقيده دارد و از نظر مذهبى هر يك از آنها بندگى و عبوديت او را براى خود مى خواهند و بر سر اين موضوع با يكديگر منازعه و اختلاف مى كنند و هر يك پيروزى خود را مى خواهد و آن برده، سرگردان و بلا تكليف است و نمى داند كه كدام معبود را عبادت و به كدام يك اعتماد كند و حال كسى را كه تنها به يك خدا عقيده دارد و آنچه را او دستور داده است انجام مى دهد. و به آنچه او را خوشنود يا ناخشنود مى كند، عارف و داناست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 375

كلمه «فيه» متعلق به «شركاء» است گويا خداوند مى فرمايد: اشتركوا فيه.

و واژه تشاكس و تشاخس به معناى اختلاف و تفاوت است و به كسى كه حالتهاى مختلف و دندانهاى نامنظم و متفاوت دارد، گويند تشاكست احواله و تشاخست أسنانه: احوال او مختلف و دندانهاى او متفاوت و نامنظم است.

كلمه «سالم» به معناى خالص و منحصر بودن به يك چيز است. و عبارت: ذا سلامة لرجل، يعنى آن برده مملوك خالص آن شخص است بدون شركت داشتن ديگرى و اين مورد مانند اين مثال است كه گويند: سلمت له الضيعة ضيعه (باغ يا زمين مزروعى) خالص مال اوست.

هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا كلمه «مثلا» به معناى صفت است و به عنوان تميز منصوب است.

و مقصود اين است كه آيا صفت و حال اين دو مرد با يكديگر برابر و يكسان است؟

الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد و ستايش شايسته خداوندى است كه هيچ شريكى ندارد و ستايش براى هيچ

معبودى جز او نيست.

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ بلكه اين موضوع را كه بدان اشاره شد بيشترشان نمى دانند، بنا بر اين در ستايش، غير از خدا را هم شريك مى كنند.

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ تو و آنها هر چند كه اكنون زنده ايد لكن در شمار مردگانيد، زيرا هر چيزى كه به طور حتم و مسلم واقع خواهد شد مثل اين است كه اكنون واقع شده است.

ثُمَّ إِنَّكُمْ اصل اين عبارت: انك و اياهم، بوده و ضمير مخاطب بر ضمير غايب غلبه داده شده است.

تَخْتَصِمُونَ روز قيامت كه مخاصمه مى كنيد تو عليه آنها حجت و دليل مى آورى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 376

كه رسالت خود را ابلاغ كردى ولى آنها انكار و تكذيب كردند.

عبد اللَّه بن عمر گفت: مدتى دراز از عمر خود را گذرانديم در حالى كه معتقد بوديم اين آيه درباره ما و اهل كتاب نازل شده است، پيش خود گفتيم: ما كه داراى يك پيامبر و يك كتاب هستيم چگونه با هم جدال و مخاصمه مى كنيم، تا اين كه با گذشت روزگار ديدم كه برخى به روى يكديگر شمشير مى كشند، آن گاه دانستم كه آيه درباره ما نازل شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 377

جزء بيست و چهارم از سوره زمر آيه 32 تا سوره فصّلت آيه 46

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 379

[سوره الزمر (39): آيات 32 تا 40] ..... ص : 379

اشاره

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ (32) وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (33) لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ (34) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا

يَعْمَلُونَ (35) أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (36)

وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ (37) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ (38) قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (39) مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 380

ترجمه: ..... ص : 380

ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ مى بندد و سخن راستى را كه بر او آمده است انكار مى كند چه كسى است؟ آيا جايگاه كافران آتش دوزخ نيست. (32)

امّا كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند، آنان پرهيزكارانند. (33)

آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها مهيّاست و اين است پاداش نيكوكاران. (34)

تا خداوند زشت ترين كارهايى را كه مرتكب شده اند بيامرزد و به بهتر از كارهاى نيكشان به آنها پاداش دهد. (35)

آيا خدا براى نگهدارى بنده اش كافى نيست؟ آنها تو را از غير خدا مى ترسانند و هر كس را خدا گمراه كند هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود. (36)

هر كس را خدا هدايت كند براى او هيچ گمراه كننده اى نيست. آيا خداوند مقتدر و انتقام گيرنده نيست. (37)

اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ البتّه مى گويند: خداى يكتا. بگو: درباره بتهايى كه غير از خدا پرستش مى كنيد چه تصوّرى داريد؟ اگر خدا بخواهد به من زيانى

برساند، آيا آنها مى توانند آن را برطرف سازند؟ يا اگر بخواهد رحمتى به من ارزانى دارد، آيا آنها مى توانند آن رحمت را از من باز دارند؟ بگو: خدا مرا كافى است و تمام توكّل كنندگان بايد بر او توكّل كنند. (38)

بگو اى قوم من شما هر چه در توان داريد انجام دهيد. من نيز به وظيفه خود عمل مى كنم. امّا بزودى خواهيد دانست كه ... (39)

چه كسى به عذاب خواركننده دنيا گرفتار مى شود و عذاب جاويد آخرت چه كسى را فرا مى گيرد. (40)

تفسير: ..... ص : 380

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ دروغى را كه نسبت به خدا داده اند اين است كه به گمان آنها خدا داراى فرزند و شريك است.

وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ و سخن راست يعنى قرآن و توحيد را تكذيب و انكار كردند.

أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ سپس خداوند تهديد كرده كه جاى چنين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 381

اشخاصى در دوزخ است.

و استفهام آن استفهام تقريرى است (يعنى مسلما در دوزخ جاى دارند).

وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ آن كسى كه صدق و راستى را آورد و به آنچه آورده بود ايمان داشت پيامبر است. مقصود از ضمير «به» هم خود آن حضرت است و هم كسانى كه به او ايمان آورده اند، هم چنان كه در آيه وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ «البته كتاب را به موسى عطا كرديم شايد هدايت شوند» «1». مقصود از «موسى» هم خود حضرت موسى و هم پيروان اوست، لذا (پس از صدّق به) فرمود «أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» فقط در اين جا به صورت صفت گفته شده و در آن جا به اسم ظاهر بيان شده

است و جايز است كه مقصود: الفريق الذى جاء بالصدق و صدق به باشد، يعنى گروهى كه راستى را آوردند و آن را تصديق كردند كه آن گروه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مؤمنانى هستند كه او را تصديق كردند.

لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا مقصود از كارهاى سوء و زشت، همان شرك و گناهانى است كه پيش از ايمان آوردن انجام داده بودند.

بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ مقصود از كارهاى أحسن، واجبات و مستحبات، نسبت به كارهاى مباح است، زيرا مباح را نيز حسن مى گويند.

أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ منظور از «عبده» رسول خداست اين كلمه، عباده هم خوانده شده است كه مراد پيامبرانند.

هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ ... هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ كلمه «كاشفات» و «ممسكات» به دو صورت، با تنوين بنا بر اصل و بى تنوين بنا بر اضافه، خوانده شده است.

خداوند براى اين كه ناتوانى و عجز بيشتر بتها را در انجام آنچه از آنها خواسته مى شود بيان كند، پس از آن كه آنها را در عبارت «وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ»

__________________________________________________

1- مؤمنون/ 46.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 382

مذكر آورده، در اين جا به صورت مؤنث ذكر فرموده، زيرا در انوثيت نرمى و سستى و ضعف است هم چنان كه در رجوليت شدت و سختى است. و گويا خداوند مى فرمايد: اين زنان كه، لات و عزى و منات هستند عاجزتر و ناتوانتر از آنند كه چيزى از آنها خواسته شود.

قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ اى مشركان بر اين حالت و مقامى كه در دشمنى و انكار دين هستيد، به اندازه توانايى و قدرت خود تلاش كنيد.

لفظ «مكانة» به معناى «مكان» است

و به طور استعاره، مكانت به جاى مكان به كار رفته است. هم چنان كه كلمه «هنا» و «حيث» كه براى مكان هستند براى زمان هم به طور استعاره به كار مى روند.

إِنِّي عامِلٌ اين عبارت در حقيقت: انى عامل على مكانتى، بوده است و براى اختصار حذف شده است.

يُخْزِيهِ اين عبارت صفت «عذاب» است، يعنى عذابى كه خوار و رسوا كننده است و آن عذاب روز «بدر» بود.

[سوره الزمر (39): آيات 41 تا 45] ..... ص : 382

اشاره

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (41) اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (42) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ (43) قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (44) وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (45)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 383

ترجمه: ..... ص : 383

ما اين كتاب آسمانى را براى هدايت مردم به حقّ بر تو نازل كرديم. پس هر كس كه هدايت يافت به سود خود اوست و هر كه گمراه شد به زيان خود او خواهد بود و تو وكيل آنها نيستى. (41)

خدا به هنگام مرگ، جانها را مى گيرد و جانهاى كسانى را كه نمرده اند به هنگام خواب مى گيرد. سپس جانهاى كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده است نگه مى دارد و ديگران را [كه بايد زنده بمانند] باز مى گرداند تا وقت معيّن مرگ. در اين جريان نشانه هاى روشنى است (از قدرت خدا) براى آنها كه مى انديشند. (42)

آيا آنها سواى خدا شفيعانى برگزيدند؟ به آنها بگو آيا از آنها شفاعت مى خواهيد هر چند مالك چيزى نباشند و چيزى درنيابند. (43)

بگو شفاعت همگى از آن خداست، زيرا فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست. سپس همه به سوى او باز مى گرديد. (44)

هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى شود، دلهاى

كسانى كه به قيامت ايمان ندارند انزجار مى يابد و چون نام ديگرى جز او برده شود، شادمان مى شوند. (45)

تفسير: ..... ص : 383

إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ مقصود از كتاب، قرآن است و عبارت «للناس» يعنى به سبب نياز مردم به آن، براى تمام مردم است.

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها خداوند آن چيزى را كه باعث زنده بودن و احساس و درك و صحت و سلامتى نفس است از آن مى گيرد. و نيز جان كسانى را كه نمرده اند ولى در خوابند مى گيرد، يعنى در هنگام خواب روح آنها را مى گيرد. و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 384

خوابيده ها را به مردگان تشبيه كرده است، زيرا آنها هم مانند مردگان چيزى را تشخيص نمى دهند و در چيزى تصرف نمى كنند.

فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ و روح كسانى را كه مرگ حقيقى آنها رسيده است نگه مى دارد، يعنى آن جانها را در هنگام مرگشان براى زنده شدن بر نمى گرداند و از ديگران كه خوابند بر مى گرداند تا زمان مرگ قطعى آنها برسد.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ حرف «أم» منقطعه است و به معناى «بل» است، يعنى بلكه كافران قريش شفيعانى را برگزيدند.

مِنْ دُونِ اللَّهِ بى اجازه و اذن خدا، زيرا كافران گفتند: اين بتها شفيعان ما پيش خدا هستند در حالى كه هيچ كس بى اذن خدا پيش او شفاعت نمى كند.

أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً اين عبارت در تقدير چنين بوده است: أ يشفعون و لو كانوا ...، يعنى آيا اينها شفاعت مى كنند هر چند مالك چيزى نيستند و فهم و شعورى ندارند؟

قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً بگو تمامى شفاعت در اختيار و ملك خداست، بنا بر اين هيچ فردى مالك آن نيست

مگر اين كه خداوند در اختيار و به مالكيت او قرار دهد.

وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ معنا روى كلمه «وحده» دور مى زند و مقصود اين است كه هنگامى كه خدايى عز اسمه به تنهايى و يگانگى نام برده مى شود، آنها مشمئز و متنفر مى شوند و صورتهاى آنها گرفته و درهم مى شود و هر گاه با ذكر خدا بتهاى آنها هم ذكر شود بشاش و شادمان مى شوند، بنا بر اين اشمئزاز و نفرت را در برابر استبشار و شادمانى قرار داد. اشمئزاز حالتى است كه دل پر از خشم و نفرت است به طورى كه گرفتگى و انقباض در صورت آشكار مى شود و استبشار حالتى است كه دل پر از شادى و سرور است به طورى كه چهره بشّاش و باز مى شود.

عامل حرف «اذا» در عبارت «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ» معناى مفاجات است و آيه در تقدير چنين است: وقت ذكر الذين من دونه فاجاءوا وقت الاستبشار: هنگامى كه از بتها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 385

بدون خدا، ذكرى به ميان مى آيد ناگهان هنگام استبشار و شادمانى آنها مى شود.

[سوره الزمر (39): آيات 46 تا 51] ..... ص : 385

اشاره

قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (46) وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (47) وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (48) فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (49) قَدْ

قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (50)

فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ (51)

ترجمه: ..... ص : 385

بگو بار خدايا تويى آفريننده آسمانها و زمين، داناى نهان و آشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد. (46)

اگر آنچه در روى زمين است و همانند آن از آن ستمكاران باشد، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب سخت روز قيامت رهايى يابند و از سوى خدا امورى بر آنها آشكار شود كه هرگز گمان نمى كردند. (47)

در آن روز اعمال بدى را كه انجام داده اند براى آنها ظاهر مى شود و آنچه را استهزا مى كردند آنها را احاطه مى كند. (48)

هنگامى كه انسان را گزندى رسد ما را [براى حل مشكلش ]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 386

مى خواند، سپس هنگامى كه نعمتى ارزانيش داديم گويد: اين نعمت را به سبب داناييم به من داده اند. بلكه اين وسيله آزمايش آنهاست ولى بيشترشان نمى دانند. (49)

همين سخن را پيشينيان آنها هم مى گفتند، ولى آنچه را گرد آورده بودند براى آنها سودى نكرد. (50)

سپس كيفر اعمالشان به آنها رسيد و ستمكاران از اين مردم بزودى كيفر كارهاى زشتشان را خواهند يافت و هرگز از چنگال عذاب الهى نمى توانند بگريزند. (51)

تفسير: ..... ص : 386

أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ خداوند به پيامبرش صلّى اللَّه عليه و آله دستور داده كه محاكمه كافران را پيش او برد تا آنچه را شايسته است درباره آنها انجام دهد، بنا بر اين به پيامبر فرموده كه مرا با اين دعا بخوان: انت تحكم ...، يعنى تو بر قضاوت و حكم كردن ميان من و آنها توانايى.

در اين دستور براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بشارتى است به پيروزى بر كافران، زيرا خداوند كه به پيامبر دستور داد دعا كند، ناگزير آن را اجابت مى كند.

از

سعيد بن مسيب نقل شده است كه گفت: من آيه اى را مى شناسم كه هرگز كسى آن را نمى خواند در حالى كه چيزى از خدا بخواهد مگر اين كه خداوند به او عطا مى كند و اين آيه را خواند: قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ ...

وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ اين آيه تهديدى است كه نهايتى ندارد و مانند اين آيه است در وعده و بشارت، اين آيه: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ: «كسى نمى داند چه پاداشهايى براى او پنهان داشته شده است كه سبب روشنى چشمهاست» «1»

__________________________________________________

1- الم سجده/ 17.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 387

نقل شده است كه محمد بن منكدر هنگام مرگ جزع و بيتابى مى كرد علتش را پرسيدند گفت: آيه اى از قرآن مرا مى ترساند و اين آيه را خواند، سپس گفت مى ترسم كه خداوند امورى را بر من آشكار كند كه هرگز گمان نمى كردم. از سفيان ثورى نقل است كه اين آيه را خواند و گفت: واى بر اهل ريا واى بر اهل ريا.

وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا و زشتيهاى كارها ايشان براى آنها آشكار مى شود. يا هنگامى كه نامه اعمالشان را مى دهند، بديهاى كارهايشان كه مخفى بود آشكار مى شود.

اين آيه كافران را تهديد مى كند و مى ترساند مانند اين آيه كه مى فرمايد: أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ «خداوند تمام كارهايشان را ضبط كرده است و آنها فراموش كرده اند» «1» يا معنا اين است كه جزا و پاداش بدى آنها از انواع عذاب، ظاهر و آشكار مى شود و آن پاداش را «سيّئات» ناميده هم چنان كه در اين آيه فرموده: جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها «پاداش بدى پاداشى است

همانند آن بدى» «2» وَ حاقَ بِهِمْ پاداش استهزايى كه مى كردند، به آنها مى رسد و آنها را فرا مى گيرد.

ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً هر گاه چيزى بدون انتظار پاداش، به كسى عطا شود، گويند:

خوله شيئا چيزى به او بخشيده شد.

قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ مى گويد: آنچه به من عطا شده است به خاطر علم و فضل و استحقاقى است كه من دارم. يا معنا اين است كه چون خداوند به شايستگى و استحقاق من علم دارد، اين نعمت را به من عطا فرموده است.

يا مقصود اين است كه چون من به راههاى كسب و تجارت علم و آگاهى دارم، اين نعمت به من داده شده است.

__________________________________________________

1- مجادله/ 6.

2- شورى/ 40.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 388

هم چنان كه قارون هم مى گفت: على علم عندى «اين ثروت به سبب علم خود من است» «1».

مذكر بودن ضمير در «اوتيته» كه به لفظ «نعمة» بر مى گردد براى اين است كه شيئى از نعمت و يا قسمتى از آن اراده شده [و ضمير به شى ء يا قسم بر مى گردد] و ممكن است كه حرف «ما» در «انما» موصوله باشد نه كافه و بنا بر اين ضمير به آن بر مى گردد.

بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ اين عبارت انكار سخن كافران است، يعنى آن طور كه آنها مى گويند:

[كه اعطاى نعمت به جهت علم خود ما مى باشد] نيست، بلكه اين نعمت براى امتحان و ابتلاى آنهاست كه آيا شكر مى كنند يا كفران؟

مرتبه اول، در «اوتيته» ضمير مذكر آمده است كه به معنا و مفهوم نعمت بر مى گردد، ولى در اين جا ضمير، چون به لفظ «نعمة» بر مى گردد، مؤنث آورده شده است و يا بدين سبب

كه خبر مؤنث است، مبتدا هم مؤنث است.

قَدْ قالَهَا ضمير در «قالها» به كلمه يا جمله اى بر مى گردد كه از عبارت «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ» فهميده مى شود، زيرا اين عبارت، كلمه و يا جمله اى از قول و گفتار است.

الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مقصود از پيشينيان آنها قارون و قوم اوست، زيرا قارون هم مى گفت: ثروت من به خاطر علم من است و چون قوم او هم به اين گفتار راضى بودند، گويى همه اين سخن را گفته اند و ممكن است در امتهاى گذشته كسانى بوده اند كه مانند اين سخن را مى گفتند و همين وبال آنها شد و كيفر كارهاى زشتشان به آنها رسيد.

__________________________________________________

1- قصص/ 76.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 389

[سوره الزمر (39): آيات 52 تا 60] ..... ص : 389

اشاره

أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (53) وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (54) وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (55) أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ (56)

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (58) بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ (59) وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ (60)

ترجمه: ..... ص : 389

آيا آنها نمى دانند كه خداوند به هر كس بخواهد روزى وسيع مى دهد و هر كس را بخواهد تنگ روزى مى سازد؟ در اين خود، نشانه هايى براى اهل ايمان است. (52)

بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد، از رحمت خدا نااميد مباشيد، البتّه خدا همه گناهان را خواهد بخشيد، زيرا او خدايى بسيار آمرزنده و مهربان است. (53)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 390

و به درگاه پروردگارتان باز گرديد و تسليم امر او شويد پيش از آن كه عذاب خدا فرا رسد و سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد. (54)

و از بهترين دستورهايى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد پيش از آن كه عذاب

الهى ناگهان بر شما فرود آيد در حالى كه از آن آگاه نباشيد. (55)

تا (روز قيامت) كسى نگويد:

افسوس و حسرت بر من كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كردم و وعده هاى خدا را به سخريه و استهزاء گرفتم. (56)

اين دستورها داده شده است تا مبادا كسى بگويد: اگر خدا مرا هدايت و راهنمايى مى كرد از پرهيزكاران بودم؟ (57)

يا آن گاه كه عذاب را مى بيند بگويد: اى كاش بار ديگر به دنيا باز مى گشتم تا از نيكوكاران مى شدم (58)

آرى آيه هاى من براى هدايت تو آمد امّا آن را تكذيب كردى و تكبّر ورزيدى و از كافران بودى (59)

در روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است. آيا جايگاه متكبّران در دوزخ نيست؟ (60)

تفسير: ..... ص : 390

إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً مقصود اين است كه خداوند تمام گناهان كسى را كه توبه كند مى آمرزد بنا بر اين اگر مؤمنى بدون توبه بميرد آمرزش او به مشيت خداوند است. اگر خداوند بخواهد مطابق عدالتش با او رفتار كند او را عذاب مى كند و اگر بخواهد مطابق فضل و كرمش با او رفتار كند او را مى آمرزد.

هم چنان كه در اين آيه فرموده است: وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ «و جز شرك گناه هر كسى را كه بخواهد مى بخشد» «1».

وَ أَنِيبُوا إِلى رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ از شرك و گناه به سوى خدا باز گرديد و با پيروى كردن از دستورهاى او تسليم او شويد. برخى از مفسران گويند: مقصود اين است كه

__________________________________________________

1- نساء/ 48.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 391

نفس خود را براى خدا خالص كنيد. وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ منظور

اين است كه آنچه را به آن مأمور شده اى انجام دهى و آنچه را كه از آن نهى شده اى ترك كنى.

أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ كراهت داريد كه چنين چيزى را بگوييد (يعنى دوست نداريد در موقعيتى باشيد كه چنين مطلبى را بگوييد) و چون مقصود از نفس بعضى از نفسها بوده است اين كلمه به صورت نكره آورده شده است و منظور يا نفس كافر است و يا نفسى است كه از نفسهاى ديگر مشخص باشد.

كلمه «يا حسرتى» يا حسرتاى نيز خوانده شده است و ميان «الف» و «ياء» كه عوض و معوض عنه هستند، جمع شده است.

فِي جَنْبِ اللَّهِ واژه «جنب» به معناى جانب و حق چيزى است، بنا بر اين عبارت فرطت فى جنبه، يعنى در حق او كوتاهى كردم. شاعر گفته است: أما تتقين اللَّه فى جنب وامق له كبد حرى عليك تقطع. «1»

و اين از باب كنايه است، زيرا اگر تو كارى را به جاى مردى انجام دهى. در حقيقت براى او انجام داده اى، در اين صورت مى گويند: اين كار را براى خاطر تو انجام داده است، بنا بر اين عبارت در اصل: فرطت فى ذات اللَّه، بوده است. و ناگزير مضاف اليه محذوفى در تقدير است اعم از اين كه عبارت به صورت: فى جنب اللَّه يا به صورت فى اللَّه گفته شود كه در هر دو صورت معناى عبادت، كوتاهى در طاعت و عبادت خدا و مانند آن است.

حرف «ما» در جمله: «ما فرطت»، مصدريه است.

وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ حرف «ان» در اين جا مخففه از ثقيله است.

قتاده گفته است: مقصود اين است كه آن فرد تنها به اطاعت

نكردن اكتفاء نمى كرد،

__________________________________________________

1- آيا از خدا در حق عاشقى نمى ترسى كه براى او جگرى است كه از حرارت عشق تو پاره پاره شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 392

بلكه ديگران را هم استهزا و مسخره مى كرد، جمله «ان كنت ...» در محل حال است و گويا گفته است: من در حالى كه اطاعت خدا را نمى كردم، در همان حال اطاعت كنندگان را نيز سخريه و استهزا مى كردم.

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي اين عبارت را به سبب حيرت و سرگردانى مى گويد و آن را براى چيزى كه خود را سزاوار نمى داند. علت مى آورد. هم چنان كه خداوند از قول آنها مى فرمايد: كه علت گمراهى خود را، گمراه كردن پيشوايانشان و شيطانها مى دانند.

بَلى قَدْ جاءَتْكَ آياتِي اين جمله جواب و ردى است از خداوند عز اسمه بر گفتار او و مقصود اين است كه آرى البته ما تو را با قرآن (و دستورهاى ديگر) هدايت و راهنمايى كرديم، ليكن تو آن را انكار كردى و از قبول آن كبر ورزيدى و كافر شدى.

علت اين كه در اين عبارت حرف «بلى» جواب براى غير منفى واقع شده، اين است كه عبارت «لو أن اللَّه هدانى» به معناى: ما هديت، مى باشد.

كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ چيزهايى دروغى را به خدا نسبت دادند، زيرا خدا را به چيزهايى كه شايسته نيست توصيف كردند و نسبت فرزند و شريك به او دادند و گفتند: هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ «اين بتان شفيعهاى ما پيش خدا هستند» «1». لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ «اگر خدا مى خواست ما آنها را عبادت نمى كرديم» «2». وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها «و خداوند ما را به آن امر كرده

است» «3». اين حرفها از كسانى كه فعل قبيح را نسبت به خدا مى دهند و با خداوند چيزهاى ديگرى را هم قديم مى دانند بعيد نيست، (بنا بر اين براى خدا شبيه و مانند قائلند).

__________________________________________________

1- يونس/ 18.

2 زخرف/ 20.

3 اعراف/ 28.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 393

حضرت باقر عليه السلام فرمود: هر كس خود را امام بداند بى آن كه از جانب خدا باشد اهل اين آيه است گفته شد اگر چه علوى و فاطمى باشد؟ فرمود: آرى. «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس روايتى از ما نقل كند ما روزى از او سؤال خواهيم كرد اگر راست نقل كند خدا و رسولش را تصديق كرده است. و اگر بر ما دروغ بندد، بر خدا و رسولش دروغ بسته است، زيرا ما هنگامى كه چيزى را مى گوييم، نمى گوييم فلان و فلان گفته اند. بلكه مى گوييم خدا و پيامبرش گفته است، سپس اين آيه را تلاوت فرمود. «2»

وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ اگر معنا را ديدن با چشم ظاهر بدانيم اين عبارت در موضع حال است و اگر مقصود از ديدن با ديده دل باشد اين عبارت مفعول دوم است.

[سوره الزمر (39): آيات 61 تا 67] ..... ص : 393

اشاره

وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (61) اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ وَكِيلٌ (62) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (63) قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ (64) وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ (65)

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ (66) وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ

حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ (67)

__________________________________________________

1-

كل امام انتحل امامة ليست له من اللَّه فهو من أهل هذه الآية قيل و ان كان علويا فاطميا قال و ان كان

2-

من حدث عنا بحديث فنحن سائلوه عنه يوما فان صدق علينا فانما يصدق على اللَّه و على رسوله و ان كذب علينا فانما يكذب على اللَّه و على رسوله لانا اذا حدثنا لا نقول قال فلان و قال فلان و انّما نقول قال اللَّه و قال رسوله ثم تلا هذه الآية.

[.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 394

ترجمه: ..... ص : 394

و خداوند اهل تقوى را با رستگارى از عذاب رهايى مى بخشد. هيچ رنجى به آنها نمى رسد و هرگز اندوهى به آنها راه نيابد. (61)

خدا آفريننده هر چيز است و بر همه چيز ناظر و نگهبان است. (62)

كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست. و كسانى كه به آيات خدا كافر شدند زيانكارانند. (63)

به كافران بگو: اى مردم نادان و سفيه، آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم؟ (64)

به تو و همه پيامبران پيش از تو وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى شود و از زيانكاران خواهى بود. (65)

بلكه تنها خدا را پرستش كن و از سپاسگزاران باش. (66)

آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند و حال آن كه روز قيامت تمام زمين در يد قدرت اوست و آسمانها پيچيده در دست اوست. خداوند منزّه است از شرك مشركان. (67)

تفسير: ..... ص : 394

وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ بعضى كلمه «بِمَفازَتِهِمْ» را مفازاتهم به صورت جمع، خوانده اند و مفهوم مفازه و فوز يكى است و دليل آنان كه جمع خوانده اند اين است كه هر گاه اجناس مصدر مختلف باشد مى توان آن را به صورت جمع خواند كلمه «ينجّى» بدون تشديد ينجى نيز خوانده شده است.

لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ اين عبارت يا كلمه «مفازه» را تفسير مى كند و يا مقصود اين است كه به سبب كارهاى نيكشان بدى به آنها نمى رسد. در صورت اول جمله مستأنفه است و محلى از اعراب ندارد و در صورت دوم جمله حاليه و در محل نصب است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 395

لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند مالك و نگهدارنده

امور آسمانها و زمين است.

اين كه در اين آيه «مَقالِيدُ» گفته شده از باب كنايه است، زيرا نگهبان گنجها كسى است كه كليد گنجها را در اختيار دارد و كلمه «مقاليد» به معناى: مفاتيح، است و از لفظ خودش مفرد ندارد.

وَ الَّذِينَ كَفَرُوا اين جمله به عبارت «وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا» متصل است و ميان اين دو عبارت به عنوان جمله معترضه، خداوند فرموده است كه او آفريننده همه چيز و نگهبان آنهاست، بنا بر اين از كارها و پاداش آنها هيچ چيز بر او پنهان نيست و كسانى كه منكر اين معنا باشند از زيانكارانند.

قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي عبارت «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ» به وسيله فعل «أعبد» منصوب است و عبارت: «تَأْمُرُونِّي» جمله معترضه است و در اصل چنين بوده است «أ فغير اللَّه اعبد بأمركم» و اين هنگامى بود كه مشركان به پيامبر مى گفتند تو بعضى از خدايان ما را بپذير و پرستش كن تا ما هم به خداى تو ايمان بياوريم.

ممكن است «أَ فَغَيْرَ اللَّهِ» به سبب مفهومى كه جمله «تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ» بر آن دلالت دارد، منصوب باشد، زيرا تقدير عبارت چنين است: تعبدوننى و تقولون لى أعبد مرا به پرستش مى خوانيد و مى گويى كه غير از خدا را عبادت كنم و همچنين اصل عبارت أ فغير اللَّه تأمرونّنى أن أعبد، بوده است كه حرف «أن» حذف گرديده و فعل مرفوع شده است.

و جمله «تَأْمُرُونِّي» به چند طريق خوانده شده است:

1- با ادغام و تشديد نون: تأمرونى، و چون پيش از نون مدغمه حرف لين واو است، ادغام جايز است.

2- به صورت تأمرونى بدون ادغام و مطابق اصل آن.

3- به صورت

تأمروننى با حذف نون دومى، زيرا نون اولى علامت رفع است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 396

و خواندن «ياء» را با فتحه يا سكون، هر دو جايز است.

وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ اين عبارت در اصل چنين است: و لقد أوحى اليك لئن أشركت و الى الذين من قبلك مثله، يا در اصل: أوحى اليك و الى كل واحد منهم لئن أشركت، بوده است.

چنان كه گويند: و كسانا حلة به هر يك از ما حله اى پوشانيد. (اين توجيه براى اين است كه پيامبران كه جمعند با أشركت كه مفرد مخاطب است، مناسب شود). در اين عبارت «لام» اول (لام لئن) به جاى سوگند است و لام دوم (لام ليحبطن) لام جواب است.

اين گفتار خداوند نسبت به پيامبران بر سبيل فرض و تقدير است و گرنه پيامبران منزهند از اين كه شرك بياورند، زيرا فرض هر چيز محالى براى غرض خاصى صحيح است تا چه رسد به چيزهايى كه از درجه محال پايين تر است.

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ اين عبارت آن دستورى را كه كافران به پيامبران داده بودند كه بعضى از بتهايشان را عبادت كند، رد مى كند. و گويا خداوند فرموده است: آنچه را آنها دستور داده اند كه عبادت كنى، پرستش مكن. بلكه اگر خردمند و استوارى، خدا را پرستش كن، بنا بر اين حرف شرط حذف شده است و مفعول مقدم عوض از محذوف آمده است.

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اگر انسان ارزش و بزرگى اشياء با عظمت را، آن طور كه شايسته است بشناسد، آنها را تعظيم مى كند و بزرگ مى دارد، از اين رو خداوند فرموده: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ مقصود اين است كه

عظمت خدا را آن چنان كه شايسته است نشناختند كه غير او را عبادت مى كنند و به پيامبرش دستور مى دهند كه او هم غير خدا را پرستش كند، پس خدا آنها را از راه تدبر و تفكر، به عظمت و بزرگى خودش آگاه مى كند و مى فرمايد:

وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ اين آيه تنها به

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 397

منظور مجسم كردن و نماياندن جلال و شكوه و عظمت مقام خداوند است نه چيز ديگر، بى آن كه از كلمه «قبضه» و «يمين» تصور معناى حقيقى يا مجازى شده باشد.

پيش از آمدن خبر، كلمه «ارض» به وسيله كلمه «جميعا» تأكيد شده است تا آگاه كند كه خبر براى يك زمين نيست، بلكه براى تمام زمينهاست و در معنا: الأرضون جميعا بوده است و مقصود اين است كه او صاحب قبضه هاى زيادى است ولى تمام زمينها را با يك قبضه مى گيرد، يعنى زمينها با تمام بزرگى كه دارند به اندازه يك قبضه او هستند و گويا آنها را با يك قبضه مى گيرد.

واژه «مَطْوِيَّاتٌ» از ماده: طى، است و به معناى در هم پيچيدن است كه ضد نشر و پراكندن است هم چنان كه خداوند در اين آيه فرموده است: يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ «روزى كه آسمان را مانند ورقه هاى كتاب درهم مى پيچيم». «1» و عادت اين است كه سجل را با دست راست مى پيچند.

برخى از مفسران گويند مقصود از «قبضته» ملك و پادشاهى بدون مانع و بى منازع و منظور از «يمين» قدرت و توانايى اوست.

و بعضى گويند: مقصود از «مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ» اين است كه خداوند آنها را، به سبب سوگندش، نابود

مى كند (در اين صورت مقصود از يمين سوگند است) و اين قولى است كه از آن اعراض شده است.

[سوره الزمر (39): آيات 68 تا 75] ..... ص : 397

اشاره

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ (68) وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (69) وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ (70) وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ (71) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (72)

وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ (73) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ (74) وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (75)

__________________________________________________

1 انبياء/ 104.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 398

ترجمه: ..... ص : 398

و در صور دميده مى شود و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، جز آن كه خدا بخواهد، بيهوش مى شوند سپس بار ديگر در صور دميده مى شود ناگهان همگى برخيزند و نظاره كنند (حيرانند و منتظر حساب و پاداشند). (68)

و زمين (در آن روز) به نور پروردگار روشن مى شود و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى كنند و در ميان مردم به حقّ داورى مى شود و ابدا به كسى ستمى

نخواهد شد. (69)

و پاداش عمل هر كس بى كم و كاست داده مى شود و خدا از هر كس به كارهايى كه مردم انجام مى دادند آگاهتر است. (70)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 399

و آنان كه به خدا كافر شدند گروه گروه به سوى دوزخ رانده مى شوند و چون به آنجا برسند درهاى جهنّم گشوده مى شود و نگهبانان دوزخ به آنها مى گويند: آيا رسولانى از ميان شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و شما را از ملاقات اين روز بترسانند؟ جواب گويند: آرى (چنين است كه مى گوييد) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلّم شده است. (71)

آن گاه به كافران گويند: از درهاى جهنّم وارد شويد و در آن جاودانه بمانيد و بد جايگاهى است جايگاه متكبّران. (72)

و كسانى را كه از خدا ترسيدند و پرهيزگار شدند، گروه گروه به سوى بهشت برند و چون به آنجا برسند درهاى بهشت گشوده شود و نگهبانان بهشت با تهنيت به آنها بگويند: سلام بر شما اين نعمتها بر شما گوارا باد داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد. (73)

بهشتيان گويند: ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خود درباره ما وفا كرد و ما را وارث همه سرزمين بهشت گردانيد تا هر جا بخواهيم منزل گزينيم چه نيكو است پاداش نيكوكاران. (74)

(اى رسول ما) در آن روز فرشتگان را مى بينى كه گرداگرد عرش خدا در آمده و تسبيح و ستايش خدا كنند و ميان بندگان خدا (اهل بهشت و اهل دوزخ) به حقّ داورى شود و سرانجام همه گويند: حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است. (75)

تفسير: ..... ص : 399

وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي

الْأَرْضِ واژه «صعق» به معناى مرگ در حال وحشت و ناگهانى است.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ مگر كسانى را كه خداوند بخواهد زنده بمانند و آنها چهار فرشته اند (جبرئيل- ميكائيل- اسرافيل- عزرائيل) و برخى گويند: آنها شهدا هستند.

ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى اصل عبارت «فيه نفخة أخرى» بوده است. و ممكن است كلمه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 400

«نفخة» بنا بر قرائت كسى كه «نفخة واحدة» مى خواند، منصوب باشد.

كلمه «نفخة» به سبب دلالت «أخرى» بر آن و به سبب ذكرش در جاى ديگر، چون وجودش در اين جا معلوم بوده، حذف شده است.

فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ مانند كسانى كه گرفتار امر ناگوارى مى شوند چشمهاى خود را در حالى كه مبهوت و حيرانند به اطراف مى گردانند. برخى گويند: منتظرند كه با آنها چه انجام خواهد شد.

جايز است كه مقصود از «قيام» ايستادن بدون حركت در جايى باشد، زيرا آنها حيران و بلاتكليف بودند.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها خداوند واژه «نور» را در چند مورد از قرآن به كنايه براى: حق و قرآن و برهان، گفته است و اين مورد هم يكى از آنهاست و روشن شدن زمين به سبب حق و عدالتى است كه در آن اجرا مى شود.

وَ وُضِعَ الْكِتابُ كلمه «الكتاب» اسم جنس است و مقصود از آن نامه اعمال است.

إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً واژه «زمر» به معناى گروه هاى متفرقى هستند كه بعضى دنبال بعضى ديگرند.

قالُوا بَلى وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ كافران گفتند: آرى پيامبران براى ما آمدند و آيات و حجتهاى خدا را براى ما بيان كردند، لكن گفتار خداوند كه فرموده: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ ... به سبب كارهاى خلاف و زشت ما، عذاب بر

ما لازم و واجب شد.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ عبارت «مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ» فاعل «بئس» است و «الف و لام» آن براى جنس است و مخصوص به ذم كه كلمه «جهنم» بوده، حذف شده است.

حَتَّى إِذا جاؤُها كلمه «حتى» حرفى است كه بعد از آن، جمله گفته مى شود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 401

جمله اى كه بعد از آن مى آيد جمله شرطيه است، ليكن جواب و جزاى آن حذف شده است. و چون جزا درباره صفت ثواب اهل بهشت است، حذف شده است و حذف آن دلالت مى كند كه ثواب اهل بهشت قابل توصيف نيست و جاى آن پس از كلمه «خالدين» مى باشد.

برخى عبارت را چنين خوانده اند: حتى اذا جاءوها جاءوها و فتحت أبوابها با گشوده شدن درهاى بهشت آنها آمدند.

مقصود از عبارت «سيق» كه درباره اهل دوزخ گفته شده، راندن به زور و عنف و توأم با اهانت، به سوى جهنم است و منظور از آن درباره اهل بهشت راندن مركبهاى آنهاست و وادار كردن آنها را كه سريع تر به سوى نعمتها و بهشت بروند.

برخى از مفسران گويند: درهاى جهنم باز نمى شود مگر هنگام وارد شدن اهل دوزخ در آن ولى درهاى بهشت به دليل اين آيه: مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «در حالى كه درها براى آنها باز است» «1»- پيش از هنگام ورود اهل بهشت باز مى شود.

و به همين سبب عبارت «فُتِحَتْ أَبْوابُها» با «واو» آمده است و گويا و قد فتحت ابوابها گفته شده است.

سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ اين عبارت، دعا و درود از طرف فرشتگان به اهل بهشت است به سلامتى و جاودانى بودن در آن و اين كه شما به وسيله كارهاى پاك

و خوبتان در دنيا پاك و طاهريد و كارهاى شما پاك و منزه است، بنا بر اين داخل بهشت شويد و چون بهشت جاى پاكان است و خداوند آن جا را از هر زشتى و آلودگى پاك كرده است دخول در آن را معلول و نتيجه كارهاى پاك قرار داده است و تنها كسانى وارد آن مى شوند كه پاك و منزه باشند و احوال ما از اكتساب اين صفت چقدر دور است مگر اين كه خداوند ما را مشمول فضل و رحمت خود

__________________________________________________

1- ص/ 50.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 402

كند و مقصود از: خالدين، اين است كه وارد بهشت شويد در حالى كه خلود و جاودانى در آن براى مقدر شده است.

وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ مقصود از «ارض» در اين عبارت جايى است كه فردى براى سكونت و ماندن در آن انتخاب كرده است و منظور از «أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ» اين است كه آن را به ملكيت آنها در آورديم و آنها را مالك آن قرار داديم، بنا بر اين تصرف در آن براى ما آزاد است و اين حالت، به حالت وارث و تصرفاتش در ارثيه، تشبيه شده است.

حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ فرشتگان در اطراف عرش خدا طواف مى كنند و دور آن حلقه مى زنند و خداوند را به صفات بزرگش مى خوانند.

وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ و ميان مردم به حق و داورى مى كند و برخى گويند: ميان پيامبران و امتها به حق داورى مى كند و بعضى گويند: مقصود داورى ميان اهل بهشت و اهل دوزخ است.

وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ مردمان گويند: سپاس خداى را كه ميان ما به درستى و حق قضاوت كرد. بعضى گويند:

اين گفتار خداوند بزرگ است. و هم چنان كه در ابتداى آفرينش فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ در پايان و خاتمه آن هم اين عبارت را فرمود تا به مردم ياد بدهد كه در اول و آخر هر كارى عبارت الحمد للَّه ... را بگويند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 403

سوره مؤمن ..... ص : 403

اشاره

تمام اين سوره در مكّه نازل شده است مگر دو آيه آن (بنا بر قولى آيه 56 و آيه 57).

عدد آيه هاى آن پيش كوفيان هشتاد و پنج آيه و پيش بصريان هشتاد و دو آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 403

انس از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت كرده است كه فرمود: سوره هاى حم حرير قرآن هستند. «1» (در برخى روايتها تاج گفته شده است). و از ابىّ نقل شده است كه پيامبر فرمود: هر كس سوره حم مؤمن را بخواند روح همه پيامبران و صدّيقان و مؤمنان بر او درود فرستند و براى او طلب آمرزش كنند. «2»

و از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: هر كس سوره حم مؤمن را در هر شب سه بار بخواند خدا گناهان گذشته و آينده او را مى آمرزد و كلمه تقوا را

__________________________________________________

1-

«الحواميم ديباج القرآن».

2-

من قرأ حم المؤمن لم يبق روح نبىّ و لا صدّيق و لا مؤمن إلّا صلّوا عليه و استغفروا له.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 404

ملازم او مى كند و آخرت را براى او بهتر از دنيا قرار مى دهد. «1»

[سوره غافر (40): آيات 1 تا 5] ..... ص : 404

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (2) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (3) ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ (4)

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ (5)

ترجمه: ..... ص : 404

حم (1)

اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است. (2)

خدايى كه آمرزنده گناه و پذيرنده توبه و سخت عقاب كننده و صاحب نعمت فراوان است. هيچ معبودى جز او نيست.

و بازگشت همه به سوى اوست. (3)

در آيه هاى خدا كسى مجادله نمى كند جز كسانى كه كافرند و مبادا كه تسلّط آنان بر شهرها تو را بفريبد. (4)

پيش از اينان، قوم نوح و امّتهاى بعد از نوح پيامبرانشان را تكذيب كردند و هر امّتى همّت گماشت كه پيغمبر خود را بگيرد و هلاك كند و براى نابودى حقّ به مجادله باطل دست زدند، امّا من آنها را مؤاخذه كردم و سخت كيفر دادم. ببين عذاب الهى چگونه است. (5)

__________________________________________________

1-

من قرأ حم المؤمن فى ليلة ثلاث مرّات غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و الزمه كلمة التّقوى و جعل الآخرة خيرا له من الدّنيا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 405

تفسير: ..... ص : 405

حم «الف» «حم» هم با اماله خوانده شده است و هم با تفخيم و بدون اماله.

غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ كلمه «توب» و «ثوب» و «اوب» مترادفند و به معناى رجوع و بازگشت است.

كلمه «طول» به معناى نعمتهايى است كه مدت آن براى صاحبش طولانى است و تطول به معناى تفضل، است.

عبارت «غافر الذنب» و «قابل التوب» هر دو معرفه اند. و اضافه آنها اضافه حقيقى نيست، زيرا از آن دو، حدوث دو فعل در حال و آينده اراده نشده است بلكه مقصود ثبوت و ادامه آنهاست، بنا بر اين هر دو صفتند. اما عبارت «شديد العقاب» در تقدير شديد عقابه بوده است. برخى گويند: آن بدل

است، ليكن وجه صحيح اين است كه صفت است.

«الف و لام» از كلمه شديد حذف شده است تا اين كه اين عبارت با عبارتهاى پيش و بعد از خودش در لفظ موافق باشد.

و اين جمله پس از عبارت «غافِرِ الذَّنْبِ» گفته شده است تا اين كه فرد مكلف تنها به رحمت و غفران خداوند اطمينان نكند بلكه ميان خوف و رجا اميدوار باشد.

ذى الطول صاحب نعمتهاى فراوان در دين و دنياى بندگانش.

ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ براى رد دليلهاى خداوند كسى، جز كافران، مجادله و مخاصمه نمى كند.

فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ و رفت و آمد كافران براى كسب و تجارت در شهرها و نعمتهاى آنها نبايد تو را بفريبد، زيرا سر انجام آنها زوال و نابودى است و در هر حال از كيفر خدايى رهايى ندارند.

سپس خداى سبحان براى انكار آنها نسبت به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و مجادله باطل آنها، از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 406

امتهاى گذشته كه مانند اينها بودند، مثلى مى زند و مى فرمايد:

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ پيش از اينها قوم نوح نيز پيامبر خود را تكذيب كردند و همچنين ملتهاى ديگرى پس از آنها نسبت به پيامبران خود شك و ترديد داشتند و آنها را ناسزا مى گفتند و آنها قوم عاد و ثمود و فرعون و ديگران بودند و هر يك از اين امتها براى دستگيرى پيامبرشان كه او را هلاك كنند يا آزار دهند، همت گماشتند، در (زبان عربى) به شخص اسير، اخيذ مى گويند.

فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ مقصود از «فَأَخَذْتُهُمْ» اين است كه آنها قصد داشتند كه پيامبران را دستگير كنند. بنا بر اين كيفر

آنها مطابق قصدى كه داشتند اين است كه من آنها را عقاب كنم و چگونه است عقاب من؟! و اين گونه عبارت، تقريرى است كه معناى تعجب و شگفتى را نيز مى رساند.

[سوره غافر (40): آيات 6 تا 12] ..... ص : 406

اشاره

وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (6) الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (7) رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (8) وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (9) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ (10)

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ (11) ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 407

ترجمه: ..... ص : 407

و اين گونه وعده پروردگارت در كيفر كافران محقّق و مسلّم شده كه آنها همه اهل دوزخند. (6)

فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنان كه پيرامون آن مى گردند به تسبيح و ستايش خدا مشغولند و به او ايمان دارند و براى اهل ايمان از خدا آمرزش مى خواهند كه اى پروردگار ما علم و رحمتت همه چيز را فرا گرفته است پس آنان را كه توبه كرده و راه تو را پيموده اند ببخش و آنها را از عذاب دوزخ نگهدار. (7)

(آنها گويند:) پروردگارا آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرموده اى وارد كن. همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها را، كه تو توانا و حكيمى. (8)

و آنها را از بديها نگهدار و هر كس را كه تو

از زشتيهاى اين روز نگهدارى در حقّ او عنايت و رحمت بسيار فرموده اى و به حقيقت اين است رستگارى بزرگ. (9)

به كسانى كه كافر شدند خطاب مى شود كه خشم و قهر خدا از خشم شما بر خودتان بسيار سخت تر است، چرا كه شما را به ايمان دعوت كردند و شما كافر شديد. (10)

كافران گويند: پروردگارا تو ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى اكنون به گناهان خود معترفيم، آيا راهى براى خارج شدن از عذاب دوزخ هست؟ (11)

(به آنها گويند:) اين عذاب به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مى شد شما انكار مى كرديد و اگر براى او شريك قائل مى شدند به آن شريك ايمان مى آورديد، اينك داورى مخصوص خداوند متعال و بزرگ است. (12)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 408

تفسير: ..... ص : 408

أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ اين عبارت يا در محل رفع است و بدل از عبارت كلمت ربك است، يعنى مانند اين كيفرى كه بر آنها لازم شده است، اين كيفر هم بر كافران واجب شده است كه اهل آتش باشند و مقصود اين است كه هم چنان كه در اين دنيا پس از مسلم شدن كفرشان نابودى آنها واجب شد، هم چنان نابودى و هلاكت آنها در آخرت به سبب عذاب در آتش واجب و مسلم شده است.

يا عبارت در محل نصب است بنا بر اين كه لام علت حذف شده و فعل متصل شده است.

عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا مراد از كافران در عبارت، كافران مكه اند، يعنى همانطور كه هلاكت و نابودى كافران امتهاى گذشته واجب شد همانطور هم نابودى اين كافران واجب است، زيرا يك علت است كه همه آنها را

اهل آتش قرار داده است.

لفظ «كلمت» به صورت كلمات به لفظ جمع نيز خوانده شده است.

سپس خداى سبحان پس از شرح حال كافران، براى بيان حال مؤمنان و نيكان و اين كه فرشتگان مقرب پيوسته براى آنان طلب آمرزش مى كنند فرموده است:

الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ ... فرشتگانى كه براى امتثال امر خدا عرش را به دوش خود مى برند و كسانى از فرشتگان كه پيرامون آن طواف مى كنند و آنان كروبيان و بزرگان از فرشتگان هستند.

يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ: خداوند را تسبيح و ستايش مى كنند. و او را از آنچه كافران توصيف مى كنند منزه و پاك مى دانند.

يا معنا اين است كه فرشتگان خداوند را با عبارت معهود بعدى تسبيح مى كنند، يعنى مى گويند: «ربنا ...»

ضمير در «ربنا» يا در محل رفع است. بنا بر اين كه براى يستغفرون بيان باشد و يا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 409

در محل نصب است بنا بر اين كه حال باشد.

وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً كلمه رحمت و علم، دو صفتى هستند كه در معنا و حقيقت شامل همه چيز مى شوند و عبارت در اصل چنين بوده است: وسع كل شى ء رحمتك و علمك ولى براى اغراق در صفت، فعل به صاحب اين دو صفت اسناد داده شده است و خودشان منصوب و به عنوان تميز گفته شده اند و گويا ذات خداى سبحان عين رحمت و علم است كه هر چيزى را فرا گرفته است.

فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ آنان كه توبه آنها را مى دانى و آنان كه راه تو را پيروى كردند بيامرز و از گناهان آنها درگذر و راه خدا همان راه حق و درستى است

كه خداوند بندگانش را به آن راه دعوت كرده است.

مفهوم آيه دلالت دارد كه قبول توبه و رفع عذاب، از جانب خداوند، رحمت و تفضل است نه آن كه واجب باشد، زيرا اگر واجب بود نيازى به دعا و سؤال نبود.

وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ مقصود از: سيئات، يا كيفرها و عقوبتهاست و براى توسعه معنا آنها را سيئات گفته اند و يا عبارت در اصل: جزاء السيئات بوده است و مضاف حذف شده است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ روز قيامت به كسانى كه كافرند خطاب مى شود و به آنها مى گويند: خشم و نفرت خدا از خشم و نفرت شما بزرگتر است و عبارت در تقدير چنين است: لمقت اللَّه أنفسكم أكبر من مقتكم أنفسكم، بنا بر اين از تكرار كلمه: أنفسكم، بى نيازى حاصل شده است.

إِذْ تُدْعَوْنَ اين جمله تعليل است (و علت بزرگتر بودن خشم خدا را بيان مى كند).

واژه مقت به معناى نهايت بغض و نفرت است، بنا بر اين در مقام شديدترين انكار دو مرتبه به كار برده شده است.

قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ مقصود يا دو ميراندن و دو زنده كردن است و يا دو مرگ و دو زندگى است و مراد از دو مرگ يكى موت اوليه است كه مردند و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 410

سپس آفريده شدند و يكى هم مرگ پايان زندگى است و منظور از دو زندگى هم يكى زنده شدن اولى در اين دنياست و يكى زنده شدن در آخرت است.

برخى از مفسران گويند: منظور از دو مرگ، يكى مرگ پس از زندگى در اين جهان و يكى مرگ در قبر پيش از

بعث است و مقصود از دو زندگى هم يكى زنده شدن در قبر براى سؤال و جواب و يكى زنده شدن در روز قيامت است.

فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا به گناهانى كه در دنيا مرتكب شديم اعتراف مى كنيم.

فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ آيا هرگز گونه اى راه خروج وجود دارد، يا در اين مورد مطلقا نتيجه يأس و نااميدى است و هيچ راه خروجى نيست؟

ذلِكُمْ بِأَنَّهُ وضعيتى كه در آن هستيد و اين كه هيچ راه خروجى از آنها نيست، به سبب اين است كه شما نسبت به توحيد و يگانگى خداوند كافر شديد و به شرك اعتقاد داشتيد.

فَالْحُكْمُ لِلَّهِ پس (امروز) حكم مخصوص خداوند است كه شما را به عذاب ابدى و هميشگى محكوم كرده است.

[سوره غافر (40): آيات 13 تا 20] ..... ص : 410

اشاره

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلاَّ مَنْ يُنِيبُ (13) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ (14) رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ (15) يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (16) الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ (17)

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ (18) يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ (19) وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْ ءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 411

ترجمه: ..... ص : 411

او خدايى است كه آيات خود را به شما نشان مى دهد و از آسمان براى شما روزى مى فرستد و اين حقيقتها را متذكّر نمى شوند جز كسانى كه به سوى خدا بازگردند. (13)

پس تنها خدا را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد هر چند خوشايند كافران نباشد. (14)

خدايى كه داراى درجه هاى بلند و صاحب عرش بزرگ است. روح را به فرمان خود بر هر كه از بندگانش كه بخواهد مى فرستد [و مقام نبوّت مى دهد] تا مردم را از روز قيامت بيم دهد. (15)

آن روز همه مردم آشكار مى شوند و هيچ سرّى از مردم بر خدا پنهان نخواهد ماند. قدرت و حكومت امروز براى كيست؟ با خداى يكتاى قهّار است. (16)

امروز هر كس در برابر كارى كه انجام داده است، پاداش داده مى شود و امروز هيچ ستمى نيست و بى ترديد خداوند سريع

الحساب است. (17)

(اى رسول ما) آنها را از روزى [روز قيامت ] كه آمدنش نزديك است بترسان كه از شدّت هول و هراس جانها به گلو مى رسد و از بيم آن خشم خود فرو مى برند، براى ستمكاران دوستى نيست و نيز شفاعت كننده اى كه شفاعتش قبول شود وجود ندارد. (18)

او خيانت چشمها را مى داند و از آنچه در سينه ها پنهان است با خبر است. (19)

خداوند در جهان به حقّ حكم مى كند و معبودهايى را كه غير از او مى خوانند هيچ داورى ندارند.

خداوند است كه شنوا و بيناست. (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 412

تفسير: ..... ص : 412

هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ مقصود از آيات، آفريده ها و مصنوعات خداوند است كه بر كمال قدرت و يگانگى او دلالت مى كند.

وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ در حقيقت آيات خدا تدبر و تفكر نمى كنند و از آنها پند نمى گيرند، جز كسانى كه به سوى خدا باز مى گردند و به اطاعت او روى مى آورند و چون براى دشمن خدا و كافر راهى در پند گرفتن و متذكر شدن نيست لذا فرمود «لمن ينيب».

فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ سپس خداوند به كسانى كه به سوى او بازگشته اند مى فرمايد: خدا را بخوانيد، يعنى عبادت كنيد و دين را از شرك براى او خالص سازيد.

وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ هر چند كه اين كار شما خوشايند دشمنان شما و كافران نباشد.

رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ اين سه عبارت، يا خبرند براى «هو» در آيه «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ» يا خبرند براى مبتداى محذوف و اين سه در معرفه و نكره بودن تفاوت دارند.

مفسران براى جمله «رَفِيعُ الدَّرَجاتِ» معناهاى مختلفى گفته اند، برخى گفته اند:

اين جمله مانند عبارت «ذى المعارج» است

و معنايش اين است كه خداوند فرشتگان را تا عرش بالا مى برد و اين دليل بر بزرگى و قدرت اوست.

سعيد بن جبير گفته است: منظور اين است كه آسمانى بالاى آسمانى است و عرش بالاى همه آنهاست.

پاره اى گفته اند: مقصود درجه هاى ثوابى است كه خداوند در بهشت به پيامبران و اولياى خود مى دهد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 413

بعضى ديگر گفته اند: اين عبارت كنايه از رفعت شأن و قدرت و سلطنت خداى متعال است. هم چنان كه عبارت «ذو العرش» كنايه از قدرت و سلطنت اوست.

يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ خداوند روحى را كه سبب زنده شدن دلهاست، به فرمان خودش مى فرستد.

و مقصود از «امر» وحى است كه امر به خير و نيكى مى كند و برخى گويند: منظور از روح جبرئيل است. «1»

لِيُنْذِرَ فاعل اين فعل، يا «اللَّه» يا ملقى عليه كه پيامبر باشد يا روح است. اين فعل به عنوان اين كه روح مؤنث است يا خطاب به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است با «تاء» لتنذر نيز خوانده شده است.

يَوْمَ التَّلاقِ مقصود روز قيامت است زيرا در آن روز مردم يكديگر را ملاقات مى كنند و يا اهل زمين و آسمان و مردمان اولين و آخرين يكديگر را مى بينند.

يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ مقصود اين است كه كافران گمان مى كردند اگر خود را پنهان كنند خداوند آنها را نمى بيند ولى امروز چنان ظاهر و آشكارا گرديدند كه هرگز چنين توهمى را نخواهند كرد.

لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ اين عبارت حكايت و نقل قول است از چيزى كه در آن روز پرسيده مى شود و از چيزى كه در پاسخ آن گفته مى شود، بدين معنا كه كسى فرياد

مى زند و مى پرسد كه امروز سلطنت و قدرت از آن چه كسى است؟ و اهل محشر جواب مى دهند كه براى خداوند يكتاى قهار است و يا خود ندا كننده

__________________________________________________

1- لفظ يلقى از ماده القاء است و در فارسى به معناى انداختن است و دلالت بر اين دارد روحى كه به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله القا شده است، غير از جبرئيل است و از دقت در ظاهر اين آيه و آيه هاى شريفه ديگر و همچنين از احاديث وارده از اهل بيت عليهم السلام چنين فهميده مى شود كه مقصود روح القدس است و آن روح پنجمى است كه در وجود پيامبران است براى آگاهى بيشتر به آنچه ما در كتاب جنة المأوى صفحه 333 ط 1 تبريز سنة (1380) نگاشته ايم نگاه كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 414

جواب دهنده است.

و چون ثابت شد كه در آن روز قدرت مخصوص خداى يكتا است، نتايج آن را چنين مى شمارد:

1- امروز هر كس به آنچه انجام داده است پاداش داده مى شود.

2- از هيچ فردى بر فرد ديگرى ستمى نمى شود.

3- از ثواب و پاداش نيك هيچ كس كم نمى شود و به كيفر و عقاب هيچ كس هم افزوده نمى شود.

4- حساب كارهاى بندگان طول نمى كشد، زيرا حساب موردى خداوند را از حساب مورد ديگرى باز نمى دارد (و او سريع الحساب است.)

وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ واژه «آزفة» به معناى نزديك بودن است و مقصود نزديك بودن روز قيامت است زيرا هر چيزى كه آمدنش قطعى باشد نزديك است إذا القلوب لدى الحناجر كاظمين كلمه «كاظمين» منصوب است بنا بر اين كه حال براى اصحاب قلوب باشد و معنا اين است كه آنها

در حالى كه بسيار اندوهناكند دلهاى آنها به گلويشان نزديك است و رواست كه حال براى «قلوب» باشد، يعنى قلبها در حالى كه از غم و اندوه پرند به گلو رسيده اند.

و چون قلوب به وسيله كظم كه صفت عقلا است توصيف شده، كلمه «كاظم» به صورت جمع سالم، جمع بسته شده است.

وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ فعل «يطاع» به طور مجاز براى «شفيع» آورده شده است، زيرا اطاعت تنها از كسى است كه بالاتر از تو باشد.

يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ كلمه «خائنة» يا مصدر است به معناى خيانت مانند: عافية، كه به معناى سلامت بودن است و يا صفت براى نگاه كردن است و مراد نگاه دزدكى و زير چشمى به چيزى است كه نگاه به آن حلال نيست.

عبارت «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ» يكى از خبرهاى «هو» است در جمله «هُوَ الَّذِي

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 415

يُرِيكُمْ»

مانند جمله «يُلْقِي الرُّوحَ» (كه آن نيز خبر است)، ليكن خداوند عبارت «لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ» را علت براى «يُلْقِي الرُّوحَ» آورد و به مناسبت روز تلاق اوصاف و احوال آن روز را تا عبارت «وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ» ذكر فرموده به همين سبب اين جمله خبرى از جمله هاى ديگر دور شده (و ميان آنها فاصله افتاده).

وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ و خداوندى كه اين چنين توصيف شد به حق و درستى داورى مى كند، زيرا او بى نياز از ستم است.

وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ، فعل «يدعون» هم با «ياء» خوانده شده است و هم با تاء (تدعون) و مقصود معبودان و بتهاى كافران است.

لا يَقْضُونَ بِشَيْ ءٍ اين عبارت گونه اى تمسخر و استهزاء كافران است، زيرا چيزى كه داراى قدرت و توانايى نيست درباره اش نمى گويند كه

قضاوت و داورى مى كند يا نمى كند.

[سوره غافر (40): آيات 21 تا 27] ..... ص : 415

اشاره

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (21) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ (23) إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ (24) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (25)

وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ (26) وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 416

ترجمه: ..... ص : 416

آيا آنها در روى زمين سير و سفر نمى كنند تا سرانجام كار پيشينيانشان را ببينند كه چگونه بود؟ آنها از اينان قوى تر و آثار وجوديشان در روى زمين بيشتر بود، ولى خداوند آنها را به كيفر گناهشان مؤاخذه كرد و در برابر عذاب خدا هيچ كس نگهدارشان نبود. (21)

اين به سبب آن بود كه پيامبرانشان با دليلهاى روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها همه را انكار مى كردند، و لذا خداوند آنها را به كيفر گناهشان مؤاخذه كرد و خداوند بسيار توانا و سخت كيفر است. (22)

ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم. (23)

به سوى فرعون و هامان و قارون، ولى آنها گفتند او ساحر بسيار دروغگويى است. (24)

و هنگامى كه حقّ از سوى ما براى آنها آمد، گفتند: پسران كسانى

را كه به موسى ايمان آورده اند بكشيد. و زنانشان را زنده بگذاريد، امّا نقشه و تدبير كافران جز در گمراهى نيست. (25)

فرعون گفت: بگذاريد من موسى را بكشم و او پروردگارش را (به كمك) بخواند، من از آن مى ترسم (كه اگر وى را زنده گذارم) آيين شما را دگرگون سازد و يا در روى زمين فساد برانگيزد. (26)

موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما، از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد، پناه مى برم. (27)

تفسير: ..... ص : 416

كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ ضمير «هم» در عبارت «كانُوا هُمْ ...» ضمير فصل است و ضمير فصل جايى جز ميان دو معرفه نمى آيد و سبب آن در اين مورد اين است كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 417

عبارت «أَشَدَّ مِنْهُمْ» از اين جهت كه الف و لام نمى گيرد، شبيه معرفه است بنا بر اين به جاى آن قرار داده شده است. اين عبارت به صورت: أشد منكم، نيز خوانده شده است.

وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ مقصود از «آثار» باروها و قلعه ها و تعداد افراد آنهاست كه به عنوان شدت و نيرومندى توصيف شده است.

فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ پس گفتند: اين موسى ساحر و دروغگوست، بنا بر اين دليل و حجت آشكار خداوند را سحر و دروغ ناميدند.

فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ منظور از «حق» يا دين حق است و يا نبوت و پيامبرى (حضرت موسى).

قالُوا اقْتُلُوا ابن عباس گفته است: مقصود فرعون كه گفت كشتار آنها را از نو شروع كنيد هم چنان كه اول بود اين است كه اين كشتار غير از كشتار اولى است (و آن هنگامى بود كه براى جلوگيرى از وجود موسى، نوزادان پسر بنى اسرائيل را مى كشتند).

إِلَّا فِي

ضَلالٍ كارهايى كه كافران مى كنند همه بيهوده است و از ميان مى رود و هيچ سودى براى آنها ندارد.

وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ اين عبارت بيانگر اين است كه فرعون از موسى و از اين كه خدايش را به كمك بخواند، بسيار مى ترسيد و جمله قبل از آن كه گفت: ذرونى أقتل موسى اظهار خلاف واقع به اطرافيانش است، گويا به آنها مى گويد: اين شما هستيد كه نمى گذاريد من موسى را بكشم. [در صورتى كه واقع غير از اين است.]

و مانع از كشتن موسى جز همان ترس فرعون (از موسى و خداى وى) نبود.

أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ اين عبارت به صورت: و أن يظهر فى الأرض الفساد، با «واو» و فتح «ياء» و ضم فساد نيز خوانده شده است و مقصود اين است كه من از فساد و تباهى در دين و دنياى شما با هم، مى ترسم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 418

[سوره غافر (40): آيات 28 تا 34] ..... ص : 418

اشاره

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ (28) يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلاَّ سَبِيلَ الرَّشادِ (29) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (31) وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ

(32)

يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (33) وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (34)

ترجمه: ..... ص : 418

مرد مؤمنى از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان داشته بود گفت: آيا مى خواهيد مردى را به سبب اين كه مى گويد: پروردگار من خداى يكتاست و دليلهاى روشنى از سوى پروردگارتان آورده است بكشيد؟ اگر دروغگو باشد گناه دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد (لا اقل) پاره اى از عذابهايى كه وعده داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 419

است به شما خواهد رسيد و بى گمان خداوند هيچ اسرافكار و دروغگويى را هدايت نمى كند. (28)

اى قوم، امروز فرمانروايى از آن شماست و در اين سرزمين پيروزيد. اگر عذاب خدا بر سر ما آيد چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟ فرعون گفت: من شما را جز آنچه رأى داده ام (قتل موسى) راهى ننمايم و جز به راه صواب راهنمايى نكنم. (29)

آن مرد با ايمان گفت: اى قوم، من بر شما از آنچه بر سر مردمان ديگر آمده است، بيمناكم. (30)

همانند روزگار ناگوار قوم نوح، عاد، ثمود، و كسانى كه بعد از آنها بودند [و همه به كيفر كفر هلاك شدند] و خداوند براى بندگانش خواستار ستم نيست. (31)

اى قوم، من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را به فرياد مى خوانند [و فريادشان به جايى نمى رسد] بيمناكم. (32)

همان روزى كه رو مى گردانيد و فرار مى كنيد و هيچ كس شما را از عذاب

خدا نگاه نمى دارد و هر كس را كه خدا گمراه كند هيچ راهنمايى ندارد. (33)

پيش از اين يوسف با دلايل روشن (به پيامبرى) براى شما آمد ولى شما از آنچه آورده بود در ترديد بوديد تا زمانى كه از دنيا رفت گفتيد:

هرگز خداوند پس از او پيامبرى نخواهد فرستاد. خداوند افراد مسرف و ترديد كننده را اين گونه گمراه مى سازد. (34)

تفسير: ..... ص : 419

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ عبارت «مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» يا صفت براى «رجل» است و يا صله براى «يكتم» است در اصل: يكتم ايمانه من آل فرعون، بوده است. نام او حبيب، يا خربيل، يا خزبيل، بوده است (نام او «حزقيل» نيز گفته شده است).

أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ عبارت «أَنْ يَقُولَ» در اصل: لان يقول، بوده است و مقصود اين است كه آيا مردى را به سبب اين كه سخن راستى به زبان مى آورد و مى گويد: خداى من خداى يكتاست مى خواهيد بكشيد؟ با اين كه براى درستى و راستى گفتار خود دليلهاى روشنى از پيش كسى كه نسبت ربوبيت به او مى دهد آورده است و او تنها

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 420

خداى موسى نيست بلكه خداى شما هم هست. با اين بيان آنها بتدريج و كم كم با او موافق شدند و حرف او را پذيرفتند.

سپس به طريقه تقسيم، دليل براى آنها آورد به اين صورت كه گفت: سخن موسى از دو حال بيرون نيست يا راست است يا دروغ اگر دروغ باشد زيان و ضرر آن به خودش باز مى گردد و اگر راست باشد (لا اقل) بعضى از آن وعده هايى را كه مى دهد به شما مى رسد. و همان بعض سبب

نابودى شما مى شود.

اين گونه بيان گوينده را با انصاف نشان مى دهد تا به سخنش گوش فرا دهند، زيرا چون هنگام طرح سخن صادق است ثابت مى كند كه هر چه را مى گويد راست است و در دنباله آن عبارت «يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ» را گفت تا هم در ظاهر بعضى از سخنان موسى را رد كرده باشد و هم به آنها بفهماند كه اين گفتار كسى است كه نسبت به موسى تعصبى ندارد.

ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ در سرزمين مصر بر بنى اسرائيل برترى يافته ايد.

قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى من جز كشتن او عقيده و رأى ديگرى به شما پيشنهاد نمى كنم و مقصود فرعون اين بود كه من هيچ كارى را جز قتل او درست و صواب نمى دانم و آنچه را كه شما مى گوييد به صواب و مصلحت نيست.

وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ و من با اظهار اين رأى شما را راهنمايى نكرده ام مگر به راهى كه پيش من راه درست و رستگارى است.

مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ اين عبارت در اصل مى بايستى مثل ايام الأحزاب باشد، ليكن چون كلمه «يوم» به «احزاب» اضافه شده است و مقصود از احزاب هم قوم نوح و عاد و ثمود است و جاى ترديد و اشتباهى نيست كه براى هر حزب و قومى روز بدبختى و نابودى بوده است، بدين سبب به جاى جمع [كه ايام است ] به مفرد [كه يوم است ] اكتفاء شده است، زيرا مضاف إليه مضاف را از جمع بى نياز مى كند مانند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 421

اين سخن شاعر كه گفته است كلوا فى بعض بطنكم تعفوا «1» كه در اصل مى بايستى بطونكم باشد.)

مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ

وَ عادٍ وَ ثَمُودَ مقصود از «دأب» عادت و رفتار آنها از كفر و انكار پيامبران و نافرمانى خداوند است و اين گونه عادت، خوى هميشگى آنها بود كه در آن سستى نمى كردند. در اين عبارت ناچار بايد مضاف محذوفى را در نظر گرفت و در اصل مثل جزاء دأبهم، بوده است و كلمه «مثل» دومى، بنا بر اين كه عطف بيان براى «مثل» اولى است، منصوب است، زيرا آخرين كلمه اى كه اضافه شامل آن مى شود «قوم نوح» است.

و اگر بگويى: أهلك اللَّه الأحزاب قوم نوح و عاد و ثمود خداوند احزابى را كه قوم نوح و عاد و ثمود بودند هلاك كرد، جز عطف بيان چيز ديگرى نيست. زيرا قوم به اسمهاى علم و مشخص اضافه شده است و بدين سبب حكم به آنچه در ابتدا مورد اضافه واقع شده است سرايت مى كند.

وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ مفهوم اين عبارت بيانگر اين است كه كيفر و نابودى آنها مطابق عدالت و حق بوده است، زيرا كارهاى خود آنها سبب اين عذاب بوده است.

يَوْمَ التَّنادِ مقصود از روز «تناد» همان است كه خداوند در سوره اعراف فرموده است: وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ «اهل بهشت اهل جهنم را ندا مى كنند». وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ «و اهل دوزخ اهل بهشت را صدا مى كنند» برخى گويند: بدين مناسبت است كه در آن روز ستمكاران فريادشان به واويلا بلند است و يكديگر را با بيچارگى و زارى مى خوانند. و يا بدين سبب است كه آن روز هر كس با پيشوايش خوانده مى شود.

__________________________________________________

1- به اندازه قسمتى از شكمهايتان بخوريد و از غذا خوردن زياد خوددارى

كنيد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 422

يَوْمَ تُوَلُّونَ روزى كه از آتش رو بر مى گردانند و به آن پشت و فرار مى كنند و گمان مى برند كه فرار براى آنها سودى دارد.

وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مقصود از يوسف همان يوسف فرزند يعقوب است و برخى گويند كه فرعون زمان موسى همان فرعون زمان حضرت يوسف است كه تا اين زمان عمر كرده بود و بعضى گويند كه فرعون ديگرى بوده است.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ همانند گمراهى اقوام پيش، خداوند هر فردى را كه اسراف كند و نسبت به يگانگى خداوند و پيامبرى پيامبران كافر و مردد باشد گمراه مى كند.

[سوره غافر (40): آيات 35 تا 40] ..... ص : 422

اشاره

الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (36) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبابٍ (37) وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ (38) يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ (39)

مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ (40)

ترجمه: ..... ص : 422

آنان كه در آيات خدا بى هيچ برهان و دليلى به جدال و انكار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 423

برخيزند، كارى است كه سخت خدا و اهل ايمان را به خشم و غضب آرد. اين گونه خدا بر دل هر متكبّر جبّارى مهر مى زند. (35)

فرعون به وزيرش گفت: اى هامان براى من كاخى بلند بساز شايد به درهاى آسمان دست يابم. (36)

تا راه آسمانها را يافته و خداى موسى را ببينم هر چند گمان مى كنم او دروغگو باشد و بدين سان كردار زشت فرعون در نظرش آراسته شد و او را از راه حقّ بازداشت و تدبير و چاره جويى فرعون جز به زيان و نابوديش هيچ نبود (37)

آن مردى كه [از آل فرعون ] ايمان آورده بود گفت: از من پيروى كنيد تا شما را به راه صواب راهنمايى كنم. (38)

اى قوم من، اين زندگى دنيا كالاى فانى و ناچيزى است و آخرت

سراى جاودانى است. (39)

هر كس كار بدى كند جز همانند كارش كيفر نيابد و هر كس از مرد و زن عمل نيكى به جاى آورد، در حالى كه مؤمن باشد، وارد بهشت مى شود و بى حساب روزيش مى دهند. (40)

تفسير: ..... ص : 423

الَّذِينَ يُجادِلُونَ اين عبارت بدل از جمله «من هو مسرف ...» است، زيرا اين جمله در اصل «كلّ مسرف» بوده است (و جمع مى تواند بدل معناى آن باشد).

كَبُرَ مَقْتاً فاعل «كبر» ضميرى است كه به عبارت «من هو مسرف» بر مى گردد.

و رواست كه عبارت «الَّذِينَ يُجادِلُونَ» مبتدا باشد و جمله «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ» همانند اين باشد كه بگويى: بئس رجلا زيد و مخصوص به ذم كه «جدالهم» است، حذف شده و تمام جمله خبر مبتدا باشد.

و نمى توان كلمه «جدالهم» را فاعل «كبر» دانست، زيرا در اين صورت فاعل محذوف است و بنا بر آنچه جار اللَّه زمخشرى گفته است حذف فاعل ممتنع است.

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ كلمه «قلب» با تنوين خوانده شده است و «متكبر» و «جبار» صفت آن است و چون قلب اساس و سرچشمه اين دو خوى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 424

است جايز است كه اين دو براى قلب صفت واقع شوند. هم چنان كه خداوند فرموده است: فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ «براستى كه دلش گناهكار است» «1». در اين جا هر چند «آثم» جمله است ولى صفت است.

ممكن است بگوييم در عبارت مضافى محذوف است. و اصل جمله چنين بوده است: على كل ذى قلب متكبر. و كسى كه به اضافه (على كل قلب متكبر) مى خواند در اصل على كل قلب متكبر بوده است و كلمه «كل» در دومى

بدين سبب كه جلوتر گفته شده حذف شده است. چنان كه در مثال آمده است: ما كل سوداء ثمرة و لا بيضاء شحمة: هر سياهى خرما و هر سفيدى پيه نيست كه اصل عبارت: لا كل بيضاء، بوده است و چون كلمه: كل، در اولى گفته شده در دومى حذف شده است.

يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً واژه «صرح» به معناى ساختمان بزرگ و آشكارى است كه از نظر بيننده، هر چند «مقدارى» هم دور باشد مخفى نيست و از ماده صرّح است، چنان كه هر گاه چيزى آشكار باشد گويند: صرّح الشي ء و هامان وزير و صاحب اختيار امور مملكتى فرعون بود.

أَسْبابَ السَّماواتِ مقصود از اسباب آسمانها، راهها و درهاى آنها و هر چيزى است كه وسيله رسيدن به آنها باشد و به طور كلى هر چه وسيله رسيدن به چيزى باشد، سبب آن است مثل ريسمان دلو و مانند آن (كه سبب رسيدن به آب مى شود.)

فايده تكرار كلمه «اسباب» اين است كه چون (فرعون) خواست اسباب آسمانها را كه آرزوى رسيدن به آن را داشت، بسيار مهم و بزرگ نشان دهد، ابتدا به طور مبهم و سپس به طور آشكار و روشن بيان كرد.

فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى فعل (اطلع) هم به رفع خوانده شده است هم به نصب، رفع آن براى اين است كه بر كلمه «أبلغ» عطف شود و نصب آن بدين مناسبت است كه

__________________________________________________

1- بقره/ 283.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 425

جواب ترجى باشد زيرا ترجى به تمنى تشبيه شده است.

وَ كَذلِكَ زُيِّنَ همانند اين زينتها و اين موانع، كارهاى زشت فرعون برايش آراسته شد.

وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ كلمه «صدّ» به صورت معلوم

(صدّ) نيز خوانده شده است و معناى آن اين است كه خودش و ديگران را از راه حق منع كرده است.

وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبابٍ نيرنگ فرعون براى باطل كردن معجزه و دليلهاى موسى، جز تباهى و زيان، چيزى نبود و هيچ سودى براى فرعون نداشت.

أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ سپس خداوند به بيان اندرزهاى مؤمن آل فرعون بر مى گردد.

(مؤمن آل فرعون) ابتدا به طور اجمال و سربسته به قومش گفت: شما را به رستگارى و رشاد راهنمايى مى كنم. سپس به تفسير و توضيح آن پرداخت و سخن را با مذمت و تحقير دنيا شروع كرد، زيرا دلبستگى به دنيا ريشه هر گناه و بدى و جلب كننده خشم و عذاب الهى است. پس از آن عظمت و ستايش آخرت را بيان كرد، زيرا آن جا سراى جاودانه است. سپس كارهاى زشت و نيك و پاداش و كيفر هر يك را گوشزد كرد.

يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ عبارت «بِغَيْرِ حِسابٍ» در برابر جمله «إِلَّا مِثْلَها» است و معناى آن اين است كه كيفر كارهاى زشت و گناه، با حساب و اندازه معين است و بر آنچه شايسته و سزاوار است چيزى زياد نمى شود، ولى پاداش كارهاى نيك، حساب و اندازه اى ندارد و از آنچه مستحق و سزاوار است چيزى زياد نمى شود، ولى پاداش كارهاى نيك، حساب و اندازه اى ندارد و از آنچه مستحق و سزاوار است، هر اندازه كه خداوند بخواهد، زيادتر و بيشتر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 426

[سوره غافر (40): آيات 41 تا 46] ..... ص : 426

اشاره

وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا

أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ (42) لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ (44) فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (45)

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (46)

ترجمه: ..... ص : 426

اى قوم من چيست كه من شما را به راه نجات دعوت مى كنم امّا شما مرا به آتش فرا مى خوانيد؟ (41)

شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و چيزى را كه نمى شناسم شريك او قرار دهم حال آن كه من شما را به سوى خداى مقتدر و بسيار آمرزنده دعوت مى كنم (42)

بى شك آنچه مرا به سوى او مى خوانيد توانايى آن را ندارد كه در دنيا و آخرت كسى را به سوى خود فرا خواند و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خداست و گزافكاران اهل دوزخند. (43)

و بزودى آنچه را كه مى گويم به ياد خواهيد آورد.

من كار خود را به خدا واگذار مى كنم، زيرا او نسبت به بندگانش بيناست. (44)

خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت و عذابهاى سختى بر آل فرعون فرود آمد. (45)

عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند و روزى كه قيامت ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 427

برپا شود خطاب مى رسد كه آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد. (46)

تفسير: ..... ص : 427

أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ (فعل «دعا» هم به «الى» متعدى مى شود هم به «لام») لذا گويند: دعاه الى الشي ء و للشى ء هم چنان كه فعل هدا نيز چنين است و گويند: هداه الى الطريق و للطريق.

ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ براى من به خدايى و ربوبيت آن علمى نيست و مقصود از نفى علم، نفى معلوم است و گويا گفته است: شريك قرار دهم چيزى را كه خدايى او معلوم نيست؟ و چيزى كه خدائيش معلوم نيست، چگونه مى شود او را خدا دانست.

لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ كلمه «لا جرم» به

شيوه مذهب اهل بصره است و كلمه «لا» را در بر دعوت قومش قرار داده است و «جرم» فعل است و به معناى: حق، مى باشد و «أن» و «ما» در اين جا فاعل آن است، يعنى بطلان دعوتش محقق و لازم مى شود.

با اين كه «جرم» به معناى: كسب، است، يعنى كسب اين دعوت از طرف او بطلان دعوت اوست به اين معنا كه حاصل قبول دعوت آنها بطلان دعوت خود اوست.

بعضى گويند: «لا جرم» همانند لا بدّ است و فعل از ماده: جرم، است كه به معناى قطع و جدايى است هم چنان كه بدّ فعل است از ماده تبديد و به معناى تفريق است، بنا بر اين هم چنان كه معناى: لا بد أنك تفعل كذا تو ناگزيرى كه چنين كنى، به معناى:

لا بد لك من فعله، مى باشد، همچنين معناى جمله: لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ ناگزير براى آنها آتش است، به معناى: لا قطع لهم النار است، يعنى براى هميشه مستحق آتش اند و استحقاق آنها هرگز قطع نمى شود و همچنين باطل بودن دعوت بتها هم قطع نمى شود، يعنى پيوسته باطل است و هرگز از بطلان جدا نمى شود تا به حق و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 428

درستى تبديل شود.

لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ مقصود اين است آن بتهايى كه مرا به عبادت آنها دعوت مى كنيد، خود آنها براى خودشان دعوتى نكرده اند و ادعاى خدايى ندارند. برخى گويند:

مقصود اين است آنها توانايى استجابت دعوتى را كه براى دنيا و آخرت سودى داشته باشد ندارند، يا منظور اين است دعوتى را كه استجابت مى كنند هيچ سودى ندارد و مانند بى دعوتى است و يا معنا اين است كه

مقصود از دعوت، استجابت است و استجابت به اسم دعوت خوانده شده است چنان كه فعل مجزى عليه در اين مثال كما تدين تدان به نام جزا خوانده شده است.

فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ پس شما بزودى، هنگام نزول عذاب يا روز قيامت صحت و درستى و اندرزهايى را كه به شما گفته ام به ياد خواهيد آورد.

وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ... و من كارهايم را به خدا وا مى گذارم و بر او توكل مى كنم.

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها كلمه «النّار» يا بدل است از عبارت «سُوءُ الْعَذابِ» و يا خبر است براى مبتداى محذوف و در اصل هو النّار بوده است و يا مبتداست و خبرش جمله «يُعْرَضُونَ عَلَيْها» مى باشد.

غُدُوًّا وَ عَشِيًّا در اين دو وقت آنها را عذاب مى كنيم و در ميان اين دو زمان خداوند به حال آنها آگاهتر است، پس يا آنها را به گونه اى ديگر عذاب مى كند و يا عذاب را از آنها باز مى دارد.

هنگامى كه روز قيامت بر پا شود به آنان گويند «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ» يعنى اى آل فرعون به سخت ترين آتش جهنم داخل شويد و «ادخلوا» نيز خوانده شده است يعنى به خزنه دوزخ گويند آنها را داخل جهنم كنيد. اين آيه بر صحت عذاب قبر [و عالم برزخ ] نيز دلالت دارد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 429

[سوره غافر (40): آيات 47 تا 50] ..... ص : 429

اشاره

وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ (47) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ (48) وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ (49) قالُوا أَ

وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ (50)

ترجمه: ..... ص : 429

و در آتش دوزخ با يكديگر به مجادله برخيزند و ناتوانان به گردنكشان گويند: ما پيرو شما بوديم آيا مى توانيد اندكى از آتشى را كه نصيب ما شده بكاهيد و بر خود بيفزاييد؟ (47)

سركشان گويند:

ما همگى در آتشيم البتّه خداست كه ميان بندگانش داورى كرده است. (48)

و آنها كه در آتشند به نگهبانان جهنّم گويند: از پروردگارتان بخواهيد كه يك روز از عذاب ما را بكاهد. (49)

مى گويند: آيا پيامبرانتان با دليلهاى روشن پيش شما نيامده بودند؟

مى گويند: آرى، مى گويند پس دعا كنيد كه دعاى كافران جز در تباهى نخواهد بود. (50)

تفسير: ..... ص : 429

وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ به يادآور هنگامى كه در آتش با يكديگر مجادله مى كنند.

إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً كلمه «تبعا» يا به معناى پيروان و جمع تابع است مانند «خدم» كه جمع «خادم» است و يا به معناى ذوى تبع است كه آن هم به معناى پيروان است و يا صفتى است كه به صورت مصدر گفته شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 430

إِنَّا كُلٌّ فِيها كلمه «كلّ» معرفه است و تنوين آن به جاى مضاف اليه و در اصل «كلّنا فيها» بوده است.

لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ در اين عبارت نفرموده لخزنتها «كه ضميرها به نار برگردد» زيرا ذكر جهنم هول انگيزتر است و احتمال مى رود كه جهنم گودترين جاى آتش باشد چنان كه به گودترين جاى «چاه» گويند: بئر جهنّام.

أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ اين عبارت التزام آنهاست به دلايل توحيد و همچنين توبيخ و سرزنش آنها نيز هست.

قالُوا فَادْعُوا نگهبانان دوزخ به كافران گفتند: شما خودتان را دعا كنيد زيرا ما جز با اجازه خداوند نمى توانيم دعا كنيم و خداوند در اين مورد به

ما اجازه دعا نداده است.

[سوره غافر (40): آيات 51 تا 60] ..... ص : 430

اشاره

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ (51) يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (52) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ (53) هُدىً وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (54) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ (55)

إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلاَّ كِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (56) لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (57) وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لا الْمُسِي ءُ قَلِيلاً ما تَتَذَكَّرُونَ (58) إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ (59) وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ (60)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 431

ترجمه: ..... ص : 431

ما به طور مسلّم پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگى دنيا و روز قيامت كه گواهان به پاى مى ايستند يارى مى دهيم. (51)

روزى كه پوزش خواستن ستمكاران سودى ندهد و لعنت خدا از آن آنها و سراى بد نيز براى آنهاست. (52)

ما به موسى مرتبه هدايت داديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب (تورات) قرار داديم. (53)

كتابى كه مايه هدايت و تذكّر براى خردمندان است. (54)

شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و تسبيح و ستايش خدايت را هر شامگاه و بامداد به جا آور. (55)

آنان كه بى هيچ دليلى كه از آسمان آمده باشد درباره آيات خدا ستيزه جويى مى كنند

در دلهايشان جز غرور و نخوت چيزى نيست و هرگز به منظور خود نخواهند رسيد. پس به خدا پناه ببر كه او شنوا و بيناست. (56)

آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها بسى بزرگتر و مهمّتر است، ولى بيشتر مردم نمى دانند (57)

هرگز نابينا و بينا برابر نيستند همچنين كسانى كه ايمان آورده اند و نيكوكار شدند با بزه كاران يكسان نيستند، ولى اندكند آنان كه متذكّر مى شوند. (58)

براستى قيامت خواهد آمد و در آن ترديدى نيست، ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند. (59)

پروردگارتان گفت مرا بخوانيد تا شما را پاسخ گويم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 432

كسانى كه از پرستش من سركشى مى كنند بزودى با خوارى و ذلّت وارد دوزخ مى شوند. (60)

تفسير: ..... ص : 432

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا ما پيامبرانمان را، با چيرگى بر مخالفشان در دنيا و آخرت پيروزى مى دهيم هر چند گاهى مخالفان پيروز مى شوند ولى سرانجام پيروزى با پيامبران است.

يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ كلمه «يوم» در اين عبارت بدل از «يوم» پيش از آن است.

لفظ «اشهار» جمع شاهد است و مقصود فرشتگان و پيامبران و اوليائند فعل «لا ينفع» هم با «تاء» و هم با «ياء» خوانده شده است.

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى مقصود از هدايت معجزه ها تورات و دستورهاى دينى است كه خداوند به آنها داده است.

وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ پس از هدايت و دستورهاى دينى كتاب تورات را براى بنى اسرائيل به ارث گذاشتيم.

هُدىً وَ ذِكْرى بودن كتاب در ميان آنها براى هدايت و تذكر و يادآورى است.

اين دو كلمه يا حالند و يا مفعول له هستند.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس اى پيامبر صبر كن زيرا وعده خداوند در ضمانت يارى پيامبرانش حق

و مسلم است. در اين جا خداوند حال موسى و پيروز كردنش را بر فرعون و سپاهيانش و باقى گذاشتن آثار هدايت را در بنى اسرائيل شاهد آورده است بنا بر اين خداوند همان طور كه موسى را يارى كرد تو را هم يارى مى كند.

وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ خداوند براى اين كه بر درجات پيامبرانش بيفزايد و همچنين استغفار سنت و شيوه امتش شود، او را امر به استغفار و دعا كرده است.

إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ در سينه آنها جز كبر و غرور چيزى نيست و آنها اراده رياست و تقدم دارند و مى خواهند كه كسى بالاتر از آنها نباشد، لذا تو را دشمن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 433

مى دارند و معجزاتت را انكار مى كنند و اين بدان سبب است كه نبوت برتر از هر سلطنت و رياستى است و يا مقصود اين است كه مى خواستند پيامبرى از آن آنها باشد نه از آن تو.

ما هُمْ بِبالِغِيهِ آنها به خواسته هاى خود و آنچه مقتضاى كبر و نخوت آنها بود، كه همان اراده رياست يا مقام نبوت بود، دست نيافتند.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ بنا بر اين از شر آنها به خدا پناه ببر، زيرا او سخنان آنها را مى شنود و به احوال آنان بيناست. مفهوم اين آيه تهديدى براى كافران است.

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ چون انكار كافران و مجادله هاى آنها در آيات خدا شامل انكار بعث و زنده شدن روز قيامت بود، خداوند براى آنها از آفرينش آسمانها و زمين دليل آورد، زيرا كافران به اين كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است اقرار و اعتراف داشتند، بنا بر

اين آفرينش انسان نسبت به آسمانها و زمين (براى خداوند) بسيار آسانتر و ساده تر است.

وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ سپس خداوند تفاوت ميان بينا و نابينا را، براى بيان تفاوت ميان نيكوكار و بزه كار، مثال آورده است.

قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ فعل «تتذكرون» هم با (تاء) و هم با (ياء) (يتذكرون) خوانده شده است.

لا رَيْبَ فِيها ناگزير روز قيامت مى آيد و هيچ ترديدى در آن نيست، زيرا پاداش و جزاى كارها حتمى و مسلم است.

ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ شما مرا بخوانيد و دعا كنيد و هر گاه كه مصلحت باشد شما را اجابت مى كنم.

برخى گويند: معنا اين است كه شما دعا كنيد تا ثواب به شما بدهم و در حديث است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:

الدعاء هو العبادة

: دعا خود عبادت است و اين آيه را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 434

تلاوت فرمود و از امام باقر عليه السلام نقل است كه فرمود: (ادعونى) همان دعاست و بالاترين عبادت نيز دعاست.

[سوره غافر (40): آيات 61 تا 68] ..... ص : 434

اشاره

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (61) ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ (62) كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (63) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ (64) هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ (65)

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ

الْعالَمِينَ (66) هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (67) هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (68)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 435

ترجمه: ..... ص : 435

خداوندى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن بياراميد و روز را روشنايى بخشيد. خدا فضل خود را به مردم ارزانى مى دارد، ليكن بيشتر مردم سپاسگزار نيستند. (61)

اين است خداى يكتا پروردگار شما آفريننده هر چيزى، خدايى جز او نيست، از ايمان به خدا به كجا روى بر مى گردانيد. (62)

آنان كه آيات خدا را انكار مى كنند از ايمان روى بر مى گردانند. (63)

خداست كه زمين را قرارگاه شما ساخت و آسمان را چون بنايى برافراشت و شما را صورت بخشيد و صورتهايتان را نيكو آفريد و از پاكترين چيزها به شما روزى داد، اين است خداى يكتا پروردگار شما برتر و بزرگوار است خدايى كه پروردگار جهانيان است. (64)

او زنده ابدى است، خدايى جز او نيست، پس او را بخوانيد در حالى كه دين او را به اخلاص پذيرفته باشيد. ستايش از آن خدايى است كه پروردگار جهانيان است. (65)

بگو مرا از پرستش چيزهاى باطلى كه شما مى پرستيد باز داشته اند در حالى كه از جانب پروردگارم دليلهاى روشنى برايم آمده است و من مأمورم كه تنها در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم. (66)

او خدايى است كه شما را از خاك سپس از نطفه و سپس از لخته خونى بيافريد.

آن گاه شما را از رحم مادر به صورت

طفلى بيرون آورد تا به سنّ جوانى و كمال برسيد و سپس پير و سالخورده شويد، برخى از شما پيش از پيرى مى ميريد و هدف اين است كه به سر آمد عمر خود برسيد و شايد در قدرت خدا تعقّل كنيد. (67)

او خدايى است كه زنده مى كند و مى ميراند و هنگامى كه خلقت چيزى را اراده كند تنها به آن مى گويد: موجود شو پس بى درنگ موجود مى شود. (68)

تفسير: ..... ص : 435

وَ النَّهارَ مُبْصِراً اسناد «مبصر»، به «نهار» اسناد مجازى است و مقصود اين است كه در روز مى توان ديد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 436

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ كلمه «فضل» به صورت اضافه و نكره ذكر شده است تا بيانگر اين باشد كه هيچ فضلى با آن برابرى و موازنه نمى كند.

لفظ «ناس» در آيه به اين سبب تكرار شده تا بفهماند كه كفران نعمت مخصوص به انسان است و تنها انسان است كه سپاسگزارى نمى كند.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ «ذلكم» اشاره به اين است كه آن ذات معلوم و مشخصى كه مختص به اين كارهاست همو خداوند است و كلمه هاى بعد از «اللَّه» همه اخبار مترادف هستند يعنى كسى كه جامع تمام اين صفتها از ربوبيّت و آفريدن اشيا و يگانگى است خداوند است.

فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ با اين حال چگونه از پرستش خدا به پرستش بتها روى مى آوريد.

سپس خداوند تذكر مى دهد كه تمام كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند منحرف و دروغگويند هم چنان كه اين كافران منحرفند.

اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً بار ديگر خداوند خودش را به كارهايى كه مختص به خود اوست توصيف مى كند و مى فرمايد:

خدا آن كسى است كه زمين را قرارگاه انسان ساخت و آسمان را همچون بنا يعنى قبه اى برافراشت.

خيمه ها و چادرهاى بزرگ عربها (كه مانند قبه است) بناهاى آنهاست. «1» آسمان نيز در نظر مانند قبه و چادر بزرگى است كه روى زمين افراشته شده است.

فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ پس او را بخوانيد در حالى كه خود را در اطاعت و دعا و عبادت او و همچنين هنگامى كه مى گوييد: الحمد للَّه ربّ العالمين از شرك پاك ساخته و خالص كرده باشيد.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ من دستور دارم كه نسبت به امر پروردگار جهانيان تسليم باشم.

__________________________________________________

1- عبارت تفسير كشاف چنين است: و منه: ابنية العرب لمضاربهم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 437

لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ اين عبارت متعلق به فعل محذوفى است و در تقدير چنين است:

ثمّ يبقيكم لتبلغوا و لتكونوا شيوخا شما را باقى مى گذارم تا به زمان جوانى و پيرى برسيد.

وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و اين كارها انجام مى شود تا هر كس به زمان معين و اجل حتمى خود كه وقت مرگ يا روز قيامت است برسد.

وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ مقصود از «من قبل» يا فوت قبل از پيرى و سالخوردگى است و يا قبل از تمام اين جريانهاست (و آن در صورتى است كه بچه سقط شود).

وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ شايد شما درباره اين امور تعلق كنيد و در چيزهايى پند آموز و حجتهاى خداوند بينديشيد.

فَإِذا قَضى أَمْراً هنگامى كه خدا چيزى را اراده كند بى زحمت و مشقتى آن را به وجود مى آورد.

خداوند اراده را نتيجه تواناييش بر زنده كردن و ميراندن و ساير كارهاى مذكور قرار داده است آن كارهايى كه همه

نمايانگراند كه هيچ چيز از مقدورات براى او ممتنع نيست و گويا فرموده است: به سبب اين توانايى و قدرت است كه هر گاه امرى را اراده كند انجام مى دهد و هيچ چيز مانع او نيست و موجود كردن آن امر آسانترين و سريعترين چيز است.

[سوره غافر (40): آيات 69 تا 76] .... ص : 437

اشاره

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ (69) الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (70) إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ (71) فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ (72) ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ (73)

مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ (74) ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (75) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ (76)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 438

ترجمه: ..... ص : 438

آيا نديدى آنهايى كه در آيات خدا مجادله مى كنند، چگونه از راه حقّ منحرف مى شوند. (69)

كسانى كه اين كتاب و آنچه را كه به وسيله پيامبران فرستاديم دروغ مى انگارند بزودى كيفر خود را خواهند ديد. (70)

آن گاه كه غلها و زنجيرها را به گردنشان اندازند و آنها را بكشند. (71)

در آب جوشان افكنده شوند و سپس در آتش افروخته شوند. (72)

آن گاه به آنها گفته مى شود: كجا هستند آن شريكانى كه براى خدا قرار مى داديد؟ (73)

آنانى كه جز خدا پرستش مى كرديد؟ مى گويند: همه محو و نابود شدند، بلكه ما اصلا پيش از اين چيزى را پرستش نمى كرديم! خدا كافران را بدين سان گمراه مى كند. (74)

اين عذاب بدان سبب است كه به ناحقّ در زمين شادى مى كرديد و از روى غرور و مستى، دايم به نشاط و شهوت پرستى مشغول بوديد. (75)

از درهاى دوزخ وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد و جايگاه سركشان چه بد جايگاهى است. (76)

تفسير: ..... ص : 438

أَنَّى يُصْرَفُونَ (آيا نمى بينى) از چه راهى و چگونه از راه حق به گمراهى باز مى گردند.

إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ لفظ إذ «اذا» است زيرا هر گاه وقوع امرى در آينده حتمى و مسلم باشد خداوند از آن به صورت چيزى كه اتفاق افتاده است خبر مى دهد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 439

وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ عبارت «يسحبون» حال است (و محلا منصوب است).

فِي الْحَمِيمِ واژه «حميم» به آب جوشانى گفته مى شود كه در نهايت جوشش و حرارت باشد.

ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ سپس در آتش افكنده مى شوند و آتش به وسيله آنها افروخته مى شود.

بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً براى ما آشكار شد كه آنها چيزى نبودند و

ما هم به هيچ روى آنها را عبادت نمى كرديم.

كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ همانند گمراه شدن معبودان كافران از نظر آنها، خداوند كافران را نيز درباره خدايانشان گمراه كرد به طورى كه اگر مى خواستند يكديگر را ملاقات كنند نمى توانستند و با يكديگر برخورد نمى كردند.

ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ اين گمراهى به سبب شادمانى سرشارى است كه بر خلاف حق در زمين داشتيد و آن شرك و پرستش بتهاست.

فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ مقصود از: مثوى، جهنم است (كه بسيار بد جايگاهى است).

[سوره غافر (40): آيات 77 تا 81] ..... ص : 439

اشاره

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ (77) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ (78) اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ (79) وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ (80) وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ (81)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 440

ترجمه: ..... ص : 440

صبر كن كه البته وعده خدا حقّ است، يا بعضى از كيفرهايى را كه به آنها وعده داده ايم به تو نشان مى دهيم يا تو را از دنيا ببريم.

بازگشت آنها به سوى ماست. (77)

پيش از تو پيامبرانى فرستاديم، داستان گروهى را برايت گفته ايم و داستان برخى را نگفته ايم، هيچ پيامبرى را نرسد كه معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد و چون فرمان خدا در رسد به حقّ داورى خواهد شد و آنان كه بر باطل بوده اند زيان خواهند ديد. (78)

خداست كه چهارپايان را برايتان آفريد تا بعضى را سوار شويد و گوشت بعضى را بخوريد. (79)

و براى شما در آنها منافع بسيار ديگرى است و مى توانيد با آنها به حاجتها و هدفهايى كه در نظر داريد برسيد و بر آنها و بر كشتيها سوار شويد. (80)

او آياتش را به شما مى نماياند پس كدام يك از آيات او را انكار مى كنيد؟ (81)

تفسير: ..... ص : 440

فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ اين عبارت در اصل «ان نرينك» بوده است و حرف «ما» براى تأكيد معناى شرط، زياد شده است و به همين سبب است كه نون تأكيد به فعل ملحق شده است، به عنوان مثال نمى گويند: ان تكرمنى أكرمك، ليكن مى گويند: اما تكرمنى أكرمك.

فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ اين عبارت به جمله «نَتَوَفَّيَنَّكَ» مربوط است و جزاء شرط «نرينك» حذف شده و در اصل چنين بوده است «فاما نرينك بعض الذى نعدهم من العذاب فى حياتك و هو القتل يوم بدر فدك منظور اين است يا بعضى از عذابها را كه به آنها وعده داده ايم در زندگى تو به تو نشان مى دهيم، مانند كشتار روز بدر، كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 441

واقع شد.

أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ يا اين

است پيش از اين كه به آنها عذاب برسد تو را از دنيا مى بريم، زيرا روز قيامت بازگشت همه به سوى ماست. و ما آنچه را كه شايسته آنهاست انجام خواهيم داد و هيچ يك از نظر ما دور نخواهد ماند.

مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ برخى از پيامبران هستند كه داستان و اخبار آنها را براى تو گفته ايم.

وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ و بعضى ديگر هستند كه سرگذشت آنها را براى تو نگفته ايم.

لِتَرْكَبُوا مِنْها تا اين كه بر بعضى از حيوانها سوار شويد و براى حج يا جنگ يا از شهرى به شهر ديگر، براى تبليغ دين يا تحصيل علم، هجرت كنيد. اين گونه كارها هدفهاى دينى است كه اراده خداى حكيم به آنها تعلق مى گيرد، ولى تغذيه از آنها منافع مباحى است كه اراده خداوند به آن تعلق نمى گيرد.

وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ بر حيوانها و بر كشتيها در خشكى و دريا سوار مى شويد.

يُرِيكُمْ آياتِهِ

خداوند حجتها و دليلها و آيات خودش را به شما نشان مى دهد.

َيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ

مفهوم اين عبارت توبيخ و سرزنشى است براى كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند.

[سوره غافر (40): آيات 82 تا 85] ..... ص : 441

اشاره

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ (82) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ (84) فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ (85)

ترجمه جوامع

الجامع، ج 5، ص: 442

ترجمه: ..... ص : 442

آيا آنها در زمين سر نمى كنند تا عاقبت كسانى را كه پيش از اينها بوده اند بنگرند چگونه بوده است؟ مردمى كه نيرويشان بيشتر و آثارشان در زمين فزونتر بود هرگز دست آوردهايشان نتوانست آنها را بى نياز كند. (82)

چون پيامبرشان با دليلهاى روشن به سويشان آمدند به دانش خود دلخوش بودند تا وعده عذابى كه مسخره مى كردند همه را فرا گرفت. (83)

هنگامى كه سختى عذاب ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداى يكتا ايمان آورديم و به بتهايى كه شريك خدا قرار داده بوديم كافر شديم. (84)

امّا بدان هنگام كه عذاب ما را ديدند ايمان آنها برايشان سودى نداشت، اين سنّت خداست در رفتار با بندگانش و كافران در آن روز زيانكار شده اند. (85)

تفسير: ..... ص : 442

وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ مقصود از «آثار» ساختمانها و قصرهاى بزرگى است كه ساخته بودند و كارگاهها و كارخانه هايى كه داشتند. برخى گويند: منظور آثار پاهاى آنهاست كه به هنگام راه رفتن، به سبب بزرگى اندام آنها، به جاى مى ماند.

فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ حرف «ما» در جمله «فَما أَغْنى » يا نافيه است و يا استفهاميه و در محل نصب است و «ما» ى دوم يا مصدريه و يا موصوله است و در محل رفع است و مقصود اين است كه دست آوردهايشان آنها را از چه چيز بى نياز كرد.

فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ مفسران در مفهوم اين عبارت و معناى علم چند قول گفته اند: ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 443

اول آن كه اين عبارت به طريق استهزا و تمسخر گفته شده است هم چنان كه در اين آيه چنين است: بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ «بلكه آنها در باب

آخرت علم پيدا كردند» «1». و علم آنها نسبت به آخرت اين بود كه مى گفتند: ما دو مرتبه زنده نمى شويم و به اين گمان خود دلخوش بودند و با آن، وحى و علم پيامبران را رد مى كردند.

دوم اين كه مقصود از علم، دانش و علم فلاسفه است كه آنان علم پيامبران را در برابر علم خود كوچك مى دانستند.

گويند: سقراط كه در زمان موسى بود «2» پيش موسى آمد و گفت: ما مردمان مهذّبى هستيم و نيازى به راهنما نداريم.

سوم اين كه شادمانى و دلخوشى براى پيامبران است و مقصود اين است كه چون پيامبران، نادانى كافران و استهزاى آنان را نسبت به دين و دستورهاى الهى

__________________________________________________

1- نمل/ 66.

2- علامه مصنف محترم اين داستان را به پيروى از زمخشرى در كشاف نقل كرده است و نقل اين داستان از سوى اين دو عالم بزرگوار كه هر دو اهل بحث و تحقيقند در نهايت شگفتى است، زيرا سقراط در حدود چهارصد سال پيش از ميلاد مسيح در سن هشتاد سالگى يا بيشتر مرده است و موسى بيش از هزار سال قبل از سقراط بوده است، زيرا بنا بر آنچه در تفسير شيخ ثقه، على بن ابراهيم، آمده است ميان زمان موسى و عيسى هزار ششصد سال فاصله است و بنا بر بعضى از كتابهاى تاريخ از اين هم بيشتر است، بنا بر اين سقراط كجا و زمان موسى كجا؟ سقراط حكيمى بود الهى كه قومش را به يگانگى مى خواند و در طول زندگيش با بت و بت پرستى مبارزه كرد تا سرانجام سم به او نوشانيدند. آنچه ما گفتيم بر شخص پژوهشگر دقيق پنهان نيست. كتابهاى تاريخ،

تفسير و حديث را بنگريد تا درستى گفتار ما را بيابيد و به عظمت و بزرگى مقام مصنف و صاحب كشاف، مغرور نشويد و گول نخوريد و اين مثال را يادآور شويد كه از قديم گفته اند: كم ترك الأول للآخر: بسا چيزهايى است كه اولى براى آخرى گذاشته است. در بعضى از كتابها اين چنين داستان واهى را درباره افلاطون الهى يا جالينوس با حضرت عيسى عليه السلام گفته اند. ما، در تعليقات خود بر كتاب جنة المأوى، ص 262، چاپ اول تبريز، متذكر شده ايم كه اين داستان نيز واقعيتى نيز ندارد، زيرا زمان آن دو كجا و زمان عيسى كجا؟- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 444

ديدند، به سبب علمى كه خدا به پيامبران داده بود و به سبب اين كه عذاب و كيفر استهزا و نادانى كافران آنها را فرا گرفت، شادمان بودند و خداى را سپاس مى گفتند.

چهارم اين كه منظور از علم، دانش و علم كافران به امور دنياست، چنان كه خداوند در اين آيه فرموده است: يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا «آنان به ظاهر زندگى دنيا آگاهند» «1» و هنگامى كه پيامبران با علوم الهى و دينى به سوى آنها آمدند، كافران به علوم پيامبران توجهى نكردند، زيرا علوم پيامبران باعث ترك دنيا و جلوگيرى از هواهاى نفسانى و شهوات بود و كافران معتقد بودند كه علمى نافع تر از علم خودشان نيست، بنا بر اين شاد و دلخوش بودند.

فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ روا نيست (و خلاف عدالت است) كه ايمان آوردن آنها، هنگام ديدن عذاب، برايشان سودى داشته باشد.

سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي عبارت «سُنَّتَ اللَّهِ» مانند هر مصدر مؤكدى، به جاى وعد اللَّه مى باشد.

هُنالِكَ

الْكافِرُونَ لفظ «هنالك» اشاره مكانى است ولى به كنايه و استعاره براى زمان آمده است، يعنى در زمان ديدن عذاب، زيان كافران آشكار شد، همچنين در اين آيه خدا پس از آن كه گفته است: فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ، فرمود: وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ، «يعنى زمانى كه امر خدا بيايد، يا زمانى كه به حق داورى شود كافران زيانكار شوند». «2»

__________________________________________________

1- روم/ 76.

2- روم/ 78.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 445

سوره حم سجده (فصّلت) ..... ص : 445

اشاره

اين سوره مكّى است. پيش كوفيان داراى 54 آيه و پيش بصريان 52 آيه است زيرا كوفيان حم را يك آيه و عاد و ثمود را نيز يك آيه مى دانند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 445

از أبىّ بن كعب روايت شده است [كه پيامبر فرمود]: هر كس سوره حم سجده را بخواند به تعداد هر حرفى از اين سوره ده حسنه به او داده مى شود. «1»

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: كسى كه حم سجده را بخواند روز قيامت اين سوره در برابر او تا جايى كه چشمش كار مى كند نور و روشنايى مى شود و مايه سرور او خواهد شد و در دنيا نيز به مقامى مى رسد كه مورد ستايش و غبطه ديگران خواهد بود. «2»

[سوره فصلت (41): آيات 1 تا 8] ..... ص : 445

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ (2) كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (3) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ (4)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ (6) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (8)

__________________________________________________

1-

من قرأ حم السّجدة أعطى من الأجر بعدد كل حرف منها عشر حسنات.

[.....] 2-

من قرأ حم السّجدة كانت له نورا يوم القيامة مدّ بصره و سرورا و عاش فى هذه الدّنيا مغبوطا محمودا.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 446

ترجمه: ..... ص : 446

حم (1)

اين كتابى است كه از جانب خداى بخشاينده مهربان فرو فرستاده شده است. (2)

كتابى است كه آيه هايش بروشنى بيان شده قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه آگاهند. (3)

هم مژده دهنده و هم بيم دهنده است ولى بيشترشان رويگردان شدند و لذا چيزى نمى شنوند. (4)

آنها گفتند: دلهاى ما از دعوتت در پرده است و گوشهايمان سنگين است و ميان ما و تو حجابى است. تو به كار دين خود پرداز ما هم به كار كيش خود مى پردازيم. (5)

بگو من انسانى همانند شما هستم. به من وحى شده كه پروردگارتان خداى يكتا است. پس بدو روى آوريد و از وى آمرزش بخواهيد و واى بر مشركان. (6)

آنهايى كه زكات نمى دهند و عالم آخرت را منكرند. (7)

اما آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مى كنند پاداش جاودانى دارند. (8)

تفسير: ..... ص : 446

تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ كلمه «تنزيل» يا مبتدا است و «كتاب» خبر آن است و يا خبر براى مبتداى محذوف است و «كتاب» يا بدل از آن و يا خبر بعد از خبر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 447

قُرْآناً عَرَبِيًّا كلمه «قرءانا» مخصوص به مدح و منصوب است يعنى مقصود من از كتاب مفصّل قرآنى است كه داراى اين ويژگى باشد برخى گويند: نصب آن به عنوان حال است يعنى آيه هاى آن تفصيل داده شده در حالى كه قرآنى است به زبان عربى.

لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ آنچه از آيه هاى مفصل و روشن كه فرستاديم به زبان عربى خودشان بود و هيچ چيز از آن آيه ها براى آنها مشتبه و نامفهوم نبود.

كلمه «لقوم» يا متعلق به «فصلت» و يا متعلق به «تنزيل» است، يعنى براى آنها اين آيه ها

را تفصيل داديم و يا براى آنها از جانب خداى رحمان فرو فرستاده شده است.

و بهتر از اين دو قول اين است كه آن را مانند ما قبل و ما بعدش صفت قرار دهيم، تا ميان صفتها و صله ها فرق نباشد يعنى قرآن به زبان عربى براى مردم عرب است.

بَشِيراً وَ نَذِيراً مومنان را به وسيله آيه هايى كه بيانگر بشارت است مژده و اميد مى دهد و كافران را به وسيله آيه هايى كه بيانگر تهديد است بيم مى دهد.

فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ گوش نمى دادند، يعنى آنان را نمى پذيرفتند و نه پيروى مى كردند.

قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ دل ما را پرده اى در برابر دعوت تو گرفته است بنا بر اين آنچه تو مى گويى در آن نفوذ نمى كند.

وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ گوش ما در شنيدن قرآن سنگين و ناشنوا است.

وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ ميان ما و ميان تو پرده و مانع بسيار بزرگى است. اينها مثالهايى است براى نماياندن انزجار و تنفر دلهايشان از پذيرفتن دين حقّ.

فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ تو به دين خود عمل كن ما هم به دين خود عمل مى كنيم، يا معنا اين است كه تو بر ضد ما هر چه مى توانى انجام ده ما هم بر ضد تو هر چه مى توانيم انجام مى دهيم.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 448

فايده «من» زايده در عبارت «مِنْ بَيْنِنا ...» اين است كه اگر مى گفت: و بيننا و بينك حجاب معنا اين بود كه ميان دو طرف يك پرده اى وجود دارد، در صورتى كه معناى «مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ» اين است كه سراسر مسافت ميان ما و تو پر از پرده و مانع است و هيچ جاى خالى نيست.

قُلْ إِنَّما أَنَا

بَشَرٌ مِثْلُكُمْ اين عبارت جواب سخنان كافران است كه گفتند «قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ» و مقصود اين است كه من فرشته نيستم بلكه من هم انسانى هستم مانند شما تنها تفاوت اين است كه به من وحى مى شود ولى به شما نمى شود و اكنون به دليل وحى پيامبرى من درست و ثابت است بر شما واجب است كه از من پيروى كنيد.

فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ بنا بر اين رو به او آريد و با ايمان به يگانگى او و اخلاص در عبادت به او توجه كنيد و از شرك و بت پرستى از او طلب آمرزش و استغفار كنيد.

الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ خداوند از ميان صفتهاى كافران منع زكات را بخصوص با كفر به آخرت به هم پيوست و همانند هم قرار داده است زيرا انسان ثروت و مالش را از هر چيز بيشتر دوست دارد و اگر آن را در راه خدا بخشيد، دلالت بر ثبات و پايدارى در دينش و نيت درستش دارد. افزون بر اين در مفهوم آن تشويق و تحريك شديد به پرداخت زكات و ترساندن از منع آن وجود دارد، زيرا خداوند منع آن را با انكار آخرت يكى دانسته است.

لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ پاداش و اجر آنها قطع نمى شود و پيوسته و دائمى است يا مقصود اين است كه اجر آنها بدون منت است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 449

[سوره فصلت (41): آيات 9 تا 15] ..... ص : 449

اشاره

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ (9) وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ (10)

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (14) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (15)

ترجمه: ..... ص : 449

بگو آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر مى شويد؟ و براى او همتا و مانند قرار مى دهيد؟ او پروردگار جهانيان است. (9)

او بر روى زمين كوه هايى پديد آورد و آن را پر بركت ساخت و در چهار روز، روزى همه را معيّن كرد درست يكسان به اندازه همه سائلان. (10)

آن گاه به آفرينش آسمان كه دودى بود پرداخت. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد [به وجود آييد] آنها گفتند: ما از روى طاعت و فرمانبردارى مى آييم. (11)

آن گاه هفت آسمان را در دو روز آفريد و كار هر آسمانى را به آن وحى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 450

فرمود و آسمان زيرين را به چراغهايى (ستارگان) بياراستيم. و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم. اين است تقدير خداوند دانا. (12)

اگر آنها روى گرداندند بگو: من شما را به صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمود تهديد مى كنم. (13)

آن

گاه كه رسولان از پيش رو و پشت سر (از هر سو) نزدشان آمدند و آنها را به پرستش خداى يگانه دعوت كردند كافران گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى مى فرستاد، لذا به آنچه شما مبعوث شده ايد ايمان نمى آوريم. (14)

اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبّر و سركشى كردند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟ آيا آنها نمى ديدند خداوندى كه آنها را آفريده است از آنها بسيار قوى تر است، با اين حال آيات ما را انكار مى كردند. (15)

تفسير: ..... ص : 450

قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ استفهام در اين عبارت استفهام تعجبى است يعنى چگونه به خودشان اجازه مى دهند به كسى كه زمين و آسمان را در دو روز آفريد كافر شوند و براى او شبيه و مانندهايى قرار دهند و آنان را پرستش كنند.

ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ آن كسى كه بر آفرينش موجودات توانا است تربيت كننده جهان و مالك تصرف در آنهاست.

وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها و در روى زمين كوه هاى ثابت و پابرجايى قرار داد تا هر كس كه بخواهد بتواند از منافع كوه ها بهره مند شود.

وَ بارَكَ فِيها و خير و بركت در زمين قرار دارد.

وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها و روزى و غذاهاى موجودات روى زمين را در زمين مقدر و معين كرد.

فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ اين عبارت در اصل: فى تتمة اربعة ايام، بوده است يعنى از آغاز تا آفرينش چهل روز تمام و گويا فرموده است: تمام اين كارها (آفرينش جهان و ديگر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 451

كارها) در چهار روز كامل به طور مساوى بى كم و زياد انجام شده است.

سواء للسّائلين كلمه «سواء» با سه حركت خوانده شده است: جرّ به

عنوان اين كه صفت براى «ايّام» باشد، نصب به عنوان اين كه در اصل: استوت سواء، بوده است، يعنى يكسان و مساوى و رفع به عنوان اين كه در تقدير: هى سواء بوده است.

عبارت «لِلسَّائِلِينَ» يا متعلق به محذوف است و گويا گفته است اين انحصار در چهار روز براى كسانى كه بپرسند زمين و آنچه در آن است در چند روز آفريده شده است؟ يا متعلق به «قدر» است يعنى خداوند روزى و غذا را در روى زمين براى كسانى كه طالب و نيازمند به آن هستند مقدر و معين كرده است.

ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ اين عبارت مانند اين است كه بگويى: استوى الى مكان كذا به آن مكان توجه كامل دارد اين مثل هنگامى گفته مى شود كه تمام توجه به سوى چيزى شود به طورى كه هيچ چيز ديگر در نظر نباشد و اين از ماده استواء است كه ضد اعوجاج و كجى است و به همين معناست سخن عربها كه مى گويند:

استقام اليه. و امتدّ اليه: تمام توجه خود را به سوى او كرد و به جانب او كشيده شد.

و مانند اين مورد است اين آيه كه خداوند فرمود: فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ «به سوى او توجه كامل كنيد». (فصلت/ 6) مقصود آيه شريفه اين است كه پس از آفرينش زمين و آنچه در آن است حكمت خداوند او را به آفريدن آسمان خواند بى آن كه چيزى او را از اين كار منصرف كند.

فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ مقصود از اين كه خدا آسمان و زمين را امر كرد به آمدن و پاسخ آنها كه گفتند: ما در حال

فرمانبردارى مى آييم، اين است كه خداوند ايجاد و هستى آنها را اراده كرد و آنها از اراده خداوند امتناع نكردند و همان طور كه خدا خواسته بود هستى يافتند. و چنين نيست كه در حقيقت امرى و جوابى باشد و اين از مجازهايى است كه به آن «تمثيل» مى گويند و مراد اين است كه آنها مانند دو مامورى كه از سوى آمر مطاعى دستورى به آنها داده

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 452

شود مطيع و فرمانبردار بودند.

خداوند در آغاز جرم زمين را بى گسترش آن آفريد و پس از خلق آسمان آن را گسترش داد چنان كه مى فرمايد: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها «و زمين پس از آن گسترش يافت». (نازعات/ 30) بنا بر اين منظور از اتيان آن دو به شكلى كه شايسته است اين است كه: تو اى زمين براى اين كه جايگاه ساكنانت باشى گسترده شو و تو اى آسمان مانند سقفى بر روى ساكنان زمين قرار گير و معناى «اتيان» واقع شدن و به وجود آمدن است چنان كه گويند: اتى عمل فلان مقبولا عمل فلانى مورد قبول واقع شد.

طوعا او كرها اى عبارت مثال است براى تأثير قدرت خداوند در زمين و آسمان و قرار دادن آنها بر كيفيت مخصوص به خودشان و «طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» به جاى طائعتين و مكرهتين آمده است.

چون زمين و آسمان مورد خطاب واقع شوند پاسخ دهنده قرار داده و با طوع و كره توصيف شدند لذا به جاى طائعات «طائعين» گفته شده است. مانند اين كه فرموده است: وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «و هر يك در مدار معينى سير مى كنند» (انبياء- 33، يس 40)

رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ «ديدم آنها را كه مرا سجده مى كنند» (يوسف/ 4) فَقَضاهُنَّ ضمير «هنّ» ممكن است در معنا به «سماء» يعنى آسمانها بر گردد و ممكن است كه ضمير مبهم باشد و عبارت «سَبْعَ سَماواتٍ» تميز آن به حساب آيد و آن را تفسير كند، تفاوت ميان اين دو حالت اين است كه نصب «سَبْعَ سَماواتٍ» بنا بر اولى به عنوان حال و بنا بر دومى به عنوان تميز است.

وَ أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها واژه «اوحى» يعنى آفريد يا دستور داد و مراد اين است كه در هر آسمانى امرش را صادر كرد و آن را به نظم و سامان آورد و مقصود از: امر، يا آن چيزهايى است كه بايستى در آسمانها باشد مانند فرشتگان ستاره ها و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 453

چيزهاى ديگر يا منظور نيازها و چيزهايى است كه موجب اصلاح آنها است.

وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم تا به سبب آنها (كاروانيان در شب) راهنمايى شوند.

وَ حِفْظاً در تقدير و حفظناها حفظا بوده است: ما آسمان را به وسيله شهابها از «استراق سمع» شيطانها نگهداشتيم (در اين صورت حفظا مفعول و مطلق است.) و جايز است كه حفظا مفعول له باشد كه در تقدير چنين مى شود: و خلقنا المصابيح زينة و حفظا: ما ستاره ها را براى زينت و براى حفظ آسمانها آفريديم.

فَإِنْ أَعْرَضُوا و اگر پس از آن كه دليلها و برهانهايى كه بر يگانگى و قدرت خدا دلالت دارند براى آنها خواندى باز هم روى گرداندند پس آنها را از عذاب بسيار سختى كه مانند صاعقه است بترسان.

إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ

وَ مِنْ خَلْفِهِمْ عبارت «مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» اشاره به همه جوانب است و پيامبران عليهم السّلام از آن قوم جز ستم و انكار حق چيزى نديدند.

برخى از مفسّران گويند: معنا اين است كه آنها را از عذاب خدا درباره امتهاى پيشين و از عذاب آينده آخرت بترسان زيرا اين چنين تحذيرى براى آنها هم نسبت به عذاب گذشتگان و هم نسبت به عذاب آينده كه ممكن است دچار شوند، هشدار و پند و اندرز است.

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ حرف «ان» در عبارت «أَلَّا تَعْبُدُوا» به معناى «اى» مى باشد و يا مخففه از مثقله است و در اصل: بانّه لا تعبدوا بوده است و مقصود اين است كه شان و موقعيت كلام ما براى شما اين است كه جز خداى يكتا چيز ديگرى را عبادت نكنيد.

قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا در اين عبارت مفعول فعل «شاء» محذوف است و اصل آن چنين بوده است: لو شاء ربّنا ارسال الرّسل لا نزل ملائكة.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 454

وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً حقيقت قوت، زيادى قدرت و توانايى است و اين معنا در انسان سلامتى و اعتدال و نيرومندى بدن است.

وَ كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ با اين كه آنها مى دانستند آيات ما بر حق است باز هم انكار مى كردند هم چنان كه امانت گيرنده اى امانت را انكار كند. اين عبارت عطف بر جمله «فَاسْتَكْبَرُوا» است.

[سوره فصلت (41): آيات 16 تا 23] ..... ص : 454

اشاره

فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لا يُنْصَرُونَ (16) وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (17) وَ نَجَّيْنَا

الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (18) وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ (20)

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا يَعْلَمُ كَثِيراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْداكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ (23)

ترجمه: ..... ص : 454

سرانجام تند بادى سخت و هول انگيز در روزهايى شوم بر آنها فرستاديم تا در دنيا عذاب خوار كننده را به آنها بچشانيم و عذاب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 455

آخرت خوار كننده تر است و (از هيچ سو) يارى نمى شوند. (16)

اما قوم ثمود را هدايت كرديم، ولى آنها كورى گمراهى را بر هدايت برگزيدند، لذا به سبب اعمالى كه مى كردند صاعقه عذاب خواركننده آنها را فرا گرفت. (17)

و ما آنان را كه ايمان آورده و پرهيزكارى پيشه كرده بودند، نجات داديم. (18)

و به ياد آوريد روزى را كه دشمنان خدا را گرد كرده به سوى دوزخ برانندشان و آن جا براى جمع آورى همه را باز دارند. (19)

چون به دوزخ رسند گوشها و چشمها و پوستهايشان به كارهاى آنها و بر ضدّشان گواهى مى دهند. (20)

به پوستهاى خود گويند: چرا بر ضدّ ما گواهى داديد؟ گويند: آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مى آورد و شما را نخستين بار بيافريد، ما را گويا ساخت و بازگشتشان به سوى اوست. (21)

شما كه كارهاى زشتتان را پنهان مى كرديد به سبب

اين نبود كه گوش و چشم و پوستهايتان امروز به زيان شما شهادت ندهند، بلكه مى پنداشتيد كه خداوند بر بسيارى از كارهايتان آگاه نيست. (22)

آرى اين گمان بدى كه به پروردگارتان داشتيد شما را هلاك كرد و سرانجام از زيانكاران شديد. (23)

تفسير: ..... ص : 455

رِيحاً صَرْصَراً تند بادى كه زوزه مى كشد و واژه صرّ به معناى فرياد و صيحه است. برخى گويند: اين واژه از ماده صرّ است و به معناى آن گونه سردى است كه از شدت سرما مى سوزاند و آن سرمايى است كه جمع و منقبض مى كند.

فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ كلمه «نحسات» به كسر «حاء» و سكون آن خوانده شده است.

چنان كه گويند: نحس نحسا كه نحس همان نحس است بنا بر اين نحس ممكن است مخفف نحس و ممكن است صفتى به صورت مصدر باشد مانند رجل عدل.

عَذابَ الْخِزْيِ واژه «خزى» به معناى پست و خوارى است و اضافه «عذاب» به آن به عنوان اين است كه «خزى» صفت عذاب باشد و گويا گفته است: عذاب خزى،

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 456

چنان كه هر گاه بگويى: فعل السوء مقصود «الفعل السّيّئ» است و دليل بر ان عبارت بعدى است كه خداوند فرموده: وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى [چون اخزى صفت تفصيلى است بى ترديد خزى هم صفت است.]

و اين كه «خزى» صفت عذاب قرار داده شود در بيان مفهوم رساتر و بليغ تر است از اين كه صفت براى كافران باشد، زيرا ميان اين دو عبارت كه بگويى: او شاعر است. يا براى او شعر شاعرانه است، تفاوت زيادى است.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْناهُمْ ما راه ضلالت و گمراهى و راه هدايت و سعادت را به قوم ثمود

نشان داديم و راه خير و شر را براى آنها بيان كرديم. هم چنان كه در آيه فرموده است: وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «ما دو راه را به آنها نشان داديم». (بلد 10) فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى اما آنها كفر را بر ايمان و گمراهى را بر هدايت اختيار كردند.

فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ ترسناكى و سست كنندگى عذاب آنها را فرا گرفت. واژه «هون» از هوان است و اين صفت عذاب واقع شده است يا براى مبالغه و يا بدل از آن است اين آيه دليل روشنى بر ضدّ جبريه است.

وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ فعل «يحشر» با «ياء» و به صورت مجهول و «اعداء» به رفع خوانده شده است و نيز به صورت معلوم و «اعداء» به نصب نيز خوانده شده است.

فَهُمْ يُوزَعُونَ جلوتر را نگه مى دارند تا پشت سريها و آنهايى كه عقب مانده اند به اوليها ملحق شوند.

حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ حرف «ما» در اين عبارت زايد و براى تاكيد است يعنى ناگزير هنگام رو به رو شدن با آتش، همان زمانى است كه اندامها بر ضد آنها شهادت مى دهند. اما چگونگى سخن گفتن جوارح اين است كه خداوند- هم چنان كه درخت را (براى حضرت موسى در كوه طور) گويا كرد- آنها را نيز گويا و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 457

سخنگو مى كند بدين گونه كه كلام را در آنها ايجاد مى فرمايد.

وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ برخى از مفسران گويند: مقصود «از جلود» كنايه از آلت تناسلى است (نه مطلق پوست بدن).

أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ مقصود از «كُلَّ شَيْ ءٍ» حيوانها هستند و منظور اين است كه اندامها در جواب صاحبان خود مى گويند سخن گفتن ما

نسبت به قدرت خداوندى كه مى تواند هر حيوانى را گويا كند، چيز شگفتى نيست، او همان خدايى است كه بار اول شما را آفريد و نيز قادر است كه شما را- براى پاداش و جزا- دو مرتبه زنده كند و باز گرداند.

وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ شما از ترس اين كه اعضايتان بر ضد شما گواهى مى دهند كارهاى زشت خود را پنهان نمى كرديد، زيرا نمى دانستيد كه آنها عليه شما شهادت مى دهند ليكن شما گمان مى كرديد كه خداوند بيشتر كارهاى شما را نمى داند.

از ابن عباس روايت است كه كافران مى گفتند: خداوند آنچه را كه در باطن و نفس ماست نمى داند و تنها چيزهايى را كه ما آشكارا انجام مى دهيم ميداند.

وَ ذلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنْتُمْ «ذلكم» در اين عبارت مبتدا و (محلا) مرفوع است و «ظنّكم» و «ارديكم» هر دو خبرند و ممكن است كه «ظنّكم» بدل و «ارديكم» خبر باشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند نزد گمان بنده است اگر به خدا گمان نيك داشته باشد نتيجه آن خير و نيكى است و اگر گمان بد داشته باشد نتيجه آن بدى و شر است. «1»

__________________________________________________

1-

انّ اللَّه عند ظنّ عبده ان خيرا فخير و ان شرا فشرّ.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 458

[سوره فصلت (41): آيات 24 تا 32] ..... ص : 458

اشاره

فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ (24) وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ (25) وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذاباً شَدِيداً وَ

لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ (27) ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ (28)

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ الْأَسْفَلِينَ (29) إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ (32)

ترجمه: ..... ص : 458

اگر آنها صبر كنند (يا نكنند) دوزخ جايشان است و اگر تقاضاى بخشش كنند بخشش نيابند. (24)

ما بر آنها همدمانى (زشت سيرت) گماشتيم و آنها زشتيها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان بياراستند و فرمان عذاب الهى درباره آنها تحقّق يافت و همچون امّتهاى گمراهى از جنّ و انس كه پيش از آنها بودند گرفتار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 459

شدند كه بى ترديد آنها زيانكار بودند. (25)

كافران گفتند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد و سخن بيهوده به آن بياميزيد، شايد پيروز گرديد. (26)

بى ترديد كافران را عذابى سخت مى چشانيم و بدتر از آنچه مى كردند كيفر مى دهيم. (27)

كيفر دشمنان خدا آتش است كه جايگاه ابدى آنها در آن است. اين به كيفر آن است كه آيات ما را انكار مى كردند. (28)

كافران گفتند: پروردگارا! آنهايى كه از جنّ و انس ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا زير پاى خود افكنيم تا از پست ترين مردم باشند. (29)

كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداى يگانه است و پايدارى كردند فرشتگان بر آنها فرود مى آيند كه مترسيد و اندوهگين مباشيد

و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد. (30)

ما، در دنيا و آخرت دوستدار شماييم و در بهشت جاويد هر چه بخواهيد و آرزو كنيد مهيّا و فراهم است. (31)

اين سفره پذيرايى احسان خداى آمرزنده مهربان است. (32)

تفسير: ..... ص : 459

فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ مقصود اين است كه اگر بردبارى پيشه كنند اين شكيبايى به حال آنها سودى ندارد و آنها را از اقامت در آتش نجات نمى دهد.

وَ إِنْ يَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِينَ اگر طلب عفو و بخشش و تقاضاى رضايت كنند بخشيده نمى شوند و به تقاضاى عفو آنها پاسخى داده نمى شود و رضايتى براى آنها نيست.

وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ ما براى آنها دوستان و همنشينانى از شيطان صفتان و زشت سيرتان قرار داديم. كلمه «قرناء» جمع «قرين» است. اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد: وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ «هر كس از ياد خدا روى گرداند، شيطانى را همنشين او قرار مى دهيم كه همواره همراه اوست».

(زخرف 36) مقصود اين است كه به سبب تصميم و اصرارشان بر كفر آنها را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 460

بدبخت و از توفيق دور كرديم بنا بر اين دوستانى جز شيطانها براى آنها باقى نماند.

فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ پس آن شيطانها براى آنها كارهايى را كه از پيش براى خود فرستاده اند و كارهايى كه اكنون انجام مى دهند زينت دادند يا منظور اين است كه شياطين آنچه را پيش روى آنهاست از لذتهاى دنيوى و پيروى از شهوتهاى نفسانى و آنچه را كه پشت سر ايشان است از كارهاى آخرت كه مى گفتند نه

بعثى است و نه حساب و كتابى، براى آنها زينت دادند.

وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ مقصود از «قول» عذاب است، (يعنى عذاب درباره آنها مسلم شد) «فى امم» در زمره و در جمله امتها هستيد. اين مورد همانند اين گفتار شاعر است كه مى گويد: ان تك عن احسن المروة مأفوكا ففى آخرين قد افكوا «1».

مقصود اين است كه تو هم مانند ديگران و در شمار كسانى هستى كه چنين كرده اند و تو تنها فردى نيستى كه چنين مى كنى.

شاهد در عبارت «فى آخرين» است كه مقصود: فى جملة آخرين، بوده است.

فِي أُمَمٍ اين عبارت، به عنوان حال براى ضمير «عليهم» در محل نصب است.

إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ اين عبارت علت استحقاق آنها را به عذاب بيان مى كند ضمير در لهم به «امم» بر مى گردد.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا برخى از كافران به برخى ديگر گفتند.

لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ به اين قرآنى كه محمد مى خواند گوش فرا ندهيد و آن را نشنويد.

وَ الْغَوْا فِيهِ لغى يلغى و لغو به سخنى گويند كه بيهوده باشد و فايده و نتيجه اى در بر نداشته باشد. منظور اين است كه شما هنگام قرآن خواندن محمد، صداى خود را بلند كنيد و به سخنان تمسخر آميز و هذيان گويى بپردازيد تا خواندن قرآن را

__________________________________________________

1- اگر تو در كارهايت از احسان برگشته باشى- در جمله مردمانى هستى كه از نيكى برگشته اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 461

آشفته و پريشان كنيد و شايد بدين وسيله بر او پيروز شويد و يارانش را از شنيدن قرآن باز داريد.

ذلِكَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ كلمه (النّار) يا عطف بيان براى «جزاء» و يا خبر براى مبتداى محذوف است.

لَهُمْ فِيها دارُ

الْخُلْدِ معناى آيه اين است كه آتش، خودش فى نفسه سراى جاودانى است مانند اين آيه كه خداوند مى فرمايد: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ «همانا براى شما رسول خدا الگوى حسنه است» (احزاب/ 12) معناى عبارت «فى رسول اللَّه» اين است كه شخص پيامبر «اسوه حسنه» است.

چنان كه به فردى بگويى: لك فى هذا الدار دار سرور، و مقصود اين است كه خود خانه عينا سرور است.

جَزاءً بِما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ آتش جاويد كيفر عمل لغوى است كه نسبت به قرآن انجام مى داديد. و چون سبب عمل كفار انكار آيات خدا بود عبارت «يجحدون» كه سبب است ذكر شده است.

وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانا عبارت «ارنا» به سبب سنگينى كسر، أرنا به سكون «راء» نيز خوانده شده است چنان كه كلمه: فخذ، را فخذ هم خواندند.

يعنى پروردگارا شيطانهايى كه از جن و انس ما را گمراه كردند به ما نشان بده.

بايد توجه داشت كه شيطانها دو گونه اند شيطانهايى كه از جنس جنيان و شيطانهايى كه از جنس آدميان مى باشند.

نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ما آنها را زير پاهاى خود افكنيم. مقصود اين است كه يا آنها را لگدكوب كنيم و يا به طبقات زيرين دوزخ بيفكنيم تا عذابشان از ما شديدتر باشد.

ثُمَّ اسْتَقامُوا سپس ايمان و عقيده خود را استمرار داده و استقامت ورزيدند و در هر گونه اطاعت و پيروى از آن استوار و پايدار بودند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 462

محمد بن فضيل از على بن موسى الرّضا عليه السلام از استقامت پرسيد حضرت فرمود: «به خدا سوگند همان شيوه اى است كه شما داريد» «1» تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا

تَخافُوا هنگام مرگ فرشتگان بر آنها وارد مى شوند و مژده مى دهند كه نترسيد. حرف «ان» در عبارت «ان تخافوا» يا به معناى (اى) مفسره است و يا مخفف از ثقيله است و اصل آن: بأنّه لا تخافوا بوده است و حرف «هاء» ضمير شأن است. كلمه «خوف» به معناى غم و اندوه در موردى است كه انسان انتظار پيشامد سويى را دارد و كلمه «حزن» در موردى است كه يا سودى از دست برود و يا زيانى روى دهد. معناى آيه كريمه اين است كه خداوند شما را از هر بيم و اندوهى امان داده است و هم چنان كه شيطانها دوستان كافرانند فرشتگان دوستان مومنانند و در دنيا آخرت با آنان همراهند.

وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُونَ

براى شما در آخرت آنچه از نعمتها آرزو كنيد آماده است.

اين كه به مومنان به دوستى فرشتگان در دنيا و آخرت مژده داده شده است و اين كه در بهشت آنچه را بخواهند براى آنها آماده است، دالّ بر اين است كه استوارى و پايدارى در ايمان و عمل از شريف ترين عبادتهاى خدا و از پرارج ترين مسلكهاست و درجه نهايى كمال در آن است.

نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ كلمه «نزل» به معناى غذايى است كه براى مهمان مى آورند و در اين جا مقصود اين است كه اين نعمتها از سوى خداوند است و نصب آن به عنوان حال است يا حال از «ماء» موصول يا حال از ضمير منصوب محذوف، زيرا عبارت در اصل: ما تدّعونه، بوده است.

__________________________________________________

1 «هى و اللَّه ما انتم عليه»

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 463

[سوره فصلت (41): آيات 33 تا 38] ..... ص : 463

اشاره

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً

وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (33) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (34) وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ (35) وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (36) وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ (37)

فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا يَسْأَمُونَ (38)

ترجمه: ..... ص : 463

سخن چه كه كسى نيكوتر و بهتر از سخن كسى است كه مردم را به سوى خدا مى خواند و كارهاى شايسته مى كند و مى گويد كه البتّه من از مسلمانانم؟ (33)

نيكى و بدى هرگز برابر نيستند همواره بدى را با نيكى پاسخ ده تا دشمنان تو همچون دوستان، گرم و صميمى شوند. (34)

از اين مقام برخوردار نشوند جز كسانى كه شكيبا باشند و كسانى كه بهره عظيمى از ايمان داشته باشند. (35)

و هر گاه از شيطان دچار وسوسه اى شوى به خدا پناه بر كه او شنوا و آگاه است. (36)

از نشانه هاى قدرت او شب و روز و خورشيد و ماه است، به آفتاب و ماه سجده نكنيد بلكه اگر به حقيقت خدا پرستيد خدايى را كه آفريننده آنهاست سجده كنيد. (37)

اگر (كافران) از پرستش خدا تكبّر مى ورزند آنان كه نزد پروردگار تو هستند (فرشتگان) بى آن كه ملول و خسته شوند، شب و روز تسبيح او مى گويند. (38)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 464

تفسير: ..... ص : 464

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ مقصود از كسانى كه مردم را به سوى خدا فرا مى خوانند پيامبر و امامان جانشينان او هستند كه داعيان به حقند. برخى از مفسران گويند: منظور اذان گويانند امّا مفهوم آيه عموميت دارد و تمام كسانى را كه اين ويژگى هاى سه گانه را دارا باشند فرا مى گيرد 1- موحد و معتقد به خدا باشند 2- به كارهاى نيك پردازند 3- مردم را به سوى خدا بخوانند.

وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ مقصود اين است كه نيكى و بدى در ذات خود متفاوتند، بنا بر اين كارهاى نيك و كارهاى زشت برابر نيستند و هر گاه دو

كار نيك به تو ارائه شد آن را كه از ديگرى بهتر است انجام ده.

ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ برخى از بديهاى را كه دشمنانت نسبت به تو انجام داده اند و تو با نيكى پاسخ گو و دفع كن. نيكى در اين مورد اين است كه او را عفو كنى و ببخشى و نيكوتر از آن اين است كه در برابر بدى او تو نيكى كنى يا مثلا اگر او بدى تو را گفت تو او را ستايش كنى. هر گاه تو چنين كنى دشمن سرسخت تو دوست صميمى و با صفا و يك رنگ تو مى شود.

وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا اين صفت نيك و خوى پسنديده كه در برابر بدى نيكى كند جز به كسانى كه شكيبا باشند و خشم خود را فرو برند و در برابر سختيها بردبارى كنند و نيز كسانى كه از ثواب و نيكيها بهره وافرى داشته باشند به كس ديگر داده نمى شود.

وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ واژه «نزع» به معناى: نسغ، و همانند «نخس» است (كه هر سه به معناى سيخ زدن و سك دادن حيوان است) و هر گاه شيطان انسان را به برخى از گناهان تحريك كند مانند اين است كه او را براى انجام گناه سيخ مى زند. و فعل «ينزغ» به «نزغ» نسبت داده شده است چنان كه عربها ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 465

مى گويند: جدّ جدّه (سخت كوشش كرد) و يا ممكن است كه مصدر «نزع» صفت شيطان و وسوسه هايش باشد.

و مقصود اين است كه اگر شيطان خواست تو را از بهترين راه دفاع يعنى از «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» كه ما

به تو سفارش كرده ايم بازگرداند از شرّ او به خدا پناه آور و از شيطان پيروى مكن.

وَ مِنْ آياتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ برخى از حجتها و دليلهايى كه بر يگانگى خداوند دلالت دارد شب و روز است با ويژگيهايى كه خداوند براى آنها مقرر فرموده است و ديگرى خورشيد و ماه است با نشانه هايى از تدبير و مسيرى كه در مدار خود دارند.

ضمير در عبارت «خَلَقَهُنَّ» به تمام آنها بر مى گردد زيرا جمع غير عاقل در حكم مفرد مونث يا جمع مونث است چنان كه گويند: الدّور رايتها و رايتهنّ (كه هم ضمير مفرد مونث و هم ضمير جمع مونث براى جمع غير عاقل الدّور آورده شده است) و يا همه در معناى «آيات» هستند لذا فرمود «خلقهنّ».

به عقيده شافعى موضع سجده عبارت «تعبدون» است. و همين مطلب از امامان ما عليهم السلام روايت شده است و به نظر ابو حنيفه محل سجده عبارت «لا يَسْأَمُونَ» است.

عِنْدَ رَبِّكَ مقصود اين عبارت دارا بودن مقام والا و تقرب پيش خداوند است.

[سوره فصلت (41): آيات 39 تا 46] ..... ص : 465

اشاره

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (39) إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (40) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ (41) لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (42) ما يُقالُ لَكَ إِلاَّ ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ

لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ (43)

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ (44) وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 466

ترجمه: ..... ص : 466

از نشانه هاى قدرت او اين است كه زمين را خشك و خاضع مى بينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن بفرستيم به جنبش آيد و گياه بروياند و خرّمى يابد. آن كس كه آن را زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند، او بر هر چيز تواناست. (39)

كسانى كه در آيات ما راه باطل پيش مى گيرند از ما پنهان نيستند. آيا آن كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا آن كه روز قيامت در نهايت امن و امان مى آيد؟

هر چه مى خواهيد به اختيار خود بكنيد كه او به تمام كارهاى شما بيناست. (40)

آنان كه به اين قرآن كه براى هدايتشان آمد كافر شدند به كيفر خواهند رسيد و حال آن كه اين كتاب همان معجزه بزرگ و شكست ناپذير است. (41)

هيچ باطلى نه از پيش روى و نه از پشت سر راه بدو نيابد، زيرا كه از سوى خداوند حكيم و ستودنى نازل شده است. (42)

نسبتهاى ناروايى كه به تو مى دهند به پيامبران پيش از تو

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 467

نيز داده اند، يا اين كه وحيى به

تو نمى شود جز آنچه به پيامبران پيش از تو گفته شده است. بى ترديد پروردگار تو، هم آمرزنده است و هم صاحب عقوبت دردناكى است. (43)

اگر قرآن را به زبان غير عرب مى فرستاديم مى گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ آيا قرآن عجمى از پيغمبر عربى درست است؟ بگو: اين قرآن براى آنان كه ايمان آورده اند هدايت و شفاست ولى كسانى كه ايمان نياورده اند گوشهايشان سنگين است و چشمهايشان نابيناست و چنانند كه گويى آنها را از راهى دور ندا مى دهند. (44)

ما به موسى كتاب آسمانى داديم اما در آن اختلاف كردند و اگر نبود آن سخنى كه پروردگارت از پيش گفته بود ميانشان داورى مى شد و به عذاب گرفتار مى شدند. البته هنوز به سختى در ترديدند. (45)

هر كس كارى شايسته كند به سود خود اوست و هر كس بد كند به زيان خود كرده است و پروردگارت هرگز به بندگان ستم روا نمى دارد. (46)

تفسير: ..... ص : 467

وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً خشوع كه صفت ارض است به عنوان كنايه و استعاره است، زيرا زمين به سبب اين كه خشك و بى آب و بى گياه است به فردى تشبيه شده است كه بسيار فقير و ذليل و خاشع و داراى لباسهاى پاره و مندرس است و بر عكس هنگامى كه زمين سرسبز و داراى گياهان گوناگون است و به خرمى و طراوت و بالا آمدن توصيف شده است كنايه از كسى است كه پس از بيچارگى و آن لباسهاى كهنه به ثروت كافى دست يابد و لباسهاى فاخر را در بر كند.

كلمه ربت، ربأت نيز خوانده شده است كه به معناى برآمدگى زمين و هنگام بيرون آمدن گياه است.

إِنَّ

الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا هر گاه گودالى در يك سمت زمين محدودى كنده شود و در وسط نباشد گويند: لحد الحافر يا ألحد الحافر، يعنى حفر كننده در كار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 468

خود منحرف شده است و همين مفهوم براى افرادى كه از راه درست و صحيح در تاويل آيه هاى قرآنى منحرف مى شوند به طور كنايه و استعاره گفته مى شود. اين كلمه هم به لغت و وزن ثلاثى مجرد (لحد) و هم به لغت و وزن ثلاثى مزيد (الحد) گفته مى شود.

لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا اين عبارت تهديدى از خداوند به كافران است.

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ اين بخش بدل از ايه انّ الّذين يلحدون فى آياتنا مى باشد و مقصود از: ذكر، قرآن كريم است زيرا آنان به سبب انكار و كفرشان نسبت به قرآن آن را استهزاء مى كردند و از مفهوم واقعى آيات آن منحرف شدند.

وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ و اين قرآن كتابى است بزرگ و شكست ناپذير كه از جانب خداوند پشتيبانى و حمايت مى شود.

لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ ... «يعنى باطل از هيچ جهتى به آن راه نمى يابد و همانند اين آيه است آيه وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت شده است كه نه در اخبارش از گذشته ها باطل است و نه در اخبارش از آينده بلكه تمام خبرهايش مطابق با واقع و حقيقت است». «1»

ما يُقالُ لَكَ ... آنچه كافران قوم تو از سخنان ناروا به تو مى گويند همانند سخنانى است كه كافران امتهاى پيش به پيامبرانشان مى گفتند.

إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ براستى كه پروردگار تو نسبت به آنان كه به تو ايمان آوردند بسيار

بخشنده است و نسبت به كسانى كه تو را انكار كنند صاحب عذابى دردناك است.

و يا معناى آيه شريفه اين است: آنچه را كه خدا به تو مى گويد همان است كه

__________________________________________________

1-

ليس فى اخباره عمّا مضى و لا فى اخباره عمّا يكون فى المستقبل باطل بل اخباره كلّها موافقة لمخبراتها.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 469

پيامبران پيش از تو گفته است. و آن اين است كه «إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ».

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا و اگر قرآن را به زبان غير عربى قرار مى داديم «لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ» مسلما عربها مى گفتند: چرا آياتش را به زبانى كه فهميده شود بيان نكرد. عربها به كسى كه سخنش مفهوم نيست، از هر مليتى كه باشد، اعجم گويند. عنتره گفته است: حزق يمانيّة لا عجم طمطم أ أعجمى و عربى همزه استفهام انكارى است و مقصود اين است كه آيا چنين چيزى ممكن است كه قرآن عجمى باشد و رسول يا مرسل اليه عربى، زيرا مبناى افكار، منافات ميان كتاب و مكتوب اليه است نه اين كه مكتوب اليه يك نفر باشد يا بيشتر.

قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ ضمير هو به قرآن بر مى گردد يعنى آن قرآن راهنماى به حق است و شفا دهنده سينه ها از شك و ترديد و يا از دردهاست.

وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ اگر اين عبارت را بر جمله «لِلَّذِينَ آمَنُوا» عطف كنيم در محل جرّ است و گويا مى گويى: هو للّذين لا يؤمنون ليكن در اين صورت به دو عامل (عامل جر و عامل ابتدائيت) عطف شده است كه تنها اخفش آن را جايز مى داند. اما اگر آن را

مبتدا قرار مى دهيم خبر آن يا عبارت «فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ» است «هو» حذف شده است و يا جمله: فى اذانهم منه وقر مى باشد.

يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ آنها قرآن را نمى پذيرند و در گوشهاى خود جاى نمى دهند بنا بر اين آنها در اين مورد مانند افرادى هستند كه از جايى دور آنها را صدا كنند نه چنين صوتى را مى شنوند و نه به صداى آن گوش فرا مى دهند.

فَاخْتُلِفَ فِيهِ برخى به آن ايمان آوردند و برخى ديگر آن را انكار كردند. اين آيه مباركه تسليتى براى پيامبر ماست.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ اگر فرمانى از سوى پروردگارت، براى تأخير عذاب آنها از پيش صادر نشده بود البته آنها را در همين دنيا به عذاب و نابود گرفتار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 470

مى كرديم. همانند اين مورد است اين آيه كه مى فرمايد: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ «بلكه روز قيامت وعده گاه آنهاست» (قمر/ 46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 471

جزء بيست و پنجم از سوره فصّلت آيه 47 تا سوره جاثيه آيه 37

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 473

[سوره فصلت (41): آيات 47 تا 54] ..... ص : 473

اشاره

إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ (47) وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (48) لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ (49) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ

الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ (50) وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ (51)

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ (52) سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ (53) أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ (54)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 474

ترجمه: ..... ص : 474

علم به قيامت و زمان وقوع آن را تنها خدا مى داند و هيچ ميوه اى از غلاف خود بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى باردار نمى شود و نمى زايد مگر اين كه او بدان آگاه است. و آن روز كه ايشان را ندا دهد كه شريكان من كجايند؟ گويند كه ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر گفته خود نداريم. (47)

و آنچه را كه در دنيا به عنوان معبود مى خواندند از ديدشان محو و نابود مى شود و مى دانند كه هيچ گريزى ندارند. (48)

آدمى از طلب خير خسته نمى شود و هر گاه شرّ و بدى به او رسد مأيوس و نوميد مى گردد. (49)

هر گاه پس از رنجى كه به او رسيده رحمتى به او عطا كنيم گويد: اين از شايستگى من است و گمان نمى كنم كه قيامتى برپا شود و اگر هم مرا نزد پروردگارم بازگردانند البته براى من پيش او پاداشهاى نيك است، اما كافران را به كارهايى كه كرده اند آگاه مى كنيم و عذاب سختى به آنها مى چشانيم. (50)

چون به آدمى نعمتى ارزانى داشتيم از خدا رويگردان مى شود و گردن فرازى مى كند

و اگر بدى بدو رسد بسيار دعا مى كند. (51)

بگو چه مى پنداريد اگر اين قرآن از جانب خداست و شما بدان كافر شويد چه كسى گمراه تر از كسى خواهد بود كه با آن مخالفت مى كند؟ (52)

بزودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا آشكار شود كه او حقّ است. آيا اين كه خداوند در همه جا حاضر است كافى نيست؟ (53)

بهوش باش كه آنها از ديدار پروردگارشان در ترديدند آگاه باشد كه او بر هر چيزى احاطه دارد. (54)

تفسير: ..... ص : 474

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها سود و بهره كارهاى نيك و زيان و ضرر كارهاى زشت همه براى خود شخص است بى آن كه به ديگرى اثرى داشته باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 475

اليه يردّ السّاعة اگر از روز قيامت سؤال كردند بگو تنها خدا مى داند يا بگو آن را جز خدا كسى نمى داند.

وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها واژه «اكمام» جمع «كم» به كسر «كاف» و آن غلاف و پوست ميوه است. در اين عبارت (به جاى ثمره) «ثمرات» به صورت جمع خوانده شده است.

أَيْنَ شُرَكائِي خداوند بتها را به پندار كافران شركاى خود قرار داد و اين نوعى سرزنش و استهزاى آنان است.

قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ يا مقصود اين است كه هيچ يك از ما امروز گواهى نمى دهيم كه آنها با تو شريكند يا معنا اين است كه هيچ يك از ما آنها را مشاهده نمى كنيم، زيرا آنها گم شده اند.

معناى عبارت «اذنّاك» اين است كه تو خود آن را از باطن و نفس ما مى دانى و يا مفهوم آن مانند اين

مثال است كه گويى: سلطان خود فلان مطلب را بهتر مى داند (در اين صورت جمله انشايى است نه خبرى).

عبارت «ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ» به معناى (اذنّاك) كه اعلام است مربوط مى باشد، زيرا «ما» ى نافيه مانند حرف استفهام صدارت طلب است و همچنين است عبارت «وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ» كه ظنّوا بر حرف نفى جنس كه صدارت طلب است مقدم شده است.

وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ كافران مى دانند كه از عذاب خدا راه گريزى ندارند. در اين جا لفظ «ظنّ» به جاى كلمه علم آمده است.

مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ مقصود از: دعاى خير، درخواست گشايش و توسعه در ثروت و سلامتى است.

وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ و اگر انسان گرفتار بلا و رنجها شود سخت مأيوس و از فضل و رحمت خدا نوميد مى شود. البته اين حالت كافران است به دليل اين آيه:

لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «تنها كافران از رحمت خدا مأيوس

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 476

مى شوند» (يوسف 87) لَيَقُولَنَّ هذا لِي مى گويد: اين نعمتهايى كه به من رسيده حق من بوده است، زيرا به سبب فضيلتهايى كه دارم شايسته اين رحمتها هستم يا مقصود اين است كه اين نعمتها پيوسته و تا ابد از آن من است.

وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي بر فرض هم كه نزد خدا برگردم، آن طور كه مسلمانان مى گويند، پيش او پاداشهاى نيكى دارم كه همان بهشت است.

منظور اين است كه خداوند همان نعمتهايى را كه در دنيا به من داده در آخرت نيز به من عطا خواهد كرد.

فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ كلمه «عريض» كنايه از كثرت و دوام دعاست

چنان كه «غليظ» كنايه از شدت عذاب است.

وَ نَأى بِجانِبِهِ فعل «نا» به صورت «ناى» به اماله و كسر نون و «ناى» به قلب نيز خوانده شده است هم چنان كه در «راى» «راء» نيز گفته شده است. و مراد از «جانب» ذات و نفس اوست و گويا گفته است: خودش تكبر مى ورزد يا مقصود از جانب، رو گرداندن است كه معناى آن انحراف و بازگشت از خداوند است چنان كه گويند: ثنّى عطفه و تولّى بركنه رو برگرداند و پشت كرد.

قُلْ أَ رَأَيْتُمْ فعل «أَ رَأَيْتُمْ» در اين جا به معنى خبر دادن است يعنى شما به من خبر دهيد كه اگر قرآن از پيش خدا باشد و شما آن را انكار كنيد چه كسى از شما كه مخالفت و دشمنى را به نهايت رسانده ايد، گمراه تر است.

كسايى همزه راى را در صورتى كه با همزه استفهام باشد، به سبب سنگينى تلفظ دو همزه، در تمام قرآن حذف مى كند مانند: اريتم و اريتكم، و در غير اين مورد همزه را حذف نمى كند مانند: راى القمر و راى الشّمس.

سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما بزودى آيات خود را از قبيل پيروزى پيامبرمان محمد صلّى اللَّه عليه و آله در دنيا مانند پيروزيهاى پيامبر بر دشمنان و پادشاهان ايران و ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 477

روم و غلبه يافتن با نفرات كمترى بر نفرات بيشتر و كارهاى غير عادى ديگر و پيروزى نسبت به خود كافران مانند پيروزى در روز بدر يا پيروزى در مكه و غيره را به آنها نشان خواهيم داد.

أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ عبارت «بربّك» به عنوان اين كه فاعل است

در محل رفع است و عبارت «أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ» بدل محل «بربّك» است (نه بدل لفظ آن) و تقدير آيه چنين است:

أو لم يكف بربك أنه على كل شى ء شهيد مقصود آيه مباركه اين است كه كافران آنچه را از اظهار آيات خدا در دنيا و در وجودشان- كه وعده داده شده است- بزودى خواهند ديد و با چشم مشاهده خواهند كرد و آن هنگام براى آنها آشكار مى شود كه قرآن از سوى خداى «عالم الغيبى» كه بر هر چيز آگاه است و پنهان و آشكار پيش او برابر است نازل شده است و همين مشاهده به عنوان دليل، آنها را كفايت مى كند كه قرآن حقّ و از جانب خداوند است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 478

سوره شورى ..... ص : 478

اشاره

اين سوره جز چند آيه بقيّه اش مكّى است (در مكّه نازل شده است) و شماره آيات آن به نظر كوفيان پنجاه و سه آيه و به نظر ديگر علما پنجاه آيه است، و نزد كوفيان، حم، عسق، كالاعلام [در آيه 32] سه آيه به شمار آمده است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 478

ابىّ بن كعب روايت كرده هر كه اين سوره را بخواند از كسانى است كه فرشتگان بر او درود مى فرستند و برايش آمرزش مى خواهند «1» از حضرت صادق عليه السلام روايت شده: هر كس اين سوره را بخواند خداوند او را در روز قيامت بر مى انگيزد در حالى كه صورتش مانند ماه شب چهارده مى درخشد تا آخر حديث. «2»

[سوره الشورى (42): آيات 1 تا 10] ..... ص : 478

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) عسق (2) كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (3) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ (4)

تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (5) وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ (6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ (7) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (8) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (9)

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (10)

__________________________________________________

1فى حديث ابىّ، من قرأ حمعسق كان ممّن تصلى عليه الملائكة و يستغفرون له.

2عن الصادق عليه السلام: من قرأها بعثه اللَّه يوم القيامة و وجهه كالقمر ليلة البدر الخبر بطوله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 479

ترجمه: ..... ص : 479

حم (1)

عسق (2)

اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه پيش از تو بودند وحى مى كند (3)

آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و او بلند مرتبه و بزرگ است (4)

نزديك است آسمانها (به سبب نسبتهاى نارواى مشركان) از بالا متلاشى شوند، فرشتگان به ستايش پروردگارشان تسبيح مى كنند و براى كسانى كه در زمين هستند آمرزش مى خواهند، بدانيد كه

خداوند آمرزنده و مهربان است. (5)

كسانى كه غير خدا را ولىّ خود انتخاب كردند خداوند حساب تمام اعمال آنها را نگاه مى دارد و تو مأمور نيستى كه آنها را مجبور به قبول حق كنى (6)

و اين گونه قرآنى عربى (فصيح و گويا) بر تو وحى كرديم تا امّ القرى و كسانى را كه اطراف آن هستند انذار كنى، و آنها را از روزى كه تمام خلايق در آن روز جمع

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 480

مى شوند و شك و ترديدى در آن نيست بترسانى همان روز كه گروهى در بهشتند و گروهى در آتش! (7)

و اگر خدا مى خواست، تمام آنها را امّت واحدى قرار مى داد (و به اجبار هدايت مى كرد ولى هدايت اجبارى فايده اى ندارد) اما خداوند هر كس را بخواهد در رحمتش وارد مى كند و براى ظالمان ولىّ و ياورى نيست. (8)

آيا آنها غير خدا را ولىّ خود برگزيدند در حالى كه تنها خداوند ولىّ است، و اوست كه مردگان را زنده مى كند، و اوست كه بر هر چيزى تواناست. (9)

در هر چيز اختلاف كنيد داورى آن با خداست، اين است خداوند پروردگار من، بر او توكّل كرده ام، و به سوى او باز مى گردم. (10)

تفسير: ..... ص : 480

كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ يعنى خداوند اين گونه بر تو و پيامبران پيشين وحى مى كند به عبارت ديگر خداوند نظير محتواى اين سوره را در ديگر سوره ها بر تو و پيامبران پيشين وحى كرد.

وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ منظور از آيه يعنى وحى به پيامبران گذشته اين است كه خدا اين معانى را از آن نظر كه براى بندگانش فوايد دينى دارد در قرآن و تمام كتب آسمانى تكرار فرموده

است جمله «يُوحِي إِلَيْكَ» به صورت مجهول نيز خوانده شد، بنا بر اين، رفع «اللَّه» به فعل مقدرى است كه «يوحى» بر آن دلالت دارد و گويى كسى پرسيده است وحى كننده كيست؟ در پاسخش گفته شده «اللَّه». تكاد السموات ... من فوقهنّ «تكاد» با (تاء) و (ياء) قرائت شده «يتفطّرن» يتفطّرون نيز قرائت شده است و به دليل اين كه جمله پس از العلىّ العظيم معنايش اين است كه آسمانها از عظمت و بلندى مقام ذات حق شكافته مى شوند، و گفته اند معناى «يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ» اين است كه از ادعاى مشركان مبنى بر فرزند داشتن خدا زود است عرش و كرسى كه از بزرگترين نشانه هاى شكوه و عظمت خدايند شكافته شوند و گفته اند منظور اين

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 481

است كه آسمانها از بالاى زمينها شكافته مى شوند.

وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ از امام صادق عليه السلام روايت شده كه منظور از جمله اين است كه فرشتگان براى مومنان آمرزش مى خواهند.

اللَّهُ حَفِيظٌ خداوند اعمال آنان را برايشان حفظ خواهد كرد و تو مأمور حفظ اعمال آنان نيستى و از اين كه تو را تكذيب مى كنند دلتنگ و ناراحت مشو.

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ ذلك اشاره به معناى آيه قبل است كه خدا اعمال آنها را حفظ مى كند و تو چنين مأموريتى ندارى و تنها بيم دهنده اى، زيرا اين نكته در چند جاى قرآن ذكر شده است بنا بر اين (كاف) [در اليك ] مفعول «اوحينا» و «قُرْآناً عَرَبِيًّا» حال براى مفعول است يعنى قرآن را در حالى كه عربى است بر تو وحى كرديم، و مى توان گفت «ذلك در كذلك» اشاره به مصدر «اوحينا» ست به

اين معنى كه مانند آن وحى آشكار قرآن عربى را كه زبان توست به تو وحى كرديم.

لتنذر امّ القرى و من حوله، تا اهل مكه و اطراف آن را انذار كنى وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ در معناى «يَوْمَ الْجَمْعِ» چند قول است:

1- منظور روز قيامت است كه خداوند در آن روز خلق اولين و آخرين را گرد مى آورد. «تنذر» اول در آيه به مفعول اول و «تنذر» دوم به مفعول دوم «يَوْمَ الْجَمْعِ» متعدى شده است چنان كه گفته مى شود: انذرته كذا و انذرته بكذا گفته اند.

2- خدا در آن روز روحها و بدنها را به هم ملحق مى سازد.

3- خدا ميان هر شخص و عملش جمع مى كند.

لا رَيْبَ فِيهِ جمله معترضه است و محلى از اعراب ندارد.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر خدا مى خواست اعمال قدرت كند تمام آنها را مجبور مى كرد ايمان بياورند ولى مى خواست آنان را مكلف سازد و در كارشان مختار باشند تا مومنان داخل رحمت او شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 482

أَمِ اتَّخَذُوا «ام» منقطع و همزه به معناى انكار است.

فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى ولى كسى است كه در ولايت يگانه است و اعتقاد بر اين باشد كه تنها او سزاوار ولايت است نه ديگرى و (فاء) (در فاللّه) جواب شرط مقدر است گويى پس از انكار هر ولى جز خدا، مى گويد اگر ولى به حقى مى خواهيد، او خداست و كار اين ولى زنده كردن مردگان است و بر هر كارى تواناست از اين رو شايسته است كه او، ولى گرفته شود نه كسى كه بر هر چيزى توانا نيست.

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ ءٍ نقل قول پيامبر صلّى

اللَّه عليه و آله است به اين معنى كه درباره هر چه از امور دين و دنيا دچار اختلاف مى شويد داورى آن را به خدا واگذاريد زيرا اوست كه صاحب حق را پاداش مى دهد و آن را كه بر باطل است مجازات مى كند.

ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي آن حاكم خداست كه پروردگار من است و در دفع مكر دشمنان بر او توكّل كرده و در تمام كارها به او رجوع مى كنم.

[سوره الشورى (42): آيات 11 تا 15] ..... ص : 482

اشاره

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (11) لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ (12) شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ (13) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ (14) فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ (15)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 483

ترجمه: ..... ص : 483

او آفريننده آسمانها و زمين است، و از جنس شما همسرانى برايتان قرار داد، و جفتهايى از چهارپايان آفريد، و شما را به اين وسيله (به وسيله همسران) تكثير مى كند، همانند او چيزى نيست، و او شنوا و بيناست. (11)

كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست، روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى دهد و براى هر كس بخواهد محدود مى سازد، او از همه چيز آگاه است. (12)

آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را به تو وحى فرستاديم و به

ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او بازگردد هدايت مى كند. (13)

آنها پراكنده نشدند مگر پس از علم و آگاهى، و اين تفرقه جويى به خاطر انحراف از حق بود (و عداوت و حسد) و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود كه آنها تا سر آمد معيّنى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد و كسانى كه پس از آنها وارثان كتاب شدند از آن در شك و ترديدند، شكّى توأم با بدبينى و سوء ظنّ. (14)

تو نيز آنها را به سوى اين آيين واحد الهى دعوت كن، و آن چنان كه مأمور شده اى استقامت بورز و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن، و بگو: به هر كتابى كه از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 484

سوى خداوند نازل شده ايمان آورده ام و مأمورم در ميان شما عدالت كنم، خداوند پروردگار ما و شماست، نتيجه اعمال ما از آن ماست و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان ما نيست، و خداوند ما و شما را در يك جا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى اوست. (15)

تفسير: ..... ص : 484

«فاطر» خبر دوم براى «ذلكم» يا خبر مبتداى محذوف است يعنى براى شما از جنس خودتان جفتهايى و براى چهارپايان نيز از جنس خودشان جفتهايى آفريد تا با اين تدبير بر شمار شما بيفزايد بدين گونه كه توالد و تناسل را در ميان ذكور و اناث انسانها و چهارپايان قرار داد. ضمير «يذرأكم» به

انسانهايى مخاطب و چهارپايان بر مى گردد.

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ مانند اين گفته عرب است مثلك لا يبخل، و مقصود نفى بخل از ذات شخص به صورت كنايه است زيرا آنها هر گاه چيزى را از شخصى كه جانشين ديگرى است نفى كنند از خود آن شخص هم بيقين نفى كرده اند بنا بر اين معناى جمله، نفى شبيه و نظير از ذات خداى سبحان است سپس ميان ليس كا اللَّه شى ء و ليس كمثله شى ء، هيچ تفاوتى نيست جز همان فايده كنايه كه در دومى هست (و در اولى نيست) و گفته شده تكرار كلمه تشبيه (ك) براى تاكيد است چنان كه در گفته شاعر تكرار شده است: و صاليات ككما يؤثفين. «1»

__________________________________________________

1- شعر از خطام مجاشعى است و مصراع اولش اين است: و غير ودّ جاذل او ودين، شاعر در بيت قبل خانه هايى را وصف مى كند كه ويران شده و اثرى جز خاكستر و توده هاى استخوان از آن باقى نمانده و در اين بيت مى گويد: چنان خانه ها ويران شده كه فقط ميخهاى آن بر جاى مانده است و خوارى ذلت و زنانى كه بر اثر دود و آتش بسيار سياه شده اند مانند سنگهاى سياهى اند كه براى روشن شدن آتش همواره با آتش هستند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 485

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ براى شما دين نوح و محمد صلّى اللَّه عليه و آله و پيامبرانى را كه در فاصله ميان آن دو بودند تشريع كرد آن گاه آنچه را تشريع و سفارش شده و اين پيامبران در آن مشتركند به گفتار خود «ان اقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه» تفسير كرد كه مقصود برپاداشتن دين اسلام و

توحيد خدا و بندگى او و ايمان به پيامبران و حجتهاى خدا و روز جزاست.

أَنْ أَقِيمُوا محلا منصوب و بدل از مفعول «شرع» و دو معطوف آن «وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ» است كبر على مشركين: يعنى بر مشركان دشوار و گران است (دعوت مشركان به يكتا پرستى بر آنها گران است).

يَجْتَبِي إِلَيْهِ ضمير (اليه) به دين بر مى گردد و به اين معناست كه خدا هر كس را بخواهد به لطف و توفيق خويش به طرف دين جذب مى كند.

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ جمله «من بعد ما جاءهم العلم» دو معنى دارد:

1- اهل كتاب پس از پيامبرانشان پراكنده نشدند مگر با علم به اين كه تفرقه و گمراهى و تباهى است.

2- اهل كتاب متفرق نشدند مگر پس از آن كه از بعثت رسول خدا آگاه شدند.

وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ منظور از «كَلِمَةٌ سَبَقَتْ» وعده الهى در مورد تاخير عذاب مشركان تا روز قيامت است يعنى اگر اين وعده نبود آن گاه كه متفرق شدند ميانشان داورى مى كرد چرا كه تفرق آنها (گناهى) بزرگ بود.

وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ منظور از آيه آن دسته از اهل كتابند كه در زمان رسول خدا در كتاب خودشان ترديد كردند و آن گونه كه شايسته بود به آن ايمان نداشتند و منظور از وارثان كتاب پس از آنان عربهايند. و مقصود از كتاب قرآن است.

فَلِذلِكَ به خاطر اين تفرقه امت اسلام را به اتحاد و انسجام دعوت كن.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 486

و چنان كه مأمورى بر اين دين و دعوت به آن پايمردى نشان ده

و از خواسته هاى گوناگون و باطلشان پيروى مكن و بگو به كتب پيامبران پيش از خودم كه خدا بر آنها نازل كرده ايمان دارم و مامور شده ام تا در دعوت شما به حق عدالت را رعايت كنم و از هيچ كس بيمى نداشته باشم يا در همه امور ميان شما عدالت برقرار كنم.

لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ يعنى ميان ما و شما خصومتى نيست. چرا كه حق آشكار و حجت بر شما تمام شده است. بنا بر اين نيازى به بحث و جدل نمى باشد يعنى ميان ما و شما بحثى نيست خدا در روز قيامت ما و شما را گرد مى آورد و ميان ما داورى مى كند و انتقام ما را از شما مى گيرد.

[سوره الشورى (42): آيات 16 تا 20] ..... ص : 486

اشاره

وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (16) اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ (17) يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (18) اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (19) مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ (20)

ترجمه: ..... ص : 486

آنها كه درباره خدا پس از پذيرفتن دعوت او، محاجّه مى كنند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 487

دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنهاست و عذاب شديد از آن آنها. (16)

خداوندى كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش حق و باطل) را، امّا تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت) نزديك باشد. (17)

آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند. (18)

خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى و شكست ناپذير است. (19)

كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم، و بر محصولش مى افزاييم، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم امّا در آخرت هيچ نصيبى ندارند. (20)

تفسير: ..... ص : 487

وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ آنان كه پس از پذيرفتن دعوت پيامبر به خاطر معجزات و نشانهايى كه خداى سبحان در وجود مقدس او آشكار ساخت در دين خدا محاجّه مى كنند.

حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ استدلال آنان باطل است و دليل اين كه خدا شبهه آنها را حجت و برهان ناميده اين است كه اين شبهه به اعتقاد خود آنها، حجت و دليل بوده است.

اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ خدايى كه جنس كتاب را نازل فرمود.

وَ الْمِيزانَ يعنى فرمان عدل و برابرى را در كتابهاى آسمانى خود نازل كرده است، گفته اند ميزان چيزى است كه اشيا با آن سنجيده مى شود.

بِالْحَقِّ از آسمان آن

را همراه با حق فرستاد، يا به مقتضاى حكمت با هدفى صحيح يا با واجب دانستن حلال و حرام و جز آنها را از آسمان فرو فرستاد.

لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ منظور از ساعت، رستاخيز است از اين رو فرمود نزديك

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 488

است يا شايد آمدن قيامت نزديك باشد.

أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ «يمارون» يعنى در مورد آمدن قيامت خصومت و لجاج نشان مى دهند و از حق دورند زيرا بر پا شدن قيامت از قدرت خدايى كه قدرت او عين ذاتش است دور نيست و قرآن كه معجزه است دلالت بر اين دارد كه بدون ترديد روز قيامت خواهد آمد و نيز به دليل عقلى بايد خانه اى (جز دنيا) براى كيفر و پاداش وجود داشته باشد.

اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ يعنى نيكى خداوند به بندگانش به اندازه اى است كه به گمان هيچ كس نمى رسد.

مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ كارى كه اشخاص در دنيا براى دستيابى به بهره انجام مى دهند از باب مجاز «حرث» و زراعت ناميده شده است و ميان كردار دو شخص فرق گذاشته بدين گونه كه هر كس براى آخرت كار كند در كار موفق و حسناتش چند برابر مى شود و هر كس براى دنيا كار كند كمى از آن به او مى دهند نه هر چه بخواهد.

وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ و در آخرت هرگز نصيبى ندارد و راجع به كسى كه براى آخرت كار مى كند و در عين حال بهره اى هم از دنيا دارد با اين كه رزق مقدرش ناگزير به او مى رسد اين معنى ذكر نشده است تا خاطر نشان سازد كه بهره دنيوى در مقابل

رستگارى و سعادت اخروى كه در طلب آن است بى ارزش است.

[سوره الشورى (42): آيات 21 تا 27] ..... ص : 488

اشاره

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (21) تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (22) ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (23) أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (24) وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (25)

وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ (26) وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ (27)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 489

ترجمه: ..... ص : 489

آيا معبودانى دارند كه آيينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقرّرى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت) و براى ظالمان عذاب دردناكى است. (21)

در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، در حالى كه [جزاى اعمال ] آنها را فرا مى گيرد امّا كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ. (22)

اين همان چيزى است

كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 490

مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزاييم، چرا كه خداوند آمرزنده و حق گزار است. (23)

آنها مى گويند، او بر خدا دروغ بسته، ولى اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد (او قدرت اظهار اين آيات را از تو مى گيرد) و باطل را محو مى كند و حق را به فرمانش پابرجا مى سازد، چرا كه او به آنچه در درون دلهاست آگاه است. (24)

او خدايى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و گناهان را مى بخشد و آنچه را انجام مى دهيد مى داند. (25)

و درخواست كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى كند، و از فضلش بر آنها مى افزايد، امّا براى كافران عذاب شديدى است. (26)

هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و ستم مى كنند، از اين رو به مقدارى كه مى خواهد نازل مى كند كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست. (27)

تفسير: ..... ص : 490

أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ «ام» براى نكوهش و اقرار گرفتن است و منظور از شريكانشان شيطانهاى آنهايند كه شرك و عمل كردن براى دنيا و انكار قيامت و كيفر و جزا و آنچه را خدا به آن امر نكرده و اجازه نداده است در نظرشان آراسته اند و اگر نبود وعده الهى كه عذاب اين امت را تا روز قيامت به تأخير انداخته است در دنيا به حسابشان مى رسيد و عذابشان مى كرد.

تَرَى الظَّالِمِينَ در اخرت ستمگران را خواهى ديد

از گناهانى كه مرتكب شده و كيفرى كه مستحق آن هستند سخت مى ترسند با اين كه بترسند يا نترسند كيفر به آنها مى رسد و ضمير (هو) به كسب مشركان بر مى گردد كه فعل كسبوا بر آن دلالت مى كند، و روضه، زمين سرسبزى است كه گياهان خوب داشته باشد و گويى باغهاى بهشت در ميان زمينهاى سرسبز، بهترين و پاكترين آنهاست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 491

لَهُمْ ما يَشاؤُنَ هر چه بخواهند در اختيارشان مى گذارند.

عِنْدَ رَبِّهِمْ بنا بر ظرف بودن منصوب است نه اين كه يشاءون آن را نصب داده باشد.

ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ آن ثواب و پاداش هميشگى لطف بزرگى از سوى پروردگار است و شايسته است به آن پاداش كبير گفته شود.

ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ آن پاداش همان است كه خدا به بندگانش نويد مى دهد و حرف جرّ حذف شده [در اصل يبشر اللَّه به عباده ] بوده چنان كه در، و اختار موسى قومه احرف جر من حذف شده و سپس ضمير كه به موصول بر مى گردد حذف شده است يعنى و ذلك التبشير الذى يبشر اللَّه به الخ و آن بشارتى است كه خدا بندگان مومن و رستگار خود را به آن نويد مى دهد تا در دنيا به آن مژده داده شوند فعل «يبشر» هم از باب تفعيل قرائت شده و هم از باب افعال، روايت شده كه مشركان در ميان خودشان مى گفتند محمد را مى بينيد از مردم مى خواهد كه مزد رسالتش را بدهند پس آيه قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ نازل شد. يعنى در برابر تبليغ رسالت چيزى از شما نمى خواهم.

أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى الا المودّة مى تواند استثناى متصل باشد به اين معنى كه

جز دوستى خويشاوندان مزد ديگرى نمى خواهم و اين در واقع مزدى نبود چرا كه خويشاوندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خويشان خودشان بودند و پيوند و دوستى با آنها به مقتضاى مروت بر آنان لازم بود و مى تواند مستثناى منقطع باشد به اين معنى كه هرگز از شما مزدى نمى خواهم ولى از شما مى خواهم كه خويشاوندان و عترتم را دوست بداريد و با احترام به آنها حرمت مرا نگاه داريد و معناى «فِي الْقُرْبى » اين است كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله خويشاوندان خود را محلّ و مقرّ دوستى قرار داده است چنان كه مى گويى لى فى آل فلان مودّة ولى فيهم حبّ شديد، و مقصودت اين است كه آنها را دوست دارى و آنان محل محبت و دوستى تو مى باشند، «فى» در «فِي الْقُرْبى »

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 492

صله (متعلق) به مودت نيست، چنان كه اگر «الّا المودّة للقربى» هم بگوييد، لام صله نيست، بلكه متعلق به فعل محذوف است چنان كه ظرف در اين گفته (المال فى الكيس) به فعل محذوف متعلّق است و معنايش چنين است كه جز مودت را كه در خويشاوندان ثابت است [نمى خواهم ].

از ابن عباس روايت شده كه چون اين آيه نازل شد از پيامبر پرسيدند اين خويشاوندان كه خدا ما را به دوستى آنها امر كرده است، كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان آنهايند. «1»

زاذان از على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: سوره حم درباره ما آيه اى دارد كه طبق آن محبت ما را حفظ نمى كند مگر هر كه مومن باشد سپس اين آيه را قرائت كرد و كميت شاعر در شعر خود به

همين روايت اشاره دارد: وجدنا لكم فى آل حم آية تاوّلها منّا تقىّ و معرب. «2»

وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً از سدى روايت شده كه منظور از حسنه دوستى خاندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله است.

نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً منظور از افزون كردن حسن و نيكى، مضاعف ساختن پاداش آن است مانند اين آيه: فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند» (بقره/ 245).

__________________________________________________

1-

عن ابن عباس انها لما نزلت قالوا من قرابتك هؤلاء الذين امرنا اللَّه بمودّتهم. قال على و فاطمة و ولدهما

زمخشرى در كشاف، ج 4، ص 219، 220، چنين نقل كرده است: و

روى انها لما نزلت قيل يا رسول اللَّه من قرابتك هؤلاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال على و فاطمه و ابناهما-

و يدل عليه ما

روى عن على عليه السلام: شكوت الى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله من حسد الناس لى فقال اما ترضى ان تكون رابع اربعة: اول من يدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسين و ازواجنا عن ايماننا و شمائلنا.

م.

2- در سوره شورا آيه اى در فضيلت شما يافتيم كه تمام ما خواه آن كه تقيه كند و خواه ديگران، آن را درباره شما معنى كرده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 493

و شكور براى خداوند صفتى مجازى است از آن نظر كه خدا به عبادت بندگان توجه مى كند و به آن پاداش كامل مى دهد و به شخص مورد پاداش لطف و عنايت مى كند.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى «ام» منقطع و همزه به معناى توبيخ و سرزنش است گويى خداوند فرموده است: آيا شخص چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را به دروغ بستن به

خدا نسبت مى دهند با اين كه زشت ترين و بزرگترين افتراها و دروغهاست.

فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ اگر خدا مى خواست تو را نيز در زمره آنهايى قرار مى داد كه دلهايشان مهر خورده است تا به خدا دروغ ببندى زيرا تنها كسانى جرأت دروغ بستن به خدا را دارند كه خدا مهر بر دلهايشان نهاده باشد معناى چنين تعبيرى اين است كه دروغ بستن از شخص مانند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بسيار بعيد به نظر مى رسد و مثل شرك به خدا و داخل در زمره كسانى است كه خدا بر دلهايشان مهر زده باشد. آن گاه خداوند سبحان با گفتار خود «وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ» خبر داده كه گفتار مشركان را باطل مى كند به اين معنى كه از عادتهاى الهى است كه باطل را محو و حق را به وسيله وحى يا حكم خود تثبيت فرمايد چنان كه فرموده: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ «بلكه ما حق را بر سر باطل مى كوبيم تا آن را هلاك سازد.» (انبياء/ 18) بنا بر اين خدا باطلى را كه آنها در آن گرفتارند كه تكذيب و بهتان بستن بر توست از بين مى برد و حقى را كه تو بر آنى پايدار مى دارد و تو را بر آنان غلبه مى دهد.

وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا گويند قبلت الشي ء منه به اين معنى كه از او گرفتم و آن را مبدأ گفتارم قرار دادم و قبلته عنه گويند به اين معنى كه از آن دور شدم، و توبه به معناى بازگشت از كار زشت و رجوع از اخلال به كار واجب است به اين كه از عمل

خود پشيمان شود و تصميم بگيرد در آينده به آن كار بر نگردد زيرا عملى كه از آن بازگشته زشت و اخلال به واجب بوده است و اگر در آن عمل براى بنده اى حقى بوده ناگزير بايد به طريق ممكن آن را ادا كند. «ما تَفْعَلُونَ» به (تاء) و (ياء) هر دو

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 494

قرائت شده است.

وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا به معناى يستجيب لهم است و (لام) حذف شده است چنان كه در آيه وَ إِذا كالُوهُمْ «آيا هنگامى كه مى خواهند براى ديگران كيل يا وزن كنند» (مطفّفين/ 3) (كالوا لهم بوده) يعنى عبادتهايشان را مى پذيرد و به لطف خود پاداشى را كه سبك مى شمارند افزايش مى دهد.

و هر گاه او را بخوانند دعايشان را مستجاب كرده و بيش از خواسته شان به آنها مى دهد.

از عبد اللَّه از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله درباره و يزيدهم من فضله روايت شده كه منظور شفاعت از كسانى است كه مستحق دوزخند ولى در دنيا نسبت به اهل بيت نيكى كرده اند.

وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ يعنى اگر خداوند مطابق خواسته مردم روزى آنها را وسعت مى داد در روى زمين ستم مى كردند به اين معنى كه به يكديگر ستم مى كردند زيرا بى نيازى وسيله سركشى و طغيان است و حال قارون براى عبرت، گرفتن كافى است ليكن خداوند از روى تقدير و اندازه گيرى روزى هر بنده اى را فرو مى فرستد، و در حديث آمده است بيشترين چيزى كه بر امتم مى ترسم رزق و برق فراوان دنياست و مى تواند از بغى به معناى تكبّر باشد يعنى همانا در روى زمين تكبّر ورزيدند و مفاسدى انجام مى دادند كه از

تكبرشان نشأت مى گرفت و بدون ترديد تكبر و فساد در حال فقر كمتر و در حال توسعه روزى بيشتر است براستى خدا از حال بندگان خود آگاه و به مصالح و مفاسدشان بيناست.

[سوره الشورى (42): آيات 28 تا 35] ..... ص : 494

اشاره

وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ (28) وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ (29) وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ (30) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ (31) وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ (32)

إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى ظَهْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (33) أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ (34) وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 495

ترجمه: ..... ص : 495

او كسى است كه باران سودمند را پس از آن كه نوميد شدند نازل مى كند، و دامنه رحمت خويش را مى گستراند، و او ولىّ و حميد است. (28)

و از آيات اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و منتشر كرده و او هر گاه بخواهد بر جمع آنها تواناست. (29)

هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد، و بسيارى را نيز عفو مى كند. (30)

و شما هرگز نمى توانيد در زمين از قدرت خداوند فرار كنيد، و غير از خدا هيچ ولىّ و ياورى براى شما نيست! (31)

از نشانه هاى او كشتيهايى است همچون كوه ها كه در دريا در حركت است. (32)

اگر اراده كند باد را ساكن مى كند تا آنها بر پشت دريا متوقّف شوند، در اين نشانه هايى است براى صبر كننده شكرگزار. (33)

يا اگر بخواهد آنها را به خاطر اعمالى كه

سرنشينانشان مرتكب شده اند نابود مى سازد و در عين حال بسيارى را مى بخشد. (34)

تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند بدانند هيچ پناهگاهى ندارند. (35)

تفسير: ..... ص : 495

وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ مقصود از خداوند از (نشر) رحمت، بركات و منافع باران و فراوانى نعمت است كه به وسيله روياندن گياهان و بيرون آوردن ميوه جات از باران حاصل

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 496

مى شود، و مى تواند مقصود خداوند رحمت عام خود باشد به اين معنى كه باران را فرو مى فرستد و ديگر رحمتهاى گسترده اش را در اختيار بشر قرار مى دهد.

و ما بثّ مى تواند هم مجرور و هم مرفوع باشد بنا بر اين كه به مضاف اليه يا مضاف عطف شود.

فيهما خداوند تعبير به «فيهما» فرموده با اين كه جنبندگان در زمين هستند زيرا ممكن است چيزى به تمام آنچه ذكر شده (آسمان و زمين) نسبت داده شود اگر چه با بعضى از آن همراه باشد، مانند اين آيه: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ «از آن دو لؤلؤ و مرجان خارج مى شود». (رحمان/ 22) و حال آن كه مرواريد و مرجان از نمك بيرون مى آيد.

وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ با توجه به اين كه ضمير در «فيهما» به آسمان و زمين برمى گزيند گردد و «دابة» بر فرشتگان اطلاق شده، جنبيدن فرشتگان به اين دليل است كه هم پرواز مى كنند و هم راه مى روند چنان كه انسان به آن متّصف مى شود و بعيد نيست كه در آسمانها موجوداتى باشند كه در آن راه بروند همان طور كه انسان در روى زمين راه مى رود.

فَبِما كَسَبَتْ بما كسبت بدون (فاء) نيز قرائت شده و در قرآنهاى مردم مدينه چنين است بنا بر

اين كه «بما كسبت» خبر مبتدا ما اصابكم باشد بى آن كه معناى شرط داشته باشد و آيه به مجرمان اختصاص يابد و مانعى ندارد كه برخى از كيفر مجرمان را خدا در دنيا بدهد و بعضى را عفو كند و اما كسانى مانند معصومين يا اطفال غير مكلف و ديوانگان كه جرمى ندارند هر گاه دچار دردهايى چون بيمارى و جز آن شوند. براى اين است كه خدا عوض آن را در اخرت به آنها بدهد و نيز آنچه خدا مصلحت بداند. از على عليه السلام از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود بهترين آيه در قرآن اين آيه است يا على هيچ خراش چوبى يا لغزش قدمى براى آدمى پيش نمى آيد مگر در مقابل گناهى كرده است. و اما گناهانى را كه خدا در دنيا عفو كرده، كريمتر از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 497

آن است كه در آخرت عقوبت كند و گناهانى را كه در دنيا كيفر داده خداوند عادلتر از آن است كه دوباره در اخرت كيفر دهد. «1»

وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ منظور از اعلام كوه هاست و مفرد آن علم است.

خنسا (شاعره عرب) گويد: و ان صخرا لتاتم الهداة به كأنّه علم فى رأسه نار «2» الجوارى با (ياء) و حذف آن قرائت شده است و با (يا) مطابق قاعده است ولى حذف اين قبيل (ياء) در كلام عرب بسيار است، از اين رو به صورت قاعده در آمده است و مقصود از جوارى كشتيهايى است كه در حركتند.

إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد تا كشتيها بر روى آب بايستند، پس

خداوند سبحان به قدرت كامله اش وزيدن باد را در آن سو قرار مى دهد كه كشتيها بدان سو در حركتند.

لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ براى هر كسى كه بر بلاى خدا شكيبا باشد و نعمتهاى او را سپاس بگذارد.

«صبّار و شكور» از صفات مؤمن با اخلاص است.

أَوْ يُوبِقْهُنَّ يعنى آنان را با فرستادن باد شديد نابود مى كند و به سبب گناهانشان در آب غرق مى نمايد و بسيارى از آنها را عفو مى كند و «يوبهن» را بر «يسكن» عطف كرده از اين نظر كه معنايش چنين است اگر خدا بخواهد باد را متوقف مى سازد يا آن را شديد مى كند و بر اثر شدت وزيدن باد آنها را در آب غرق مى كند.

__________________________________________________

1-

قال صلّى اللَّه عليه و آله: خير آية فى كتاب اللَّه هذه الاية يا على ما من خدش عود و لا نكبة قدم الا بذنب و ما عفى اللَّه فى الدنيا فهو اكرم من ان يعود فيه و ما عاقب عليه فى الدنيا فهو اعدل من ان يثنى على عبده.

2- براستى سرور ما صخر كسى است كه راهنمايان پيرامون او جمع مى شوند گويى كوهى است كه در قله آن آتشى است چون راهيان كوه ها هر گاه در قله كوه آتش مشاهده كنند از بخشندگى ساكنان كوه آگاه مى شوند و شاعر ممدوح خود را به كوهى تشبيه كرده كه بر قله اش آتشى است. م

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 498

وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ «وَ يَعْلَمَ» به نصب و رفع هر دو قرائت شده است نصب بنا بر اين است كه بر علت محذوف «لتنتقم» عطف باشد و در اصل لتنتقم منهم و يعلم الذين يجادلون بوده، و

نظير آن در قرآن بسيار است از جمله: وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ «براى اين كه تو را نشانه اى براى مردم در مورد معاد قرار دهيم» (بقره/ 259) وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ، تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده جزا داده شود» (جاثيه/ 22) اما رفع «يعلم» به اين است كه جمله را مستأنفه بگيريم.

[سوره الشورى (42): آيات 36 تا 46] ..... ص : 498

اشاره

فَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (36) وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (37) وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (38) وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ (39) وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ (40)

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ (41) إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (42) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (43) وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ (44) وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ (45)

وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ (46)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 499

ترجمه: ..... ص : 499

آنچه به شما عطا شده كالاى زودگذر زندگى دنياست، و آنچه نزد خداست براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند، بهتر و پايدارتر است (36)

همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند و هنگامى كه خشمگين مى شوند عفو مى كنند. (37)

و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده و نماز را بر پا داشته، و كارهايشان به طريق مشورت

در ميان آنها صورت مى گيرد و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند (38)

و آنها كه هر گاه ستمى به آنها رسد (تسليم ظلم نمى شوند) و يارى مى طلبند. (39)

و كيفر بدى، بديى است همانند آن، و هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او با خداست، خداوند ظالمان را دوست ندارد. (40)

و بر كسى كه مورد ستم واقع شده است ايرادى نيست كه يارى بخواهد. (41)

ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در زمين به ناحق ظلم روا مى دارند، براى آنها عذابى دردناك است. (42)

اما كسانى كه شكيبايى و عفو كنند، اين كار از كارهاى پر ارزش است. (43)

كسى را كه خدا گمراه كند پس از او ولىّ و ياورى نخواهد داشت، و ظالمان را (روز قيامت) مى بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى كنند، مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران) وجود دارد؟ (44)

و آنها را مى بينى كه بر آتش عرضه مى شوند در حالى كه از شدّت مذلّت خاشعند و زير چشمى (به آن) نگاه مى كنند و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند زيانكاران واقعى آنها هستند كه خود و خانواده خويش را روز قيامت از دست داده اند آگاه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 500

باشيد كه ظالمان (امروز) در عذاب دائمند. (45)

آنها جز خدا اولياء و ياورانى ندارند كه ياريشان كند، و هر كس را خدا گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست. (46)

تفسير: ..... ص : 500

وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ كبير الاثم به صورت مفرد نيز قرائت شده و مى توان از آن اراده جمع كرد چنان كه نعمت در اين آيه: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا

تُحْصُوها «و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد هرگز آنها را احصا نخواهيد كرد» (ابراهيم/ 34) مفرد است و جمع اراده شده است.

در حديث نيز لفظ مفرد آمده و از آن جمع اراده شده است. منعت العراق درهمها و قفيزها از درهم و قفيز عراق محروم شدم.

وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ عطف بر «لِلَّذِينَ آمَنُوا» است و همچنين جمله ما بعد آن (و اذا ما غضبوا ...)

هُمْ يَغْفِرُونَ يعنى آنان در حال خشم به عفو كردن اختصاص دارند و خشم خردهاى آنان را مانند خردهاى ديگر مردم نمى ربايد و فايده مبتدا واقع شدن «هم» همين است و نظير آن است «هُمْ يَنْتَصِرُونَ» (در آيات بعد) شُورى مصدر به معناى تشاور است يعنى در كارهايشان را به راى زنى مى پرداختند و گفته شده و مقصود آيه اين است:

آن گاه كه نقيبانى از سوى پيامبر بر انصار وارد شدند آنان درباره پيامبر به راى زنى پرداختند و در خانه ابو ايوب گرد آمده تا به او ايمان آورده و ياريش كنند و افرادى كه يارى شدند مومنانى بودند كه از مكه اخراج شده و كافران به آنها ستم روا داشته بودند سپس خدا به آنها قدرت داد و مورد نصرت واقع شدند (تا از كفار انتقام بگيرند).

وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها خداوند سبحان از آن نظر هر دو عمل (بدى و كيفر آن) را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 501

بدى ناميده كه بدى و كيفر آن به هر كس برسد ناراحت مى شود و معنايش اين است كه هر گاه بخواهد در برابر بدى، بدى كند لازم است مقابله به مثل كند نه بيشتر.

فَمَنْ عَفا پس هر كس عفو كند كسى

را كه سزاوار كيفر است و مى تواند از او انتقام بگيرد و ميان خود و خدا دشمنش را با عفو و چشم پوشى اصلاح كند خداوند پاداش او را خواهد داد و تعداد آن پاداش به سبب اهميتش قابل احصا نيست.

إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ اين جمله دلالت بر اين دارد كه انسان در كيفر گرفتن بويژه در حال خشم از تجاوز از حد مجاز در امان نيست و چه بسا كيفر گيرنده ندانسته ستمگر شود و در حديث است كه چون روز قيامت شود فريادگرى فرياد مى كند پاداش هر كسى كه با خداست به بهشت در آيد پس گفته شود پاداش چه كسى با خداست؟ در جواب مى گويند: آنان كه مردم را عفو مى كرده اند بدون حساب به بهشت در آيند. «1»

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ ظلم كه مصدر است به مفعول خود اضافه شده است يعنى پس از اين كه بر او تجاوز و ستم كرده است و «اولئك» اشاره به معنى است نه به لفظ.

ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ يعنى بر انتقام گيرندگان گناه و مجازات و سرزنشى نيست.

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ يعنى كيفر و نكوهش بر كسانى است كه به ناحق آغازگر ستم به مردم هستند. و لمن صبر و غفر براى كسى كه در برابر ستم و آزار (ديگران) شكيبا باشد و ببخشد و انتقام نگيرد چنين شكيب و بخششى از شخص مظلوم از بهترين كارهاست و ضميرى كه به مظلوم بر مى گردد از آن نظر حذف شده كه معلوم است چنان كه ضمير در جمله السّمن منوان بدرهم حذف شده است.

__________________________________________________

(1)

اذا كان يوم القيامة نادى مناد من كان اجره على

اللَّه فليدخل الجنة فيقال من ذا الذى اجره على اللَّه فيقال: العافون عن الناس يدخلون الجنة بغير حساب.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 502

و منظور از «عزم الامور» در باب رسيدن به اجر و ثواب به دست آوردن بالاترين درجه آن است.

وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ يعنى بر اثر خوارى و مذلتى كه به آنها رسيده فروتن و حقير مى شوند و از گوشه چشم و دزدانه مى نگرند چنان كه شخص مورد شكنجه بطور كامل به شمشير نمى نگرد و همانطور كه انسان به چيزى كه دوست دارد زير چشمى نگاه مى كند. «1»

يَوْمَ الْقِيامَةِ اگر متعلق به «خسروا» باشد گفتار مومنان در دنيا واقع مى شود و اگر متعلق به قال باشد معنى اين است كه در روز قيامت مى گويند زيانكاران واقعى آنهايند كه بهره ورى از نعمتهاى بهشتى را از دست داده و خاندان و فرزندان و همسرانشان را از دست داده اند و در خسران واقع شده زيرا ميان آنان و فرزندان و خاندانشان و حورالعين حايل شده اند.

[سوره الشورى (42): آيات 47 تا 53] ..... ص : 502

اشاره

اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ (47) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ (48) لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ ما يَشاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ (49) أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (50) وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً

فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ (51)

وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (52) صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ (53)

__________________________________________________

(1)خاشعين منصوب است بنا بر حال بودن از ضمير در يعرضون و جمله يعرضون محلا منصوب است بنا بر حال بودن از ضمير در (تراهم). ترجمه تفسير مجمع البيان ج 22 ص 159.- م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 503

ترجمه: ..... ص : 503

دعوت پروردگار خود را اجابت كنيد پيش از آن كه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده خدا نيست، و در آن روز نه پناهگاهى داريد و نه مدافعى. (47)

پس اگر آنها رويگردان شوند (غمگين مباش) ما تو را حافظ آنها قرار نداده ايم، وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان مى چشانيم مغرور و غافل مى شود. و اگر بلايى به سبب اعمالى كه انجام داده اند به آنها برسد به كفران مى پردازند. (48)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آن خداست، هر چه را بخواهد مى آفريند و به هر كس اراده كند دختر مى بخشد و به هر كس بخواهد پسر (49)

يا اگر اراده كند پسر و دختر هر دو به آنها مى دهد و هر كس را بخواهد عقيم مى گذارد! (50)

شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى، يا از وراى حجاب، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحى مى كند،

چرا كه او بلند مقام و حكيم است (51)

همان گونه كه بر پيامبران پيشين وحى فرستاديم بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم، تو پيش از اين نمى دانستى كتاب و ايمان چيست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى) ولى، آن را نورى قرار

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 504

داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى كنيم، و تو مسلّما به سوى راه مستقيم هدايت مى كنى. (52)

راه خداوندى كه تمامى آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، آگاه باشيد بازگشت هر چيزى به سوى خداست. (53)

تفسير: ..... ص : 504

اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ در متعلق «مِنَ اللَّهِ» دو قول است:

1- «لا مردّ است» «مِنَ اللَّهِ» جار و مجرور و متعلّق به «لا مردّ» يعنى پس از آن كه خدا حكم كرد حكمش بر نمى گردد.

2- متعلق به ياتى است يعنى پيش از آن كه از سوى خدا روزى بيايد كه هيچ كس نتواند آن روز را برگرداند.

وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ منظور از «نكير» انكار و تغيير دادن است.

إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً مقصود از انسان در اين جا همه انسانهاست نه فردى از انسان به اين دليل كه ضمير متصل به فعل را كه به انسان بر مى گردد جمع آورده و فرموده است «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ» و مقصود انسانهاى مجرمند زيرا رسيدن بدى در برابر كارهايى كه پيش فرستاده اند جز درباره آنها راست نمى آيد و مقصود از رحمت نعمت تندرستى و بى نيازى و امنيت است.

«إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» مقصود گرفتارى بيمارى و فقر و قحطى و امور وحشت زا مى باشد.

فَإِنَّ

الْإِنْسانَ كَفُورٌ كفور به كسى گويند كه در كفران نعمت به آخرين درجه رسيده باشد، فإنّه كفور نفرمود تا تاكيد كند كه جنس بشر به كفران نعمتها شناخته شده است چنان كه فرمود: إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ «انسان ستمگر و كفران كننده است» (ابراهيم/ 34) إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ «كه انسان در برابر نعمتهاى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 505

پروردگارش ناسپاس و بخيل است» (عاديات/ 6).

يعنى بلا و گرفتارى را يادآور مى شود و نعمتها را از ياد مى برد.

لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و چون خداوند سبحان چشاندن رحمت به انسان و رسيدن بلا به او را ياد كرد در پى آن فرمود: مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين در اختيار اوست و نعمت و نقمت را هر طور بخواهد تقسيم مى كند، و نيز هر گونه اراده كند به بندگانش فرزند مى دهد به بعضى دختر و به بعضى پسر و به برخى هر دو و هر كه را بخواهد سترون قرار مى دهد و به او فرزندى نمى بخشد.

وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ هيچ بشرى را نمى رسد كه با خداى سخن بگويد جز به يكى از راههاى زير:

1- از راه وحى و الهام و به دل افكندن يا از راه خوب چنان كه خدا بر مادر موسى وحى كرد و به ابراهيم امر فرمود كه فرزندش را ذبح كند و زبور را به سينه داود وحى كرد.

2- خداوند سخن خود را كه در بعضى از اشياى مادى ايجاد مى كند بر شخص بشنواند بى آن كه شنونده كسى را كه با او سخن مى گويد ببيند زيرا خداوند بر حسب ذات ديدنى نيست «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» مثالى است به

معناى سخن گفتن سلطان از پشت پرده با بعضى از خواص خود در اين صورت صدايش شنيده مى شود ولى خودش نمى شود مانند سخن گفتن خداوند سبحان با موسى و فرشتگان.

3- خداوند پيكى از فرشتگان را به سوى شخص بفرستد و فرشته به او وحى كند چنان كه خدا با پيامبرانى غير از حضرت موسى عليه السلام به زمان خودشان سخن گفت، قول ديگر در معناى آيه اين است كه: مانند ديگر پيامبران كه به وسيله فرشته به آنها وحى مى شده به شخص وحى شود يا پيامبرى بفرستد چنان كه با امت پيامبران به زبان خودشان سخن گفته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 506

«وحيا و ان يرسل» دو مصدرند كه جانشين حال شده اند چنان كه گويند جئت ركضا و اتيت شيئا زيرا «ان يرسل» به معناى ارسالا مى باشد.

أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ نيز ظرفى است كه جانشين حال شده است مانند قول خداوند دعانا لجنبه او قاعدا او قائما و تقدير آيه چنين است: درست نيست كه خدا با هيچ كس سخن بگويد مگر اين كه وحى كننده باشد يا از راه شنواندن از پشت پرده يا فرستادن رسول باشد. و مى تواند «وحيا» جانشين «كاملا» باشد چون وحى سخنى پنهانى و سريع است چنان كه گويند لا اكلّمه الّا جهرا جز با صداى بلند با او سخن نمى گويم، چرا كه جهر نوعى از سخن گفتن است و همچنين است «ارسالا» سخن بر زبان پيامبر را به جاى سخن بى واسطه به شمار آورده است مى گويى: به فلانى چنين گفتم در حالى كه وكيلت يا پيكت گفته است و گفتار خداوند «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» معنايش شنواندن از پشت

پرده است و كسى كه «وحيا» را به معناى ان يوحى گرفته و «أَوْ يُرْسِلَ» را عطف بر آن كرده به اين معنى كه و ما كان لبشر ان يكلمه الّا بان يوحى او بان يرسل، هيچ بشرى را نمى رسد كه با خدا سخن بگويد مگر اين كه از راه وحى باشد يا فرستادن پيك، ناگزير است در «أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» چيزى در تقدير بگيرد كه با آن دو معنى تطبيق كند مانند اين كه بگويد: او ان يسمع من وراء حجاب.

أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا به رفع يعنى او يرسل رسولا فيوحى قرائت شده است بنا بر اين كه: تقدير او هو يرسل باشد. يا به معناى «مرسلا» و عطف بر «وحيا» و به معناى «موحيا» باشد.

عَلِيٌّ حَكِيمٌ يعنى او والاتر از آن است كه صفات مخلوقين را داشته باشد «حَكِيمٌ» يعنى كسى كه كارهايش را از مجراى حكمت انجام مى دهد از اين دو يك بار با واسطه سخن مى گويد و ديگر بار بدون واسطه يا به صورت الهام يا خطاب.

رُوحاً مِنْ أَمْرِنا منظور قرآن است زيرا دين مردم به وسيله قرآن زنده مى شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 507

چنان كه تن به روح زنده است. گفته شده: مقصود از روح، روح القدس «1» است و گويند او فرشته اى است بزرگتر از جبرئيل يا ميكائيل كه همراه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوده است.

وَ لَا الْإِيمانُ منظور از ايمان نشانه هاى ايمان در اديان است.

__________________________________________________

1- اين كه مقصود از روح در آيه شريفه، روح القدس است از روايات اهل بيت عليهم السلام استفاده مى شود و حق هم همين است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 508

سوره زخرف ..... ص : 508

اشاره

اين سوره مكّى است (در مكّه نازل شده) و به قولى جز چند آيه بقيه اش مكّى است و روايت شده كه آيه وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا در بيت المقدّس نازل شده است و گفته شده كه از آيه فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ تا آخر آيه ها در حجّة الوداع نازل شده است.

سوره زخرف 89 آيه دارد، به مذهب كوفيان حم يك آيه و به مذهب بصريان هو مهين يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 508

و در حديث ابىّ آمده كه هر كس سوره زخرف را بخواند از كسانى خواهد بود كه در قيامت به او بگويند، يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد». (زخرف/ 68) «1» و از حضرت باقر عليه السلام روايت شده: هر كس بر خواندن سوره زخرف مداومت كند خدا او را در قبرش از حشرات زمين و فشار قبر در امان مى دارد. «2»

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، من قرأ سورة الزخرف فكان ممّن يقال له يوم القيامة، يا عبادى لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون.

2- و

عن الباقر عليه السلام، من ادمن قراءة حم الزخرف آمنه اللَّه فى قبره من هوام الأرض و من ضمّة القبر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 509

[سوره الزخرف (43): آيات 1 تا 10] ..... ص : 509

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ (4)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ (5) وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ (6) وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (7) فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ (8) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (9)

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلاً لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (10)

ترجمه: ..... ص : 509

حم (1)

سوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار است (2)

ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد (3)

و آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) نزد ماست كه بلندپايه و حكمت آموز است. (4)

آيا اين ذكر (قرآن) را از شما بازگيريم بدين سبب كه قومى اسر افكاريد؟ (5)

چه بسيار از پيامبران را كه (براى هدايت) در اقوام پيشين فرستاديم. (6)

ولى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى آمد مگر اين كه او را استهزا مى كردند. (7)

ما كسانى را كه نيرومندتر از اينها بودند هلاك كرديم و داستان پيشينيان، قبلا گذشت. (8)

هر گاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟، مسلّما مى گويند خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است. (9)

همان كسى كه زمين را گاهواره و محلّ آرامش شما قرار داد و براى ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 510

شما در آن راههايى آفريد تا هدايت شويد و به مقصد برسيد. (10)

تفسير: ..... ص : 510

وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ منظور قرآن است كه براى عرب زبانها روشن است چون به زبان خود آنهاست و گفته شده كتابى است كه راه هدايت و حلال و حرام و قوانين اسلام را كه امت به آن نياز دارد آشكار ساخته است.

إِنَّا جَعَلْناهُ جواب قسم و به معناى «صيرناه» است و به دو مفعول متعدى شده و يا به يك مفعول متعدى شده و به معناى خلقناه است.

قُرْآناً عَرَبِيًّا حال است و لعلّ استعاره از اراده است تا معناى آن همراه معناى ترجى لحاظ شود يعنى قرآن را عربى و غير عجمى قرار داديم به اين منظور كه عربها در آن تعقل كنند و نگويند: چه خوب بود

آيات آن تشريح مى شد. «أُمِّ الْكِتابِ» به كسر همزه نيز قرائت شده و منظور از آن لوح است مانند قول خداوند:

بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ و «أُمِّ الْكِتابِ» ناميده شده چون اصلى است كه كتابها در آن ثبت شده و از آن نقل و استنساخ مى شود «لعلّى» يعنى قرآن در ميان كتابها از رفعت شأن برخوردار است چون در ميان كتابها معجزه محسوب مى شود «حكيم» داراى حكمتى رسا است به اين معنى كه جايگاه آن در پيشگاه ما جايگاه كتابى است كه آن دو صفت «لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» را دارد و اين چنين «أُمِّ الْكِتابِ» ثبت شده است.

أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ معناى مجازى جمله اين است كه آيا ما قرآن را از شما دور و دفع مى كنيم. و از گفتار عرب است ضرب الغرائب عن الحوض، بيگانگان از حوض رانده شدند و (فاء) در «أ فنضرب» عاطفه است و عطف بر محذوفى است كه تقدير آن چنين است: أ نهملكم فنضرب عنكم الذّكر آيا شما را به خود وا مى گذاريم و قرآن را از شما دور مى كنيم.

در كلمه صفحا دو قول است:

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 511

1- مصدر و از (صفح عنه) باشد هر گاه رو بگرداند و به عنوان مفعول منصوب شده باشد و معنايش اين است كه آيا ما فرو فرستادن قرآن و ملزم ساختن حجت را با روى گرداندن از شما دور سازيم.

2- «صفحا» به معناى جانب باشد و بنا بر ظرف بودن منصوب باشد چنان كه مى گويى «فلان يمشى جانبا» فلانى به يك سو راه مى رود.

أَنْ كُنْتُمْ به (فتح همزه) به معناى لان كنتم است و به كسر همزه ان

كنتم نيز قرائت شده و با اين كه يقينا اسرافكارند معناى شرطى را دارد زيرا اين شرط از سوى كسى صادر مى شود كه به درستى مورد شرط است چنان كه كارگر به صاحب كار مى گويد:

اگر من براى تو كار كرده ام حقم را به طور كامل بپرداز در حالى كه يقين دارد براى او كار كرده است ولى زياده روى و (صاحبكار) در بيرون رفتن از راه حق موجب مى شود كه كارگر با واضح بودن حقش در اجرت تجاهل كند و مانند كسى رفتار كند كه در استحقاق اجرت شك دارد.

وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ سرگذشت حال سپرى شده اى است كه استمرار دارد و نوعى دلدارى دادن به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در برابر ريشخند كردن قوم اوست.

أَشَدَّ مِنْهُمْ ضمير در اين جمله (به مسرفين) بر مى گردد زيرا خداوند خطاب را از آنان برگردانده و متوجه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله ساخته و حضرت را از حال آنان خبر مى دهد.

وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ يعنى در چند جاى قرآن شرح ماجراى آنها كه ضرب المثل شده گذشته است و اين براى پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وعده و براى آنها تهديد است. «لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ» البته آفرينش آسمانها و زمين را به خداوند نسبت مى دهند.

[سوره الزخرف (43): آيات 11 تا 20] ..... ص : 511

اشاره

وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً كَذلِكَ تُخْرَجُونَ (11) وَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْكَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (13) وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا

لَمُنْقَلِبُونَ (14) وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (15)

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاكُمْ بِالْبَنِينَ (16) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (17) أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ (18) وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ يُسْئَلُونَ (19) وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (20)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 512

ترجمه: ..... ص : 512

و آن خدايى كه از آسمان آبى فرستاد به مقدار معيّن، و به وسيله آن سرزمين مرده را حيات بخشيديم، و همين گونه در قيامت زنده مى شويد. (11)

و همان خدايى كه همه زوجها را آفريد و براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهايى قرار داد كه بر آنها سوار شويد. (12)

تا بر پشت آنها بخوبى قرار گيريد سپس نعمت پروردگارتان را هنگامى كه بر آنها سوار شديد متذكّر شويد، و بگوييد پاك و منزّه است خدايى كه اين را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانايى آن را نداشتيم. (13)

و ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم. (14)

آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قرار دادند (و ملائكه را دختران خدا خواندند) انسان كفران كننده آشكارى است! (15)

آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده، و پسران را براى شما؟! (16)

در حالى كه هر گاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 513

خداوند رحمان شبيه قرار داده (به تولّد دختر) بشارت دهند صورتش از فرط ناراحتى سياه و پر از خشم

مى شود! (17)

آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مى يابد و به هنگام جدال قادر به بيان كردن مقصود خود نيست (فرزند خدا مى خوانيد)؟! (18)

آنها فرشتگان را كه بندگان خدايند مؤنّث پنداشتند، آيا به هنگام آفرينش آنها شاهد و حاضر بودند؟ اين گواهى آنها نوشته مى شود و از آن بازخواست خواهند شد! (19)

آنان گفتند اگر خدا مى خواست ما آنها را پرستش نمى كرديم، ولى به اين امر يقين ندارند، و جز دروغ چيزى نمى گويند. (20)

تفسير: ..... ص : 513

وَ الَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ منظور از بقدر اندازه نياز است و آب به صورت طوفانى كه براى شهرها و بندگان و انواع زوجها زيانبار باشد نيست. و ما تركبون يعنى در دريا و خشكى سوار آن مى شويد گفته مى شود ركبوا الانعام و ركبوا فى الفلك و با اين كه انعام و فلك در آيه ذكر شده است تركبونه گفته است چون متعدى به مفعول صريح از متعدى به مفعول غير صريح (با واسطه) قوى تر است و معنايش اين است كه بر پشت آنچه سوار مى شويد قرار بگيريد و از نعمت پروردگارتان ياد كنيد به اين كه در دل به آن نعمتها اقرار كرده و آنها را بزرگ بشماريد آن گاه با زبانهايتان خدا را بر آن نعمتها بستاييد.

از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله در اين مورد روايت شده كه هر گاه به قصد سفر بر پشت شترش قرار مى گرفت سه بار تكبير مى گفت و مى فرمود:

سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين و انّا الى ربّنا لمنقلبون، اللهم انا نسألك فى سفرنا هذا البرّ و التّقوى و العمل بما ترضى اللّهم هوّن علينا سفرنا و

اطو عنّا بعده اللهمّ انت الصاحب فى السفر و الخليفة فى الاهل و المال، اللهم انى اعوذ بك من وعثا السفر و كآبة المنقلب و سوء المنظر فى الاهل و المال،

«منزه است آن كس كه اين مركب را براى ما رام فرمود، در

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 514

حالى كه ما حريف او نمى شديم، بازگشت ما به سوى پروردگار ماست، پروردگارا در اين سفر از تو نيكى و تقوا و عمل كردن بر طبق خواسته ات را درخواست داريم.

خداوندا! سفرمان را بر ما آسان كن و دورى آن را بر ما سهل گردان خداوندا تو در سفر همراه منى و پس از من در ميان خاندان و اموالم جانشينم مى باشى، پروردگارا از سختى و ناهموارى راه و از بازگشتى غمگينانه، به تو پناه مى برم، و نيز از نگاه بد به خاندان و مالم به تو پناه مى آورم و هر گاه از سفر باز مى گشت مى فرمود: آئبون تائبون لربّنا حامدون «توبه كنان بازگشتيم در حالى كه پروردگارمان را مى ستاييم».

از حضرت صادق عليه السلام روايت شده فرمود: «ياد آورى نعمت اين است كه بگويى:

الحمد للَّه الّذى هدانا للاسلام و علّمنا القرآن و منّ علينا بمحمد صلّى اللَّه عليه و آله

، سپاس خدايى را كه ما را به اسلام هدايت فرمود و قرآن را به ما آموخت و به (نبوت) حضرت محمد صلّى اللَّه عليه و آله بر ما منت نهاد پس از آن بگويى: سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا ... مُقْرِنِينَ» «مقرنين» به معناى مطيقين است، يعنى ما توان آن را نداشتيم و حقيقت «اقرنه» به معناى يافتن قرينه و چيزى است كه مقرون به ديگرى باشد زيرا شى ء

دشوار مقرون به شى ء ضعيف نمى شود و چون سوار شدن (بر مركب) كارى است همراه با خطر، بر شخص سواره سزاوار است كه بازگشت خود به خدا را فراموش نكند و ياد خدا را رها نسازد تا مهياى ديدار خدا شود.

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً متصل به و لئن سالتهم مى باشد يعنى اگر از آنان در مورد خالق بپرسى به وجود او اعتراف مى كنند در حالى كه با آن اعتراف از ميان بندگان خدا جزئى به او نسبت دادند و گفتند ملائكه دختران خدايند و آنها را جزئى از خدا قرار داده اند چنان كه فرزند جزئى از پدرش هست پس خدا را متصف به صفات مخلوقها ساخته اند.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ انسان انكار نعمت مى كند و انكارش آشكار است زيرا نسبت دادن فرزند به خدا اصل و تمام كفران است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 515

أَمِ اتَّخَذَ، به معناى بل اتّخذ است و همزه براى انكار و از باب نسبت دادن جهل به آنها و شگفتى از درك و تربيت آنهاست چون قانع شدند كه براى خدا از ميان بندگانش جزئى قرار داده اند بلكه آن جزء را پست ترين دو جزء كه دختر است نه پسر قرار داده اند با توجه به اين كه دشمنى اعراب از همه مردم نسبت به دختران بيشتر است حتى دختران را زنده به گور مى كردند.

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا هر گاه يكى از آنها را از جنس دختر خبر مى دادند، كه وى او را جزء خدا مى دانست زيرا هر گاه ملائكه جزئى از خدا قرار داده شود در حقيقت او را از جنس خدا و مثل او قرار داده اند چون

فرزند از جنس پدر است.

ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا يعنى از روى خشم و تأسف آن خبر صورتش سياه مى شد «و هو كظيم» يعنى مملو از غم مى شد آن گاه فرمود: آيا براى خدا فرزندى با اين صفت قرار مى دهند كه در زينت و نعمت تربيت مى شود و هر گاه محتاج شود كه با دشمن و مردان دشمنى ورزد قدرت بيان ندارد كه بر دشمن احتجاج و برهان بياورد چون عقول زنان ضعيف است.

وَ جَعَلُوا الْمَلائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ ... «عِبادُ الرَّحْمنِ» عبد الرحمن نيز قرائت شده است و آن مثلى است كه اختصاص و نزديكى و منزلت آنها را بيان مى كند ينشّا ينشا (بدون تشديد) قرائت شده است «وَ جَعَلُوا» به معناى سمّوا است يعنى ناميدند و گفتند فرشتگان دخترند «أَ شَهِدُوا» به سه صورت قرائت شده:

1- به همان صورت كه در آيه آمده و رايج است.

2- با دو همزه مفتوح و مضموم «أشهدوا» 3- با دو همزه كه در بين آنها الف باشد اشهدوا و اين نوعى ريشخند به آنهاست به اين معنى كه آنان اين سخن را ناآگاهانه و بدون دليل مى گفتند بنا بر اين چيزى باقى نمانده جز اين كه آفرينش خودشان را مشاهده كنند از اين رو از مشاهده خبر داده شده اند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 516

سَتُكْتَبُ شَهادَتُهُمْ شهادتى كه بر ملائكه داده اند بزودى نوشته خواهد شد و يسالون نوعى تهديد است.

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ اين گفتار شامل دو نوع كفر است: يكى اين كه اينان فرشتگان را پرستيدند ديگر اين كه معتقد بودند به خواست خدا فرشتگان را مى پرستيدند چنان كه برادران جبرى مسلك آنها مى گفتند

آن گاه خداوند سبحان با جمله (إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ) اى يكذّبون آنان را تكذيب فرمود.

[سوره الزخرف (43): آيات 21 تا 30] ..... ص : 516

اشاره

أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ (21) بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (22) وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (25)

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلاَّ الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ (27) وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ (29) وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ (30)

ترجمه: ..... ص : 516

يا اين كه ما كتابى پيش از اين به آنها داده ايم و آنها به آن

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 517

تمسّك مى جويند. (21)

بلكه آنها مى گويند ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و ما نيز به آثار آنها هدايت شده ايم. (22)

همين گونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبرى انذار كننده نفرستاديم مگر اين كه ثروتمندان مست و مغرور گفتند ما پدران خود را بر مذهبى يافتيم و به آثار آنها اقتدا مى كنيم. (23)

(پيامبرشان) گفت: آيا اگر من آيينى هدايت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد آورده باشم (باز هم انكار مى كنيد؟!) گفتند (آرى) ما به آنچه شما به آن مبعوث شده ايد كافريم. (24)

از اين رو از آنان انتقام گرفتيم. بنگر پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بود. (25)

به خاطر بياور هنگامى را كه ابراهيم به پدرش (عمويش آذر) و قومش

گفت از آنچه شما مى پرستيد بيزارم! (26)

مگر آن خدايى كه مرا آفريده كه او هدايتم خواهد كرد (27)

او كلمه توحيد را، كلمه باقيه در اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا باز گردند (28)

ولى ما اين گروه و پدران آنها را از مواهب دنيا بهره مند ساختيم تا حق و فرستاده آشكار الهى به سراغشان آمد. (29)

اما هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند اين سحر است و ما نسبت به آن كافريم! (30)

تفسير: ..... ص : 517

أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً مِنْ قَبْلِهِ ... يعنى آيا اين (قرآن) چيزى است كه تكذيب مى كنيد؟

يا پيش از اين كتاب، به آنان كتابى داديم كه در آن به ما نسبت كفر داده اند و به آن كتاب تمسّك مى كنند بلكه هيچ دليلى ندارند كه به آن تمسّك جويند جز اين گفتارشان: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ» ما پدرانمان را بر دين و راهى يافتيم و به آثارشان هدايت شده ايم.

عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ خبر براى انّ است يا جار و مجرور «عَلى آثارِهِمْ» متعلّق به «مهتدون» باشد.

وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها يعنى كسانى كه نعمت، آنان را

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 518

سرمست ساخته پس رفاه را بر طلب دليل برگزيده اند و زير بار تكليفهاى سخت نرفته اند و هر گروهى از پيشينيان خود تقليد كردند.

قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ «قال» قل نيز قرائت شده است.

«قال» يعنى انذار كننده به آنها گفت. («قل» حكايتى است از آنچه به انذار كننده وحى شده است يعنى به آنها بگو.

أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ اولو جئناكم نيز قرائت شده است يعنى آيا از پدرانتان پيروى مى كنيد اگر چه

دينى هدايتگرتر از دين پدرانتان برايتان بياوريم در جواب گفتند ما بر دين پدرانمان ثابتيم اگر چه دينى برايمان بياوريد كه از دين پدرانمان هدايت كننده تر باشد.

وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ «براء» در اين كلمه، مفرد و جمع و مثنى و مذكّر و مؤنّث، يكسان است چون مصدر است و گفته مى شود نحن البراء منك و الخلاء منك.

الَّذِي فَطَرَنِي در اعراب اين جمله دو قول است:

1- منصوب بنا بر اين كه استثناى منقطع بگيريم گويى گفته است ليكن كسى كه مرا آفريده و ايجاد كرده است بزودى هدايتم مى كند.

2- مجرور و بدل از مجرور به من باشد گويى گفته است من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم جز از كسى كه مرا آفريده است.

از قتاده روايت شده كه آنها مى گفتند پروردگار ما خداست با اين كه بتها را مى پرستيدند. و «ما» در «مِمَّا تَعْبُدُونَ» مى تواند موصوفه و «الّا» صفت و به معناى غير باشد و تقدير چنين شود، من از خدايانى كه مى پرستيد بيزارم جز خدايى كه مرا آفريده است.

وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كه از آن سخن گفت كلمه اى جاودان در ميان ذريّه اش قرار داد و هم چنان در ميان آنان بودند كسانى كه

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 519

خدا را يگانه مى دانسته و مردم را به يگانگى او فرا مى خواندند و گفته شده «و جعلها اللَّه» خدا آن را كلمه باقيه قرار داد. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه منظور از كلمه باقيه پس از ابراهيم، امامت تا روز قيامت بوده است. و از سدى روايت شده كه منظور از

آن آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هستند.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ باشد كه مشركان آنها به دعاى موحّدانشان باز گردند.

بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ يعنى اهالى مكه را كه فرزندان ابراهيم اند از طول عمر و نعمت بهره مند ساختم پس به مهلت عمر فريفته شده و بجاى كلمه توحيد به پيروى شهوتها سرگرم شدند تا حق يعنى قرآن بر آنان آمد.

وَ رَسُولٌ مُبِينٌ و رسالت آمد و آن را با معجزاتى كه درست به اثبات رسانيد اما آنان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله را تكذيب كرده و او را ساحر و كتابش (قرآن) را سحر ناميدند.

[سوره الزخرف (43): آيات 31 تا 40] ..... ص : 519

اشاره

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36) وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ (38) وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (39) أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَنْ كانَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 520

ترجمه: ..... ص : 520

و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (مرد ثروتمندى) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟! (31)

آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را تسخير و با هم تعاون كنند و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مى كنند بهتر است (32)

اگر تمكّن كفّار از مواهب مادّى سبب نمى شد كه همه مردم امّت واحد گمراهى شوند ما براى كسانى كه كافر مى شدند، خانه هايى قرار مى داديم با سقفهايى از نقره و نردبانهايى كه از آن بالا روند (33)

و براى

خانه هاى آنها درها و تختهايى (زيبا و نقره اى) قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند. (34)

و انواع وسايل تجمّلى، ولى تمام اينها متاع زندگى دنياست و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است. (35)

هر كس از ياد خدا رويگردان شود شيطانى را به سراغ او مى فرستيم كه همواره قرين او باشد (36)

و آنها (شياطين) اين گروه را از راه خدا باز مى دارند، در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند. (37)

تا زمانى كه نزد ما حاضر شود مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشينى هستى تو! (38)

هرگز اين گفتگوها امروز به حال شما سودى ندارد، چرا كه ظلم كرديد و در عذاب مشتركيد. (39)

آيا تو مى توانى سخن خود را به گوش كران برسانى يا نابينايان و كسانى را كه در گمراهى آشكارند هدايت كنى. (40)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 521

تفسير: ..... ص : 521

وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ منظور از «قريتين» مكّه و طائف است يعنى يكى از دو شهر و گفته شده منظورشان از مردان بزرگ از اين دو شهر، وليد بن مغيره از مكه و حبيب بن عمرو ثقفى از طائف است. ابن عباس و وليد بن مغيره و عروة بن مسعود ثقفى از قتاده روايت كرده اند كه منظور از بزرگى مرد، رياست او در دنياست.

أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ... همزه در (اهم) براى انكار و تعجّب است تعجّب از اين كه اعتراض كردند و زور گفتند، يعنى آيا آنها امر نبوّت را تدبير مى كنند و شخص شايسته اى را كه به امر نبوّت قيام كند بر مى گزينند و

مى خواهند رحمت خدا را تقسيم كنند كه فقط خداوند بر اساس حكمت خود شايستگى سرپرستى آن را دارد آن گاه برايشان مثلى زده و اعلام داشته است كه آنان از تدابير مصالح دنيوى خود عاجزند، و اين خداى سبحان است كه روزى آنها را در ميانشان تقسيم و تقدير فرموده است و بعضى را در رزق و روزى بر بعضى برترى داده است و در ميان آنها ثروتمندان و نيازمندان و نيرومندان و ناتوانان قرار داده است تا بعضى به خدمت بعضى در آيند و در كارها از آنها بى گارى بكشند و به منافع خود دست يابند خداوند مسئوليّت تدبير رزق را با اين كه خطرش اندك است به انسانها واگذار نكرده است پس چگونه ممكن است اختيار نبوّت را با همه اهميّت و ارجى كه دارد و رحمت بزرگ خداست به آنان واگذارد؟

وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ آن گاه فرمود: اين رحمت كه دين خدا و رستگارى و پاداشى است كه از آن سرچشمه مى گيرد بهتر از مال بى ارزش دنياست كه اينان جمع مى كنند.

سپس خداوند سبحان از پستى دنيا و كم ارجى آن در پيشگاه خود خبر داده و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 522

فرموده است:

وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، اگر اجتماع مردم بر كفر ناپسند نبود براى كافران سقفها و پلّه ها و درها و تختهايى از طلا و نقره قرار مى داديم «زخرفا» بر محلّ فضّه عطف شده «وَ لِبُيُوتِهِمْ» بدل اشتمال از «لِمَنْ يَكْفُرُ» است «سقفا» به فتح (سين) و سكون (قاف) و ضمّ هر دو قرائت شده و جمع سقف است مانند رهن، و رهن.

«معارج» جمع معرج يا اسم

جمع براى معراج و به معناى پله هايى است كه بالاى بام مى روند چنان كه در اين آيه است، فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ «1» «(سرانجام آن چنان سدّ نيرومندى ساخت) كه آنها قادر نبودند كه از آن بالا روند».

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا «لمّا» هم مشدّد و هم بدون تشديد قرائت شده است، بدون تشديد بنا بر اين كه «لام» براى جدايى افكندن ميان نفى و اثبات باشد و «ما» زايده و «ان» مخفّفه از مثقّله باشد، با تشديد بنا بر اين كه «لمّا» به معناى الّا و ان نافيه باشد.

وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ ... گفته مى شود عشى يعشوا، هر گاه با نگاه ضعيف بنگرد و در چشم او آفتى نباشد، و عشى يعشى، آن گاه گفته شود كه در چشم انسان آفتى پديد آيد يعنى كسى كه در ياد خدا خود را به كورى بزند و با علم به حق بودن خدا خود را به نادانى بزند شيطانى بر او مى گماريم يعنى او را خوار مى سازيم و او را با شياطين قرين مى كنيم مانند وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ «ما براى آنها همنشينان (زشت سيرتى) قرار داديم». (فصّلت/ 25) مگر نمى بينى كه ما شياطين را گسيل مى داريم، يقيّض با (ياء) نيز قرائت شده است.

وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ در اين آيه ضمير «من» (در آيه قبل) و ضمير

__________________________________________________

1- صحيح آيه: فما اسطاعوا ان يظهروه (بدون تاى منقوطه) است و در متن تفسير اشتباه نوشته شده است م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 523

شيطان جمع آورده شده زيرا «من» (در آيه قبل) در مورد جنس شخص عاشى (كسى كه خدا را

از ياد برده) مبهم است و شيطانى كه جنس آن مشخص نيست بر او گمارده شده و چون بر اثر مبهم بودنش مى تواند شامل هر دو شود جايز است ضمير به مجموع آن دو برگردد.

حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ تا شخص عاشى نزد ما بيايد و بنا بر اين كه فعل براى عاشى و شيطانش هر دو باشد «جاءانا» قرائت شده است «قال» به شيطانش گفت اى كاش ميان من و تو فاصله ميان مشرق و مغرب مى بود و «مشرقين» از باب غلبه دادن مشرق (كه بر تو است) گفته شده چنان كه براى خورشيد و ماه «قمران» مى گويند.

شاعر مى گويد:

اخذنا بافاق السّماء عليكم لنا قمراها و النّجوم الطّوالع «1»

و منظور از «بعد» در بعد المشرقين دورى آن دو از يكديگر است و اصل آن دورى مشرق از مغرب و مغرب از مشرق است.

وَ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ ... «انّكم» محلا مرفوع است يعنى مشترك بودنتان در عذاب نفعى به حالتان ندارد «إِذْ ظَلَمْتُمْ» يعنى زيرا ظلم شما ثابت و آشكار شده است.

أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ انكارى است همراه با تعجب و مقصود اين است كه تو نمى توانى آنان را به جبر به ايمان وادار كنى.

[سوره الزخرف (43): آيات 41 تا 45] ..... ص : 523

اشاره

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (43) وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (44) وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ (45)

__________________________________________________

1- كرانه هاى آسمان را بر شما تنگ گرفته ايم ماه و خورشيد و ستارگان درخشانش از

آن ماست. (شاعر از خورشيد و ماه به قمراها تعبير كرده كه در اصل قمران بوده و نون تثنيه به سبب اضافه حذف شده است) م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 524

ترجمه: ..... ص : 524

هر گاه تو را از ميان آنها ببريم حتما آنها را مجازات خواهيم كرد. (41)

يا اگر زنده بمانى و آنچه را از عذاب آنان وعده داده ايم به تو ارائه دهيم باز ما بر آنها مسلّطيم. (42)

آنچه را بر تو وحى شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيم هستى. (43)

و اين مايه يادآورى تو و قوم توست و بزودى سؤال خواهيد شد. (44)

از رسولانى كه قبل از تو فرستاديم بپرس، آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش آنها قرار داديم؟! (45)

تفسير: ..... ص : 524

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ «ما» در اين جمله به منزله لام قسم است در اين جهت كه هر گاه لام قسم [بر كلمه اى ] داخل شود، نون ثقيله (مؤكّد) به همراه دارد. و معناى آيه اين است كه ان قبضناك و توفيناك فإنا منتقمون منهم بعدك، اگر روحت را قبض كنيم و تو را بميرانيم پس از مرگ تو انتقامت را از آنان خواهيم گرفت، و از حسن و قتاده روايت شده كه خداوند بر پيامبرش اكرام فرمود كه اين بلا و عذاب را نديد و پس از آن حضرت روى داد و روايت شده كه آن حضرت آنچه را پس از او بر سر امّتش مى آمد مى ديد و هم چنان گرفته بود و صورتش باز نشد و نخنديد تا روحش گرفته شد.

جابر بن عبد اللَّه روايت كرده گويد: من در حجّة الوداع در منى از همه به پيامبر نزديكتر بودم كه فرمود: نبينم كه پس از من به كفر باز گرديد و گروهى گردن گروه ديگر را بزنيد، به خدا اگر اين كار را بكنيد مرا در صف لشكرى كه با آن مى جنگيد خواهيد يافت،

سپس به پشت سر خود توجّه كرده و فرمود: يا آن كه على را خواهيد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 525

يافت و اين جمله را سه بار تكرار كرد، آن گاه ديديم كه جبرئيل به حضرت رسول اشاره اى كرده و پس از آن اين آيه نازل شد «1» فامّا نذهبنّ بك فإنّا منهم منتقمون بعلىّ بن ابى طالب عليه السلام، پس اگر تو را از دنيا ببريم به وسيله على بن ابى طالب عليه السلام از آنان انتقام مى گيريم.

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ ... و اگر بخواهيم عذابى را كه به آنها وعده داده ايم (در زنده بودنت) به تو نشان دهيم آنها در حيطه قدرت ما هستند و از دايره اختيار ما خارج نمى شوند. و گويند پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عذاب خدا در مورد آنها را روز بدر ديد كه گروهى كشته و گروهى اسير شدند.

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ به آنچه بر تو وحى كرديم و عمل كردن به آنها تمسّك كن در اين صورت به راه راست خواهى بود و جز شخص گمراه از آن منحرف نمى شود.

وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ آنچه بر تو وحى شده ياد آورى و شرافت براى تو و قوم قريش يا عربهاست، و اين شرافت اختصاص به كسانى دارد كه به تو نزديكتر باشند.

و سوف تسئلون بزودى در روز قيامت از شما سؤال مى شود كه آيا نسبت به حق خدا قيام كرديد و در برابر نعمتى كه به شما داد و در ميان جهانيان شما را به آن اختصاص داد سپاسگزارى كرديد؟

وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا

مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ منظور پرسش از پيامبران، بررسى و تفحّص از دين آنهاست كه آيا در ميان ملّتهايشان

__________________________________________________

1-

روى جابر بن عبد اللَّه، قال انى لادناهم من رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله فى حجّة الوداع بمنى حين قال لا الفينّكم ترجعون بعدى كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض و ايم اللَّه لئن فعلتموها لتعرفنّى فى الكتيبة الّتى تضاد بكم ثم التفت الى خلفه فقال: او علىّ او علىّ ثلاث مرّات فرأينا ان جبرئيل عليه السلام غمزه فانزل اللَّه تعالى على اثر ذلك.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 526

بت پرستى بوده است يا نه؟ و اين سؤال از قبيل سل الارض من شقّ انهارك است الخ ... از زمين بپرس چه كسى نهرهايت را شكافت و درختهايت را كاشت و ميوه هايت را چيد؟ چرا كه اگر با سخن گفتن پاسخت را ندهد به زبان عبرت و حال جوابت را خواهد داد، گويند در شب اسراء (معراج) پيامبران در بيت المقدس در محضر پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله جمع شدند و پيامبر در نماز جماعت براى آنها امامت كرد پس به آن حضرت گفته شد از پيامبران [در مورد پرستش ديگر خدايان ] بپرس، پيامبر ترديدى نكرد در اين كه انبياء غير خدا را نپرستيده اند و در اين مورد از آنها سؤالى نكرد.

[سوره الزخرف (43): آيات 46 تا 56] ..... ص : 526

اشاره

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ (46) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ (47) وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلاَّ هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (48) وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ

(49) فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ (50)

وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَ فَلا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ (52) فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (54) فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ (55)

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِينَ (56)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 527

ترجمه: ..... ص : 527

ما موسى را با آيات خود به سوى فرعون و درباريان او فرستاديم (به آنها) گفت: من فرستاده پروردگار عالميانم. (46)

ولى هنگامى كه او آيات ما را براى آنها آورد از آن مى خنديدند. (47)

ما هيچ آيه (و معجزه اى) به آنها نشان نمى داديم مگر اين كه از ديگرى بزرگتر (و مهمتر) بود و آنها را با مجازات هشدار داديم شايد بازگردند. (48)

(هنگامى كه گرفتار بلا شدند) گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى كه با تو كرده بخوان (تا ما را از اين درد و رنج برهاند) كه ما هدايت خواهيم يافت. (49)

امّا موقعى كه عذاب را از آنها برطرف مى ساختيم پيمان خود را مى شكستند! (50)

فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟! (51)

من از اين مردى كه از خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم! (52)

اگر راست مى گويد چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده؟! يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟ (تا گفتارش را تأييد

كنند). (53)

او قوم خود را سبك شمرد و خوار كرد و آنان از وى اطاعت كردند براستى كه آنها مردمانى فاسق بودند (54)

اما هنگامى كه ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم. (55)

و آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى ديگران قرار داديم. (56)

تفسير: ..... ص : 527

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى ... فَقالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ پاسخى كه فرعونيان به موسى دادند آن گاه كه گفت «إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ» حذف شده و آيه بعد بر آن دلالت مى كند فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآياتِنا إِذا هُمْ مِنْها يَضْحَكُونَ و آن دليل خواستن فرعونيان از

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 528

موسى در مقابل ادعايش بوده و «اذا» كه براى مفاجات و ناگهانى است جواب «لمّا» است زيرا فعل مفاجات با خود مفاجات در تقدير و عامل نصب محل فعل است گويى گفته است فلمّا جاءهم بآياتنا فاجاءوا وقت ضحكهم چون آيات ما بر آنها آمد ناگهان زمان خنده شان رسيد.

وَ ما نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ما هيچ آيه اى از آيات پياپى يعنى طوفان، ملخ، شپش، غورباغه ها، خون و نابودى را به آنها نشان نمى داديم جز اين كه هر كدام از عذاب قبلى بزرگتر بود.

لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ قصدمان اين بوده كه از كفر به ايمان برگردند.

وَ قالُوا يا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ «بِما عَهِدَ عِنْدَكَ» يعنى به پيمان نبوت كه خدا با تو بسته است و اين كه دعاى تو درباره رفع عذاب از آنهايى كه هدايت يابند برداشته مى شود.

إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ اين جمله اشاره به وعده اى است كه قوم موسى

خلاف آن را قصد كردند بنا بر اين ساحر خواندن آنان حضرت موسى را با اين گفته شان (إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ) منافات ندارد.

وَ نادى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ... فرعون قوم خود را صدا زد به اين معنى است كه به كسانى فرمان داد تا در محفلهايشان در مورد حكومت فرعون بر مصر فرياد بزنند از اين رو صدا زدن به فرعون نسبت داده شده است چنان كه هر گاه امير به قطع كردن دست دزد فرمان دهد مى گويند: قطع الامير اللصّ، امير دست دزد را قطع كرد.

وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي مبتدا و خبر است يعنى نهرهاى نيل و ديگر نهر ها به فرمان من جارى است، و ممكن است «انهار» عطف بر ملك مصر و «تجرى» منصوب باشد بنا بر اين كه حال براى انهار باشد.

أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ «ام» متصله است زيرا معناى «أَ فَلا ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 529

تُبْصِرُونَ»

ام تبصرون است جز اين كه «أَنَا خَيْرٌ» بجاى تبصرون نهاده شده زيرا قوم فرعون هر گاه به فرعون بگويند تو بهترى، آنان در نزد فرعون اهل بينش هستند. و مى تواند «ام» منقطعه باشد به معناى بل انا خير، بلكه من بهترم و همزه براى تقرير يعنى در نزد شما ثابت و مقرّر است كه من با چنين حالتى كه دارم بهترم از اين انسان ضعيف و حقير (موسى) كه نمى تواند به سبب لكنت زبان سخن را آشكار بگويد. از حسن بصرى روايت شده كه گرفتگى و لكنت از زبان موسى

برطرف شد چنان كه به درگاه خدا عرض كرد «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» گرفتگى را از زبانم بگشاى و آن گرفتگى را كه پيش از نبوت در زبان موسى عليه السلام بود تغيير داد.

فَلَوْ لا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ «اسورة»، اساورة، نيز قرائت شده است و جمع اسوار است بنا بر اين كه (تاء) عوض (يا) ى اساوير باشد «اسوره» جمع سوار است (مقترنين به) از قرنته فاقترن به، يا از اقترنوا به معناى تقارنوا گرفته شده است.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ به معناى فاستفزّه است فرعون عقول قوم خود را سبك ساخت و حقيقتش اين است كه آنان را واداشت كه در برابر او و خواسته اش تسليم باشند و استفزّ نيز به همين معناست زيرا فزّ همان خفيف و خوار است.

فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ فلمّا آسفونا، يعنى ما را به خشم آوردند و خشم خداوند سبحان بر گنهكاران اراده خدا بر كيفر دادن آنهاست و گفته شده معنايش اين است كه پيامبران ما را به خشم آوردند چرا كه در خشم اندوه نيز هست.

فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِينَ «سلفا» به دو صورت قرائت شده است:

1- «سلفا» جمع سالف.

2- «سلفا» (به ضم سين و لام) جمع سليف.

يعنى آنها را پيشواى كافرانى قرار داديم كه پس از آنها مى آيند تا به آنها اقتدا كنند

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 530

در اين جهت كه سزاوار همان كيفرى باشند كه آنان سزاوار بودند چرا كه اينان نيز همان كارهاى آنها را انجام مى دادند.

مثلا، سخنى شگفت كه به صورت ضرب المثل در آمده است و آنها را به ديگر كفار تشبيه مى كند.

[سوره الزخرف (43): آيات 57 تا 65] ..... ص : 530

اشاره

وَ لَمَّا

ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (57) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرائِيلَ (59) وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ (60) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (61)

وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (62) وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ (65)

ترجمه: ..... ص : 530

و هنگامى كه درباره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى خنديدند (و مسخره مى كردند). (57)

و گفتند آيا خدايا ما بهترند يا او؟ [مسيح، اگر معبودان ما در دوزخند مسيح نيز در دوزخ است چرا كه معبود واقع شده!] ولى آنها اين مثل را جز از طريق جدال براى تو ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 531

نزدند آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند. (58)

او فقط بنده اى بود كه ما به او نعمت بخشيديم و نمونه و الگويى براى بنى اسرائيلش قرار داديم. (59)

و هر گاه بخواهيم بجاى شما در زمين ملائكه اى قرار مى دهيم كه جانشين (شما) گردند. (60)

و او سبب آگاهى بر روز قيامت است (نزول عيسى گواه نزديكى رستاخيز است) هرگز در آن ترديد نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است. (61)

و شيطان شما را (از راه خدا) باز ندارد كه او دشمن آشكار شماست. (62)

هنگامى كه

عيسى با دلايل روشن به سراغ آنها آمد گفت من براى شما حكمت آورده ام و آمده ام تا پاره اى از امورى را كه در آن اختلاف داريد تبيين كنم، تقواى الهى پيشه كنيد و از من اطاعت نماييد. (63)

خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستيد كه راه راست همين است. (64)

ولى گروه هايى از ميان آنها ظهور كردند كه (درباره مسيح) اختلاف نمودند (و بعضى او را خدا پنداشتند) واى بر آنها كه ستم كردند از عذاب روز دردناك. (65)

تفسير: ..... ص : 531

«يَصِدُّونَ»

به دو صورت قرائت شده است: 1- به ضمّ (صاد) 2- به كسر (صاد) و در معناى آيه اختلاف است و وجوه اختلاف به شرح زير است:

الف: چون آيه، إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ شماها و آنچه را مى پرستيد هيزم دوزخ خواهد بود، نازل شد مشركان مى گفتند (اى پيامبر) آيا معتقد تو به نبوت عيسى نيستى؟ با اين كه مى دانى نصرانيها او را مى پرستند، عزيز (در دين يهود) پرستيده مى شود و فرشتگان پرستش مى شوند.

اگر اينان در دوزخند خشنوديم كه ما و خدايانمان نيز با آنان در آتش باشيم و معناى آيه چنين است: چون پرستش عيسى بن مريم از سوى نصارا را مثل زدند ناگهان قريش از اين مثل غريو شادى و خنده سر دادند (اين معنى در صورتى است

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 532

كه «يصدون» را به كسر (صاد) بخوانيم» و اگر به ضم (صاد) بخوانيم به معناى روى گرداندن از حق به خاطر اين مثل است و گويند: يصدّون، از صديد و به معناى غوغا و فرياد است و دو لغت (به يك معنى) است.

وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا

خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ يعنى خدايان ما در نزد تو بهتر از عيسى نيست پس هر گاه عيسى هيزم دوزخ باشد كار خدايان ما آسان است «ما ضَرَبُوهُ» يعنى اين مثل را براى تو زدند براى اين كه با تو مجادله و ستيز كنند و در گفتار بر تو غالب آيند نه آن كه در جستجوى شناخت باشند.

بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ بلكه اينان گروهى هستند كه عادتشان دشمنى و لجاجت است به اين دليل كه مقصود از آيه إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ فقط بتهاست و محال است كه مقصود از آن پيامبران و فرشتگان باشد.

ب: مشركان چون شنيدند كه مثل خلقت عيسى همانند خلقت آدم است گفتند ما هدايت يافته تر از ترسايانيم زيرا آنها انسانى را پرستيدند و ما فرشتگان را مى پرستيم پس اين آيه نازل شد در اين صورت آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ برترى دادن خدايا نشان بر حضرت عيسى است، و اين سخن را فقط براى مجادله و نزاع گفتند يا جدلا حال و به معناى حالت جدل باشد.

ج: چون پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله مسيح و مادرش را ستود مشركان گفتند قصد محمد صلّى اللَّه عليه و آله از ستودن اين است كه ما نيز چون ترسايان محمد را بپرستيم و معناى «يصدون» يضجرون، و يضجّون، است و ضمير در «ام هو» به محمد صلّى اللَّه عليه و آله بر مى گردد و مقصودشان از مقايسه ميان عيسى و خدايانشان ريشخند و استهزا است و از اهل بيت عليهم السلام روايت شده كه أمير المؤمنين عليه السلام گفت: روزى به محضر پيامبر رفتم پس او را با گروهى از قريش يافتم

حضرت به من نگاه كرد آن گاه فرمود: يا على مثل تو در اين امت مثل عيسى بن مريم است، قوم عيسى در محبت او افراط كردند و هلاك شدند و گروهى به افراط با وى دشمنى ورزيدند و به هلاكت رسيدند و گروهى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 533

اعتدال و ميانه روى را رعايت كردند و نجات يافتند، اين سخنان بر مشركان گران آمد و خنديدند پس آيه نازل شد. «1» «إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ» يعنى عيسى بنده اى مانند ديگر بندگان است كه بر او نعمت بخشيديم چرا كه او را آيت و معجزه اى قرار داديم و او را بدون سبب (پدر) آفريديم چنان كه آدم را بدون سبب (پدر و مادر) آفريديم و تشريف نبوت به او ارزانى داشتيم و او را بى آن كه عجيب به نظر آيد به صورت ضرب المثلى براى بنى اسرائيل در آورديم.

وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ و چون بر كارهاى عجيب توانايى داريم اى مردان اگر مى خواستيم از شما فرشتگان به وجود مى آورديم كه در زمين جانشين شما شوند چنان كه فرزندانتان جانشين شما مى شوند همان طور كه عيسى را از زنى بى شوهر به وجود آورديم يا به جاى شما اى آدميزادگان فرشتگانى قرار مى داديم كه در زمين جانشين شما شوند و منكم در آيه شريفه مانند اين گفته شاعر است.

فليت لنا من ماء زمزم شربة مبردة باتت على الطّهيان. «2»

يا معنى اين است كه اى بشر شما را فرشتگان قرار مى داديم در اين صورت «منكم» از باب تجريد است به اين معنى كه من معنايى ندارد بلكه اشاره به قدرت خدا دارد كه خدا مى تواند

ساختمان بشر را تبديل به فرشته كند.

وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ و «انّه» عيسى عليه السلام يكى از نشانه هاى قيامت است كه به وسيله او معلوم مى شود از اين رو خود شرط

__________________________________________________

1-

روى انّ أمير المؤمنين عليه السلام قال: جئت الى النبى صلّى اللَّه عليه و آله يوما فوجدته فى ملاء من قريش فنظر الىّ ثم قال يا على انما مثلك فى هذه الامّة كمثل عيسى بن مريم احبّه قوم و افرطوا فى حبّه فهلكوا و ابغضه قوم و افرطوا فى بغضه فهلكوا و اقتصد فيه قوم فنجوا فعظم ذلك عليهم و ضحكوا فنزلت الآية.

2- اى كاش بجاى آب زمزم آب سرد مى داشتيم كه روى كوه گذاشته با هواى شب سرد مى شد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 534

كه علم به قيامت از آن حاصل مى شود «علم» ناميده شده است ابن عباس و انّه لعلم به معناى علامت و نشانه قرائت كرده است «فَلا تَمْتَرُنَّ بِها» در ساعت قيامت شك نداشته باشيد و آن را تكذيب نكنيد، در حديث است كه عيسى عليه السلام در سنگلاخى از ارض مقدسه به نام «افيق» فرود مى آيد و لباس بافت مصرى بر تن دارد و موى سرش روغنى است و اسلحه اى در دست دارد كه دجال را با آن مى كشد و به بيت المقدس مى آيد در حالى كه مردم به امامت امام (مهدى عج) قصد برگزارى نماز صبح را دارند امام (عج) (به احترام عيسى) واپس مى آيد ولى عيسى عليه السلام او را بر خود مقدم مى دارد و بر آيين محمد صلّى اللَّه عليه و آله پشت سر آن حضرت نماز مى گذارد آن گاه

عيسى عليه السلام خنازير را مى كشد و صليب را مى شكند و پرستشگاهها و معابد يهود را ويران مى سازد و ترسايان را مى كشد مگر آنهايى را كه به او (مهدى) ايمان بياورند. «1»

از حسن نقل شده كه ضمير «انه» به قرآن بر مى گردد چرا كه قرآن ساعت قيامت را اعلام مى دارد «وَ اتَّبِعُونِ» امر به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است كه آن را بگويد يعنى از هدايت و دينم پيروى كنيد. يا به اين معنى است كه از رسول من پيروى كنيد.

وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ يعنى معجزاتى كه بر نبوت او دلالت دارد.

وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ ... يعنى از آنچه كه از امور دنيا مورد نياز شماست يا امور دينى كه بايد بشناسيد نه امور دنيا.

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ منظور فرقه هايى است كه پس از حضرت عيسى عليه السلام به وجود

__________________________________________________

1-

فى الحديث انّ عيسى عليه السلام ينزل على ثنيّة بالارض المقدّسة يقال لها افيق و عليه ممصرتان و شعر رأسه رهين و بيده حربة و بها يقتل الدجال فيأتى بيت المقدس و الناس فى صلوة الصبح و الامام عليه السلام يؤمّ بهم فيتأخر الامام فيقدمه عيسى و يصلّى خلفه على شريعة محمد صلّى اللَّه عليه و آله ثم يقتل الخنازير و يكسر الصليب و يخرب البيع و الكنائس و يقتل النصارى الّا من آمن به.

(مرحوم طبرسى اين حديث را از كشاف زمخشرى، ج 4، ص 261، نقل كرده است م.)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 535

آمدند.

[سوره الزخرف (43): آيات 66 تا 80] ..... ص : 535

اشاره

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ

(67) يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ (70)

يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ (71) وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (74) لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ (75)

وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (76) وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)

ترجمه: ..... ص : 535

آنها چه انتظارى مى كشند؟ جز اين كه قيامت ناگهان به سراغ آنها آيد در حالى كه خبر ندارند؟ (66)

دوستان در آن روز دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران. (67)

اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد. (68)

آنها كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند. (69)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 536

(به آنها خطاب مى شود) وارد بهشت شويد شما و همسرانتان در نهايت شادمانى. (70)

ظرفها (ى غذا) و جامها (ى شراب طهور) از طلا گرداگرد آنها مى گردانند و در آن (بهشت) آنچه دل مى خواهد و چشم از آن لذّت مى برد وجود دارد و شما در آن هميشه خواهيد ماند. (71)

اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد. (72)

براى شما در آن ميوه هاى فراوان است كه از آن تناول مى كنيد. (73)

مجرمان در عذاب دوزخ

جاودانه مى مانند. (74)

هرگز عذاب از آنها تخفيف نمى يابد و آنها در آنجا از همه چيز مأيوسند. (75)

ما به آنها ستم نكرديم آنها خود ستمكار بودند. (76)

آنها فرياد مى كشند اى مالك دوزخ! آرزو داريم پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم!) مالك مى گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد! (77)

ما براى شما حق را آورديم، ولى بيشتر شما نسبت به حق بى ميل بوديد. (78)

بلكه آنها تصميم محكم بر توطئه گرفتند ما نيز اراده محكمى (درباره آنها) داريم. (79)

آنها چنين مى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنان را نمى شنويم آرى رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مى نويسند. (80)

تفسير: ..... ص : 536

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً «أَنْ تَأْتِيَهُمْ» بدل از ساعت است. «بغتة» ناگهانى.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ در حال غفلت زدگى اند چون سرگرم به كارهاى دنيوى خود هستند.

الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ «يومئذ» به «عدو» منصوب شده، به اين معنى كه در آن روز هر گونه دوستى قطع و به دشمنى مبدّل مى شود جز دوستى تقواپيشگان كه براى خدا نسبت به يكديگر دوستى مى ورزند چرا كه اين گونه دوستى ماندنى و استوارتر و افزونتر مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 537

الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ الّذين امنوا محلا منصوب و صفت «عبادى» است چون موصوف مناداى مضاف و منصوب است.

و كانوا مسلمين تسليم فرمان ما هستند فروتن و مطيعند و نفوس خود را سالم براى بندگى ما قرار داده اند.

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ «أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ» شما و همسرانتان كه با ايمانند همانند شما شادمان مى شوند به گونه اى كه اثر آن در چهره هايتان ظاهر مى شود مانند اين آيه تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ

«در چهره هاى آنها طراوت و نشاط نعمت را مى بينى» (. مطففين/ 24) يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ «صحاف» كاسه هاى بزرگ است. «اكواب» كوزه هاى بى دسته است و گفته شده «اكواب» ظرفى است كه دهانه آن گرد و به شكل دايره است. «فيها» ضمير فيها به جنت (بهشت) بر ميگردد. «ما تشتهيه»، به دو صورت قرائت شده ما تشتهى و ما تشتهيه، و معنايش شامل شدن همه انواع نعمتهاست زيرا نعمتها يا خواسته هاى دلهاست و يا امورى كه ديدگان از ان لذت مى برد.

وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «تلك» اشاره به جنت (بهشت) ياد شده است و مبتدا است. «الجنة» خبر «تلك» است. «الّتى اورثتموها» صفت «جنت» و يا «جنت» صفت «تلك» و الَّتِي أُورِثْتُمُوها» خبر مبتدا است يا الّتى اورثتموها صفت «جنت» است و «بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» خبر مبتدا و (با) در (بما) متعلق به محذوف است و بنا به قول اول (با) متعلق به «اورثتموها» ست و از اين نظر كه براى خاندانش باقى مى ماند به ميراثى تشبيه شده كه براى وارثان مى ماند.

مِنْها تَأْكُلُونَ «من» براى تبعيض است به اين معنى كه نمى خوريد جز بعضى از آنها را و در حديث است هيچ كس از ميوه هاى بهشت نمى چيند مگر اين كه مانند آن بجايش نهاده مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 538

وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ «1» مجرمان از هر خيرى نااميدند.

وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ «يا مالك» از على عليه السلام و ابن مسعود يا مال به صورت مرخم و به حذف (كاف) روايت شده است به اين معنى

كه از پروردگارت سؤال كن كه ما را بميراند تا از عذابى كه بدان گرفتاريم رها و آسوده شويم، پس مالك مى گويد شما همچنين مى مانيد.

لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ سخن مالك است و علت اين كه به صورت «جئناكم» (متكلم مع الغير) گفته اين است كه مالك از فرشتگان است و گفته شده: سخن خداوند است و در اين صورت ضمير قال به اللَّه بر مى گردد يعنى چون آنها از مالك خواستند كه از خدا بخواهد آنان را بميراند خدا با اين سخن (جئناكم بالحق) آنها را پاسخ داده است.

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ «ام» ابرموا «ام» منقطعه است يعنى بلكه گروه قريش امرى و مكرى را در مخالفت با امر تو استوار ساختند. «فَإِنَّا مُبْرِمُونَ» ما نيز مكرمان را استحكام بخشيديم چنان كه آنها مكرشان را مستحكم ساختند.

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ «السرّ» سخنى است كه شخص در جاى خلوتى به خود يا ديگرى بگويد. «نجوى» سخنى است كه گروهى در ميان خودشان بگويند و گفته شده: سرّ چيزى است كه انسان در دل خود پنهان مى دارد و نجوى سخنى است كه در نهان به ديگرى مى گويد. بلى و رسلنا بلكه ما سخن آنها را مى شنويم و از آن آگاه مى شويم و با اين حال رسولان ضبط كننده ما در

__________________________________________________

1- مبلس، از ماده (ابلاس) در اصل به معناى اندوهى است كه از ناراحتى زياد به انسان دست مى دهد و چون چنين اندوهى موجب سكوت مى شود ماده (ابلاس) به معناى سكوت و بازماندن از جواب نيز به كار رفته و از آن جا كه انسان در سختيها از نجات

خود مأيوس مى شود يان ماده به معناى نااميدى هم به كار رفته است و شيطان را كه ابليس گفته اند يعنى مأيوس از رحمت خدا به همين مناسبت است. تفسير نمونه، ج 21، ص- 121 م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 539

نزد آنان حاضرند و نيرنگها و نقشه هايى را كه طراحى مى كنند مى نويسند درباره سبب نزول اين دو آيه روايتى از اهل بيت نقل شده است.

[سوره الزخرف (43): آيات 81 تا 89] ..... ص : 539

اشاره

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (85)

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ (87) وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (89)

ترجمه: ..... ص : 539

بگو اگر براى خداوند فرزندى بود من نخستين مطيع او بودم. (81)

منزّه است پروردگار آسمانها و زمين، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى كنند. (82)

آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازى، تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند (و نتيجه كار خود را ببينند). (83)

او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است. (84)

پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك و حاكم آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است مى باشد، و آگاهى از قيامت فقط نزد اوست و به سوى او باز مى گرديد. (85)

آنها را كه غير از او مى خوانيد قادر بر

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 540

شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند، و به خوبى آگاهند. (86)

و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده؟ قطعا مى گويند:

خدا، پس چگونه از عبادت او منحرف مى شويد. (87)

آنها چگونه از شكايت پيامبر كه مى گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند (غافل مى شوند؟). (88)

اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و بگو سلام بر شما، امّا بزودى خواهند دانست! (89)

تفسير: ..... ص : 540

قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ اگر فرزند داشتن خدا درست باشد و با دليل و صحيح ثابت شود من نخستين كسى هستم كه آن فرزند را بزرگ شمرده و از او اطاعت مى كنم چنان كه شخص فرزند سلطان را به احترام پدرش تعظيم مى كنند. اين شرط در آيه به منظور مبالغه در نفى فرزند از خدا وارد شده است زيرا پرستش را منوط به داشتن فرزند كرده كه تعليق كه به محال است و آنچه مورد تعليق قرار گرفته (فرزند داشتن) نيز محال است در نتيجه جمله به صورت اثبات در مى آيد و مقصود اين است كه بهترين صورت (داشتن فرزند را) نفى كند و گفته شده معناى آيه اين است كه اگر به پندار شما براى خدا فرزندى باشد من كه نخستين پرستنده خدايم و او را يگانه مى دانم گفته شما را تكذيب مى كنم و گفته شده به اين معناست كه من نخستين كسى هستم كه از فرزند داشتن خدا يا پرستش آن فرزند ننگ دارم زيرا كسى كه فرزند دارد و جسم است و حادث است و شايان پرستش نيست «العابدين» از عبد يعبد است هر گاه بينى خود را سخت به خاك بمالد و چنين شخصى بنده و پرستنده است.

و گفته شده «ان» در (ان كان للرحمن) نافيه است به اين معنى كه براى خداوند رحمان فرزندى

نيست بنا بر اين من نخستين پرستنده خدا هستم.

سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «سبحان» آن گاه خداوند خود را از توصيف مشركان به داشتن فرزند منزه دانسته است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 541

وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ «اله» خبر مبتداست كه به موصول بر مى گردد و اسمى است كه داراى معناى وصفى است از اين رو در «فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» ظرف به آن تعلق گرفته است چنان كه مى گويند هو حاتم فى طىّ و حاتم فى تغلب بنا بر اين كه معناى جواد را كه به جود مشهور است در جمله تضمين كنى (و چنين است كه بگويى هو جواد فى طى جواد فى تغلب) و هُوَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ فِي الْأَرْضِ نيز نظير آن است و چنين است كه بگويى مالك يا معبود فقط اوست و ضمير «هو» كه به خدا بر مى گردد به سبب طولانى شدن سخن با صله حذف شده است مانند اين گفته عرب ما انا بالذى قائل لك شيئا من كسى نيستم كه چيزى به تو بگويم ولى در آيه جمله طولانى تر شده است و جمله معطوف داخل در محلّ صله است.

وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ «وَ لا يَمْلِكُ» خدايانى غير از خداى يكتا را كه آنان مى خوانند نمى توانند شفاعتشان كنند چنان كه مى پندارند آنها شفيعانشان در نزد خدايند.

«إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» ولى كسى كه به حق و يگانگى خدا شهادت دهد و مى داند كه با بينش و اخلاص گواهى داده همان خدايى است كه شفاعت در اختيار

اوست و اين جمله مستثناى منقطع است و مى تواند مستثناى متصل باشد چرا كه در جمله «الذين يدعون من دون اللَّه» منظور فرشتگانند و تدعون نيز قرائت شده است.

وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ در اعراب «قيله» سه قول است:

1- نصب بنا بر اين كه بر محل «الساعة» كه مفعول به است عطف باشد.

2- جرّ بنا بر اين كه بر لفظ «ساعة» عطف باشد، يعنى و عنده علم الساعة و قيله چنان كه مى گويى: عجبت من ضرب زيد و عمروا او عمرو، يعنى خدا قيامت و كسانى كه آن را تصديق دارند و نيز گفتار آنها را مى داند زيرا «ساعة» ظرف نيست و مفعول به است. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 542

3- رفع مجاهد، آن را مرفوع دانسته است (و هر كس آن را مرفوع قرائت كرده است) دو وجه براى رفع ذكر كرده است.

الف: تا عطف باشد بر اين تقدير كه مضاف حذف شده باشد يعنى و علم قيله.

ب: رفع آن به خاطر مبتدا بودن باشد و خبر حذف شده و تقدير و قيله يا ربّ مسموع و متقبل بوده است يا و قيله قيل يا ربّ بوده.

اخفش حالت نصب آن را بر «ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و قيله» حمل كرده است. نيز از او نقل شده كه نصب بنا بر اين كه آن را به «و قال قيله» تأويل كنيم.

جار اللَّه زمخشرى گفته است: «قيله» مجرور و مرفوع قرائت شده بنا بر اين كه حرف قسم در تقدير و محذوف باشد و مرفوع بنا بر گفتار عرب، ايمن اللَّه و لعمرك و انّ هؤلاء قوم لا يؤمنون جواب

قسم است و گويى چنين گفته است: قال و اقسم بقيله يا ربّ يا قيله يا ربّ قسمى انّ هؤلاء قوم لا يؤمنون.

پروردگارا به گفتارشان سوگند مى خورم. يا پروردگارا گفتارشان سوگند من است اين گروه گروهى هستند كه ايمان نمى آورند.

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ صورتت را از آنها برگردان و به آنان بگو: از شما بيزارى مى جويم و شما را ترك مى كنم. «فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» تهديدى از سوى خداست «يعلمون» با «ت» نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 543

سوره دخان ..... ص : 543

اشاره

اين سوره مكّى است و 59 آيه دارد و به قرائت اهل بصره 57 آيه و به قرائت كوفى كه 59 آيه است حم و إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ را دو آيه شمرده اند.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 543

در حديث ابىّ بن كعب است كه هر كه در شب جمعه سوره دخان را بخواند خدا او را بيامرزد. «1»

از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است كه هر كس سوره دخان را در نمازهاى واجب و مستحبّ بخواند خدا در روز قيامت او را جزء ايمن شدگان بر انگيزد و در سايه عرش خود جاى دهد و حسابش را آسان برسد و نامه عملش به دست راستش داده شود. «2»

[سوره الدخان (44): آيات 1 تا 9] ..... ص : 543

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ (2) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ (3) فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (4)

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (5) رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (6) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ (7) لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (8) بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ (9)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ، و من قرأ سورة الدخان فى ليلة الجمعة غفر اللَّه له.

2- و

عن الباقر عليه السلام من قرأها فى فرائضه و نوافله بعثه اللَّه من الآمنين يوم القيامة و اظلّه اللَّه تحت ظلّ عرشه و حاسبه حسابا يسيرا و اعطى كتابه بيمينه.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 544

ترجمه: ..... ص : 544

به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. حم. (1)

سوگند به اين كتاب آشكار. (2)

كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوده ايم. (3)

در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى شود. (4)

فرمانى بود از ناحيه ما، ما محمّد صلّى اللَّه عليه و آله را فرستاديم (5)

اينها همه به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست. (6)

پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست اگر اهل يقين هستند. (7)

هيچ معبودى جز او نيست، زنده مى كند، مى ميراند پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست. (8)

ولى آنها در شكّند و (با حقايق) بازى مى كنند. (9)

تفسير: ..... ص : 544

إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» جواب قسم است «فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» منظور شب قدر است و قول صحيح همين است و گفته شده: منظور شب نيمه شعبان است، و معناى اين كه خدا قرآن را در شب قدر فرو فرستاد اين است كه تمام قرآن را در شب قدر به آسمان دنيا فرستاد و جبرئيل آن را (نجوما) «1» به تدريج و

__________________________________________________

1- عربها چون اطلاع كافى از علم حساب نداشتند اوقات را با طلوع (نجوم) ستارگان تعيين مى كردند يعنى ميزان تعيين اوقات بيست و هشت ستاره اى بود كه از آنها به (انواء، جمع نوء) تعبير مى شد و با ترتيب

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 545

بخش بخش بر پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرود مى آورد و گفته شده: قرآن به مقدار حاجت هر سال در اين شب نازل مى شد سپس اندك اندك در وقت لزوم و احتياج [بر پيامبر] فرود مى آمد.

«فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» اين شب از

آن نظر مبارك خوانده شده است كه خداوند نعمتهايش را بر بندگان خود تقسيم مى كند و بركتهاى آن دوام مى يابد و بركت رشد كردن خير است و مباركه بر خير و بركت است و اگر در آن شب هيچ چيز يافت نمى شد جز فرو فرستادن قرآن به يقين از نظر بركت كافى بود.

فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «يفرق» هر كارى نوشته و جدا مى شود. «كل امر حكيم» هر كارى بر طبق حكمت انجام مى شود به اين معنى كه روزى بندگان و اجلهايشان و ديگر كارهاى مربوط به آن سال تا شب قدر ديگر ثبت مى شود. آوردن صفت حكيم براى (امر) از باب مجاز است زيرا حكيم در حقيقت صفت خداوند (امر) است.

انا كنا منذرين يفرق فيها كل امر حكيم، دو جمله مستأنفه و متصل به يكديگر است كه به وسيله آن دو، جواب قسم تفسير شده است و گويى گفته شده: انّا أنزلناه لأن من شأننا الانذار.

ما قرآن را فرو فرستاديم چرا كه انذار كار ماست و قرآن را مخصوصا در اين شب فرو فرستاديم زيرا انزال قرآن از كارهاى محكم است و هر كار محكمى در اين شب تقسيم و ثبت مى شود.

أَمْراً مِنْ عِنْدِنا منصوب به اختصاص است يعنى امرى را قصد مى كنم كه از ناحيه ما حاصل مى شود و به مقتضاى حكمت و تدبير خودمان مى باشد. و مى تواند مقصود از (امر) امر در مقابل نهى باشد و بجاى مصدر (فرقانا) نهاده شده چرا كه

__________________________________________________

خاصى طلوع و غروب داشتند. و به مرور زمان اصطلاح (نجوما) معادل اوقات و دفعات به كار رفت علم الحديث، استاد شانه چى، چاپ سوم، ص 16 م. [.....]

ترجمه جوامع الجامع،

ج 5، ص: 546

معناى امر و فرقان يكى است زيرا كسى كه به چيزى حكم كند و آن را بنويسد در حقيقت به آن امر كرده و واجب نموده است و يا (امر) حال براى يكى از دو ضمير در انزلناه باشد يعنى آن را فرو فرستاديم در حالى كه دستور به انجام كارى واجب است، يا آن را فرو فرستاديم در حالى كه امر مى كنيم.

إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ مى تواند بدل از «إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» باشد و «رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ مفعول» به اين معنى كه ما قرآن را نازل كرديم چرا كه فرستادن پيامبران با كتابهاى آسمانى از شؤون ماست چون به بندگان خود لطف داريم و مى تواند علت براى «يفرق» يا «امرا من عندنا» و «رحمة» مفعول باشد، يعنى در اين شب هر كارى جدا مى شود يا اوامر از ناحيه ما صادر مى شود چرا كه روش ما اين است كه رحمت خود را گسيل داريم و از باب لطف هر كارى را كه مربوط به تقسيم ارزاق و ديگر كارهاست از هم جدا سازيم و همچنين اوامرى كه از ناحيه خداى عزّ و جل صادر مى شود زيرا غرض از مكلف ساختن بندگان اين است كه آنها را در معرض منافع قرار دهد و اصل آن انا كنا مرسلين رحمة منّا، بوده و اسم ظاهر به جاى ضمير نهاده شده است تا اعلام دارد كه مقتضاى ربوبيت مهربانى به آفريدگان است انّه هو السميع العليم، اين جمله و آيه بعد از آن ربوبيت خداوند را تثبيت كرده و كسى را شايسته ربوبيت مى داند كه چنين صفاتى داشته باشد.

رَبِّ السَّماواتِ ... رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ در اين آيه

«ربّ» مجرور قرائت شده بنا بر اين كه بدل «ربك» باشد.

إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ اگر اقرار شما به اين كه آسمانها و زمين پروردگار و آفريننده اى دارد، از شناخت و يقين نشأت گرفته باشد، آن گاه يقين داشتن آنها را ردّ مى كند و مى فرمايد: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ» به اين معنى كه اقرار آنها از علم و حقيقت سرچشمه نگرفته بلكه گفتارى آميخته به ريشخند و بازيچه است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 547

[سوره الدخان (44): آيات 10 تا 21] ..... ص : 547

اشاره

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ (10) يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ (11) رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (14)

إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ (15) يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (16) وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (18) وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (19)

وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (20) وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ (21)

ترجمه: ..... ص : 547

منتظر روزى باش كه آسمان دودى آشكار پديد آورد. (10)

همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است. (11)

(مى گويند) پروردگارا! عذاب را از ما بر طرف كن كه ايمان مى آوريم (12)

چگونه و از كجا متذكّر مى شوند با اين كه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن) به سراغ آنها آمد؟ (13)

سپس از او رويگردان شدند و گفتند:

ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند! (14)

ما اندكى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود بر مى گرديد! (15)

ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم (16)

ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد (17)

كه اى بندگان خدا آنچه را به شما دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم (18)

و در برابر خدا تكبّر نورزيد كه من براى شما دليل روشنى آورده ام (19)

و من به پروردگار خود و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 548

پروردگار شما پناه مى برم از اين كه مرا متّهم (يا سنگسار) كنيد. (20)

و اگر به من ايمان نمى آوريد لا اقلّ از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد). (21)

تفسير: ..... ص : 548

فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ «يَوْمَ تَأْتِي» مفعول به مرتقب است «1» و رقبته و ارتقبته گويند (به صورت متعدى).

در مورد دخان چند قول است:

الف: على عليه السلام و ابن عباس و حسن روايت كرده اند كه دخان دودى است كه پيش از بر پا شدن قيامت از آسمان مى آيد و وارد گوشهاى كافران مى شود بطورى كه سرهايشان مانند گوشت بريان مى شود و بر مومن از آن دود درى شبيه به زكام عارض مى شود و تمام زمين به صورت اتاق در بسته اى در مى آيد در آن آتش افروخته شده باشد و هيچ منفذى (براى بيرون شدن دودها) در آن نباشد اين دود تا چهل روز ادامه يابد.

ب: به روايت ابن مسعود پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله پس از آن كه مورد تكذيب قوم خود قرار گرفت بر آنها نفرين كرد و عرضه داشت: خداوندا همانند قبيله مضر سركوبشان كن و آنها را به سالهاى قحطى همانند سالهاى يوسف گرفتار ساز پس از آن نفرين دچار قحط سالى شدند و بر اثر گرسنگى ديدگانشان تار شد و آسمان را دودآلود مى ديدند و صداى شخصى كه سخن مى گفت شنيده مى شد و بر اثر دود خودش ديده نمى شد و كارشان به خوردن گوشت مردار و استخوان انجاميد، ابو سفيان با چند نفر كه همراهش بودند خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمدند و از او كمك

__________________________________________________

1- در تفسير

كشاف «يوم تأتى» را مفعول مرتقب گرفته و مؤلف عين عبارت آنجا را نقل كرده كه براى خواننده سؤال برانگيز است. «يوم تأتى» مفعول فعل «فارتقب» است. به املاء ما منّ به الرّحمن ابو البقاء عكبرى، ج 2، چاپ مكتبة الصادق، ص 230، رجوع كنيد- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 549

خواستند و گفتند: اى محمد به داد خويشاوندانت برس كه (هلاك شدند) و وعده دادند كه اگر پيامبر دعا كند و خشكسالى بر طرف شود ايمان بياورند و چون به دعاى پيامبر خشكسالى بر طرف شد دوباره به كفر و شرك خود بازگشتند.

يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ «يَغْشَى النَّاسَ» يعنى عذاب شامل آنها مى شود و آنان را زير پوشش مى گيرد، جمله صفت دخان و محلا مجرور است، به اين معنى كه مى گويند اين عذابى دردناك است تا «مومنون» كه آخر آيه بعد است:

يقولون محذوف و بنا بر حال بودن منصوب است يعنى در حالى كه مى گويند ما وعده مى دهيم ايمان بياوريم اگر عذابشان بر طرف شود.

أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ چگونه متذكر مى شوند و پند مى گيرند و به وعده خود وفا مى كنند در حالى كه دليلى بزرگتر از برطرف شدن دود براى آنها آمد و آن معجزاتى بود كه از سوى پيامبر پديد آمد مانند قرآن و ديگر معجزات كوبنده و آنها متذكّر نشده و از او روى بر گرداندند و به او بهتان زده گفتند جوان غير عرب به نام عدّاس پيامبر را تعليم مى دهد و آن حضرت را به جنون نسبت دادند.

إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ آن گاه فرمود ما اندك اندك كيفر گرسنگى و دود را از شما

بر مى داريم. «إِنَّكُمْ عائِدُونَ» يعنى چون عذاب از شما برداشته شد به شرك خود باز مى گرديد و پس از برطرف شدن عذاب به آن حالت زارى و تضرعى كه داشتيد نمى مانيد و كسانى كه دود را پيش از قيامت مى دانند (قول اول) در انا كاشفوا العذاب گفته اند: هر گاه آسمان دود بر آورد، آنهايى كه به عذاب گرفتار شده اند زارى مى كنند و مى گويند: پروردگارا! عذاب را از ما بردار ما به سوى تو باز مى گرديم و ايمان مى آوريم پس خداوند عذاب را از آنها بر مى دارد و چون عذاب را از آنها بر مى دارد مرتدّ مى شوند.

يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ منظور روز قيامت است مانند آيه: فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى «و چون بليه بزرگ بيايد آنچه واقع شدنى است واقع مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 550

(نازعات/ 34) «إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» از آنها در آن روز انتقام مى گيريم و «يَوْمَ نَبْطِشُ» منصوب شده به عاملى كه انّا منتقمون بر آن دلالت مى كند چرا كه ما بعد انّ در ما قبل آن عمل نمى كند.

«نبطش» به كسر و ضم (طاء) هر دو قرائت شده است.

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ معناى فتنه اين است كه خدا به قوم فرعون مهلت داد و در روزى آنها وسعت بخشيد و همين موجب شد كه در گناهان فرو روند و حضرت موسى عليه السلام را به سوى آنان فرستاد كه ايمان بياورند و امتحانشان كرد ولى آنها كفر را بر ايمان برگزيدند و پيامبرى كه در پيشگاه خدا بزرگ بود يا داراى اخلاق و افعال كريم بود بر آنها آمد.

أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ ... «ان»

مفسره است چرا كه پيامبر بر قومش مبعوث مى شود تا بشير و نذير باشد بنا بر اين معناى قول و گفتار را دربر دارد يا «ان» مخففه از مثقله است يعنى پيامبر به سوى آنان آمد و فرمود: كار و سخن گفتن به من محول شده است و «عِبادَ اللَّهِ» مفعول و منظور بنى اسرائيل هستند يعنى آنها را به من محول كنيد و همراه من بفرستيد يا اى بندگان خدا آنچه از ايمان آوردن و قبول دعوت من بر شما واجب شده است به من ادا كنيد.

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ اين آيه علّت لزوم ايمان آوردن بنى اسرائيل به موسى را بيان كرده و آن امين بودن موسى عليه السلام است كه خدا او را بر وحى و دين خود امين قرار داده است.

وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ «ان» در اين آيه حكم آيه قبل را دارد يعنى با خوار شمردن پيامبر و وحى خدا، نسبت به خدا تكبر نكنيد.

وَ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ «عذت» عتّ به ادغام (ذال) در تاء قرائت شده به اين معنى كه وى به پروردگار خويش پناه برده و از مكر فرعونيان به خدا

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 551

تمسك جسته است از اين رو به تهديد آنها به قتل و سنگسار اهميت نمى دهد.

فَاعْتَزِلُونِ مقصود اين است كه اگر به من ايمان نمى آوريد از من دور شويد و اسباب پيوند با مرا قطع كنيد يا مرا رها سازيد نه بر عليه من باشيد و نه به نفع من و مرا از شر و آزار خود در امان بداريد زيرا پاداش كسى كه شما را دعوت

كرده به آنچه خير و صلاح شماست آزار دادن نيست.

[سوره الدخان (44): آيات 22 تا 33] ..... ص : 551

اشاره

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبادِي لَيْلاً إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ (23) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (24) كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ (26)

وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ (27) كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ (28) فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ (29) وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31)

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33)

ترجمه: ..... ص : 551

(موسى) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند. (22)

(به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند. (23)

(هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها يعنى لشكر فرعون غرق خواهند بود. (24)

چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند. (25)

و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت! (26)

و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعّم بودند. (27)

اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها را ميراث براى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 552

اقوام ديگرى قرار داديم. (28)

نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد. (29)

ما بنى اسرائيل را از عذاب ذلّت بار رهايى بخشيديم. (30)

از فرعون كه مردى متكبّر و از اسرافكاران بود. (31)

ما آنها را با علم خويش بر جهانيان برگزيديم و برترى داديم. (32)

و آياتى (از قدرت خويش) به آنها داديم كه آزمايش آشكارى در آن بود (ولى آنها كفران كردند و مجازات شدند). (33)

تفسير: ..... ص : 552

فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مجرمون به معناى مشركون است يعنى اين گروه ايمان نمى آورند.

«فَأَسْرِ بِعِبادِي» دو قول است: يكى اين كه پس از (فاء) ماده قول در تقدير گرفته شود و در اصل فقال اسر بوده است. دوم اين كه «اسر» جواب شرطى باشد كه حذف شده مانند: ان كان الامر كما تقول فاسر بعبادى، اگر مطلب چنان است كه تو مى گويى پس بندگان مرا (شبانه) حركت بده.

وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً در معناى كلمه «رهوا» دو قول است يكى آرام و ساده راه رفتن است اعشى مى گويد:

يمشين رهوا فلا الاعجاز خاذلة و لا الصدور على

الاعجاز تتّكل «1»

منظور «رهوا» است كه به معناى آرام و ساده راه رفتن است كه چون موسى عليه السلام خواست از دريا بگذرد قصد كرد كه عصاى خود را بر دريا بزند تا بهم متصل شود چنان كه در آغاز عصا را زد و شكافته شد پس خداوند سبحان به اوامر كرد كه دريا را آرام و به حال خود بگذارد و راه خشك باشد تا فرعون و پيروانش به آن درآيند و غرق شوند.

__________________________________________________

1- اين زنها ساده و آهسته راه مى روند بطورى كه نه سر و سينه شان به جلو خميده است تا برجستگى پشت سرشان ديده شود و نه گردن كشيده كه سينه هايشان بر پشت آنها تكيه كند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 553

قول دوم: «رهو» به معناى شكاف فراخ است يعنى دريا را به حال خود باز بگذارد.

وَ مَقامٍ كَرِيمٍ منظور از مقام كريم مجلس مهم و منزل ظريف و زيباست.

وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ به معناى برخوردارى از نعمت و وسعت در زندگى است.

كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ كاف در «كذلك» «1» به معناى مثل است و منصوب يعنى مانند آن بيرون راندن آنان را از آن مكانها بيرون كرديم يا محلا مرفوع است يعنى الامر كذلك مطلب چنين است.

و اورثناها قوما آخرين يعنى گروهى كه با آنها هيچ گونه خويشاوندى ندارند و هم كيش نيستند.

فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ اين آيه فرعون و قومش و حالت آنها را تحقير مى كند كه مخالف است با حال كسى كه مصيبت و فقدان او بزرگ است و درباره او مى گويند بكت عليه السماء آسمان بر او گريست.

وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ يعنى به آنان

مهلتى داده نمى شود.

مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ «مِنْ فِرْعَوْنَ» بدل است از «مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ» و گويى در نظر فرعون عذابى اندك بود چرا كه در عذاب دادن بنى اسرائيل افراط كرده بود. «مِنْ فِرْعَوْنَ» مى تواند حال از «مِنَ الْعَذابِ» باشد به اين معنى كه اين عذاب از سوى فرعون سرزده است.

عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ يعنى بزرگ و در ميان آنان جزء طبقات والاى جامعه بود و بسيار اسرافكار يا رفعت جو و خود بزرگ بين بود و «مِنَ الْمُسْرِفِينَ» خبر دوم كان

__________________________________________________

1- مرحوم طبرسى عين عبارت كشّاف را نقل كرده است: (كذلك) الكاف منصوبة على معنى: مثل ذلك الاخراج اخرجناهم منها. و روشن است كه (كاف) تشبيه نمى تواند منصوب باشد مگر محلا و بهتر بود بگويد الكاف فى موضع النصب الخ- م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 554

است و گويى خداوند فرموده است كان متكبرا مسرفا فرعون متكبر و اسرافكار بود.

وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ «على علم» در محل حال است يعنى آگاهند به محل برگزيدن و اين كه آنان شايسته اند كه بر جهانيان زمان خودشان برگزيده و برترى داده شوند.

وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ به آنان معجزه ها و نشانه هايى داديم كه در آن نعمت آشكار هست يا آزمايش آشكار تا بنگريم چگونه عمل مى كنند.

[سوره الدخان (44): آيات 34 تا 50] ..... ص : 554

اشاره

إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34) إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38)

ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ

(39) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40) يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ (41) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (42) إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43)

طَعامُ الْأَثِيمِ (44) كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ (45) كَغَلْيِ الْحَمِيمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ (48)

ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ (49) إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (50)

ترجمه: ..... ص : 554

اينها (مشركان) مى گويند (34)

مرگ ما جز همان مرگ اول نيست (و هرگز زنده نخواهيم شد). (35)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 555

اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد (تا گواهى دهند) (36)

آيا آنها بهترند يا قوم تبّع و كسانى كه پيش از آنان بودند؟ ما آنها را هلاك كرديم چرا كه مجرم بودند. (37)

ما آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است بى هدف نيافريديم. (38)

ما آن دو را فقط به حق آفريديم، ولى اكثر آنها نمى دانند. (39)

روز جدايى (حق از باطل) وعده گاه همه آنهاست. (40)

روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند و از هيچ سو يارى نمى شوند. (41)

مگر كسى كه خدا او را مورد رحمت قرار داده، و او عزيز و رحيم است. (42)

درخت زقّوم ... (43)

غذاى گنهكاران است. (44)

همانند فلزّ گداخته در شكمها مى جوشد. (45)

جوششى همچون آب سوزان. (46)

اين كافر مجرم را بگيريد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد. (47)

سپس بر سر او از عذاب سوزان بريزيد. (48)

(به او گفته مى شود) بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودى! (49)

اين همان چيزى است كه پيوسته در آن ترديد مى كرديد. (50)

تفسير: ..... ص : 555

إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ آن گاه خداى سبحان به ذكر كفار قريش بر مى گردد كه در اول سوره از آنان ياد كرده و مى فرمايد: اينان مى گويند:

إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ مرگ جز همان مرگ نخستين دنيا نيست و پس از آن زنده شدن و نشور و بازگشتى وجود ندارد.

فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ اگر راست مى گوييد كه خدا مردگان را بر مى گرداند پدرانمان را كه پيش از ما مرده اند برگردانيد. گوينده اين سخن

ابو جهل بود و گفت:

اى محمد صلّى اللَّه عليه و آله اگر راست مى گويى جدت قصى بن كلاب را برگردان و اين جهلى بود كه از ابو جهل سرزد زيرا نشاه دوم آخرت لازم است تا پاداش هر كسى داده شود نه براى انجام تكليف چرا كه دنيا خانه پاداش نيست بلكه خانه تكليف است و

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 556

گويى ابو جهل گفته است (اى محمد) اگر راست مى گويى كه خدا مردم را براى پاداش دادن بر مى گرداند آنان را براى انجام تكليف بازگردان از اين رو براى مقابله با گفته ابو جهل به پند و تهديد كه به حال او سودمندتر است عدول كرده است و مى فرمايد:

أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ يعنى آيا كفار قريش از نظر نفرات و تجهيزات بيشترند يا (قوم تبع) مانند اين سخن خدا:

أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ «آيا كفار شما بهتر از اينها هستند؟» (قمر/ 43). پس از آن كه خدا آل فرعون را ياد مى كند.

منظور از تبّع (مذكور در آيه) تبع حميرى است كه مردى مومن بود ولى قوم او كافر بودند تبّع همان كسى است كه لشكركشى مى كرد و حيره را گرفت آن گاه به سمرقند آمد و آن را ويران ساخت سپس تجديد بنا كرد و در نامه هايش چنين مى نوشت: به نام خدايى كه ملك خشكى و دريا و خورشيد و بادهاست خداوند، قوم او را نكوهش كرده ولى خود او را ملامت نكرده است. از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه تبّع به اوس و خزرج گفت در اينجا بمانيد تا اين پيامبر (پيامبر اسلام) ظهور كند و اگر من او

را درك كنم به او ايمان مى آورم و در خدمت او خواهم بود.

وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ منظور از «ما بَيْنَهُما» چيزهايى است كه ميان آسمان و زمين است.

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ زمان حساب و پاداش تمام آنها مقصود است.

يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ روزى كه هيچ دوستى چه خويشاوند باشد يا بيگانه از هيچ دوستى هر كه مى خواهد باشد بى نياز نمى كند و نمى تواند عذاب را از او دور سازد.

وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ ضمير «هم» به موالى بر مى گردد چون موالى در معنى بسيارند زيرا لقط مولى به صورت مبهم شامل هر مولايى مى شود.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 557

إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ «مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» مرفوع بدل از واو «ينصرون» است يعنى عذاب از كسى برداشته نمى شود مگر كسى كه مشمول رحمت خدا شود و رحمت خدا دو گونه است يا از همان اول كيفر را از آنها بر مى دارد يا اجازه مى دهد به كسانى كه درگاه خداوند مقربند تا از آنها شفاعت كنند در نتيجه عذاب شخص مورد شفاعت با شفاعت شفيع برداشته مى شود.

إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ خداوند در انتقام گرفتن از دشمنان خود عزيز و به مومنان رحيم است و مى تواند «مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» بنا بر استثناء منصوب باشد.

طَعامُ الْأَثِيمِ «اثيم» به معناى آثم و گنهكار است و گويند مقصود ابو جهل است و روايت شده كه براى او خرما و كره آوردند و هر دو را با هم خورد و گفت: اين همان زقّومى است كه محمد ما را از آن ترسانده است و ما دهنهاى خود را از آن

پر مى كنيم.

كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ «مهل» به معناى مس گداخته شده است، و به قولى تفاله روغن زيتون است «يغلى» با (ياء) و (تاء) هر دو قرائت شده است و هر كس با (تاء) قرائت كرده به مناسب شجره است و هر كس با (ياء) قرائت كرده بر طعام حمل كرده است زيرا طعام هم به معناى شجره است و بر مهل حمل نشده بلكه بر چيزى حمل شده كه به مهل تشبيه شده و (كاف) در كالمهل محلا مرفوع و خبر دوم «انّ» است و همچنين است يغلى.

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ به فرشتگان عذاب گفته مى شود او را بگيريد و با زور و جبر به طرف دوزخ ببريد و به اين معنى است كه يقه شخص گرفته شود و براى كشتن يا زندانى شدن او را كشان كشان ببرند و عتل نيز از همين معنا گرفته شده و به كسر ضمّ و تا هر دو قرائت شده است (الى سواء الجحيم) يعنى او را به وسط دوزخ ببريد و دليل اين كه وسط چيزى را سواء گفته اند اين است كه فاصله ميان وسط چيزى با اطراف محيط به آن برابر است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 558

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ «صبّ «1»» مى تواند استعاره باشد مانند گفته شاعر: صبّت عليه صروف الدهر من صبب و مانند گفتار خداوند أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً (پروردگارا پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز) (بقره 250، اعراف/ 126.)

ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ اين سخن به عنوان ريشخند به كسى گفته مى شود كه در برابر قوم خود اظهار عزت و قدرت و كرامت مى كرده است روايت

شده ابو جهل به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى گفت: در فاصله ميان دو كوه (مكه) عزيز و محترم تر از من نيست.

انّك به فتح (همزه) نيز قرائت شده و به معناى «لانّك» است.

إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ اين عذاب، يا اين امر همان چيزى است كه شما در آن شك مى كرديد يا منكر آن مى شديد.

[سوره الدخان (44): آيات 51 تا 59] ..... ص : 558

اشاره

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ (51) فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ (52) يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ (53) كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ (54) يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ (55)

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ (56) فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (57) فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (58) فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (59)

__________________________________________________

1- كم امرئ كان فى خفض و فى دعة صبّت عليه صروف الدّهر من صبب چه بسيار اشخاصى كه در زندگى مرفّه و راحت بودند ولى حوادث روزگار همانند سيل بر آنها فرو ريخت زمخشرى، كشّاف، ج 4، ص 282، م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 559

ترجمه: ..... ص : 559

پرهيزگاران در جايگاه امن و امانى هستند. (51)

در ميان باغها و چشمه ها. (52)

آنها لباسهايى از حرير نازك و ضخيم مى پوشند و در برابر يكديگر مى نشينند. (53)

اين چنين اند بهشتيان، و آنها را با (حور العين) تزويج مى كنيم. (54)

آن گاه هر نوع ميوه اى را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، و در نهايت امنيّت به سر مى برند. (55)

هرگز مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيده اند) نخواهند چشيد و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى كند. (56)

اين فضل و بخششى است از سوى پروردگارت و اين پيروزى بزرگى است. (57)

ما آن (قرآن) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكّر شوند. (58)

(امّا اگر پذيرا نشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى و آنها منتظر عذاب و شكست باشند.) (59)

تفسير: ..... ص : 559

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ «مقام» به دو صورت قرائت شده است: به فتح (ميم) به معناى محل ايستادن و به ضم (ميم) به معناى محل اقامت «امين» صفت استعارى براى مكان است زيرا مكان ترسناك كسى را كه در آن مكان است گويى به سبب امور ناگوارى كه در آن ايجاد مى كند به وحشت مى اندازد.

يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ گفته اند «سندس» حريرى است نرم و «إِسْتَبْرَقٍ» حريرى است ضخيم و اصل آن استبر (فارسى) بوده و معرب شده است و به خاطر تعريب (عربى شدن) آمدن آن در قرآن تجويز شده است، زيرا معناى تعريب اين است كه كلمه غير عربى را با دگرگون ساختن آن و اجزايش به انواع اعراب، به صورت كلمه عربى در آورند (و آن را معرب سازند).

كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ در كاف «كذلك» دو قول است:

مرفوع و اصل آن الامر كذلك» باشد يا منصوب باشد يعنى مثل ذلك اثبناهم، به مانند آن پاداش به آنها خواهيم داد. ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 560

«وَ زَوَّجْناهُمْ» از اخفش نقل شده كه منظور از ترويج در آيه همان ترويج معروف است از غير اخفش نقل شده كه در بهشت تزويج نيست و معناى آيه اين است كه آنان را با حور العين (زنان سياه چشم) همنشين قرار مى دهيم.

يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ يدعون به معناى يستدعون است به اين معنى كه هر ميوه اى را بخواهند و به آن مايل شوند طلب مى كنند و ترسى ندارند كه تمام شود يا برايشان ضرر داشته باشد يا از بين برود.

لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى «لا يَذُوقُونَ» بهشتيان به يقين در بهشت مرگ را نمى چشند. و «إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى » به جاى موت گذاشته شده چرا كه چشيدن طعم مرگ گذشته در آينده ممكن نيست و اين از باب معلق ساختن حكم بر امرى است محال و گويى گفته است اگر بتوان طعم مرگ نخستين (مرگ دنيا) را در آينده چشيد بيقين اهل بهشت آن را خواهند چشيد.

فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ يعنى تمام نعمتهاى بهشتى كه به تقوا پيشگان داده شده و رهايى از آتش لطف و بخشش و پاداشى از سوى خداست.

فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ معناى آيه اين است كه كتاب مبين قرآن را به آنها يادآورى كن چرا كه ما آن را به زبان خودت كه عربى است نازل كرديم تا درك و تذكر آن بر تو و قومت آسان باشد.

فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ منتظر باش تا عذاب الهى بر آنها

وارد شود چرا كه آنان نيز منتظرند كه بر تو و مصيبتهايى وارد آيد. بعضى گفته اند: منتظر باش كه بر آنها پيروز شوى كه آنان نيز به خيال باطل خود در انتظارند بر تو پيروز شوند.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 561

سوره جاثيه ..... ص : 561

اشاره

سوره جاثيه از سوره هاى مكّى است جز آيه قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا كه در مدينه نازل شده است. به اعتقاد كوفيان تعداد آيات اين سوره 37 و به اعتقاد ديگران 36 آيه است و «حم» به اعتقاد كوفيان يك آيه است.

[فضيلت قرائت اين سوره ] ..... ص : 561

در حديث ابىّ (بن كعب) آمده كه هر كس «حم جاثيه» را بخواند خدا عيبهايش را بپوشاند و در هنگام حساب (رستاخيز) ترس او را به آرامش مبدّل كند. «1»

و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه هر كس اين سوره را بخواند پاداش او اين است كه هرگز دوزخ را نبيند در حالى كه با محمّد صلّى اللَّه عليه و آله خواهد بود. «2»

[سوره الجاثية (45): آيات 1 تا 6] ..... ص : 561

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

حم (1) تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (2) إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ (3) وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (4)

وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (5) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)

__________________________________________________

1-

فى حديث ابىّ (بن كعب) و من قرأ حم الجاثية، ستر اللَّه عورته و سكن روعته عند الحساب.

2-

عن الصّادق عليه السلام: من قرأها كان ثوابها ان لا يرى النّار ابدا و هو مع محمّد صلّى اللَّه عليه و آله.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 562

ترجمه: ..... ص : 562

حم. (1)

اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است. (2)

بدون شك در آسمانها و زمين نشانه هاى فراوانى است براى آنها كه اهل ايمانند. (3)

همچنين در آفرينش شما و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته نشانه هايى است براى جمعيّتى كه اهل يقينند. (4)

و نيز در آمد و شد شب و روز و رزقى كه خداوند از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده، و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيّتى كه اهل تفكّرند. (5)

اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟! (6)

تفسير: ..... ص : 562

إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ «إِنَّ فِي السَّماواتِ» را مى توان به همان معناى ظاهرى اش گرفت و هم مى تواند به معناى ان فى خلق السموات، به تقدير فى باشد به اين دليل كه در آيه بعد «وَ فِي خَلْقِكُمْ» فرموده است: آيات در «آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» و «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» به دو صورت رفع و نصب قرائت شده اما در آيه اول به استناد اين جمله (كه عرب به كار مى برد) انّ فى الدّار لزيد او فى البيت عمرو او فى البيت عمروا (عمر در حالت رفع عطف بر لفظ زيد و در حالت نصب عطف بر محل زيد است).

اما آيه دوم «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» به اين اعتبار كه بر دو عامل مختلف عطف شود

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 563

خواه منصوب باشد يا مرفوع بنا بر اين هر گاه (آيات) منصوب شود عامل آن «انّ»

و «فى» هستند و هر گاه مرفوع شود دو عامل (ابتدا و فى) مى باشد ابتدا عامل رفع (آيات) است و «فى» عامل جرّ (اختلاف) است و عطف آن بر دو عامل بنا بر قول اخفش جايز و معتبر است ولى سيبويه جايز نمى داند و توجيه در آيه بنا بر مذهب سيبويه اين است كه «فى» در تقدير گرفته شود زيرا «فى» در دو آيه پيش از اين آيه ذكر شده است چنان كه سيبويه «كلّ» را در مصراع دوم شعر شاعر در تقدير گرفته است:

أ كلّ امرء تحسبين امرا و نار تأجّج بالليل نارا؟ «1»

سيبويه گفته است چون (كلّ) در مصراع اول شعر ذكر شده است در مصرع دوم نيز گويى تلفظ شده و نيازى به اظهار آن نيست «و كل نار تأجج» محسوب مى شود.

يا «وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ» بر «فى» كه قبلا ذكر شده حمل مى شود و «آيات» را تكرارى قرار دهيم و علت تكرار آن طولانى بودن جمله باشد چنان كه در آيه: أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ آيا نمى دانند هر كس با خدا و رسولش دشمنى كند براى او آتش دوزخ است. (توبه 63) «انّ» (دوم) همان «ان» (اول) است كه تكرار شده است.

يا «آيات» در «آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» منسوب به اختصاص باشد فعل اخصّ در تقدير گرفته شود پس از اين كه مجرور منقضى شده و به ما قبل خود عطف شده (رياح به كلمات مجرور پيش از خودش معطوف است) و مى توان آيات را مرفوع خواند، بنا بر اين كه خبر مبتداى مقدر (هى) باشد بنا بر اين در اعراب «آيات» در آيه

دوم سه نظر مطرح شد.

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ «تلك» اشاره به

__________________________________________________

1- آيا هر شخصى را كسى مى دانى و هر آتشى كه شب بر افروخته شد آتش مى شمارى.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 564

آيات پيش است يعنى اين آيات، آيات خداست، و «نتلوها» محلا منصوب و حال است يعنى در حالى كه به حق بر تو قرائت مى شود و عامل حال معناى اشاره است.

اللَّه و آياته يعنى پس از آيات خدا چنان كه گويند: اعجبنى زيد و كرمه، مقصود، اعجبنى كرم زيد است يعنى بخشش زيد مرا شگفت زده كرد و مى تواند مقصود فبأى حديث بعد حديث اللَّه، باشد يعنى به كدام سخن بعد از كتاب خدا و قرآن ايمان مى آوريد مانند اين سخن خدا اللَّه نزّل احسن الحديث و آياته يعنى دلايلى كه حق را از باطل جدا مى كند.

[سوره الجاثية (45): آيات 7 تا 13] ..... ص : 564

اشاره

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (7) يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ (8) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (9) مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (10) هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ (11)

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (12) وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (13)

ترجمه: ..... ص : 564

واى بر هر دروغگوى گنهكار! (7)

كه پيوسته آيات الهى را مى شنود كه بر او تلاوت مى شود امّا از روى تكبّر اصرار بر مخالفت دارد گويى اصلا آن را نشنيده است، چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده! (8)

و هر گاه از بعضى آيات ما آگاه شود آن را به باد استهزاء مى گيرد، براى آنها عذاب خواركننده اى است. (9)

و پشت سر آنها دوزخ است، و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهى رهايى نمى بخشد، و نه اوليائى كه غير از خدا براى خود برگزيدند، و عذاب دردناكى براى آنهاست. (10)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 565

اين (قرآن) مايه هدايت است، و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند. (11)

خداوند است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهايش را بجا آوريد. (12)

او آنچه در آسمانها

و آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته، و در اين باره نشانه هاى مهمّى است براى كسانى كه اهل فكرند. (13)

تفسير: ..... ص : 565

وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «افاك» به معناى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها «يصرّ» يعنى به كفر خويش روى مى آورد و بر آن استوار مى ماند و از ايمان آوردن به آيات (خدا) و اطاعت از حق تكبر مى ورزد.

«كان» در اصل «كانّ» (با نون مشدّد) و مخففه از مثقله است يعنى گويى آيات خدا را نشنيده اند و ضمير در «لم يسمعها» ضمير شأن است و جمله، محلا منصوب است بنا بر حال بودن يعنى مانند كسى كه (آيات خدا را) نشنيده است كفر مى ورزد.

وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ هر گاه چيزى از نشانه هاى ما به او برسد و بداند كه جزء آيات الهى است آنها را به مسخره مى گيرد و بدين سبب ضمير «اتخذها» را مونث آورده نه مذكر تا اعلام دارد كه هر گاه شخص دروغگو احساس كند كه سخنى جزء آيات الهى است كه خدا بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل فرموده است تمام آيات خدا را به مسخره مى گيرد و به ريشخند گرفتن همان آيتى كه به او رسيده است اكتفاء نمى كند.

«اولئك» اشاره به هر دروغگوى گنهكار است.

مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنِي عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 566

«وراء» نام جهتى است كه از شخص پنهان است خواه پشت سر باشد يا جلو، يعنى در پيش روى

آنها دوزخ است و اموالى را كه از راه تجارت به دست آورده اند و به تنهايى را كه به عوض خدا معبود خود گرفته اند آنان را بى نياز نمى كند. (مانع از دخولشان به دوزخ نمى شوند).

هذا هُدىً وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «هذا» اشاره به قرآن است منظور از «هدى» راهنمايى كامل است كه شخص را به حق مى رساند، چنان كه مى گويى زيد رجل، اىّ رجل يعنى زيد در مردى كامل است و منظور از «رجز» سخت ترين عذابهاست «اليم» به دو صورت جرّ و رفع خوانده مى شود.

اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ آن گاه خداى سبحان به يگانگى خود راهنمايى كرده و فرموده است «اللَّهُ الَّذِي ...» «لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ» يعنى خدا است كه دريا را مسخر شما قرار داد تا كشتيها در آن حركت كنند.

و لتبتغوا من فضله يعنى با تجارت در دريا و يا با فرو رفتن به دريا براى بدست آوردن مرواريد و مرجان و استخراج گوشت تازه و ديگر منافع دريا از فضل خدا بهره بگيريد.

وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ در اعراب «منه» سه قول است:

الف: قائم مقام حال است يعنى خدا اشياء ياد شده را آفريده و مسخّر بندگانش قرار داده است.

ب: خبر مبتداى محذوف و تقدير جمله، هى جميعا منه، باشد، تمام اين نعمتهايى كه از دريا حاصل مى شود از خداوند است، و مى توان گفت «ما فِي الْأَرْضِ» مبتداست.

ج: «ما فِي الْأَرْضِ» مبتدا و «منه» خبر آن باشد.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 567

[سوره الجاثية (45): آيات 14 تا 20] ..... ص : 567

اشاره

قُلْ

لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (14) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ (15) وَ لَقَدْ آتَيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ (16) وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (17) ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (18)

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (19) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (20)

ترجمه: ..... ص : 567

به مؤمنان بگو: كسانى را كه اميد به ايّام اللَّه (روز رستاخيز) ندارند مورد عفو قرار دهند تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد. (14)

كسى كه عمل صالحى بجا آورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خود اوست، سپس همه شما به سوى پروردگارتان باز مى گرديد. (15)

ما بنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوّت بخشيديم و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنها را بر جهانيان (و مردم عصر خويش) برترى بخشيديم. (16)

و دلايل روشنى از امر نبوّت و شريعت در اختيار آنها قرار داديم، آنها اختلاف نكردند مگر بعد از علم و آگاهى، و اين اختلاف به خاطر ستم و برترى جويى بود، امّا پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند. (17)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5،

ص: 568

سپس تو را بر شريعت و آيين حقّى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن. (18)

آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند و از عذابش برهانند و ظالمان يار و ياور يكديگرند امّا خداوند يار و ياور پرهيزكاران است. (19)

اين (قرآن و شريعت آسمانى) وسايل بينايى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند. (20)

تفسير: ..... ص : 568

قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْماً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ اى اغفروا يغفروا: به مومنان بگو مورد عفو قرار دهيد تا مورد عفو قرار بگيريد. «اغفروا» كه مقول قول بوده به قرينه جواب قول كه «يغفروا» است و بر حذف آن دلالت مى كند محذوف شده است. «لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ ...» يعنى كسانى كه انتظار ندارند كيفرهاى خدا بر دشمنانش قرار گيرد و آن از قول عرب كه به رويدادهايشان ايّام العرب، مى گفتند گرفته شده است و گفته شده منظور اين است كه آنها به اوقاتى كه خدا براى پاداش مؤمنان معين فرموده و در آن اوقات به آنها وعده رستگارى داده است، اميد ندارند.

«لِيَجْزِيَ قَوْماً» اين جمله علت آمرزش را بيان مى كند يعنى مومنان از اين رو مأمور به عفو و گذشت از ديگران شدند تا خداوند به پاداش آن عفو، در آخرت پاداش كامل به آنها بدهد. دليل نكره آوردن «قوما» در حالى كه مقصود از آن مومنان هستند اين است كه آنها را بستايد و گويى فرموده است تا پاداش دهد گروهى را بر گروهى كه باشد يا گروهى مخصوص را براى اين كه در برابر

آزار دشمنان چشم پوشى و صبر كردند.

«بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» در برابر ثواب زيادى كه بر اثر تحمل ناگواريها و فرو خوردن خشم به دست آورده اند.

«ليجزى» «لنجزى» (با نون و به صورت فعل متكلم) نيز قرائت شده است.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 569

«لِيَجْزِيَ قَوْماً» به معناى ليجزى الجزاء قوما نيز قرائت شده يعنى تا قومى را پاداش دهد.

وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ منظور روزيهايى است كه خدا برايشان پاك و حلال قرار داده است.

وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ به اين دليل كه پيامبران زيادى از ميان آنان برگزيده شده اند آنها را بر جهانيان برترى داده ايم.

وَ آتَيْناهُمْ بَيِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ ... يعنى به آن پيامبران معجزاتى مربوط به كار دين داديم.

فما اختلفوا فيه يعنى در ميان آنها در دين اختلافى روى نداد.

إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ مگر پس از اين كه موجبات رفع اختلاف كه علم است به آنان رسيد و تنها عامل اختلافشان دشمنى و حسدى بود كه در ميان آنها پديد آمد.

ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ يعنى آن گاه تو را در كار دين در راهى قرار داديم و از آن راه ثابت خود با دليل و معجزات پيروى كن و از هواى نفسانى قوم نادانت كه از حقيقت آگاه نيستند پيروى مكن.

اصل شريعت از شريعه و به معناى راه (رسيدن به) آب است.

إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً يعنى اگر از خواسته هاى نفسانى آنها پيروى كنى تو را بى نياز نمى كنند.

هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ يعنى خداوند نشانه هاى دين و شرايع موجود در قرآن را

به منزله بينشى قرار داده كه در دلهاست چنان كه آن را روح و زندگى قرار داده و اين قرآن هدايتگر مردم و رحمتى از سوى خداست.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 570

[سوره الجاثية (45): آيات 21 تا 27] ..... ص : 570

اشاره

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمُونَ (21) وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (22) أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ (23) وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ (24) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (25)

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (26) وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (27)

ترجمه: ..... ص : 570

آيا كسانى كه مرتكب سيّئات شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند قرار مى دهيم كه حيات و مرگشان يكسان باشد؟ چه بد داورى مى كنند. (21)

خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است، تا هر كس در برابر اعمالى كه انجام داده است جزا داده شود، و به آنها ستمى نخواهد شد. (22)

آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته، و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پرده اى افكنده، با اين حال چه كسى مى تواند غير از

خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكّر نمى شويد؟! (23)

آنها گفتند: چيزى جز همين زندگى

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 571

دنيا در كار نيست، گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آنها را مى گيرند، و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمى كند، آنها به اين سخن كه مى گويند يقين ندارند، بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند. (24)

هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود دليلى در برابر آن ندارند جز اين كه مى گويند اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد و بياوريد (تا گواهى دهند!) (25)

بگو خداوند شما را زنده مى كند، سپس مى ميراند، بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست جمع آورى مى كند، ولى اكثر مردم نمى دانند. (26)

مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين براى خداست و آن روز كه قيامت بر پا مى شود اهل باطل زيان مى بينند. (27)

تفسير: ..... ص : 571

أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ...

«أَمْ حَسِبَ»

«ام» منقطعه است و همزه آن انكارى است و پندار را انكار مى كند.

«اجْتَرَحُوا»

منظور از اجتراح به دست آوردن دل است.

«أَنْ نَجْعَلَهُمْ»

از ماده جعل متعدى به دو مفعول و به معناى نصيّرهم است مفعول اول جعل، ضمير، و مفعول دوم (كاف) است و «جمله سواءا محياهم و مماتهم» بدل از كاف است زيرا مفعول دوم مى شود و در حكم مفرد است.

سواءا محياهم و مماتهم، هر كس سواءا را منصوب قرائت كرده، آن را در حكم مستويا قرار داده است «1».

و «مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ»

مرفوع و فاعل است و معناى جمله انكار برابر بودن زندگى و مرگ بدكاران و نيكوكاران است چرا كه حال اين دو گروه در زندگى

__________________________________________________

1- اگر سواءا بنا بر

حال بودن منصوب باشد به معناى مستويا گرفته مى شود كه مشتق است و حال بايد مشتق باشد م.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 572

مختلف است زندگى نيكوكاران همراه با بندگى و بدكاران همراه با گناه است و نيكوكاران را در حال مرگ به رحمت و رسيدن به خشنودى و پاداش خدا مژده مى دهند و بدكاران در حال مرگ از رحمت خدا نااميد و به خشم خدا و كيفر خدا مى رسند، و گفته اند معناى جمله انكار برابرى آن دو گروه در مرگ است چنان كه در زندگى با هم برابر بودند چرا كه زندگى بدكاران و نيكوكاران از نظر روزى و تندرستى برابر است و تنها در مرگ با هم فرق دارند و گفته اند «مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ»

سخنى است مستأنف و به اين معناست كه زندگى و مرگ بدكاران و نيكوكاران برابر است و هر گروه بر طبق زندگى خود مى ميرند.

«و لتجزى» عطف بر «بالحق» است چرا كه در آن معنى تعليل است، يا عطف بر معللى است كه حذف شده و تقدير جمله و خلق اللَّه السموات و الارض است تا بر قدرت خدا دلالت كند، و هر نفسى پاداش داده شود.

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ يعنى خواسته خود را معبود خويش برگزيده است و از آن فرمان برد و آنچه هواى نفس او را بدان فرا مى خواند پيروى مى كند.

وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ يعنى لطف خدا را از او برداشته و هدايت او را ترك كرده و مى داند هواى نفس نفعى و لطفى به حال او ندارد، يا راه هاى هدايت را مى داند و بر انواع لطفها احاطه دارد با اين حال هدايت نمى شود پس چه كسى او

را هدايت مى كند پس از اين كه خدا گمراهش كرده است.

نَمُوتُ وَ نَحْيا يعنى ما مى ميريم و اولادمان زنده مى مانند يا بعضى از ما مى ميرند و بعضى زنده مى مانند يا مرگ و زندگى هر دو به ما مى رسد و مقصودشان زندگى در دنيا و مرگ بعد از آن است و جز آن حياتى نيست.

وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ يعنى جز (گذشت) روزان و شبان چيزى ما را نمى ميراند آنها هر پديده تازه اى را به روزگار نسبت مى دادند و آن را در هلاك كردن اشخاص مؤثر مى دانستند و گفتار معصوم عليه السلام مربوط به همين مورد است كه فرمود: به دهر بد

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 573

نگوييد چرا كه خدا همان دهر است «1» يعنى پديد آورنده هر پديده و حادثه اى خداست نه دهر و گفتار باطل آنان كه دليل نيست حجّت ناميده شده زيرا آنها همانطور كه به حجت استدلال مى كنند به سخن باطل خود نيز استدلال مى كنند و آن را دليل مى دانند، از اين رو سخن آنان به عنوان ريشخند و زورگويى دليل ناميده شده يا براى اين كه گفتارشان نظير گفتار عرب است كه مى گويند: تحيّة بينهم ضرب و جيع يعنى درود در ميان آنان زدنى است دردآور و گويى گفته شده حجت و دليل آنها نيست جز مطلبى كه حجت نمى باشد و مقصود نفى كردن حجت است.

قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ اين جمله بدين سبب جواب «ائْتُوا بِآبائِنا» واقع شده كه آنها زنده شدن (پس از مرگ) را انكار كرده اند، از اين رو به چيزى (زندگى و مرگ) كه با آن همراهند ملزم و مجاب شده اند يعنى خداست كه آنها را زنده مى كند

سپس آنها را مى ميراند و الزام به آنچه اقرار به آن لازم است ضميمه اش شده است كه انصاف دهيد و آن گرد آوردن آنها در قيامت است و هر كس بتواند آنها را در قيامت جمع كند مى تواند پدرانشان را نيز بياورد.

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ عامل نصب در اين جمله فعل «يخسر» است. و «يومئذ» بدل از «يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» است.

[سوره الجاثية (45): آيات 28 تا 37] ..... ص : 573

اشاره

وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (28) هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29) فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ (30) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ (31) وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ (32)

وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (33) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ (34) ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ (35) فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ (36) وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (37)

__________________________________________________

1-

لا تسبّوا الدّهر فانّ اللَّه هو الدّهر.

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 574

ترجمه: ..... ص : 574

در آن روز هر امّتى را مى بينى (كه از شدّت ترس و وحشت) بر زانو نشسته، هر امتى به سوى كتابش خوانده مى شود و (به آنها مى گويند) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند. (28)

اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد (و اعمال شما را بازگو مى كند) ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم! (29)

امّا كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند اين پيروزى بزرگ است. (30)

اما كسانى كه كافر شدند به آنها

گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما گردنكشى كرديد و قوم مجرمى بوديد. (31)

و هنگامى كه گفته مى شد وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكّى نيست، شما مى گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست؟ و ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچ وجه يقين نداريم! (32)

و سيّئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود، و سرانجام آنچه را استهزاء مى كردند بر آنها واقع مى شود. (33)

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 575

و به آنها گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى كنيم همان گونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد، و جايگاه شما دوزخ است، و هيچ ياورى نداريد! (34)

اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را به سخريّه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد، امروز آنها از دوزخ خارج نمى شوند، و هيچ گونه عذرى از آنها پذيرفته نيست. (35)

بنا بر اين حمد و ستايش مخصوص خداست، پروردگار آسمانها و زمين و پروردگار همه جهانيان (36)

و براى اوست كبريا و عظمت در آسمان و زمين و او عزيز و حكيم است. (37)

تفسير: ..... ص : 575

وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً در روز قيامت اهل هر ملتى را مى بينى كه بر روى زانوى خود نشسته همچون كسى كه آماده برخاستن است. از قتاده روايت شده است كه «جاثيه» از جثوه به معناى گروه و جمع آن «جثى» است، و در حديث است، من جثى جهنّم، سنگها و ريگهاى جمع شده دوزخ.

كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا يعنى هر امتى به نامه هاى عمل خود كه برايش نوشته اند فرا خوانده مى شود و به ذكر اسم جنس (كتاب) اكتفاء كرده است چنان كه در آيه:

وُضِعَ

الْكِتابُ و نامه هاى اعمالش را پيش مى نهند (زمر/ 69) آمده است. گفته شده:

منظور از كتاب كتابى است كه بر پيامبر هر امتى نازل شده و از آن امّت سؤال مى شود كه با آن كتاب چگونه رفتار كرده اند و قول اول صحيح تر است.

الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مقول قول است يعنى مى گويند: امروز جزاى اعمالتان را مى گيريد.

دليل اين كه در «هذا كِتابُنا» «كتاب» به مخلوق و خدا هر دو نسبت داده شده اين است كه اضافه براى ملابست است و كتاب نامه عمل ملابس و همنشين آنهاست چرا كه اعمال آنان در آن ثبت شده و خداى سبحان از آن آگاه است زيرا فرشتگان خود را امر فرموده كه اعمال بندگان را در آن بنويسند.

يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ نامه عمل، هر كارى را كه كرده ايد به حق و بى كم و كاست

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 576

شهادت مى دهد.

إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما فرشتگان، اعمال شما را خواهيم نوشت.

فِي رَحْمَتِهِ يعنى در بهشت و ثواب خداوند و حضرت باقر عليه السلام به صورت مجهول «ينطق عليكم» قرائت كرده است.

وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا جواب اين جمله حذف شده، و تقدير جمله «فيقال لهم» بوده است.

أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ يعنى آيا پيامبران من براى شما بر انگيخته نشدند و آيات مرا بر شما تلاوت نكردند و معطوف عليه «الم ياتكم رسلى» حذف شده است.

فَاسْتَكْبَرْتُمْ و شما در برابر قبول آيات من بزرگى نشان داديد.

وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ شما گروهى كافر هستيد چنان كه فرمود: أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ «آيا مومنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم. (قلم/ 35).

وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها «الساعة» به دو صورت رفع و نصب قرائت شده است رفع بنا

بر اين كه بر محل «انّ» و عامل آن حمل شود كه محل آن رفع است. نصب كه بر لفظ «انّ» حمل شود.

و لا رَيْبَ فِيها محلا مرفوع است (بنا بر اين كه در محل خبر براى انّ باشد).

مَا السَّاعَةُ، ساعت چيست؟

إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا در اصل «نظنّ ظنا» به معناى اثبات گمان است و حرف نفى و استثناء به منظور اثبات گمان و نفى غير آن داخل شده است و نفى غير گمان را افزوده است تا «و ما نحن بمستيقنين» را تاكيد كند.

وَ بَدا لَهُمْ يعنى اعمال زشت آنان آشكار شد يا كيفر كارهاى بدشان ظاهر شد مانند اين گفته خداوند وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها «كيفر بدى، مجازاتى همانند آن است». (شورا/ 40).

ترجمه جوامع الجامع، ج 5، ص: 577

الْيَوْمَ نَنْساكُمْ، يعنى شما را در كيفر رها مى كنيم چنان كه شما وعده ديدار امروز را كه طاعت است رها كرده و از ياد برديد يا شما را به منزله چيزى فراموش شده كه به آن اهميتى نمى دهند قرار مى دهيم همان طور كه شما به ديدار اين روز خود اهميت نداديد و اضافه «لقاء» به «اليوم» مانند اضافه شدن مكر در آيه شريفه بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ، «وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز مايه گمراهى ما شد». (سبا/ 33) يعنى شما خودتان ديدار خدا و ديدار جزاى او را در اين روز از ياد برديد.

ذلِكُمْ المفعول بكم «1»، يعنى اين است كارى كه نسبت به شما انجام شد.

بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ به سبب تمسخر به آيات خدا و فريفته شدنتان به دنياست.

وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ از آنها خواسته نمى شود كه خداى خود را خشنود

سازند.

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ يعنى خدايى را كه پروردگار شماست و پروردگار آسمانها و زمين و جهانيان است بستاييد و او را بزرگ بشماريد كه آثار كبريايى او در تمام موجودات آشكار شده است زيرا لازمه چنين ربوبيت همگانى و شامل (كه پرورش همه چيز را در اختيار دارد) ستايش و سپاس و تكبير و تعظيم از سوى پرورش يافتگان و مربوبين است.

__________________________________________________

1- مؤلف در تفسير مجمع البيان 5 جلدى، انتشارات كتاب فروشى اسلاميه، ج 9 و 10، ص 81، در توضيح آيه گفته است: «ذلكم» الذى فعلنا بكم و در جوامع گفته است: «ذلكم» المفعول بكم و جمله را مجهول آورده و عبارت را پيچيده كرده است- م.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109